.نویسنده: یورگن فاگنر
مترجم: عبدالحنان روستائی
آلمان، 21 مارچ 2022
بعد از فروپاشی اتحاد شوروی سابق، دولتمداران ایالات متحدۀ امریکا بر آن شدند که با اوضاع و احوال جدید جهان چگونه برخورد نمایند.
ازینرو وزیر دفاع آن زمان امریکا، یعنی دیک چینی، به وس لیبی Wis Libba و زلمی خلیلزاد (این هردو بعداً در زمان زمامداری بوش پسر،بار دیگر در رهبری دولت امریکا نقش مهم ایفاء کردند)،وظیفه داد تا تحت نظر پاول ولفوفیتس، کارمند عالی رتبۀ وزارت دفاع آن کشور، سیاست استراتیژی جهانی آیندۀ ایالات متحدۀ امریکا را تدوین نمایند. این سیاست که به نام "رهنمای برنامۀ دفاعی" و یا "برنامۀ بدون رقیب" مشهور گردید،حاوی یک سلسله اقداماتی می شد، مبنی بر اینکه چطور می توان رهبری بلا منازع ایالات متحدۀ امریکا را در سطح جهان به صورت دوامدار تثبیت کرد. یکی ازین اقدامات این بود که نباید بگذاریم که بار دیگر کدام رقیب سر بلند کند، نه در سرزمین اتحاد شوروی سابق و نه هم در کدام جای دیگر و آنهم رقیبی که زعامت ما را مانند اتحاد شوروی سابق زیر سؤال ببرد. این، نظریۀ حاکم بود که کنه سیاست استراتیژی جدید دفاعی را در منطقه تشکیل می داد. بر اساس این سیاست باید از قدرت گیری یک دشمن جدید که بتواند در منطقه حاکم شود و با تأمین کنترول،از منابع آن برای تثبیت قدرت جهانی خود، استفاده برد،جلوگیری کند. به عبارت دیگر کشور های صنعتی پیشرفته باید در صدد آن نباشند که نقش رهبری ما را در سطح جهان خدشه دار سازند و یا نظم سیاسی و اقتصادی موجود را برهم زنند. همچنین این کشور ها اجازه ندارند که با ما به رقابت بر خیزند و یا در فکر آن باشند که در نقش یک قدرت منطقوی و یا جهانی سر بالا کنند.
دیک چینی ضمن اینکه از نظریات پاول ولفوفیتس و همکارانش کاملاً پشتیبانی کرد، بر مبنای آن، سیاست بدیل و نسبتاً نرم تر لوی درستیز آن زمان امریکا یعنی کلن پاول را روی دست گرفت. از آن زمان به بعد سیاست "برنامۀ بدون رقیب" ایالات متحدۀ امریکا، سیاست مرکزی و بلا منازع این کشور را تشکیل می دهد.
بر اساس این نظریه، روند هدفمندانۀ محاصره و تضعیف روسیه روی دست گرفته شد. جهان غرب بعد از فروپاشی اتحاد شوروی سابق یک تهاجم جیوپولتیک را در حیات خلوط روسیه مؤفقانه راه اندازی کرد و ناتو به حیث وسیلۀ اصلی این تهاجم جیوپولتیک انتخاب گردید. اما بکاربرد این وسیله جداً ایجاب آنرا می کرد که جهان غرب تعهد خود را که در پایان جنگ سرد در مقابل سکرتر جنرال حزب حاکم اتحاد شوروی سابق گورباچوف مبنی بر عدم گسترش این پیمان به سوی شرق، سپرده بود، بشکند. ازینکه این موضوع نقطۀ مورد انتقاد روسیه را تشکیل می دهد، لذا اتفاقات آن زمان، اینک بار دیگر مورد مناقشۀ جدی قرار گرفته است. امریکا می کوشد که در این ماجرا با تمام مهارت دلائلی را ارائه نماید تا این اعتماد شکنی واضح را از سر راه خود بردارد. اصل موضوع مصاحبه که هیچ سوء تفاهمی در آن جا ندارد، چنین است: "جیمز بیکر، وزیر خارجۀ امریکا به تاریخ 8 فبروری 1990 نزد سکرتر جنرال حزب کمونیست شوری، میشائل گورباچف رفته بود تا موافقت او را مبنی بر ابقای آلمان در پیمان ناتو بعد از اتحاد هردو بخش آلمان، حاصل کند. جیمز بیکر در این دیدار اطمینان داده بود که پیمان ناتو گسترش نمی یابد. گورباچوف تأکید کرده بود که "هیچ نوع گسترش برای ما قابل قبول نیست" و جیمز بیکر جواب داده بود که : "من این گفته را تائید می کنم."
جیمز بیکر بعداً دلیل آورد که گفته های او تنها در مورد آلمان شرق بود و نه در مورد گسترش عمومی ناتو. این گفته از هیچ نوع اعتباری برخوردار نیست، مخصوصاً که زمانی که هانس دیتریش گنشر وزیر خارجۀ آلمان به تاریخ 2 فبروری 1990 با جیمز بیکر در یک محفل مطبوعاتی نتائج مذاکرات خود را چنین بیان کرد: "ما به این اتحاد فکر رسیدیم که ساحۀ دفاعی ناتو به جانب شرق گسترش نمی یابد و این نه تنها در رابطه به آلمان شرق می باشد، بلکه به صورت عموم چنین است." چنانکه از دوسیه های سری متعدد بر می آید، این گفته های وزیر خارجۀ آلمان در جریان صحبتهای بعدی او در سال 1990 با شوردنازی، مطابقت کامل دارد. "نظر به این اسناد، گنشر در جریان مذاکره به وزیر خارجۀ اتحاد شوروی سابق گفته بود که دولت آلمان می داند که عضویت یک آلمان متحد در پیمان ناتو چه سؤالات مغلقی را به میدان می اندازد. لاکن دولت آلمان باورمند است که ناتو به جانب شرق گسترش نمی یابد."
و اما در مذاکرات بعدی، گسترش ناتو موضوع بحث نبود و بعد از آن مذاکرات، واقعاً کدام کشور در پیمان ناتو که موجب توسعۀ آن گردد، پذیرفته نشد. کشور های غربی ادعا می کنند که بنا برین،اظهارات ماه فبروری سال 1990 از اعتبار ساقط شده اند به شرح ذیل: "قرار اسناد کشور های غربی، در مراحل قطعی مذاکرات در مورد عدم گسترش ناتو به سمت شرق، صحبتی در میان نیامد. و اگر گورباچوف به مذاکرات سال 1990 اتکاء می داشت،می توانست در جریان مذاکرات، یک بار دیگر این موضوع را یادآوری کند. اما او این کار را نکرد." گورباچوف در ماه جولای سال 1990 عضویت یک آلمان متحد را در پیمان ناتو اجازه داد. بدون شک این سهل انگاری گورباچوف به حیث بلند ترین درجۀ حماقت جیوپولیتیک او پنداشته می شود که در مورد دلائل اصلی آن فقط می توان حدس زد. اما اظهارات گورباچوف ثابت می کند که او بر گفته های امریکائیها اعتماد کرده بود، لاکن سیاست حقیقی بعدی پیمان ناتو نشان داد که ناتو به صورت واضح توافقات را زیر پا کرده. به قول گورباچوف: "ناتو و اعضای آن در سال 1993 تصمیم گرفتند که این پیمان را به جانب شرق گسترش دهند. من از همان آغار این حرکت را یک عمل اشتباه آمیز بزرک تلقی کردم. این عمل به صورت واضح تخلف از روح توافقات و موضعگیری های امنیتی آن بود که در سال 1990 به آن دست یافته بودیم."
واقعیت اینست که موضوع گسترش ناتو به سوی کشور های سابق بلوک شرق در سال 1993 از جانب فولکر ریوحی، وزیر دفاع آن زمان آلمان در جلسات ناتو مطرح گردید. ناتو یک سال بعد از آن، برنامه ای را تحت عنوان "توأمیت به خاطر صلح" مطرح ساخت که بر اساس آن، قبل از همه کشور های پیمان وارسا، یکی بعد از دیگری وارد این پیمان شوند. بر اساس آن، کشور های پولند، مجارستان و جمهوری چک در سال 1997 دعوت شدند که وارد ناتو گردند و در 12 مارچ 1999 رسماً داخل این پیمان شدند. همزمان با این ناتو جنگ تجاوزکارانۀ خود را خلاف موازین و حقوق بین الدول در یوگوسلاویای سابق شروع کرد. این جنگ به خاطر آن خلاف موازین و حقوق بین الدول بود که بدون فیصلۀ شورای امنیت مؤسسۀ ملل متحد و در نتیجه با دور زدن حق ویتوی فدراسیون روسیه صورت گرفته بود. بعداً این روند به صورت پیهم ادامه یافت به شرح زیر: در ماه نوامبر 2002 تصمیم گرفته شد که هفت کشور دیگر، از جمله کشور های لیتویا، لیتوانیا و استونیا را که جز اتحاد شوروی سابق بودند وارد ناتو نمایند. این تصمیم، دو سال بعد به منصۀ اجرا درآورده شد. و این در حالی بود که روسیه این کار را به حیث خط سرخ خود اعلان کرده بود که به هیچوجه عبور از آن مجاز پنداشته نمی شد.
مضاف بر این ماسکو، پلانهای نصب راکتهای دفاعی ناتو را با نگرانی عمیق مد نظر داشت، مخصوصاً که کاملاً وضاحت داشت که این کار ناتو یک عمل هدفمند برای این بود تا پوتنسیال ضربۀ دومی از جانب روسیه را خنثی سازد.
با آغاز سال 2003 "انقلابات رنگین" آغاز شد که طی آن در همسایگی روسیه، دولتمداران طرفدار غرب جایگزین دولتمداران طرفدار روسیه گردیدند. از آن جمله، مخصوصاً سرنگونی حکومات گرجستان در سال 2003، اوکراین در 2004 و قرغزستان در 2005 می باشد که همه با پشتیبانی کشور های غربی صورت گرفت.
به بیان خلص،با این اقداماتِ جهان غرب،اوضاع به نقطۀ عطف رسید که در نتیجۀ آن روسیه مشی خود را از اساس تغییر داد تا بتواند در برابر سیاست گسترش ناتو،به اقداماتی متوسل شود.
پایان