فرگشت جهانی شدن جهانی شدن در پرتو اقتصاد سیاسی

نویسنده : داکتر سید موسی صمیمی  ناشر: همایش اقتصاد سیاسی  

چاپ: انتشارات شاهمامه

تحلیل تاریخی اجتماعی مانند یک کشتی در یک بحر پر تلاطم است... بحر پر تلاطم از دو دیدگاه:   اول اینکه واقعیت های اجتماعی تاریخی پدیده های بسیار پیچیده و مغلق اند اما آگاهی ما در زمینه  بسیارمحدود و دوم اینکه  تحقیق در مورد واقعیت های تاریخی اجتماعی یک موضوع فوق العاده حساس است، چون ساختار های قدرت های موجود در جهان موجود ما نتایج بیشماری را در خود نهفته دارد. 

والر شتاین


از سه سال پیش آگاه بودم که دوست دانشمندم داکتر سید موسی صمیمی مصروف نوشتن کتابی در مورد یکی از موضوعات مهم دنیای ما یعنی «جهانی شدن» است. بی صبرانه انتظار روزی را میکشیدم که نتایج زحمت های چندین ساله اش را که حتی دید و بازدیدش را با دوستان نیز محدود ساخته بود، آماده چاپ شود. تا اینکه چندی قبل لطف کرده وکتاب را برایم فرستاد که در این یک نیم ماه از خواندن آن لذت بردم وهمچنان خیلی آموختم.
در آغاز دیزاین پشت جلد برایم جالب بود که در یک نگاه فرگشت جامعه انسانی را از غارنشینی تا سفر با ماهواره ها را در فضا به نمایش میگذاشت. دیزاینی که با محتوای کتاب هم آهنگ بود. 
با نظراندازی به فهرست محتوای کتاب و همچنان رویکردها، خواننده متوجه میشود که او با چه پشتکاری اقدام به نوشتن این کار پر مشقت علمی نموده و چه ذوق وعلاقمندی در آن نهفته بوده است. بقول والر شتاین با "کشتی تحلیل تاریخی اجتماعی، در یک بحر پر تلاطم" راه پیموده است. در ختم کتاب خواننده متقاعد میشود که داکتر صمیمی با توانمندی علمی، کار پرتلاش و حوصله مندی بی حد حصر، در تحلیل  تاریخی اجتماعی فرگشت جهانی شدن در پرتو اقتصاد سیاسی و با در نظرداشت «ساختارهای قدرت در سیستم جهانی» کشتی را به ساحل مراد رسانیده ودر حوضه زبان فارسی دری با موفقیت این اثر علمی را به علاقمندان عرضه کرده است. موفقیت های مزید برایش آرزو میکنم.

اما در مورد کتاب: 
قصد من نه نقد کتاب است و نه تعریف تمجید، زیرا نقد یک کتاب۵۰۰ صفحه ای کاریست که مطالعه، دانش بیشتر از نویسنده و زمان  بیشتر را ایجاب میکند. من فقط برداشتها و آنچه را از این کتاب آموخته ام روی کاغذ میریزم و بعید هم نیست این برداشتها نادرست باشد.  
 اما بدون تعارف آنچه را میخواهم بگویم اینست که داکتر صمیمی از جمله پژوهشگران نادر و پر پشتکار جامعه ماست که نتنها این اثرش بلکه آثار پژوهشی دیگرش نیز از وزنه علمی قابل قدری  برخوردار اند. من مطالعه ای این کتاب را به علاقمندان علم و دانش اقتصادی- سیاسی توصیه میکنم. از نظر من این اثر در عین زمان قاموسی است در زمینه بحث جهانی شدن.
 کتاب در ۵۰۰ صفحه، هفت فصل، مقدمهٔ به قلم نویسنده پرتلاش دوکتور رسول رحیم و یک پسگفتار و رویکرد ها را احتوا میکند.
گستره ای تحقیق:
گستره ای اصلی تحقیق نویسنده فرگشت جهانی شدن شیوه تولید سرمایداری و سیاست اقتصادی نیولیبرالیسم و گسترش فرا قاره این نظام  را احتوا میکند که در جهان موجود به شیوه تولید حاکم تبدیل شده است. اما قبل از آنکه وارد اصل موضوع شود با یک نظر اجمالی پیش زمینه های فرگشت جهانی شدن را در سه دوره تاریخی: جهانی شدن بدوی، کانون های تمدنی کهن، امپراتوری های باستان و انتقال و جهانی شدن به شیوه تولید سرمایه داری، روابط و تاثیرات متقابل اقتصاد، سیاست و فرهنگ بر همدیگر را در پرتو اقتصاد سیاسی به تحقیق میگیرد. با نتیجه گیری از آن  بقول برند رویتگر نویسنده المانی سوال "چگونگی باز تولید نظام سرمایداری را با وجود موجودیت طبقات متضاد آشتی نا پذیر" به بحث گرفته و به کند وکاو در این زمینه میپردازد. برعلاوه چگونگی مدیریت باز تولید نظام و بحران نهفته در درون نظام سرمایداری را در چوکات ایجاد سازمانهای تجارتی، پولی، مالی و همایش های بین المللی از جانب کشور های خود مدار، مورد بررسی قرار دهد. 
جهانی شدن به مثابه یک فرآیند تاریخی 
از نظر نویسنده جهانی شدن به مفهوم عام " به مثابه یک فرآیند پویا (Dynamic Process ) روابط انسان ها ، داد و گرفت کالا ها، انتقال سرمایه و نیروی کار، آمیزه ای از کنش های ساختاری و مرتبط فرامرزی و فرا قاره ای تشخیص و توصیف میشود. این فرآیند ار زمان باستان به این سو موضوع بحث بوده و دارای ابعاد اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، محیط زیستی و ایدیولوژیک می باشد." (ص ۲۱) این ابعاد پنجگانه بیانگر «صورت بندی کلی جهان » امروز بوده و بعنوان عوامل تاثیر گذار در سطح جهانی وابستگی ها و پیوند های چندین جانبه متقابل را ایجاد کرده و با گسترش سریع توسعه «فن آوری های جدید» بازتاب آنرا در دور افتاده ترین نقاط جهان میتوان مشاهده کرد.
نویسنده یک نظر اجمالی به تاریخچه جهانی شدن بدوی، کانون های تمدن های کهن و امپراتوری های باستان انداخته، نمونه وار با ذکر مشخصات شیوه زندگی و شیوه تولید این نظامها از هجرت انسان متفکر هوموسایپنس با زندگی مشارکتی دهکده ای تا ظهور کانون های تمدنی و امپراتوری های باستان با شیوه تولید باجگیر، خراجگیر  و غارتگری خارج از حوضه خودی، خواننده را مرحله به مرحله وارد، جهانی شدن شیوه تولید سرمایداری میکند. 
در شرایط حاکمیت شیوه تولید سرمایداری و جهانی شدن، با در نظرداشت توانایی های اقتصادی- سیاسی، فرهنگی و تخنیکی کشور های جهان را به  شش مدار تقسیم میکند تا با استفاده از این تقسیمات خصوصیات ساختاری، سطح انکشاف، درجه وابستگی و آسیب پذیری هر یک گروه های شامل مدار را در یک مدل قابل فهم به خواننده توضیح کند.  
 تهوری وابستگی (Dependenz  )، که زیر بنای آنرا تهوری امپریالیسم ونقد از نظام سرمایداری میسازد، کشور های جهان را به دو گروه کشور های مرکز و کشور های پیرامونی تقسیم میکند. داکتر صمیمی با اتکا بر همین تهوری و با در نظرداشت شرایط نوین شیوه تولید سرمایه داری، کشور های جهان را نظر به سطح انکشاف و وابستگی اقتصادی به  شش مدار تقسیم میکند:
مدار اول را کشورهای خود مدار کلاسیک تشکیل میدهد که شامل کشور های اروپای غربی و امریکای شمالی  میباشند. در این کشور ها  شیوه تولید سرمایداری از میکانیزم درونی نظام اجتماعی- اقتصادی آنها در فرآیند زمان تکامل کرده و بعنوان مرکز در باز تولید شیوه تولید سرمایداری نقش تعیین کننده دارند. 
مدار دوم شامل کشور هایی میباشد که اکثریت آنها با پیوند با شیوه تولید سرمایداری در فرایند زمان به خود مداری رسیده اند، مانند هند، روسیه، برازیل، چین و افریقای جنوبی ( گروه بریکس ) که ۳۹ در صد نفوس جهان را احتوا میکنند.
مدار سوم کشور هایی اند که بقول داکتر صمیمی "با وجود بدریختی های ساختاری و بی ثباتی های سیاسی از توانایی های بزرگ تولیدی برخوردار بوده ، افتان و خیزان در آستانه خود مداری قرار گرفته اند. از جمله مصر، ترکیه، اندونیزی، مکزیک. " 
در مدار چهارم کشور هایی قرار دارند که دارای توانایی های جهش اقتصادی بوده و امکانات گسترده تولیدی را دارا میباشند اما در اثر کمبود ها و نارسایی های سیاسی اجتماعی موفق به جهش کیفی خودمداری نشده اند. بطور مثال میتوان پاکستان، نایجریا و ارجنتاین را نام برد. 
مدار پنجم کشور های "نو کیسه با تندیس پرستی مصرفی" نامیده شده و کشور هایی را شامل این مدار میداند که "از منابع سرشار طبیعی به ویژه نفت و گاز برخوردار بوده و در یک روند غیر مولد و تمویل شده از درآمد های بزرگ همین منابع قرار گرفته اند." 
مدار ششم "تمام کشور هایی را در بر میگیرد که نظر به عدم توانایی های نخبگان کرسی نشین نتنها موفق نشده اند که احتیاجات اولیه باشندگان درون مرزی را مهیا سازند، برخلاف سیاستهای نارسای درون مرزی و رقابتهای تخریبی جهت حفظ قدرت سیاسی و مناقشه بر توزیع منابع از یک سو و استراتیژی تخریبی برون مرزی از سوی دیگر، این کشور ها را شکست پذیر ساخته و از کاروان انکشاف سالم به عقب رانده و حتی خطرات درهم پاشی مرز های دولت-ملت را حاد ساخته است."(۳۰۹-۳۳۸)   
نویسنده در فرگشت ۵۰۰ ساله شیوه تولید سرمایداری بازهم مراحل متفاوت تاریخی را ازهم تفکیک کرده و هر کدام این مراحل را با خصوصیات اقتصادی و سیاسی در پرتو تهوری های اقتصاد سیاسی  به خواننده عرضه میکند.
 " شیوه تولید سرمایداری اگر از یک سو نظام اقتصادی سیاسی و اجتماعی خاصی را توصیف میکند، از سوی دیگر در فرگشت جهانی شدن بازتاب دوره مشخص و تعیین کننده ، خوانده میشود. به طور کلی سرمایداری یک نظام اقتصادی و اجتماعی است که مبتنی بر مالکیت خصوصی ابزار تولید بوده، کنترول تولید و مصرف در آن از طریق اقتصاد بازار آزاد درک میشود . سرمایه خصوصی شاخص محوری نظام سرمایداری است" ( ۳۸). این نظام به استناد نظریات مورخان و اقتصاد دانان کلاسیک، با پیدایش انباشت بدوی سرمایه در نظام فيودالی  اروپای غربی مرتبط میباشد که با باز شدن راه های تجارتی بحری توسط  دریانوردان اروپایی رونق میگیرد. چپاول و غارتگری های این کشور ها در امریکا و آسیا درتعمیق شیوه تولید سرمایداری در اروپا  نقش تعیین کننده داشته است. با ختم جنگها سی ساله در اروپا که بنام جنک مذهبی آغاز شد و  با ایجاد دولتهای دارای یک قلمرو خاتمه یافت، (موافقت نامه وست فالیا) در اروپا به یک آرامش نسبی برقرار شد که آنهم باعث رونق روزافزون تجارت گردید.
 رونق تجارت و صنعت و کشف ماشین بخار، گسترش و انکشاف راه های ترانسپورتی و تولید توده ای کالا های صنعتی، تاثیرات عمیقی  در اندیشه های سیاسی ، فلسفی ، علمی نیز از خود بجا گذاشتند.  ظهور رنسانس و عصر روشنگری که زمینه ساز انقلاب کبیر فرانسه شد، موضوعات مرتبطی اند که از دیدگاه نویسنده در گسترش و تعمیق شیوه تولید سرمایداری در اروپا نقش برازنده را بازی کردند.  
اما بعد از یک آرامش نسبی چندین دهه اروپا، رقابتها میان کشور های خود مدار سرمیه داری آغاز شد. حرکت سیاسی اقتصادی رو به فراز المان،  توازن قوا را در اروپا دوباره برهم زده و تنشها میان کشور رو به فراز المان و کشور های رو به فرود، بریتانیا و فرانسه منجر به جنگ جهانی اول میشود. نویسنده رشد تولید ناخالص اجتماعی  در سالهای قبل از جنگ اول را میعار قرار داده و بر مبنای آن فرود و فراز اقتصادی این کشور ها را به مقایسه میگیرد. 
با آغاز بحران اقتصادی جهانی سال ۱۹۲۹ تهوری کلاسیک  لیبرالیسم و "دست نامریی بازار"  که تا این زمان تنظیم کننده شیوه تولید سرمایداری بود، زیر سوال میرود. جان مینارد کینز اقتصاد دان انگلیسی برای غلبه بر بحران ، مداخله دولت را در تعاملات اقتصادی بعنوان پاد زهرنجات از بحران و مدیریت بحران بعنوان یک ضرورت مطرح میکند که چندین دهه در پهلوی اقتصاد بازار، سیاست اقتصادی مداخله دولت در تعاملات اقتصادی به یک امر ضروری تبدیل شد. 
امریکا بعنوان قدرت نوظهور
  در ختم بخش اول کتاب نویسنده به نقش قدرت تازه نفس اقتصادی یعنی ایالات متحده امریک اشاره میکند که تولید نا خالص ملی این کشور ار سال ۱۹۲۰-۱۹۵۰ با وجود بحران دهه ۳۰به تدریج سیر رو به فراز داشته و از کشور های بریتانیا، فرانسه المان و اتحاد شوروی و جاپان بگونه ای چشمگیری پیشی میگیرد و آنرا "بیانگر توانایی اقتصادی ونقش روزافرون ایالات متحده امریکا به ویژه در ساختار نظام پسا جنگ جهانی دوم" میداند (۴۸)
در آغاز فصل دوم نویسنده به بحث همه جانبه در رابطه جهانی شدن بعد از سالهای ۱۹۴۵ و "اهرم های ساختاری نظام سیاسی - اقتصادی پسا جنگ و دوقطبی شدن جهان" میپردازد که در این برحه زمانی "تدابیر ساختاری نظام پسا جنگ از کنفرانس یالتا تا کنفرانس برتون وودز را مورد بررسی قرار میدهد. در کنفرانس یالتا  بیشتر روی تاسیس سازمان ملل ، منشور حقوق بشر، قبول اصل دولت – ملت  و تقسیم حوزه های نفوذی قدرتها پیروز در جنگ توافق صورت میگیرد. اما در کنفرانس بریتون وودز صورت بندی و مهار کردن " نظام اقتصادی" جهان تحت هژمونی ایالات متحده امریکا برنامه ریزی میشود. (۵۳) 
در این کنفرانس " تهداب نهاد های اقتصادی بسیار مهم گذاشته شد که سه بخش تجاری، بانکی و پولی را در بر میگرفت":
1-    صندوق بین المللی پول 
2-    بانک باز سازی و انکشاف ( بعد بانک جهانی)
3-    توافق نامه تعرفه گمرکی و تجاری (سازمان تجارت جهانی) 
نویسنده بعد از بحث در رابطه پس منظر تاریخی نظام بین المللی پول، تضعیف طلا و پونداسترلنگ بعنوان پشتوانه اقتصادی و وارد شدن نقش دولار در نظام کنترول شده معیار طلا و بحران اقتصادی ۱۹۲۹ دو طرح جان مینارد کینز اقتصاددان انگلیسی و طرح هری وایت امریکایی را به بحث کشیده نتیجه گیری میکند که : "تلاشهای ساختاری برتون وودز در واقع اگر از یک سو واکنشی بود بر سیاست حمایتی دولتی سالهای بحرانی۱۹۳۰ ، از سوی دیگر بازتاب دگرگونی ها و توانایی های اقتصادی کشور های خود مدار کلاسیک خوانده شده، به ویژه به نفع ظهور ایالات متحده امریکا بمثابه یک قدرت بزرگ سرمایداری فرامرزی. از نگاه اقتصاد سیاسی این واکنش شباهت زیادی دارد با ظهور آیین اقتصاد کلاسیک لیبرال به مثابه عکس العمل بر سیاستهای اقتصادی دوران مرکانتلیسم. چنانچه آدم سمیت پدر اقتصاد کلاسیک به این باور بود که در تجارت آزاد سود یک کشور لزوماٌ به ضرر کشور دیگر منتهی نگردیده، برخلاف همه کشور ها از تجارت آزاد بهره میبرند.... و منجر به یک نوع وابستگی متقابل، یعنی وابستگی هر کشور به کل نظام تجاری و در نتیجه به کل نظام تقسیم کار جهانی میگردد. در این تقسیم کار جهانی هیچ کشوری نمیتواند قدرت مسلط و کامل بر کشور های دیگر داشته باشد. به این ترتیب گویا نظام تجارت آزاد منجر میگردد به به توازن قدرت سیاسی". ولی از دید نویسنده نظام برتون وودز و تدابیر آن بر مبنای اقتصاد لیبرال در مورد کشور های پیرامونی نه تنها نتوانست جلو بحرانهای اقتصادی و وابستگی کشور های پیرامونی را به کشور های خود مدار بگیرد ، بلکه برخلاف  مداخلات سیاسی – نظامی متداوم به شدت بحرانها نیز افزود (۶۹) 
برعلاوه داکتر صمیمی در این بخش به تحلیل طرح مارشال بعنوان یک ابزار کشاندن کشور های خود مدار کلاسیک در گستره نفوذ امریکا پرداخته و طرح سه بعدی امریکا را در قبال نظام پسا جنگ دوم بر مبنای هژمونی طلبی ، امپراتوری و غلبه بر کمونیسم شوروی  و نقش ناتو را بمثابه یک پیمان نظامی در خدمت استراتیژی سه بعدی واشنگتن به تحلیل گرفته و اعلامیه های نشست عالی ناتو در شیکاگو و نتایج و تاثیرات آنرا از زوایای مختلف ارزیابی میکند.
از هم پاشی شوروی
  در همین بخش با ارزیابی مفصل نظام سوسیالیستی واقعاٌ موجود اتحاد جماهیر شوروی، توضیح ساختاری حزبی و نقش نخبگان نومن کلاتورا و همچنان ساختار امپراتوری اتحاد شوری را در رابطه اقمار و محیط ماحول و عوامل ناکامی های اقتصادی – سیاسی  این کشور را به خواننده عرضه کرده و با یک دید انتقادی و متکی به دیدگاه های پژوهشگرانی چپ چون شارل بتلهایم ، سامیر امین ،  بحران را در این کشور ناشی از گیر ماندن نظام در بند تضاد های ساختاری و ایدیولوژیک میداند.  بعد میپردازد به تلاشهای میخاییل گورباچف آخرین دبیر حزب کمونیست شوروی  و برنامه های اصلاحی و تیزس «اندیشه نو» و تدوین استراتیژی سه بعدی او :
" یک – ثبات بخش فرآیند دموکراسی بر پایه وفاق گسترده اجتماعی و ساختار نو تشکل فدرال بر اساس آزادی داوطلبانه
دو- تشدید بخشیدن اصلاحات اقتصادی غرض ایجاد یک "نظام بازار مختلط" استوار بر یک نظام روابط جدید مالکیت و
سه – برداشتن گام های رسا جهت باز کردن مرز های کشور از طریق مبادله پذیری روبل و پذیرش "قوانین بازی" مدنی حاکم در بازار آزاد جهان و عضویت در «صندوق بین المللی پول و بانک جهانی» (۱۳۰)
اما از نظر نویسنده فرگشت جهانی شدن، «اندیشه نوین» گورباچف برای اتحاد شوروی نوشداروی پس از مرگ بود که "نتوانست کارگر افتد. نظام اقتصادی – سیاسی شوروی استوار بر «ایدیولوژی کمونیسم شوروی» که از درون پوسیده بود، نمیتوانست پاسخگوی نیازمندی های تداوم امپراتوری پرهزینه شوروی باشد." (ص ۱۳۹) با در نظرداشت منحنی پایه متوسط رشد تولید ناخالص اجتماعی، پایه رشد این کشوردر سال ۱۹۹۱ به منفی ۱،۳ سقوط کرده و از هم پاشی نظام به یک امر غیر قابل انصراف تبدیل شد. با بقدرت رسیدن یلسین و سرازیر شدن مشاورین امریکایی، بچه های شیکاگو پیروان مکتب "نیولیبرالیسم" جمهوری فدرال روسیه گرفتار بزرگترین بحران اقتصادی شد. با ازهم پاشی امپراتوری نظام «سوسیالیسم واقعاٌ موجود اتحاد شوروی» امپراتوری ایالات متحده امریکا در سطح جهانی بعنوان پر قدرتترین دولت در نظام شیوه تولید سرمایداری، یکه تاز میدان گردید. 
تک قطبی شدن جهان و"پایان تاریخ فوکویاما"
فصل سوم کتاب اختصاص داده شده به «جهانی شدن تک قطبی» ایالات متحده بعد از سال ۱۹۹۰ و نقد تهوری پایان تاریخ فوکویاما،استراتیژی امریکا، دولت پنهان ، ادغام شبه انباشت بدوی در «انباشت سرمایه جهانی» . 
نویسنده در آغاز محتوای کتاب معروف « پایان تاریخ و انسان واپسین»‌ فوکویاما همکار اندیشکده ای رند و استاد دانشگاه جون هوپکینز ایالات متحده امریکا را به معرفی میگیرد. 
فوکویاما  معتقد بود که با ازهم پاشی نظام سوسیالیستی در اروپای شرقی، « دموکراسی لیبرال راه روش آینده بشر میباشد» او مینویسد : «با وجود بدبینی هاییکه در ۱۵ سال گذشته بروز کرده در گستره ای کلی تاریخ، دموکراسی لیبرال مقام ویژه ای احراز کرده است.»‌(۱۴۵) فوکویاما "وقتی میگوید ما به  پایان تاریخ رسیده ایم، غایت او واقعاٌ پایان مبارزه و برخورد بین ایدیولوژی هاست که در چشم انداز تاریخی با هم در مورد بهترین نظم جهانی به رقابت برخواسته اند". (۱۴۹) از نظر صمیمی زمانیکه فوکویاما از «پایان تاریخ» یاد میکند، روایت او از تاریخ تکیه بر دیدگاه هگل بوده که تاریخ را برخورد ایدیولوژی ها خوانده است... (۱۴۹) هگل دوران حکمروایی ناپلیون را «رستگاری بشر خوانده است» (۱۵۰)... فوکویاما که خود را پیرو هگل میداند به «این باور است که پایان تاریخ زمانیست که انسان به نوع از جامعه انسانی دست یابد که در آن اساسی ترین نیاز های انسانی بر آورده شوند، پس پایان تاریخ به نظر فوکویاما همان «نظام دموکراسی لیبرال» (۱۵۰) و رستگاری بشر هگل است. اما این " نگاه تاریخی فوکویاما در قبال آینده جهان توام با خوشبینی ارایه شده بود"‌و نظر حاکم را در آن زمان میساخت" ، با انتقاداتی مواجه شده و به "زودی از درون خود جریان حاکم دیدگاه های دیگری تدوین و ارایه گردیدند که دکترین فوکویاما را تحت پرسش برده و مسیر آینده جهان را پر تنش و مغشوش میدانستند" (۱۵۱) از جمله هانتینگتون استاد دانشگاه هاروارد در کتاب خود «برخورد تمدنها  و بازسازی نظم جهانی» ( ۱۹۹۶) "برخلاف نظرات حاکم مبنی بر تقسیم جهان بر کشور های ملی، برخورد های این کشور ها ناشی از علایق اقتصادی، خواست های سیاسی و مواضع جیوپولیتیک، جهان را به چند حوضه تمدنی رقیب تقسیم کرد... از نظر هانتنگتون « تاریخ بشر همان تاریخ تمدن هاست که و به هیچ وجهه نمیتوان آنرا به مفهوم دیگری مشخص ساخت.» ... از نظر هانتنگتون «برخورد تمدن ها بزرگترین تهدید کننده صلح جهانی خوانده میشود.(۱۵۱) 
بعد صمیمی «استراتیژی سلطه بلا منازعه» ایالات متحده امریکا را به مثابه نقض کننده ای منشور سازمان ملل مورد ارزیابی قرار میدهد. این استراتیژی بر ۶ نقطه استوار است:
1-    تقویت همکاری جهانی، اتحاد بین قدرتهای دموکرات  
2-    جلوگیری از نفوذ قدرتهای هژمونی طلب مانند چین و روسیه در حوضه خلیج فارس
3-    حفظ برتری نظامی امریکا در حال و آینده
4-    تقویت نظام آزاد اقتصادی جهان و تقویت اقتصاد امریکا
5-    پیروی از اصل هوشمندی در مداخلات نظامی امریکا
6-    گسترده ساختن پشتیبانی درون مرزی در راستای استراتیژی مثبت رهبری جهانی امریکا (۱۵۷)
برعلاوه صمیمی در این بخش نظر کوتاهی به دوکتورین بیگنیف برژنسکی مشاور امنیت ملی کارترمی اندازد که در دوران «یکه تازی امریکا» از «هژمونی تیپ نو» صحبت میکند. برژنسکی در چوکات این هژمونی برعلاوه توانایی های نظامی، به پویایی اقتصاد، نوآوری و«شیوه زندگی امریکایی» نقش اساسی قایل است . او در این تحلیل خود برای اینده جهان بیشتر از همه به حوضه اروپا-آسیا اهمیت قایل میشود که امریکا بخاطر حفظ هژمونی خود باید متوجه انکشاف این حوضه باشد که با نفوس بیشتر از چهار میلیارد و تولید ناخالص ملی بالغ به ۳۴ تریلیون دالر از اهمیت ویژه برخوردار است. برعلاوه امریکا باید با حفظ چند پارچگی جلو هرگونه اتحاد سیاسی را در این حوضه بگیرد. (۱۵۶) "این استراتیژی «سلطه بلا منازعه امریکا» با در نظرداشت روابط بین المللی «اصل عدم مداخله و تعیین سرنوشت» را در عمل نقض کرده و با فعالیتهای تعرضی نظامی «پیشگیرانه» منشور سازمان ملل را نادیده میگیرد."(۱۵۷).
تعمیق نظام تولید سرمایداری و طبقه حاکم فرا ملیتی
 نظام سرمایداری با گسترش روزافزون خود مرزهای «دولت-ملت» را درهم شکسته است. بازتولید سرمایه نیاز به منابع مواد خام، بازار و نیروی کار ارزان برای حفظ سود حد اکثر دارد، لهذا جهانگشایی در این نظام یک امر غیر قابل انصراف میباشد. بعد از جنگ جهانی دوم "همزمان با فراملی شدن یا ادغام سرمایه های ملی در غرب ، روند هم مانند سازی در ساختار های اقتصادی، تفکر های فرهنگی و بنیاد های سیاسی ، با وجود تفاوت های سلیقهٔ آغاز  شد وبا هیچگونه اصطکاک های بنیادی روبرو نشد. در این راستا از یک سو زیرساخت های سیاسی و اجتماعی در کشور های خود مدار کلاسیک به نوبه ای خود ممد این روند شدند و از سوی دیگرشکل گیری زمینه های انتقال سرمایه، داد و گرفت فن آوری و همچنان تحرک و آزادی رفت و شد کارشناسان و مدیران نقش به سزایی بازی کردند."(۱۵۸). نویسنده از این ارزیابی به این نتیجه گیری میرسد که "جهانی شدن نظام سرمایداری از همه مهمتر منجر به تشکل یک قشر معین فرامرزی گردیده که در بررسی طبقات اجتماعی-اقتصادی میتوان-با وجود یک سری از محدودیت ها – از طبقه حاکم به سطح جهانی یاد کرد. هدف از «طبقه حاکم» در این جا گروه ثروتمند فرامرزی میباشد که کمتر از یک در صد جمیعیت جهان را احتوا کرده ولی بیش از چهل در صد دارایی کل جهان را به خود اختصاص داده است. این حلقه بمثابه قشر حاکم سرمایداری فرامرزی شرط نیست که در همه جا حضور داشته باشد و کرسی های بلند اداری رهبری کننده را رهبری و اشغال کرده باشند. ولی یک حلقه ویژه ای تکنوکراتها که جز همین طبقه حاکم شمرده میشوند، به مثابه نخبگان کرسی نشین چرخ های تصدی جهانی را به حرکت در آورده و در سطوح مختلف از بخش های سرمایه مالی، دستگاه های تولیدی، اندیشکده ها ، همایش های سیاسی – اقتصادی و بخش های تبلیغاتی تا مجموع تولید جنگ افزار ها، با هم در پیوند های محکم سیاسی، اقتصادی و ایدیولوژیک قرارداشته و گویا به مثابه «هیٔت مدیره تصدی جهانی » کارگردانی تعاملات اقتصادی و مالی جهان را بر دوش دارند"‌(۱۵۸-۱۵۹)
داکتر صمیمی با مثال امریکا نقش تعیین کننده این طبقه حاکم و حلقه ویژه تکنوکراتها را با در نظرداشت ساختار فدرال، قوانین، احزاب و گروه های سیاسی و اجتماعی...نامزدان کرسی ریاست جمهوری و وزیران و برنامه های شان که در ظاهر امر بیانگر یک «دموکراسی کثرت گرا» میباشد، توضیح میکند و با یک دید انتقادی واقعیت های سیاسی آن کشور را طور دیگری بیان میکند:  "شخصیت های متنفذ، گروه های با نفوذ، نهاد سیاسی ، ساختار های اقتصادی و تاسیسات خبر رسانی که در یک بافت پنهانی ناشی از خواست های مشترک سیاسی و علایق اقتصادی با هم پیوند خورده اند، پارامتر های سیاسی را قبلاٌ مشخص ساخته و تنها در کسترهٔ همین مؤلفه های تعیین شده از طرف این قشرمحدود،‌« دموکراسی کثرت گرا» میتواند پیاده گردد." (۱۵۹) روشن است که نقش این نخبگان کرسی نشین امریکا درمحدودهٔ ملی امریکا باقی نمانده  بلکه "استراتیژی بیرون مرزی ایالات متحده امریکا به مثابه بازتاب ترکیب لابی های بخش های مشخص سرمایه نیز با در نظرداشت روابط هژمونی و تعاملات امپراتوری در خارج از مرز های این کشور نیز شکل میگیرد."(۱۵۹)
در مورد تشخیص «طبقه حاکم» که کسترهٔ نفوذ مالی،سیاسی،و ایدیولوژیک آن فراتر از مرز های ایالات متحده امریکا رسیده و گویا در تعیین معاملات سیاسی- اقتصادی جهانی نقش تعیین کننده دارند به پیتر فلیپس دانشمند سوسیولوژی سیاسی اتکا میکند که در کتاب مشهورش «غول پیکرها، نخبگان کرسی نشین جهانی» تحقیقات  قابل ستایشی را انجام داده است.(۱۵۹) وی با مثال ۱۷ تصدی بزرگ مالی فرامرزی و ۳۸۹ شخص متنفذ در درون همین بخش و بعد با معرفی ۱۹۹ رییس هییت مدیره همین تصدی ها، نشان میدهد که چگونه یک تعداد محدود و انگشت شمار به نفع یک در صد جمیعیت جهان به مثابه «طبقه سرمایدار فرا مرزی» پارامتر های تعاملات و مؤلفه های سیاست های اقتصادی رابه سطح جهانی تعیین وپیاده میکنند .‌(۱۶۰) همین گروه "از طرق مختلف سازمانهای سیاسی ، نهاد های مالی ، همایش های اقتصادی و شبکه های اطلاعاتی در پیوند تنگاتنگ قرار داشته ... و به نفع  شکل بندی معین در تعاملات و پارامتر های سیاسی-اقتصادی جهان در نقش مدیران عامل تصدی جهانی از تاثیرگذاری کلی و تعیین کننده برخوردار میباشند."(۱۶۰)بعد با استفاده از منابع معتبر ارقام ،آمارها، گرافها و جدول ها بزرگترین ثروتمندان جهان را معرفی و با در نظرداشت رابطه جمیعیت ودارایی های کل جهان، تقسیم غیر عادلانه ثروت را استخراج میکند که بر اساس آمار های یک اندیشکده  امریکایی، " یک در صد ثروتمندترین جمیعیت جهان یعنی کسانی که بیشتراز یک ملیون دالر امریکایی دارند، ۴۵ در صد دارایی جهان را دارا میباشند و همچنان ده در صد ثروتمندترین جمیعیت جهان صاحب ۸۴ در صد دارایی جهان می باشند" (۱۶۰)
دولت پنهان
با در نظرداشت ارزیابی بالا و موجودیت یک قشر کوچک قدرتمند اقتصادی، صمیمی تیزس «دولت پنهان»‌ مایک لفگرین کارمند دراز مدت مجلس سنای امریکا را معرفی میکند: "لفگرین در قطار اجزای دولت پنهان نخست از بخش رسمی آن نام میبرد، یعنی بخشی که در خود دستگاه دولت شامل بوده، ولی نظر به تفاوتهای سیاسی و قسماٌ سلیقهٔ خارج از خواست رسمی و اداری رییس جمهور عمل میکنند." (۱۶۶) لفگرین بعد از ردیف کردن ادارات دولتی امریکا که سران آن ظاهراٌاز طرف رییس جمهور تعیین میگردد، به این نتیجه گیری میرسد که " نتنها تعیینات بلکه راه کار های عملی این نهاد ها در مورد تدوین و پیاده کردن تدابیر اداری در پیوند تنگاتنگ با نهاد های مقتدرسرمایه آن کشور، به ویژه با نخبگان کرسی نشین مالی قرار دارد. در این رابطه لفگرین مشخص از این نهاد ها یادآوری میکند: تجمع نظامی صنعتی (miltiary-industrial-complex) ،وال ستریت (Wall Street) ، سلیکن ولی (Silicon Valley) . در این راستا نقش پیمان کاران که با نهاد های «دولت مخفی» به تماس بوده و در جهت گرداندن بهره برداری از منابع مالی دستگاه به نفع یک قشر معین کار میکنند، روز به روز مهمتر میگردد....دانا پرست و ویلیم ارکن دو خبر نگار واشنگتن پست گزارش میدهند که تعداد کسانی که به مثابه کارمند مخفی در امریکا مشغول میباشند به ۸۵۰ هزار نفر میرسد. تعداد این اشخاص نامرئی بیشتر از تعداد کارمندان رسمی اداره مرکزی در داخل و خارج از کشور میباشد." (۱۶۶) ... "البته نخبگان کرسی نشین مالی از یک سو تاسیسات مالی و پولی جهانی، از قبیل بانک جهانی و صندوق پول بین المللی را کاملاٌ تحت اداره دارند و همزمان در نهاد های دولتی، سازمانهای سیاسی و بنگاه های اقتصادی کشورهای خود مدار، به ویژه از طریق میکانیسم «دولت پنهان» از نفوذ گسترده برخوردار میباشند." (۱۶۷)

 ادغام انباشت کشور های پیرامونی به انباشت سرمایه جهانی
در همین فصل داکتر صمیمی به یک بخش مهم که در باز تولید نظام سرمایداری جهانی نقش اساسی دارد، یعنی رابطه میان «انباشت سرمایه جهانی» با انباشت سرمایه در کشور های پیرامونی میپردازد. از نظر نویسنده  در نظام جهانی شدن گسترش شیوه تولید سرمایه داری، جهانی شدن غرب مدار، نیازمند انباشت در کشور های پیرامونی میباشد. زیرا در کشور های خود مدارکلاسیک، بلند بودن مزد ها، اجبار سرمایدار برای قایل شدن امتیازات اجتماعی به گارگران بخاطر موجودیت فعال اتحادیه های گارگری، مصارف حفظ محیط زیستی منجر به پائین آمدن سود سرمایه وارزش اضافی میگرد، آنچه که نظام شیوه تولید سرمایداری در کمبود آن به بحران مواجهه خواهد شد. از اینرو شرکت های بزرگ جهانی با حفظ مدیریت در کشور های خود مدار کلاسیک  بخش های وسطی روند تولید را به مثابه کارگاه تولیدی، نظر به پائین بودن سطح مزد و معاش و فقدان اتحادیه های فعال کارگری در کشور های خود مدارنو ظهور و کشور های پیرامونی انتقال میدهند.(۱۶۸) نویسنده مثال هایی از چین و هند بعنوان دوکشور خود مدار نو ظهور و کشور های اندونیزیا، پاکستان و بنگله دیش بعنوان کشور های پیرامونی یاد آوری میکند.  بخشی از نیروی کار کشور های پیرامونی و کشور های خود مدار نوظهور "که دارای مهارت های تکنیکی و کفایت های خاص صنعتی می باشند، در تصدی های تولیدی و بنگاه های خدماتی، ولو با در آمد نسبی کمتر از همپایه های شان در کشور های غربی استخدام میگردند. این بخش در انباشت سرمایه نظام سرمایه داری در کشور های پیرامونی نقش تعیین کننده دارد." ولی بخش دیگر این نیروی کار که روستا های خود را ترک کرده اند،‌ "محروم  از تمام دست آورد های حقوق معاصر کارگری در مرکز های صنعتی  و شهر های بزرگ به حیث «عامل تولید ارزان» در بازار کار استخدام میشوند." مثلاٌ در چین "تعداد این کارگران آواره که عامل اصلی صنایع صادراتی چین در دهه اخیر خوانده میشود بالغ میگردید به ۲۵۰ میلیون نفر. ادغام این نیروی کار در روند «بازیابی سرمایه» زمینه انباشت بدوی را میسر می گرداند. ولی از آنجایی که این روند انباشت برخلاف گذشته های نظام سرمایه داری غرب در یک دوره نسبتاٌ پیشرفته نظام اقتصادی جهانی شکل میگیرد، از این نگاه آن را نویسنده، «شبه انباشت بدوی » میخواند.« جهانی شدن» بالاخره امروز با ادغام این «شبه انباشت بدوی» در «انباشت سرمایه» نظام سرمایداری مجسم میگردد. این ادغام و همزمانی از یک طرف زمینه ساز دراز ساختن نوسانی نظام اقتصادی سرمایه داری میگردد و از طرف دیگر امکاناتی را مساعد می سازد که قدرت های اقتصادی تازه ای در سطح جهانی تبارز کند که با طرح خواسته های مشخص خود، نقش کمی و کیفی کشور های خود مدار غربی کاهش یافته و در روند جهانی شدن بازیگران جدید وارد صحنه رقابت های جهانی میشود؛ وصف بندی های تازه ای ایجاد می گردد و از همین جا نطفه های جهانی شدن چند قطبی شکل میگیرد ( ۱۶۸)
از نظر داکتر صمیمی «جهانی شدن» مستلزم گسترش انباشت سرمایه داری در کشور های پیرامونی به ترتیبی شکل میگیرد، که از طریق تصدی های تولیدی مشترک با در نظرداشت منحنی لبخند تولید «شبه انباشت بدوی» در کشور های پیرامونی در انباشت سرمایه داری به گونه ای عجین میگردد که آغاز و انجام روند تولید شرکتهای بزرگ جهانی از طرف کشور های خود مدار مدیریت گردیده و بخش وسطی تولید بمثابه کارگاه تولیدی نظر به پائین بودن سطح مزد ها، بار آوری کار، زمان کار، عدم موجودیت بیمه های اجتماعی به کشور های پیرامونی و کشور های در آستانهٔ خود مداری اند، انتقال داده میشود. تولید در این کشور ها برای شرکت های بزرگ بمراتب سودآورتر میباشد. اما در این میکانیسم جهانی شدن شیوه تولید سرمایداری دوپدیده نا همزمان، هم زمان تبارز میکند: منحنی  یو( U ) لبخند تولید درکشورهای پیرامونی به مثابه کارگاه تولیدی جهان ، باعث ایجاد ارزش اضافی و بازتولید سرمایه بمثابه پدیده فرامرزی و فراقارهٔ گردیده و هم زمان با آن ادغام شبه انباشت بدوی در انباشت سرمایه جهانی صورت میگیرد. (۱۶۸)
  مثلاٌ در چین یک آی پت کمپنی اِپل به قیمت ۱۴۴ دالر امریکائی تولید میشود. «در این رقم مفاد ناچیز در حدود چند در صد محدود کارگاه تولیدی چین نیز شامل میباشد. این آی پت در بازار های جهان به قیمت ۲۹۹ دالر امریکای به شکل پرچون به فروش میرسد.قیمت فروش عمدهٔ این دستگاه الکتریک بالغ میگردد به ۲۴۴ دالر امریکائی . بدین ترتیب دیده میشود که سهم شرکت اِپل فی واحد تولیدی به ۸۰ دالر بالغ میگردد و سهم شرکتهای عمده و پرچون فروش ۷۵ دالر میباشد. صمیمی در این زمینه سطح مزد پائین، مصارف جانبی ( بیمه های اجتماعی و حفظ محیط زیست) بهره آوری تولید و ساعات کار یک کارگر چینی و امریکائی را مقایسه کرده و به این نتیجه گیری میرسد که  تفاوت مزد میان کارگر چینی و امریکائی با عین کیفیت و بهره آوری کار بین ده تا پانزده برابر میباشد، یعنی یک کارگر امریکائی بین ده تا پانزده برابر کارگر چینائی مزد میگیرد، با در نظرداشت اینکه کارگر امریکائی ۸ ساعت و پنج  روزدر هفته و یک کارگر چینائی ۱۰-۱۴ ساعت و شش روز در هفته کار میکند.(۱۶۹) با در نظرداشت این ارقام میتوان تصور کرد که چه مقدار ارزش افزوده (ارزش اضافی) از کشور های پیرامونی به کشور های خود مدار کلاسیک انتقال داده میشود و در بازتولید نظام سرمایداری جهانی چه نقشی را بازی میکند.
شرکتها بزرگ تولید پوشاک امریکایی مانند « سی اند ا»،«پرایمارک» ، «والمارت» و«مانگو» کالا های خود را  در کشور پیرامونی تولید میکنند . بطور مثال در بنگلادیش در سال ۲۰۱۲ در پنج هزار کارگاه تولیدی در حدود سه میلیون کارگرکه اکثریت آن را زنان تشکیل میدهند،در بخش تولید پوشاک کار میکردند. تنها ایالات متحده امریکا در همین سال در حدود پنج میلیارد دالر محصولات از بنگله دیش وارد کرده که در حدود ۹۰٪ آن پوشاک بود و در فروش هر واحد تولیدی فیصدی بزرگ ارزش افزوده به جیب صاحبان شرکتهای بزرگ فرا ملیتی سرازیر میشود ... مقایسوی مزد ماهانه یک کارگر در بنگله دیش ماهانه در حدود ۴۰دالر و محروم از همه امتیازات اجتماعی مانند بیمه های صحی وبازنشستگی است. در حالیکه مزد یک کارگر در یک کشور خود مدار سی تا جهل برابر بلندتر است(۱۶۹)
صمیمی با در نظرداشت روند همزمانی دو انباشت، استراتیژی انکشاف اقتصادی اجتماعی استوار بر «نیوکینزیانیسم» را پیشنهادمیکند که با اهداف مشخص در چارچوب سیاست«اقتصاد خودکفاف نسبی» و طرح مقررات و قوانین در خور حال یک کشور پیرامونی از انتقال ارزش به نفع کشور های خود مدار تا اندازهٔ جلوگیری شود. در عین زمان  نظام اداری کشور ها باید در جهت «حساب دهی ومسٔولیت پذیری» و همچنان بازنگری سیاست های اقتصادی در جهت تامین نیازمندی های اولیه و تهیه هر چه بیشتر خدمات اجتماعی برای عوام، آنهم در سرتاسر کشور تنظیم و مدیریت گردد.
همایش های جهانی
بعد نویسنده در فرآیند جهانی شدن دو همایش اقتصادی و اجتماعی را به معرفی ومقایسه میگیرد. «همایش اقتصادی جهان» که همه ساله در دهکده داووس سویس  و «همایش های اجتماعی جهان» که در شهر «پورت والگر»برزیل برگزار میگردند. 
«همایش اجتماعی جهان» که شامل سازمانهای غیر دولتی، صاحب نظران انتقادی ، روشنفکران سیاسی و گروه های دگراندیش اجتماعی از سراسر جهان میباشد، به این نظراند که با تغییر خط فکری حاکم «نیولیبرالیسم» میتوان در فرآیند جهانی شدن در جهت رفاه همگانی و رشد پایدار به دست آوردهای در خور توازن اقتصادی و عدالت اجتماعی دست یافت. سایر موضوعات مطرح شده در این همایش، جهانی شدن، وام های کشور های جهان سوم حفظ محیط زیست میباشند. نظر به منشور، این «همایش اجتماعی » یک فرآیند بین المللی بوده بنابرین تمام گرد همایی ها، نشست ها و کنفرانس ها که در رابطه این همایش صورت میگیرند، دارای بعد جهانی میباشند. این حرکت بحیث اپوزیسیون جهانی شدن بنگاه ها چندین ملیتی ...وبنیاد های بین المللی به حیث حافظ منافع کانسرن های جهانی عرض وجود کرده و خود را مکلف به دفاع از حقوق بشر، دموکراسی مشارکتی، هم زیستی صلح آمیزُ اصل برابری و همبستگی انسانها دانسته و هر گونه ستم انسان به انسان دیگر را محکوم میکند. تعداد شرکت کنندگان درکنفرانس ها، ورکشاپ ها و سیمینار های در همایش دوم این گروه در حدود۶۰۰۰۰ نفر و در سومین همایش      ۱۸۰۰۰۰نفر بود. (۱۷۱)
اما «همایش اقتصادی جهانی» که خود را یک بنیاد مستقل جهانی میداند،هد ف آن بهبود بخشیدن به اوضاع بین المللی از طریق جلب و کشاندن رهبران سیاسی و دانش سالاران در جهت همکاری های جهانی،‌ حوضه ای و صنعتی، میباشد. تعداد شرکت کننده گان این همایش همه ساله شامل در حدود ۲۰۰۰ نفر ازبخشهای و قاره های مختلف میباشند.
رشد تولید ناخالص اجتماعی بیانگر توانایی 
با فروپاشی نظام سوسیالیستی اتحاد جماهیر شوروی، جهان دستخوش تحولات سیاسی ، اقتصادی و ایدیولوژیک گردیده و ایالات متحده امریکا به امپراتور بدون رقیب در سطح جهانی تبارز کرده و بخصوص "تدابیر «نیولیبرالیسم»  به مثابه سیاست اقتصادی بدون بدیل، جهان شمول شد." همه احزاب سوسیال دموکرات اروپا، روسیه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی تا تینگ سیاوپنگ در چین و اکثریت کشور های پیرامونی به سیاست اقتصادی «نیولیبرالیسم» روی آوردند. " در این برهه ایالات متحده امریکا بنا بر ساختار امپراتوری تازه دم تک قطبی از همه بیشتر بهره برده و پویایی اقتصادی «بازار آزاد»تحت دیکته واشنگتن به مثابه «الگوی رهایی» از «عقب ماندگی اقتصادی» به مثابه دگم انتقاد ناپذیرکرسی نشین گردید" (۱۷۳)  
  "از آن جاییکه تولید ناخالص اجتماعی یک کشور بیانگر توانایی های اقتصادی همان کشور در یک زمان مشخص میباشد" داکتر صمیمی با مراجعه به ارقام شاخص تولید ناخالص اجتماعی سه کشور چین، هند و روسیه را با ایالات متحده امریکا و همچنان با تولید ناخالص اجتماعی کل جهان به مقایسه گرفته به این نتیجه گیری میرسد که تولید ناخالص اجتماعی این سه کشور نسبت  به ایالات متحده امریکا دارای رشد سریعتر میباشد و با مراجعه به ارقام تولید ناخالص اجتماعی ایالات متحده امریکا از سال ۹۰ تا سال ۲۰۰۷ از ۹ تریلیون به ۱۵ در حدود ۶۶ در صد زیاد گردیده. در حالیکه تولید ناخالص چین،هند و روسیه در همین دوره بر ۴۴۸ در صد و ۱۷۶ در صد بالغ میگردد. با در نظرداشت اینکه چین و هند از سطح پایین تولیدی در سال های ۹۰ آغاز کردند و روسیه بعد از انحلال اتحاد شوروی با بحران اقتصادی عمیقی دست به گریبان بود.
برعلاوه تولید ناخالص اجتماعی ایالات متحده در مقایسه با کل جهان از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۷ با سهم ۲۳ در صد و با نوسانات کوچک تقریباٌ ثابت ماند، در حالیکه تولید ناخالص جهان با درنظرداشت سهم بزرگ سه کشور نامبرده در این دوره سیر صعودی داشته است. 
در اخیر این بخش داکتر صمیمی به این نتیجه گیری میرسد که ایالات متحده امریکا در سالهای تک قطبی بودن جهان وقبل از بحران ۲۰۰۸ "در بخش های مختلف اقتصادی و نظامی سرآمد کشور ها بود... ولی هر «عصر طلایی» پایان پذیر است. حتی کشور «استثنایی» ایالات متحده امریکا را هم... بعد ازبحران مالی سال های ۲۰۰۸ میتوان آغاز رکود نسبی و فرود توانایی های اقتصادی امریکای خواند." (۱۷۶)
 آنچه را من در آغاز از قول والر شتاین نوشته ام: " تحلیل تاریخی اجتماعی مانند یک کشتی در یک                                                                                   بحر پر تلاطم است... بحر پر تلاطم از دو دیدگاه: اول  اینکه واقعیت های اجتماعی تاریخی پدیده های بسیار پیچیده و مغلق اند، اما آگهی ما در زمینه بسیار محدود. و دوم اینکه تحقیق در مورد واقعیت های تاریخی اجتماعی یک موضوع فوق العاده حساس است، چون ساختار های قدرت های موجود در جهان موجود ما نتایج بیشماری را در خود نهفته دارد."
تا یک ماه پیش تصور یک جنگ به این گستردگی  در اروپا برای هیچکس قابل پیشبینی نبود،اما امروز ما شاهد یک جنگ خانمانسوز هستیم که پایان و نتایج آن تا هنوز قابل پیشبینی نیست. شاید این جنگ یکی از نتایج بیشمار نهفته در ساختار های قدرت بوده باشد که مسیر جهان را به طرف دیگری سوق دهد.  
با معذرت از خوانندگان، قسمت اول این بحث را در همینجا خاتمه  داده و بحث در مورد بخش های 4 تا 7 که شامل فرآیند جهانی شدن بعد از سال ۲۰۰۸، امپراتوری ایالات متحده امریکا در بند «افت تاریخی»، نگاه تاریخی به چگونگی رشد چین بعنوان یک کشور خود مدار نو ظهور و تباین و تبانی غول پیکر های اقتصادی، در قسمت دوم این نوشته به خوانندگان تقدیم خواهد شد.
 
 

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها