از نظرداکتر صمیمی انتخاب ترامپ را بحیث رئیس جمهور امریکا، میتوان دومین رسوایی بعد از رسوایی واترگیت در دوران ریاست جمهوری نکسن در ایالات متحده امریکا (دهه ۷۰ قرن گذشته) خواند.
صمیمی در ارزیابی از شخصیت ترامپ و چگونگی بقدرت رسیدنش نظریات ژورنالیست ها وآن سیاستمداران امریکایی را به خواننده عرضه میکند که هرکدام از شهرت زیادی برخوردار و از زوایای مختلف زندگی ترامپ را مورد ارزیابی قرار داده اند.
جهانی شدن در پرتو اقتصاد سیاسی
نویسنده : داکتر سید موسی صمیمی
ناشر: همایش اقتصاد سیاسی
چاپ: انتشارات شاهمامه
امپراتوری ایالات متحده امریکا دربند«افت تاریخی»
در بخش پیشتر استراتیژی ایالات متحده امریکا را در سه بعد هژمونی بر کشور های خود مدار کلاسیک، گسترش دامنه ای امپراتوری بر کشور های پیرامونی و مهار کردن کمونیسم جهانی در وجود اتحادجماهیر شوروی تا بعد از سقوط امپراتوری اتحادشوروی و پایان جنگ سرد ویک قطبی شدن جهان که امریکا در آن، قدرت یکه تاز جهانی بود توضیح گردیده بود.
امابعد "از بحران سالهای ۲۰۰۸ به آهستگی از یک طرف بخشی از کشور های خود مدار کلاسیک، اصل هژمونی واشنگتن را تحت پرسش بردند، از سوی دیگر کشور های بالقوه بزرگ از قبیل چین و هند، قرن «حقارت تاریخی» را پشت سر گذاشته و همچنان از فراز برج خاکستر، امپراتوری روسیه فدرال مانند «ققنوسی» به پرش دوباره آغاز کرد".(۲۶۰) برعلاوه یک تعداد کشور های دیگر نیز در آسیا، افریقا و امریکای جنوبی در آستانه ای خود مدار شدن قرار گرفتند که هژمونی امپراتوری ایالات متحده و اصل «یک قطبی» بودن جهان را مورد سوال قرار دادند. در همین برهه ای زمانی در سال ۲۰۱۷ دونالد ترامپ مربوط به حزب جمهوری خواه با ادعای های «امریکا اول و مردم امریکا دوباره برسرنوشت خود حاکم میشود و عظمت امریکا را دوباره به امریکا بر میگردانیم» برنده انتخابات در امریکا گردید.
نگارنده در این بخش بصورت مشخص دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ و تحولاتی که در این دوره در سیاست کلی امریکا بوقوع پیوست، مورد بررسی قرار میدهد.
ترامپ بعنوان کاندید حزب جمهوری خواه در برابر هیلاری کلنتن کاندید حزب دموکرات ایالات متحده امریکا در سال ۲۰۱۷در جریان مبارزات انتخاباتی خود مدعی شد که من بهترین رئیس جمهور امریکا خواهم بود که خدا تا حال خلق کرده است.
از نظرداکتر صمیمی انتخاب ترامپ را بحیث رئیس جمهور امریکا، میتوان دومین رسوایی بعد از رسوایی واترگیت در دوران ریاست جمهوری نکسن در ایالات متحده امریکا (دهه ۷۰ قرن گذشته) خواند.
صمیمی در ارزیابی از شخصیت ترامپ و چگونگی بقدرت رسیدنش نظریات ژورنالیست ها وآن سیاستمداران امریکایی را به خواننده عرضه میکند که هرکدام از شهرت زیادی برخوردار و از زوایای مختلف زندگی ترامپ را مورد ارزیابی قرار داده اند.
مایکل ولف نویسنده کتاب « آتش و خشم» که در دوران کار یک ساله در قصر سفید با دوصد تن از همکاران، حامیان و هواداران نزدیک ترامپ به گفتگو نشسته، مینویسد: که در نشستی که همکاران او در عدم حضور خودش «ترامپ تاور» برگزار کرده بودند همه با وجود نظریات متفاوت و متضاد در مورد استراتیژی گذشته و برنامه های آینده روی یک نکته محوری توافق داشتند که در یک وجیزه خلاصه میشد: ترامپ اکنون شمشیر را از سنگ کشیده است( اشاره به اسطوره ای اروپایی پادشاه افسانوی آرتور) به این ترتیب باید با وجود همه دشواری ها و کاستی ها از این «موهبت آسمانیبه نفع یک سیاست مشخص استفاده ابزاری نمود». (۲۶۱)
بنا بر ادعای ولف، ترامپ قبل از نامزدی برای کرسی ریاست جمهوری دوستان خیلی کمی داشت، اما در مسیر مبارزات انتخاباتی او موفق شد در بخش اقتصادی و نشرات توجه افراد با قدرتی مانند راجر ایلز مدیر شبکه «فاکس نیوز»، روبرت مرداک میلیاردر و صاحب چندین شبکه خبری و جراید در سراسر جهان،پیتر تیل یکی از مالکین نظام تادیاتی «پی پال» که عضو هیئت مدیره فیس بوک نیز میباشد، جف بیزوس مالک امازون و روزنامه واشنگتن پوست، ایلن ماسک مالک شرکت موتر های الکترونیکی تسلا و دستگاه های فرستنده ماهواره ای و ستیفن شوارتزمن مدیر گروپ تریلیون دالری «بلک ستون» را جلب نماید.
نویسنده دیگری که داکتر صمیمی نظریات او را در رابطه ترامپ معرفی میکند، جان بولتون است که هفده ماه مشاور امنیت ملی ترامپ در قصر سفید بود. او بعنوان یک سیاستمدار سابقه دار ومحافظه کار جمهوری خواه از زمان ریگن تا جورج بوش پسر پست های مهمی را به عهده داشت.
بولتون در کتاب خود «اتاقی که در آنجا اتفاق افتاد» اختلاف نظر های خود را در بخش های سیاست داخلی و سیاست بین المللی با ترامپ مطرح بحث قرار میدهد که صمیمی به جوانب مختلف آن پرداخته است. این اختلافات در سطح بین المللی شامل معضله فلسطین و همچنان برخورد با هم پیمانان ناتو میشد که ترامپ قبل از انتخابات آنرا «اضافی ومنسوخ» خوانده بود. صمیمی معتقد است که بولتون به مثابه یک سیاستمدار نو محافظه کار از استراتیژی هژمونی امریکا در مقابل سرزمین های دیگر عضو کشور های خودمدار کلاسیک دفاع کرده و همچنان در جهت پیاده کردن خواست های واشنگتن در قبال ساختار امپراتوری جهان مطابق خواست واشنکتن کار میکند. ولی ترامپ هم در مبارزات انتخابات و هم در راهکار سیاسی خودش در زمان ریاست جمهوری «دستگاه جا افتاده سیاسی» «دولت مخفی» را تحت ضربت قرار داده و به پیروی از سیاست «انزوا طلبی» دست رد بر سینه هواداران نو محافظه کاران زده است.(۲۶۳)
باب ودوارد ژورنالیست معروف واشنگتن پوست و نویسنه کتاب های «بوش در جنگ» و «هراس- ترامپ در قصر سفید» گزارش میدهد که در سال ۲۰۱۰ دیوید بوسی خبرنگار و مشاور سیاسی از ستیو بانون فلم ساز و نویسنده امریکایی دعوت میکند که به دیدار ترامپ بروند که میخواهد خود را برای کرسی ریاست جمهوری کاندید کند. بانون میگوید او برای مزخرفات وقت ندارد. بوسی میگوید که ترامپ لیاقت این کرسی را ندارد اما او در این اقدام خود جدیست. در جریان صحبت های سه جانبه روشن میشود که ترامپ در امور سیاسی چندان اطلاعاتی ندارد، حتی او تفاوت میان پوپولیست و پوپولاریست را نمیدانست. پوپولاریست به مردمان «ساده لوح» و «ابله ها» گفته میشود که ضد روشنفکری باشد و ترامپ تاکید میکرد که من یک پوپولاریست هستم. اما هدفش پوپولیست بود.(۲۶۵)
گرچه ترامپ نظر به عدم آمادگی و فقدان برنامه سیاسی از نامزد شدن برای کرسی ریاست جمهوری در برابر اوباما صرفنظر کرد اما در تصیمیم خود پا برجا مانده و در سال ۲۰۱۶ خود را دوباره در برابر هیلاری کلینتون کاندید کرد و بانون فلم ساز با پیروی از شیوه کار پوپولیستی خود به کمکش شتافته و او را با شعار های «امریکا اول» ،«قدرتمند ساختن دوباره امریکا»، «جلوگیری از سیل مهاجران»، «برگرداندن اشتغال از چین و ایجاد زمینه کار در خود ایالات متحده» و «پایان دادن به جنگ عراق و افغانستان» به مصاف هیلاری کلنتن فرستاد.(۲۶۵) که موفقیت بدست آورد.
برعلاوه یک تعداد از دانشمندان روانشناسی نیز نظریات خود را در مورد ترامپ اظهار داشتند. «بندی لی» استاد حقوق و روانشناسی در یونیورستی ایبل و ۲۷ تن از روان شناسان و روان پزشکان امریکای در مورد ترامپ کتابی را بنام «پرونده هراسناک دونالد ترامپ» در مورد وضع روانی او از زاویه های افکار نژاد پرستانه، شخصیت خود فریفته، خود شیفتگی و همچنان شخصیت پارانوئید او تدوین ونشر کردند. (۲۶۷) تمام "کارشناسان روان شناختی روان پزشکی بدون شک و تردید و هم صدا بر این امر صحه میگذارند که آقای ترامپ از نگاه روانی دارای کاستی های هراسناک و مزمن میباشد؛ در نتیجه آنها شایستگی او را برای احراز کرسی ریاست جمهوری تحت پرسش میبرند.".(۲۶۸)
در نهایت نگارنده کتاب فرگشت جهانی شدن به این نظر میرسد که "پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا در واقع بازتاب خواسته های صنعت کلاسیک در رقابت با «سرمایه سفید» در روند جهانی شدن پسا امریکا قرار گرفته است، که با پشتیبانی قشر پایین، به ویژه کارگران سفید پوست که بخش همین صنعت کلاسیک خوانده شده، بمثابه یک جریان اجتماعی و در وجود شخص دونالد ترامپ بمثابه یک دولت مدار «نژاد پرست، جنسیتگراو اسلام ستیز بروز میکند. بر پایه همین اصل سیاستهای اجتماعی ترامپ در درون کشور ارتجاعی، و سیاست های صحی او بر ضد منافع قشر پایین جامعه و سیاست فرهنگی او عقبگرا و زمینه ساز کسست پیوند های آن کشور میباشد." (۱۶۸)
نگارنده در زمینه کارنامه های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی دونالد ترامپ در جریان ریاست جمهوری اش، نقاط ذیل را به تفصیل مورد ارزیابی قرار داده است: کشیدن خط مرزی با مکزیک، توهین به مسلمانان و محدودیت های ویزه برای شهروندان کشور هاییکه از نظر او با تروریسم ارتباط داشتند. او با این اقدامات تبعیض آمیزش با مخالفت های شدید سازمانهای مدنی و حقوق بشری، مواجه گردید. روابط فکری اش با گروه های نژادپرست و راست افراطی، فرمان لغو بیمه صحی اوباما، قانون جدید مالیات (تقلیل مالیات تصدی ها از ۳۵٪به ۲۱٪، تقلیل مالیات قشر بالایی از ۳۹،۶٪ به ۳۷٪) که منجر به کسر بودیجه کشور گردید، ازدیاد بودیجه نظامی، شتاب زدگی در سیاستهای بین المللی و سیاست هایش در قبال کشور های عربی، اسرائیل و فلسطین، لغو قرارداد برجام با ایران و تیرگی روابطش با اروپا. سیاستهای متضاد در قبال افغانستان و پاکستان، کوریای شمالی(۲۶۹-۲۷۸) همه نکاتی اند که از جانب منتقدین او مطرح بحث قرار میگیرد.
از نظر نگارنده سیاست های عجولانه او در قبال مسایل بین المللی "بیانگر این نکته است که ترامپ بدون در نظرداشت اصل رقابت با قدرتهای رقیب از قبیل چین و روسیه، میراث تاریخی «هژمونی» سال های پسا جنگ دوم جهانی را تحت پرسش برده و برای پرورش کشور های متحد به سوی یک بلاک ویژه و بدور از امریکا عمل میکند." (۲۷۸)
نگارنده به این نظر است که ترامپ برعلاوه بی کفایتی ها و ندانم کاری ها در بخش های سیاست داخلی و بین المللی که در بالا به آن اشاره شد، در برخورد با معضله شیوع کرونا، جنبش رنگین پوستان در رابطه قتل جورج فلوید و بحران ناشی کاهش تولید نا خالص ملی، از خود بی کفایتی نشان داده و شانس برد او را در انتخابات در برابر جو بایدن کاندید حزب دیموکرات متاثر ساخت.
از دیدگاه نویسنده «نژاد پرستی» و ادعای «برتری نژاد سفید» یک معضل مزمن و همیشگی تاریخی در ایالات متحده امریکا است. اظهارات و واکنش سیاستمداران محافظه کار سفید پوست بیانگر حفظ امتیازات سفید پوستان می باشند که اکثراٌ در پرده ابهام و با واژگان عوام فریب ارایه گردیده تا چهره واقعی «نژادپرستی» آنها آشکار نگردد. "ولی ترامپ به مثابه رئیس جمهور آن کشور که فاقد درک حساسیت های اجتماعی بوده و وابستگی های ویژه با جنبش برتری نژاد سفید بنام «کوکولکس کلان» دارد ، نظریاتش را در مورد بی پرده و علنی اظهار میدارد. او اعتراض کنندگان جنبش «سیاه مهم است» را ا«اراذل ،اوباش، پست فطرت و بازنده» خوانده و همواره تهدید کرده که ارتش آمریکا را بر روی آنها رها خواهد کرد." (۲۷۹)
در حالیکه اعتراض کنندگان خواستار یک امریکای بهتر، تحقق ارمان های عالی حقوق بشر، برابری عدالت و آزادی میباشند. چنانچه در حرکت رنگین پوستان بعد از قتل جورج فلوید تحت شعار «سیاه مهم است» صفوف این حرکت گسترش پیدا کرده و از یک جنبش افقی هویتی به یک جنبش عمودی هویتی تبدیل شد... و در راه پیمایی ها و تحسن ها تعداد بیشتر سفید پوستان نسبت به رنگین پوستان تحت شعار های عدالت و برابری شرکت میکردند. (همانجا)
رویداد دیگر شیوع مرض کرونا بود که حکومت ترامپ در مدیریت موثر آن بی کفایتی از خود نشان داد. آمار مبتلایان و مرگ مرض کرونا در ایالات متحده بیشتر از هر کشور دیگر در جهان بود. بر اساس شمارش دانشگاه «جان هاپکینز» در ماه اوگوست سال ۲۰۲۰ تعداد مبتلایان به بیش از ۴ میلیون وششصد هزارنفر میرسید که از جمله ۱۵۵ هزار نفر جان خود را ازدست دادند. در حالیکه در سطح جهانی تعداد مریضان مبتلا به کرونا در همان تاریخ ۱۸ میلیون و تعداد درگذشتگان ۶۷۸ هزار نفر گفته شده بود.(۲۸۰)
شیوع کرونا بر اقتصاد جهانی تاثیرات منفی عمیقی از خود بجا گذاشت. بنا بر تحقیقات بانک جهانی تولید نا خالص اجتماعی در امریکا بصورت تخمینی در حدود ۶،۱٪ کاهش داشت که این کاهش باعث افزایش تعداد بیکاران گردید. شمار بیکاران در ماه اوگوست ۲۰۲۰ به ۳۰ میلیون میرسید. استیو منوچین تعداد بیکاران را به ۲۰٪ پیش بینی میکرد.
گرچه اداره ترامپ برای غلبه بر بحران اقدامانی را روی دست گرفتند، از آن جمله در سه ماه اول سال ۲۰۲۰ ۴۷۷ میلیون و در سه ماه دوم سه تریلیون دالر و در سه ماه سوم ۶۷۷ دالر با فروش اسناد قرضه دولت وام گرفت، در حالیکه در همان سال دولت مرکزی با کسر بودجه ۷۷۴ میلیارد دالری روبرو بود. بدین ترتیب بدهی دولت مرکزی ایالات متحده امریکا بالغ به ۲۵ تریلیون دالر میشد. این بحران اقتصادی تداوم روند بیکاری در این کشور را بیشتر ساخت. (۲۸۱)
نگارنده به این نتیجه گیری میرسد که ترامپ نه تنها نتوانست بحران را به شکل مناسب مدیریت کند ، بلکه تدابیر متضاد و کنش های خود سر او فاجعه به بار آورد. عدم شایستگی او برای غلبه به کویت ۱۹ و بحران اقتصادی ناشی آز آن و اوجگیری اعتراضات بخاطر قتل جورج فلوید منجر به عدم وفاداری های سیاسی به او گردیده و در انتخابات بایدن برنده گردید.(۲۸۱)
خروج از نهاد های جهانی
از نظر نویسنده فرگشت جهانی شدن، استراتیژی دونالد ترامپ در رابطه خروج ایالات متحده امریکا از نهاد های جهانی مانند شورای حقوق بشر، پیمان تجاری اقیانوس آرام، پیمان اقلیمی پاریس، پیمان همکاری کشور های الکاهل و سازمان بهداشت جهانی ، تعقیب یک سیاست انزواگرایانهٔ خلاف خواست های سرمایه فرامرزی امریکا بود.
ترامپ با وجودیکه تغییرات اقلیمی مورد تائیدش است اما توافق نامه پاریس را که به همکاری نهاد های حفظ محیط زیست و دانشمدان کشور های مختلف جهان تدوین شده بود و در آن عواقب ناگوار گرمای روز افزون کره زمین ناشی از گاز های گلخانه ای و تاثیرات ناگوار و تخریبی آن برای بشریت هوشدار میداد و اقدامات موثر را برای جلوگیری آز آن پیشنهاد میکرد، مورد تردید قرارد داده و حتی انرا «قلابی» خوانده و آنرا آسیب زدن به اقتصاد امریکا تعبیر میکرد. اما نگارنده بر مبنای ارقام، آمار های موسسات حفظ محیط زیست، نظریات دانشمندان و گزارشات سازمان ملل، توضیحاتی دقیقی ناشی از این بحران را با در نظرداشت ابعاد گسترده ای خطرات آن به خواننده ارایه میکند و نقش حضورایالات متحده امریکا را نظر به سهم بزرگش (۱۸٪) در تولید گاز های گلخانه ای در حمایت از حفظ محیط زیست یک امر حتمی میداند که بدون همکاری امریکا مبارزه موثر بخاطر حفظ محیط زیست نتیجه مطلوبی به بار نمی آورد.(۲۸۵)
ترامپ با این ادعا که پیمان تجاری اقیانوس آرام یک فاجعه بالقوه زیانبار برای بخش صنعتی امریکاست. این پیمان را ترک کرد. موافقت نامه ای این پیمان در زمان ریاست جمهوی اوباما به امضا رسید. دوازده عضو این پیمان شامل کشور های کنار اقیانوس آرام امریکا،ژاپن، مالیزی، ویتنام ، سنگاپور، برونئی، استرلیا، نیوزیلند، مکسیکو و کانادا بود. و هدف از این پیمان تجاری "ایجاد یک بازار «یک پارچه» شبیه اتحادیه اروپا بود و برای رسیدن به این هدف تلاش میگردید تا از طریق کاهش تعرفه های گمرکی و از بین بردن موانع تجاری، حفظ مالکیت ها و حقوق فکری ، حفظ و بلند بردن سطح دستمزد ... مناسبات تجاری بین کشور های عضو تقویت گردیده و از استحکام طویل المدت برخوردار گردد." (۲۸۷)
اما ترامپ با امضای فرمان تاریخی ۲۲ جنوری ۲۰۱۷ بیشتر روی اهمیت مذاکرات دو جانبه تاکید کرده ودر اخیر فرمان چنین قید میکند « در آینده هر جا ممکن باشد ، مذاکرات دو طرفه برای تقویت صنعت امریکا، برای محافظت کارگران امریکایی و افزایش دستمزد ها آغاز خواهیم کرد.» ( ۲۸۶) به این اساس عضویت ایالات متحده در این پیمان لغو شد. اما کمسیون بین المللی ایالات متحده امریکا در گزارشی که در سال ۲۰۱۶ تدوین شده بود، از زوایای مختلف تاثیر گذاری های دراز مدت آنرا بر چگونگی تولید ناخالص داخلی ، رشد و تقویت تجارت و تولید کالا های مختلف تجاری کشور های عضو این پیمان ، به نفع کشور های عضو ارزیابی کرده است.
داکتر صمیمی بازهم با ارایه ارقام نقش این پیمان را در ارتقای سکتور های مختلف اقتصادی در کشور های عضو به خواننده ارایه کرده و چنین نتیجه گیری میکند که: "ترک این پیمان که از یک طرف در مقابل اتحادیه اروپا و از سوی دیگر در مناسبات اقتصادی با بریکس و به ویژه با نقش فزاینده چین در حوضه جنوب شرق آسیا بمثابه یک بدیل اقتصادی روی دست گرفته شده بود، بیانگر انزواگرایی امریکا بوده و با خواست سرمایه پویا و چند ملیتی خود امریکا در تضاد کلی قرار میگیرد. در اخیر باید افزود که خلاف قول و قرار ترامپ ، که او به هریک از کشور های عضو پیمان به شکل دوجانبه به گفتگو می نشیند، در مورد هیچ یک از کشور ها عملی نگردید."(۲۸۸)
ترامپ بتاریخ ۲۹ می ۲۰۲۰ با «سازمان بهداشت جهانی به بهانه ای اینکه این سازمان تحت نفوذ کامل چین است، نیز قطع رابطه کرد. آنهم در شرایطی که شیوع ویروس کوید ۱۹ جهانی شده بود. امریکا با سهمیه و کمکهای سالانه در حدود ۵۰۰ میلیون دالر یکی از حامیان بزرگ سازمان صحی جهان بود. این اقدام ترامپ نتنها با مخالفت کارشناسان امور صحی مواجه شد بلکه یک تعداد سناتوران هردو جناح کانگرس امریکا نیز با آن مخالفت کردند.
این اقدام ترامپ در واقع به یک سازمان معتبر جهانی لطمه زد و با دوری گرفتن از این سازمان قدم دیگری در راه از دست دادن نقش امپراتوری و هژمونی امریکا برداشت.(۲۸۹)
از سال ۲۰۱۳ مذاکراتی بین اتحادیه اروپا و ایالات متحده امریکا جریان داشت تا با عقد یک پیمان، "اقتصاد اروپا و ایالات متحده امریکا طوری تنظیم گردد که با هم بیشتر همسان گردیده، در توافق با همدیگر رشد کرده و روابط تجاری و سرمایه گذاری بین هردو حوزه سهل تر گردد." (۲۹۰) اما هردو طرف نظر به تفاوت نظر ها به مشکلات مواجه بودند. بهر صورت نظر به اختلافات در بخش پائین آمدن کیفیت تولیدات، دیگرگونی های ژنیتیک، مراعات حفظ محیط زیست و احتمال تاثیرات این پیمان درسطح مزد ها مانع رسیدن به یک توافق میان اروپا و امریکا در «پیمان فرا اطلس» گردید. تا اینکه ترامپ مذاکرات پیمان «فرا اطلس» را قطع کرد. اما این اقدام او هم «با خواست سرمایه بزرگ فرا ملی امریکا» همسویی نداشته و تمام تلاش های ایالات متحده امریکا را بعد از جنگ دوم که میخواست در رقابت با اتحاد شوروی اروپای غربی را در هاله نفوذ امپراتوری خود نگهدارد، زیر سوال برد. (۲۹۱-۲۹۲)
در نزدهم جون سال ۲۰۱۸ نیکی هیلی نماینده دایمی ایالات متحده امریکا با حضور مایک پمپیو در یک مصاحبه مطبوعاتی در واشنگتن خروج کشورش را از «شورای حقوق بشر سازمان ملل» اعلام کرد. " خانم هیلی از یک طرف شورای حقوق بشر را به عدم رسیدگی به نقض حقوق بشر در ایران و ونزیویلا متهم کرد و از سوی دیگر گفته است که این شورا «خصومت دایمی و تمام نشدنی با اسرائیل» دارد."(۲۹۱)
داکتر صمیمی بعد از نظراندازی مختصر به چگونگی ایجاد سازمان ملل متحد و شورای حقوق بشر این سازمان مینویسد:"حقوق بشرمفهومی است که از قرن ها به این سو مورد بحث و گفتگو بوده است. اسنادی همچون «مگنا کارتا» (۱۲۱۵) اعلامیه فرانسه در مورد حقوق انسان و شهروند (۱۷۸۹) و قانون اساسی ایالات متحده امریکا و لایحه حقوق (۱۷۹۱) بنیاد های تاریخی میباشند که بر اساس آن منشور حقوق بشر امروزی بنا شده است از همین نگاه امروز «شورای حقوق بشر سازمان ملل» به عنوان دستاورد تاریخی و موثرترین ارگان در رابطه حقوق بشر خوانده میشود. ولی اینکه اکنون ایالات متحده امریکا نظر به عدم سازگاری و فقدان هم گرایی با این ارگان سازمان ملل، این سازمان را ترک میکند، هر گز جای شگفتگی نیست. ایالات متحده امریکا نتنها در رابطه کشور های دیگر حق تعیین سرنوشت کشور های پیرامونی را پایمال میکند که در بخش های گذشته به تفصیل، به ویژه با مثال های ایران،کنگو و شیلی بررسی گردید. بلکه واشنگتن از بدو امر در رابطه با کشور های دیگر موازین حقوق بشر را به مثابه شاخص نه پذیرفته، اصل «دوستی و دشمنی با کشور های دیگر» اساس مواضع واشنگتن بوده است، به نوعی که برای براندازی رژیم های دشمن «نقض حقوق بشر» را به مثابه بهانهٔ سیاسی و زمینه ساز مداخله و تغییر رژیم پیش کشیده و برخلاف برای رژیم های دوست این امر هیچ نقشی بازی نمیکند. مگر پیروی از موازین حقوق بشر یک امر گزینشی است؟" (۲۹۳)
سازمان عفو بین الملل اهمیت سیاسی و جایگاه والای « شورای حقوق بشر» را این طور بیان میکند: «شورای حقوق بشر یک نهاد مهم و یک میکانیسم تعیین کننده برای جلوگیری و نظارت بر خشونت و سؤ استفاده ضوابط حقوق بشر است. در تحلیل نهایی پیروزی این نهاد از طریق تاثیرگذاری آن در راستای ایفای تعهدات حقوق بشر در عمل اندازه گیری و تعیین میگردد.»(۲۹۳)
مبارزه در راه آزادی وتامین حقوق بشر
نویسنده در این بخش نتنها سیاست های ایالات متحده امریکا و بخصوص دوره ریاست جمهوری ترامپ و کارنامه های او را در بخش سیاست داخلی خارجی و بین المللی به ارزیابی انتقادی گرفته بلکه مبارزات ضد استثمار و استعمار و تبعیض و مبارزه برای آزادی و حقوق بشر را نیز از نظر دور نداشته است. او مینویسد:
" تاریخ گواهی میدهد که نظام دموکراسی ایالات متحده امریکا با وجود اعتراف به حقوق مساوی همه شهروندان در قانون اساسی در عمل مدتهای درازی با چاشنی تند نژادگرایی و تبعیض جنسیتی بدرقه می شده است. سرخ پوستان باشندگان بومی امریکا، سیاه پوستان، امریکایی های افریقا تبار، رنگین پوستان، امریکائیان آسیایی تبار و از امریکای لاتین و همچنان زنان آن کشور بر طبق تدابیر مشخص دیوان سالاری، مدت ها به ویژه در ایالات جنوبی از حق رای محروم بودند."(۲۹۲)
او در این رابطه از حرکت اعتراضی ۲۹ اوگوست سال ۱۹۶۸ به رهبری مارتین لوتر گینگ با شرکت ۲۵۰ هزار نفر و مارش «ظفرآفرین» آنها یادآوری میکند. "در همین روز مارتین لوتر کینگ مبارز نستوه، بیانیه ای غرایی زیر عنوان «من رویایی دارم» در مورد ارمان والای سیاسی خود و دیگر راهیان آزادی ایراد کرد و دژ های نژاد پرستان را به لرزه درآورد. این جنبش مدنی، گذشته های سیاه نظام دموکراسی امریکا را با آرمان گرایی همان عصر با افق آزادی برای آینده و برای همه پیوند زد." (۲۹۲) ... نویسنده ادامه میدهد " سخنان مارتین لوتر کینگ پس از سپری شدن هفت دهه به همان پیمانه از متانت سیاسی برخوردار است ، و هنوز هم داعیه ادامه دهندگان راه پیشکسوتان آزادی است. میگویند «پرواز مرغ اندیشه مرزی نمی شناسد». او صدایش را برای آزادی بلند کرد و با تمثیل «رویا اش» در وجود آرمانهای سیاسی، فراتر از مرز های کشورش حامل پیام امید بخش رهایی از سلطه بیدادگرایان، به ویژه نژاد پرستان گردید. پیام دلنواز او امروز وهمه روز های دیگر برای راهیان آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی در «سر زمین استثنایی» برای همه شیفتگان آزادی و برابری، الهام بخش، دلنشین و نوید آفرین است. « آرمان گرایی» بدون اینکه گناه سیاسی باشد، هر گاه با درایت، خردگرایی انتقادی و پشت کار همراه شده و هدفمند پیگیری گردد،در یک چشم انداز تاریخی زمینه ساز تحقق آرمان ها میگردد. آرمان آزادی در گذشته های دور شاید آرزو پنداشته میشده است، دیروز دشوار بوده است و امروز در دستور کار فعالان سیاسی قرار دارد."(۲۹۳)
ترامپ نماد پوپولیسم ویرانگر قرن ۲۱:
نگارنده در این قسمت توضیحات گسترده ای در مورد پوپولیسم یا «عوام گرایی» به خواننده ارایه کرده و با مثال های مشخص انواع پوپولیسم چپ و راست را توضیح میکند که با ساده سازی عوام فریبانه مسایل بغرنج سیاسی – اجتماعی هدف جلب پشتیبانی مردم را برای رسیدن به قدرت تعقیب میکنند.
نویسنده پوپولیسم را یک پدیدهٔ جهان شمول در تمام کشور های جهان با در نظرداشت ويژگی های حوزهٔ خودش دانسته که در کارزار سیاسی کشور ها نقش مهمی را بازی میکند. بعد میپردازد به ارزیابی تاریخی پوپولیسم در جامعه امریکا که در سال ۱۸۹۱ در تاسیس حزب پوپولیستی « زارعین و کارگران» متبارز گردیده و در دهه سی قرن گذشته حتی در تدوین پلاتفورم حزب سوسیالیست و برنامه «نیودیل» کشور نیز موثر بوده است. او با ارایه اسناد سیاستهای پوپولیستی را در ایالات متحده امریکا تا زمان حاضر مورد ارزیابی قرار داده وبا ارزیابی شیوه کار دونالد ترامپ، او را به عنوان نمونه بارز یک سیاستمدار پوپولیست معرفی میکند. (۲۹۴-۲۹۶)
از دید نگارنده کارزار سیاسی ایالات متحده شبیه فلم های وسترن این کشور است، در این فلم ها یک چهره خوب یک چهره بد و یک چهره زشت در برابر همدیگر قرار میگیرند. حزب دموکرات امریکا به مثابه یک چهره خوب و حزب جمهوری خواه به مثابه یک چهره بد تبارز می کند واما ترامپ در بازی انتخاباتی ریاست جمهوری به مثابه یک چهره زشت عرض اندام کرد. او در انتخابات سال ۲۰۱۶ کاندید های هردو حزب را به باد انتقاد گرفته و خود را برای کرسی ریاست جمهوری بعنوان شایسته ترین کاندید عرضه میکند. ترامپ حزب جمهوری خواه را که خود متعلق به آن است، تهدید کرده بود که در صورت عدم نامزدی وی، او بعنوان یک کاندید مستقل وارد کارزار انتخاباتی خواهد شد. روشن بود که چنین اقدامی به حزب جمهوری خواه در انتخابات لطمه وارد میکرد، ناگزیر به خواست اوتن دادند. برعلاوه او در برابر پلاتفورم انتخاباتی حزب جمهوری خواه که از جانب کنگره حزب تایید شده بود و در حقیقت یک مانیفست سیاسی این حزب بود، پلاتفورم خود را ارایه کرده و اضافه برآن در رابطه انتخابات اثری را بنام «امریکای زمین گیر» تدوین و پخش کرد.(۲۹۷)
نویسنده تکیه زدن ترامپ را به کرسی ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا «محصول تصادفات تاریخی، یک امر ناگهانی و یا تنها پی آمد تلاش یک قدرتمندهدفمند و پر مدعا» نمیداند برخلاف این امر را "از یک سو زاده شرایط ویژه امریکا به مثابه یک قدرت بزرگ جهانی رو به فرود و از سوی دیگر جز فرایند رستاخیز و تقویت پوپولیسم، این اندیشه ویرانگر قرن بیست و یکم در اکثر کشور های خود مدار کلاسیک و سرزمین های وابسته به آن" میداند(۱۹۶)
ترامپ بمثابه یک پوپولیست یک شخصیت واپسگرا، نژاد پرست و زن ستیز به این نظر است که :"که مردان بهتر با هوش تر و مهمتر از جنسیت دیگر اند و در این زمینه مجری بودن موازین شرعیت را در رابطه زنان در عربستان سعودی ستایش کرده است."(۲۹۸)
ترامپ بعنوان یک «پوپولیست به دروغ خود را حامی خواست های عوام جا زده و گویا علیه احزاب افتاده وقشر نخبگان کرسی نشین آن کشور عمل میکند، اما در نخستین روز های اداری او با تقرر اشخاص در کرسی های بلند اداری به خوبی افشا گردید." (۲۹۹) او در تقرر اشخاص و اعضای کابینه خود فقط به غول پیکران مالی تکیه کرده و خلاف قول خود که «باتلاق اداری واشنگتن» را خشک میسازد، اما برخلاف باتلاق اداری آن کشور را با تقرر ملیونر ها و میلیاردر ها در کرسی های مهم آراسته ساخت. چنانچه تیم اقتصادی ترامپ متشکل متشکل از ۱۳ مرد سفید پوست بین ۵۰ تا ۷۵ سال بودند که دارایی آنها ۱۴ میلیارد دالر رقم زده میشود.(۲۹۹)
در آغاز مبارزات انتخاباتی سال ۲۰۲۰ باوجودیکه نظرخواهی ها باخت اورا پیشگویی میگردند، او همواره پیروزی خود را در برابر جو بایدن یک امر قطعی میدانست و باخت خود را فقط ناشی از «تقلب و سرقت رای» ممکن میدانست. چنانکه دیده شد او تا اخیر با وسایل مختلف تلاش کرد تا این ادعای خود را به کرسی بنشاند و بعد از پیروزی جوبایدن دو ماه دوام کرد که درمورد انتخابات ابراز نظر کند، او گفت:"با وجودیکه کاملاٌ با نتیجه انتخابات مخالفم و موضع من با واقعیت هم خوانی دارد، اما با این حال در ۲۰ جنوری انتقال قدرت رخ خواهد داد"(۳۰۲) اما با وجود آنهم هواداران افراطی او که قسماٌ مسلح بودند، در روز انتقال قدرت به ساختمان کنگره امریکا هجوم بردند و مقاومت آنها تا زمانی ادامه پیدا کرد که ترامپ در تویتی نوشت: « برگردید به خانه های تان، ما شمارا دوست داریم، شما عالی هستید.»(۳۰۳) از دید نگارنده در اخیر این سناریو بازنده میدان شرط بندی بازهم دونالد ترامپ بود.
اما داکتر صمیمی در مورد برد جوبایدن هم با نظر شک و تردیده ، مینویسد: "آقای بایدن در مبارزات انتخابات ریاست جمهوری به مثابه یک نبرد عجالتاٌ پیروز گردید، ولی آسیب و ضربات که آقای ترامپ، هم در تعاملات درون مرزی و هم در روابط خارجی بر امپراتوری امریکا وارد نموده است، آنقدر مهیب و سهمگین می باشند که بایدن با نسخه های از کار افتادهٔ سیاسی نمیتواند که غده چرکین آن سرزمین پر مدعا را تداوی کند؛ در نتیجه واشنگتن با اداره جو بایدن در واقع پیروز در نبرد ولی بازنده در جنگ خوانده میشود."(۳۰۳)
اما بایدن میگوید: «ما باید از توانایی های خود استفاده کرده و جهان آزاد را به سمتی سوق دهیم که با چالش های جهان پاسخ داده و در این راه ایالات متحده باید پیشگام بوده و رهبری کند.»(۳۰۷)
آیا استراتیژیست های قصر سفید، پیشگامان طرح جنگ اوگراین بودند که نقش تضعیف شده هژمونی ایالات متحده امریکا را با آغاز این جنگ که فرجامش قابل پیش بینی نیست، دوباره احیا نمایند؟
در بخش ششم داکتر صمیمی چگونگی تکامل جامعه چین را از یک کشور «تحقیر شده» به یک کشور خود مدار نوظهور به ارزیابی میگیرد.
ادامه دارد