( اما زرتشت چون تنها شد با دل خود چنین گفت : چه بسا این قدیس پیر در جنگل اش هنوز چیزی از آن نشنیده باشد که خدا مرده است! پس از چندی مرد درهم شکسته به هوش آمد و زرتشت را دید که بر بالینش زانو زده است۰ سرانجام گفت : تو اینجا چه می کنی؟ دیری بود که می دانستم شیطان روزی مرا می لغزاند۰ حال او مرا گریبان کش به دوزخ می کشاند
۰ نکند که تو می خواهی او را از این کار باز داری ؟ زرتشت پاسخ داد : ای دوست به شرف ام سوگند که چنان چیزی در کار نیست ۰ نه شیطانی هست و نه دوزخی ۰ روان ات از تن ات نیز زودتر خواهد مرد۰ پس دیگر از هیچ چیز نترس ! مرد با بدگمانی بر نگریست و آنگاه گفت : اگر حق با تو باشد ؛ پس من با از دست دادن زندگی چیزی از کف نخواهم داد ۰ من هم چیزی بیش از جانوری نیستم که با کتکی و لقمه اکی رقص به او آموخته اند۰ منتخبی از کتاب چنین گفت زرتشت ۰ برگردان داریوش آشوری ) چند سال پیش سلسله جستارهای در بارهٔ نیچه و اندیشه هایش در حد بضاعت و توانم نوشتم که در تارنمایی وزین گفتمان موجود می باشد و شاید خوانندهٔ محترم بپرسد که چرا یکبار دیگر به سراغ جناب نیچه رفته ام که پرسشی به جایی نیز است؛ در پاسخ باید گفت که بعضی نویسندگان و بعضی کتابها انگار تاریخ مصرف ندارند و شامل مرور زمان نمی شوند مانند شاهنامه فردوسی بزرگ ؛ اشعار مولانا ؛ سعدی ؛ حافظ ؛ بیدل ؛ جمهور افلاطون ؛ ایلیاد و هودیسه هومر ؛ اوپانیشادها ؛ جنگ و صلح تولستوی ؛ کمدی الهی دانته ؛ کاپیتال کارل مارکس ؛ رمان دن کیشوت اثر سروانتس ؛ رمان بینوایان ویکتور هوگو و ده ها نمونهٔ دیگر ؛ که آثار نیچه به ویژه کتاب چنین گفت زرتشت و تبار شناسی اخلاق از این جنس هستند۰ تا کنون شاید صدها جلد کتاب و هزاران مقاله در بارهٔ آثار نیچه نگاشته شده باشند و هر سال بر حجم و تعدادشان نیز افزوده می گردند۰ کتاب چنین گفت زرتشت را بارها با آوازی بلند برای خودم خوانده و دکلمه نموده ام و از خواندن آن لذت می برم و می آموزم۰ اگر ابر انسان نیچه را درست نشناسیم هرگز به افکار نیچه پی نخواهیم برد و کتاب چنین گفت زرتشت را نخواهیم فهمید۰ همانگونه که خود جناب نیچه نوشته است : چنین گفت زرتشت کتابی برای همه کس و هیچ کس ۰ کسانی که حوصلهٔ خواندن کتاب های جدی و چالش بر انگیز را ندارند بدون تردید به سراغ آثار کلاسیک نمی روند و من نیز توقع ندارم که چنین مقاله های مورد استقبال همگان قرار گیرند۰ بدون شک کتابهای که به انسان معلومات می دهند با ارزش بوده و بسیار مهم می باشند ولی به باور من کتابهای که به انسان چگونه اندیشیدن را می آموزند و مغز و ذهن انسان را قلقلک می دهند و افکار و باورهای خود خواننده را مورد چالش قرار بدهند و روحیه ای پرسشگری را در انسان ایجاد کنند به مراتب آموزنده تر و مفید تر هستند۰ بنابر این در این جستار می کوشم به گفتهٔ مولانا از ظن خودم یار چنین گفت زرتشت شوم و شاید به خطا بر هدف زنم تیری و گره ای هرچند ناچیز باز شود و باعث ترغیب و تشویق دوستان به خواندن این کتاب گران ارج گردند۰ البته باید صادقانه افزود که هیچ کتاب و مقاله ای انسان را از خواندن اصل آثار نیچه و دیگر اندیشمندان بی نیاز نمی کند۰ در اینجا لازم می بینم نخست اندکی دو فلسفه ای مهم اخلاقی را یعنی فلسفهٔ اخلاق وظیفه گرا و فلسفهٔ اخلاق غایت گرا یا نتیجه گرا را روشن و ساده مختصرأ توضیح نمایم و بعد به ابر انسان نیچه خواهم پرداخت۰ ایمانوئل کانت ( 1724 — 1804 ) فلسفه اخلاق کانت وظیفه گراست ۰ کانت انسان را دارای خرد و شعور می داند و به همین دلیل باید انسان زیست اخلاقی داشته باشد ؛ نیت و انگیزه انجام هر عملی فقط و فقط باید رفتار درست و عمل نیک باشد نه هیچ عامل دیگری مانند سود یا زیان۰ در فلسفه ای اخلاق کانت هیچ انسانی حق ندارد از دیگران به عنوان وسیله جهت رسیدن به امیال و اهدافش استفاده نماید۰ طبق این سخن کانت رفتار و اعمال ادیان و مذاهب و ایدئولوژی های تمامیت خواه و خودکامگان در طول تاریخ غیر اخلاقی هستند چون از انسانها همواره به عنوان ابزار و وسیله در راه اهداف خودشان استفاده کرده و می کنند۰ کانت رفتاری را خوب و اخلاقی می داند که تنها انگیزه و علت انجام دادن آن صرفأ رفتار و عمل خوب باشد و در هر موقعیت و شرایطی تنها رفتار نیک و درست بودن را وظیفه خود بداند۰ به باور کانت نیت و انگیزه ای نادرست می تواند هر عملی را غیر اخلاقی نماید۰ پس درست بودن و اخلاقی بودن رفتار و عمل انسان به انگیزه و نیت او بستگی دارد۰ در فلسفهٔ اخلاق وظیفه گرایی کانتی در درون انسان شعور منطقی و عقلانی برای تشخیص خوب و بد و زشت و زیبا وجود دارد بنابر این انسان وظیفه دارد اخلاقی زندگی کند۰ کانت انسان را مخاطب قرار داده می گوید: طوری عمل کن که انسان را ؛ خواه شخص خودت خواه دیگران ؛ همواره غایت بدانی و هر گز وسیلهٔ محض به شمار نیاوری۰ و بالاخره جناب کانت به این نتیجه می رسد که : آیا این امر به منتها درجه ضرورت ندارد که فلسفهٔ اخلاقی نابی پی ریزی کنیم به کلی فارغ از هر آنچه تجربی است ؟ اخلاق غایت گرا کاری به کار نیت و انگیزه ای فرد ندارد و مهم نیست انسان به چه دلیل و علتی دست به عملی می زند بلکه نتیجه ای عمل باید اساس قضاوت باشد و غایت و نتیجه را در نظر گرفت۰ در اینجا لازم می دانم برای روشن شدن تفاوت این دو دیدگاه فلسفی مثالی بیاورم ؛ فرض کنید دزدی به نیت دزدی به خانه ای می رود و وقتی داخل خانه میشود می بیند صاحب خانه سکته کرده و نیاز به کمک دارد؛ جناب دزد بدون وقت کشی به شفاخانه زنگ می زند و آمبولانس می آید و صاحب خانه را به بیمارستان می برد و جانش را نجات می دهد؛ از دیدگاه فلسفه ای وظیفه گرایی کانتی علیرغم نجات صاحب خانه کار دزد غیر اخلاقی است چون نیت و انگیزه اش دزدی بوده است ؛ اما از نگاه فلسفه ای اخلاقی غایت گرا عمل دزد اخلاقیست چون باعث نجات جان یک انسان شده هست و آنچه مهم و اساسی است نتیجهٔ عمل می باشد نه انگیزه و نیت۰ فیلسوفان و اندیشمندانی که به شرح و بسط و نقد و بررسی این دو فلسفهٔ اخلاق پرداخته اند بر این باورند که برای ارزیابی دقیق رفتار و اعمال انسان می بایست شرایط زمانی و مکانی و عواقب آن را مد نظر داشت چون در بسا مواقع مرز بین رفتار و عمل اخلاقی یا تشخیص خوب و بد بسیار مشکل هست۰ نکتهٔ دیگری که باید افزود این است که نگاه دانشمندان مغز و اعصاب و آنتروپولوگی و انسان شناسی و پدیدار شانسی و پژوهشگران دیگری که در این رابطه پژوهش می کنند عقل ؛ خرد ؛ اخلاق ؛ آزادی و حتا خود انسان و تمام دستاورد هایش را پدیده های زمان مند و تاریخ مند می دانند که در طی قرنها و حتا هزاره ها شکل گرفته و همیشه در حال تطور و دگرگونی و تغییر و صیرورت بوده و خواهند بود؛ هیچ چیزی یکباره به وجود نیامده هست۰ درکی که ما از عقل و آزادی و اخلاق امروز داریم با نیاکان ما فقط اشتراک لفظی دارند و از لحاظ معنا به کلی با درک گذشتگان متفاوت می باشد۰ بنابر این اینکه هر انسانی ۱۴۵۰ گرم مغز دارد به این معنا نیست که حتمن همگی خوب و توانا و دانا و اخلاقی هم هستند و باید باشد ؛ زیرا انسان قدرتمند و دانا و اخلاقی زاده نمی شود و باید شرایط اجتماعی ؛ اقتصادی ؛ آموزشی و فرهنگی نیز مساعد باشند و انسان درست و دموکراتیک تربیت گردد تا بتواند بدرخشد و خوب بودن و اخلاقی ز یستن را بیاموزد ۰ نگاه نیچه را کوتاه به فلسفهٔ اخلاق می آورم ؛ نیچه باور داشت که اخلاق مجموعه از باید ها و نباید هاست برای مهار زدن به غرایز سیر نشدنی انسان ۰ اخلاق در رابطه با دیگران معنا پیدا می کند۰ اگر در جای تنها زندگی کنیم دیگر اخلاق معنی ندارد اما برای حفظ زندگی اجتماعی اخلاق ضروریست ۰ نیچه معتقد بود در طبیعت اخلاق و وجدان اخلاقی وجود ندارد؛ البته باید به این سخن نیچه افزود که مفاهیم دیگری مانند عدالت و آزادی و منطق و اخلاق و هدف نیز در طبیعت وجود ندارند۰ طبیعت نه خوب است نه بد زیرا خوب و بد ساختهٔ ذهن انسان است۰ نیچه معتقد بود بعضی از ارزشهای اخلاقی مانع تکامل انسان هستند از جمله معیار اخلاق در انسانهای ضعیف۰ زندگی صحنه رویاروی بین قدرت هاست و انسان برای قدرت می جنگد و مبارزه را می پذیرد۰ مانند دو بوکسور و یا دو تیم ورزشکار که با هم مبارزه می کنند و یکی می برد و دیگری می بازد ولی هیچ شکایتی ندارند چون قواعد بازی را پذیرفته اند۰ انسان ضعیف باور دارد که در رویاروی در جنگ قدرت ها همیشه بازنده است پس تن به مبارزه نمی دهد و به جایش با یک استراتژی حیله گرانه انسان قوی را بی اعتبار می کند نه در دیدگاه طبیعت بلکه در نگاه جامعه انسانی و به جای رویا رویی تن به تن دادگاهی به وجود می آورد که بر اساس قانونی قضاوت می کند که انسان ضعیف آن را نوشته است و آن قانون چیزی نیست به جز معیار اخلاقی انسان ضعیف و خیلی روشن است که در چنین دادگاهی انسان قوی محکوم شود و انسان ضعیف برنده گردد و انسان قوی محکوم میشود به جرم اینکه از قدرت استفاده نموده است ۰ در این دادگاه قدرت طبیعی به ضعف قرار دادی و ضعف قرار دادی به قدرت قرار دادی تبدیل می شود۰ نیچه از این لحاظ به مسیح انتقاد می کند که چون مسیح توانایی رو در رو شدن با دشمنان خود را نداشت و دست از مبارزه کشید و وقتی سیلی خورد رویی دیگر صورت خود را نشان داد و هنگام به صلیب کشیده شدن هم مبارزه ننمود و مسیح گفت من دشمنانم را می بخشم چون نمی دانند که در اشتباه می باشند و مسیح اصولی ترین قانون طبیعت که مبارزه و جنگ برای بقاست رعایت نمی کند۰ از نگاه نیچه ابر انسان کسی است که ارادهٔ قدرت را داشته باشد و ممکن است ابر انسان ببخشد یا فداکاری نماید ولی رفتارش از روی ضعف نیست و همین رفتار ابر انسان از روی قدرت انجام می شود و انسان ضعیف چون توان مقاومت را ندارد فقط قضاوت می کند و نسبت به ابر مرد کینه ورزی و حسادت می کند و انسان ضعیف موفقیت ابر انسان را انکار می نماید و آن را بد می داند و انسان ضعیف همیشه در حال مقایسه است ؛ مقایسهٔ خودش با دیگران۰ انسان ضعیف در این قضاوت می خواهد ثابت کند که چون ابر انسان فاقد ارزش های اخلاقی بوده موفق شده هست۰ در حالی که ابر انسان به خاطر قدرتش موفق شده نه به خاطر بد بودنش۰ انسان ضعیف قدرت ابر انسان را انکار می کند و ضعف خودش را نیز انکار می کند۰ در عوض ابر انسان می جنگد و مبارزه را می پذیرد۰ البته ابر انسان نیازی ندارد که انسان ضعیف را نابود سازد تا قدرت خود را به نمایش بگذارد۰ ابر انسان روحیهٔ مبارزه جویی و شهامت رو در رو شدن را دارد۰ برای ابر انسان مهم نیست که دیگران در بارهٔ او چه فکر می کنند۰ انسان ضعیف مرتب نسبت به دیگران عکس العمل نشان می دهد ولی ابر انسان نسبت به قضاوت و رفتار و گفتار دیگران بی تفاوت است و نیازی نمی بیند که خود را ثابت نماید۰ ابر انسان زمانی حاضر است با انسان ضعیف برخورد کند که احساس نماید موجودیت اش از جانب انسان ضعیف با خطر مواجه است و در این صورت است که از قدرتش استفاده می کند و انسان ضعیف را نابود می سازد۰ ابر انسان از جنگیدن و مبارزه هیچگونه هراسی ندارد چون می داند که مبارزه برای ماندن قانون طبیعت است و هر موقع که باید نابود نماید نابود می کند ؛ حتا اگر خودش هم نابود گردد۰ بعضی وقت ها برای ساختن باید از نابود کردن آغاز نماییم و ابر انسان با توانایی که دارد هم می تواند نابود کند و هم سازندگی نماید۰ ابر انسان از رنج کشیدن و شکست خوردن ترسی ندارد؛ چون آگاه است که بدون مبارزه و رنج و شکست و پیروزی زندگی دیگر زندگی نیست۰ ابر انسان زندگی را می پذیرد با همهٔ سختی ها و مشکلاتش و طبیعت را در آغوش می گیرد و با طبیعت می رقصد۰ ابر انسان حتا انسان ضعیف را همانگونه که هست می پذیرد و آرزو دارد که انسان ضعیف نیز اهل مبارزه شود و از زندگی فرار نکند و اگر انسان ضعیف تسلیم نشود و از مبارزه فرار نکند می تواند به ابر انسان تبدیل شود۰ نیچه نمی گوید که ابر انسان یک موجود تافته جدا بافته از دیگر انسانهاست ؛ بلکه ابر انسان همانند سایر انسانها می باشد منتها با این تفاوت که ابر انسان به آگاهی و خودآگاهی رسیده و بر ترس و بزدلی غلبه کرده و برای اثبات خود و رسیدن به آرزوها و اهدافش آماده ای هر گونه مبارزه و جان فشانی هست ۰ پس هر انسانی پتانسیل ابر انسان شدن را دارد اگر به آگاهی و خود باوری رسیده باشد و هیچگونه دو دلی و هراسی را به خود راه ندهد ۰ کانت نیز پیش از نیچه در مقاله روشنگری چیست به گونه ای دیگری همین مطلب را می گوید ؛ یعنی انسان زمانی می تواند به استقلال فکری برسد که از صغارت خود خواسته بیرون آید و میمون وار و گوسفند وار دنباله روی نکند و خرد خود را به کار گیرد و آزادانه و عاقلانه و خلاقانه و شجاعانه تصمیم بگیرد و انتخاب نماید ۰ ابر انسان نیچه نیز همان کاری را می کند که کانت از هر انسانی توقع دارد انجام دهد۰ پس بالقوه همه ما توانایی ابر انسان شدن را داریم اگر از صغارت خود خواسته بیرون آییم و این بالقوه را به بالفعل تبدیل کنیم۰ بسیار شنیده و خوانده ایم که نیچه نهیلیست است و به هیچ چیزی باور ندارد و فقط می خواهد همه کس و همه چیز را زیر سؤال قرار دهد که این درکی بسیار نابخردانه و سطحی از نیچه و آثار با ارزش و آموزنده ای اوست ۰ نیچه پاسخ این افراد را بسیار کوتاه اما ژرف و کوبنده داده است ۰ نیچه معتقد است که من نه بلکه دیگران نهیلیست هستند چون قانون طبیعت را انکار می نمایند و حاضر نیستند مانند ابر انسان مبارزه کنند و تسلیم سرنوشت و تقدیر نشوند۰ نیچه تک تک انسانها را مخاطب قرار داده از آنها می خواهند که هرگز به خواری و ذلت تن در ندهند و برای رسیدن به قله های پیروزی و موفقیت هم شجاع باشند و هم خردورز و هم مبارز و هم پی گیر۰ چنین انسان والایی چگونه می تواند نهیلیست باشد؟ ( نکته ها چون تیغ پولاد است تیز / گر نداری تو سپر واپس گریز / پیش این الماس بی اسپر میا / کز بریدن تیغ را نبود حیا ۰ « مولانا » )