(جامعهٔ که به فقر تن دهد ؛ دینی که دوزخ داشته باشد و کشوری که ستم کند فرومایه اند۰من جامعهٔ بدون شاه ؛ دینی بدون تحمیل و کشوری بدون مرز می خواهم۰ویکتور هوگو) خانم هانا آرنت در سال 1906 در شهر هانور آلمان زاده شد۰در دانشگاه های ماربورگ و فرایبورگ در رشتهٔ فلسفه به تحصیل پرداخت و شاگرد مارتین هایدگر؛ آدموند هوسرل و
کارل یاسپرس بود و سرانجام از دانشگاه هایدلبرگ در رشتهٔ فلسفه درجهٔ دکترا گرفت۰با آغاز جنگ جهانی دوم ؛ هانا آرنت به آمریکا مهاجرت نمود و در دانشگاه های پرینستون و کالیفرنیا و کلمبیای آمریکا به تدریس و پژوهش پرداخت۰این فیلسوف و جامعه شناس سیاسی پر آوازه در سال 1976 در نیویورک در گذشت۰از این نویسنده ای پرکار ؛ متعهد ؛ روشنگر و نقاد باریک اندیش و شجاع صدها مقاله و چندین جلد کتاب بسیار مهم و آموزنده برای ما باقی مانده است ؛ مانند کتابهای : آیشمن در اورشلیم ؛ خشونت ؛ انقلاب ؛ عناصر و خاستگاه های حاکمیت توتالیتر ؛ توتالیتاریسم و انسان ها در عصر ظلمت و چند اثر دیگر۰ بسیاری ازاهل اندیشه معتقدند که هیچ زنی به اندازه ای هانا آرنت بر اندیشهٔ سیاسی در قرن بیستم اثر گذار نبوده است و این اثر گذاری همچنان ادامه دارد۰ هانا آرنت در عصری می زیست که فاشیسم در ایتالیا و نازیسم در آلمان و بلشویسم در شوروی و مائوایسم در چین حاکم بودند۰هانا آرنت در زمینه های گوناگون فکری کار می نمود مانند فلسفه ؛ سیاست و ادبیات۰رسالهٔ دکترایی آرنت در باره ای عشق نزد سنت اگوستین است و آرنت عشق های رمانتیک را غیر سیاسی و حتا ضد امر سیاسی می دانست۰( برای ما که از حوزه ای تمدنیی هستیم که صوفیگری و عرفان و انواع عشق ورزی های رمانتیک و غیر رمانتیک و آسمانی تار و پود جامعه را در نوردیده به خوبی باید به عمق سخن آرنت پی ببریم۰در تصوف و عرفان آنچه مهم نبوده و نیست امر سیاسی و پرداختن به دردها و رنج های مردم و نپرداختن به نظام های توتالیتر و خودکامه می باشد۰صوفی و عارف آنچنان در عشق بازی های درونی و در توهمات خودشان غرق هستند که زمین و زمینیان را نمی توانند ببینند۰اگر ما به جای خروار ها اشعار صوفیانه و عارفانه و صوفی و عارف و فقیه و متکلم و مفسر ومحدث؛ چند ناقد و نظریه پرداز توانا در عرصه های فلسفه ورزی و سیاست ورزی و روشنگری و سنجشگری مانند اسپینوزا و کانت و هیوم و آرنت و ده ها اندیشمند دیگر داشتیم بدون تردید وضع ما چنین اسفناک و مصیبت بار نبود) در اینجا لازم می دانم دیدگاه جناب کارل یاسپرس فیلسوف و استاد هانا آرنت را در باره ای کتاب « عناصر و خاستگاه های حاکمیت توتالیتر » آرنت مختصر بیاورم۰یاسپرس می نویسد: قضیه پرسشی است که امروزه اهل اندیشه همه آن را ضروری ترین پرسش زندگی ما می دانند: پرسش از آن چرخش تاریخی که در توتالیتاریسم ؛ وحشتناک ترین و تهدید کننده ترین واقعیت سیاسی — فراسیاسی خود را نشان می دهد۰ هانا آرنت نشان می دهد چه ویژگی یکسر نوینی است که ناسیونال سوسیالیسم و بولشویسم را از استبداد و جباریت متمایز می کند۰او پیش شرط ها ؛ شروط و ریل گذاری هایی که این پدیده را امکان پذیر ساخته؛ بررسی کرده است۰نتیجهٔ دهه ها اندیشیدن است۰ هانا آرنت سال ها پیش از 1933 بر آمدن آنچه را من در آن زمان محال می انگاشتم ؛ می دید۰با آغاز سال 1933 و به قدرت رسیدن ناسیونال سوسیالیسم ! آرنت آگاه بود که چرخش عمیق بی سابقه ای رخ داده است۰ آرنت بی درنگ در صدد مشاهده و تشخیص بر آمد۰از این رو؛ از جمله به جمع آوری بریده هایی از روزنامه ها روی آورد۰چیزی که در جریان بازرسی از خانه اش در برلین به باز داشت اش و پس از آزادی اش به فرار او از آلمان منجر شد۰حتا در ناگوارترین وضعیت ها ؛ تأملگری و نیروی حضور ذهن روشن بینانهاش باز نایستاد۰از مسیر زندگی این خردورز عاشق هیچ نشانی در اثر او نیست مگر در کلیت اندیشه ورزی اش۰همه چیز هشیارانه و عینی روایت شده است۰ بینش پالایش شده ۰) در این جستار کوشیده ام از آثار خود زنده یاد هانا آرنت حداکثر استفاده را نمایم و تمام کتابهای که از ایشان نام برده شده را خوانده ام و همچنین به غیر از شش جلد کتابهای آرنت از دو کتاب دیگر یعنی « جامعه شناسی سیاسی و آموزش دانش سیاسی اثر دانش ورز توانا جناب دکتر حسین بشریه نیز بهره برده ام » و امیدوارم بتوانم دیدگاه آرنت را هرچند بسیار اندک و مجمل بشکافم و لب لباب و چکیدهٔ آن را بنگارم و در اختیار شما خوانندگان عزیز و گرانقدر قرار دهم۰نخست این پرسش را مطرح می کنم که آیا تعدی و ظلم ؛ بی عدالتی و حق کشی ؛ جنگ و تجاوز ؛ بردگی و برده داری ؛ خودکامگی و استبداد ؛ تحقیر و توهین مخالفین ؛ شنکنجه و زندان ؛ غارت و چپاول ؛ زورگویی و ستم ؛ انواع تبعیض و ده ها مورد دیگر از این قبیل در این چند دهه یا چند قرن اخیر به وجود آمده اند یا اینکه در گذشته های بسیار دور تاریخ نیز تمام این زشتی ها به گونهٔ در جوامع انسانی بوده اند؟ اکنون پاسخ آرنت را در این زمینه می آورم و بعد به شرح نظام های توتالیتر از نگاه آرنت می پردازم و راه برون رفت از دید آرنت را بررسی می نمایم۰ آرنت در کتاب توتالیتاریسم می نویسد: بسیاری از چیزهایی که اکنون ویژگی حکومت توتالیتر شده اند ؛ در تاریخ سابقه دارند۰در تاریخ همیشه جنگ های تجاوزگرانه وجود داشته اند۰ کشتار جمعیت های متخاصم مغلوب پس از پیروزی ؛ پیوسته رایج بود تا این که رمی ها با ابداع « parcere subjectis » ( بخشایش مغلوبین ) آن را کمی تخفیف دادند۰ قرن هاست که استعمار آمریکا ؛ استرالیا و آفریقا ؛ با انهدام مردم بومی همراه بوده است۰( باید یاد آوری نمود که حاکمان کوته فکر ؛ نابخرد ؛ و جنگ طلب کاخ سفید و بریتانیایی کوچک تا هم اکنون حاضر نیستند دست از تجاوز ؛ مداخله گری ؛ زورگویی؛ ریاکاری ؛ نظامی گری و سلطه طلبی بر دارند و هر روز بر طومار جنایات شان افزوده می شوند۰شوربختانه باید گفت چین و روسیه و فرانسه و آلمان و چند کشور ریز و درشت دیگر نیز در تولید و فروش تسلیحات نظامی مخرب در جهان نقش اساسی دارند۰وظیفهٔ روشنفکران نقد قدرتمندان و نهادهای قدرت در سراسر جهان می باشند و نباید به نفع هیچ خودکامه و دیکتاتوری قلمفرسایی بکنند و یا سخن بگویند۰قلم روشنفکران حرمت دارند و حیف است در دفاع از زورگویان متجاوز و نظامهای دیکتاتوری به کار روند و آلوده گردند) برده داری یکی از کهن ترین نهاد های بشری است و همهٔ امپراتور های باستان ؛ با کار بردگانی استوار بودند که ساختمان های عمومی را بنا می کردند۰حتا اردوگاه های دسته جمعی نیز اختراع جنبش های توتالیتر نیستند۰ این اردوگاه ها برای نخستین بار در جنگ بوئر ( Boer War 1899 - 1902 ؛ جنگی است که انگلیسی ها علیه بوئرها یا سفید پوستان هلندی و مستعمره نشین آفریقای جنوبی به راه انداختند ) و در آغاز قرن بیستم پدیدار شدند و تا چندی پس از آن برای نگه داری عناصر نامطلوب در آفریقای جنوبی و همچنین هند به کار می رفتند۰ در اینجا ما برای نخستین بار اصطلاح باز داشت حفاظتی را می یابیم که بعدها رایش سوم آن را اقتباس کرد۰ دیدیم آرنت نیز معتقد است این که ظلم و جنایت ؛ بردگی و اسارت ؛ جنگ و تجاوز در گذشته هم وجود داشته و مورخین نیز در این زمینه کتاب های زیادی نگاشته اند۰هرچند ابعاد جنگهای کنونی به علت پیشرفت تکنولوژی و ابزار ها و سلاحهای ویرانگر جنگی قابل قیاس با گذشته نیست۰و به همین سبب آرنت می کوشد به ما خصوصیات نظام های توتالیتر را بشناسند و راه های مبارزه با آن نظام ها را بنمایاند۰بله دوستان نخستین گام برای مقابله و مبارزه با خودکامگان این کوتوله های حقیر شناخت نظام های توتالیتر و شیوه های سرکوب شان می باشند۰ بنابر این در اینجا لازم می بینم که اندکی در باره ای نظام های توتالیتاریسم بیاورم و در وهلهٔ دوم نظام های توتالیتر را زیر ذره بین سنجشگری و نقادی قرار دهم۰نظام های توتالیتر نظام هایی هستند که بر طبق ایدئولوژی فراگیری در همهٔ حوزه های زندگی فرد و جامعه دخالت می کنند و می کوشند آن ایدئولوژی را بر واقعیت تحمیل کنند۰به این تعبیر ؛ توتالیتاریسم با سیاسی کردن جامعه؛ حوزه های خصوصی و غیر سیاسی زندگی را نابود می سازند۰ طبعأ سیاسی کردن تنها از چشم انداز یک ایدئولوژی صورت می گیرد و در نتیجه اصل تنوع عقیده ها و شیوه های زندگی زیر سؤال می رود۰توتالیتاریسم نیازمند کنترل دولت بر کلیهٔ وسایل ارتباط جمعی و دستگاه های آموزشی و فرهنگی است۰ دولت توتالیتر با از میان بردن نهادهای خودجوش جامعهٔ مدنی؛ می کوشد تا برای تحکیم قدرت خود؛ نهادهایی از بالا بر جامعه تحمیل کند۰برخی نویسندگان توتالیتاریسم را به دو نوع چپ و راست تقسیم کرده اند و نمونه های اصلی آنها را به ترتیب آلمان و ایتالیا در دوران سلطهٔ نازیسم و فاشیسم ؛ و اتحاد شوروی پیشین ذکر نموده اند ( نمونهٔ بارز یک نظام تمام عیار خودکامه و توتالیتر نظام کره ای شمالی است۰البته باید خاطر نشان شد که پوتینیسم نیز یک نظام خودکامه و غیر دموکراتیک می باشد۰باید با هر نوع خودکامگی و تجاوز مخالفت نمود۰مهم نیست از جانب کدام کشور یا ایدئولوژی وبا چه دستاویز و بهانهٔ باشد۰ دیکتاتور دیکتاتور است خوب و بد ندارد ) در توتالیتاریسم چپ دولت می کوشد تا آنچه را که با کلیت ایدئولوژی حاکم سازشی ندارد از میان بر دارد۰ دولت نقش میانجی منافع متضاد را ایفا نمی کند۰بلکه منافع مغایر با خود را از میان بر می دارد۰ ( مانند نظام حاکم بر چین که با کار گذاشتن میلیونها دوربین در سراسر این کشور پهناور شبانه روز مردم را زیر کنترول و تحت نظر دارد۰هرچند در روسیه و چین آزادی های اجتماعی تا حدودی وجود دارند ولی از تحزب و جامعهٔ مدنی نسبتأ آزاد و آزادی رسانه ها و آزادی بیان و آزادی اندیشه هیچ اثری نیست و هرگونه صدایی آزادیخواهانه و اعتراضی را در نطفه خفه می کنند) دولت توتالیتر به نام هدف و غایتی جهان شمول عمل می کند که همگان باید از آن پیروی نمایند۰اصول اخلاقی در توتالیتاریسم مطلق و عینی تلقی میشود و سلیقه های فردی را نمی توان با حقیقت مطلق یکسان انگاشت۰نوعی روحیهٔ مذهبی در توتالیتاریسم به طور کلی حاکم است۰کسانی که از اصول اخلاقی و ارزش های ایدئولوژی حاکم پیروی نکنند؛ مجرم و گناهکار و مستوجب مجازات به شمار می روند۰در نظام های سالم و دموکراتیک همهٔ انسان ها بی گناه هستند مگر اینکه جرم شان در دادگاه صالح و عادل ثابت شده باشند ولی در نظام های خود کامه و توتالیتر همه گناهکار و مجرم می باشند ؛ مگر آن که بی گناهی خودشان را اثبات نمایند۰ تفتیش عقاید و افکار از رویه های رایج دولت های توتالیتر است۰ شکست خوردگان در مبارزات سیاسی ؛ بخت برگشته و غیر خودی و منحرف و کافر به شمار می روند۰از این رو تصفیه حزب ؛ دولت و نهاد های سیاسی از عناصر مرتد و منحرف یکی دیگر از رویه های رایج در دولت های توتالیتر بوده است۰از دیدگاه نظام های توتالیتر مردم همواره صغیر و نادان هستند و مصلحت واقعی خود را تشخیص نمی دهند و نیاز به قیم دارند۰بلکه حزب یا رهبر یا گروه حاکم از زبان مردم سخن می گویند و خود را نمایندهٔ منافع راستین و خواست های واقعی مادی و معنوی اکثریت مردم می دانند۰در نظام های توتالیتر هر گونه تنوع افکار و تضاد و تعارض به ویژه تضادهای طبقاتی در جامعه نفی می شود و انگار همه چیز گل و گلزار است و باید چشم و گوش و هوش مردم فقط به نظام حاکم باشند و بس۰ دولت خود غایت و هدفی از آن خویش دارد و مظهر وحدت اخلاقی و سیاسی جامعه به شمار می رود و بالاتر از اجزاء تشکیل دهندهٔ خود قرار دارد۰اجزاء خادم و کلیت دولت هستند و تنها به این شکل معنا پیدا می کنند۰دولت مظهر آگاهی و ارادهٔ عمومی انسان در تاریخ تلقی می شود۰به طور کلی ملت؛ نژاد یا دولت اصالت دارد؛ نه فرد و آزادی های فردی یا حقوق وی۰در توتالیتاریسم چپ دست کم از لحاظ نظری دموکراسی مورد ستایش و تأیید قرار می گیرد و استبداد و خودکامگی مورد نکوهش واقع می گردد۰اما در توتالیتاریسم راست حتا هیچگونه تظاهری به دفاع از دموکراسی هم نمی شود۰نظام توتالیتر خواست مردم را بدون در نظر گرفتن خواست مردم تعیین می کند۰!در توتالیتاریسم به طور کلی نهادهای جامعهٔ مدنی بسیار تضعیف می شوند و تمایزات و تشکلات اجتماعی جای خود را به جامعهٔ توده ای می دهند۰!توتالیتاریسم در حقیقت مبتنی قدرت مطلقه و خودکامه ای حکام نیست؛ بلکه حکومت قوانین کلی تاریخ و طبیعت بر انسانهاست۰اجرای قوانین کلی نیازمند ایجاد فضایی آکنده از ترس و هراس است که به ویرانی روابط میان انسانها می انجامد۰اما مهمترین ابزار حکومت توتالیتر همان ایدئولوژی فراگیر است که تنوعات اجتماعی را از میان بر می دارد و رابطهٔ انسان با واقعیت و با خودش را نیز مخدوش می نماید و از انسان یک موجودی از خودبیگانه و پوچ می سازد۰ به یک تعبیر دولت توتالیتر خصوصیات زندان؛ پادگان و گورستان را در خود جمع می کند۰حکومت های توتالیتر همواره و در هر عصر و زمانی برای حفظ قدرت و بقا و اقتدار و تسلط خودش بر جامعه و مردم همزمان دست به دو کار مهم و به ظاهر متناقض و متضاد می زنند۰ نخست نظام های توتالیتر می کوشند از انسان ها یک مجموعهٔ بی خاصیت و یک توده ای از موجودات فاقد درک و فهم و اراده و بودن هرگونه اعتماد به نفس بسازند و گویی همه افراد جامعه عین هم و فتوکپی همدیگر می باشند و هیچگونه فردیت و تمایزی بین این افراد مسخ شده دیده نمی شوند۰ دوم اینکه نظام های توتالیتر تمام سعی و تلاش خود را می کنند تا همین جامعهٔ توده ای و بی خاصیت را به شکل فرد در آورد و تک تک افراد را شبانه روز زیر نظر و کنترول و نظارت داشته باشند و هیچ فردی به فرد دیگر ارتباط و اعتماد نکند تا در میان همهٔ افراد و اقشار جامعه نسبت به هم سؤظن و بدبینی و ترس مفرط ایجاد شود۰ به عبارت دیگر نظام های توتالیتر در عین حال که جامعه انبوه و توده ای می سازند حداکثر تلاش خود را می کنند تا افراد از هم جدا باشند و در انزوا و جدایی به سر ببرند و مانع هر گونه رابطهٔ فکری و حتا عاطفی میان انسان ها می شوند۰جامعهٔ باشد مانند جنگل که در عین باهم بودن اما تنها و دور از هم۰نظام های توتالیتر تک تک انسان های جامعه را به شدت در منگنهٔ جدایی و تنهایی قرار می دهد که هرگز توانایی اندیشیدن مستقل را نیابد و از هر گونه تبادل افکار و احساسات میان افراد جلوگیری می کند۰اندیشیدن در تنهایی و در آرمش رخ می دهد و یک اندیشمند بعد از مطالعه و فکر کردن در خلوت خود دوست دارد افکار خود را در یک فضایی آزاد و دموکراتیک و صلح آمیز و بدون سانسور و ترس در اختیار شهروندان قرار دهد۰اما شوربختانه نظام توتالیتر آنچنان جوی پر از ارعاب و وحشت ایجاد می کند که جلو اندیشیدن در خلوت را از انسان می گیرد و در جامعه از طرح و عرضهٔ اندیشه ها با تمام قدرت و توان جلوگیری می نماید۰ارسطو در کتاب سیاست که یکی از معروفترین آثار این متفکر است ؛ سیاست را هنر همزیستی انسانها در کنار هم می داند۰بر خلاف درک رایج میان اکثریت مردم از دید آرنت معنا و مفهوم سیاست کسب قدرت نیست۰ به باور آرنت امر سیاست و سیاست ورزی یعنی اینکه شهروندان یک جامعه به گونهٔ آزاد دموکراتیک و از همه لحاظ برابر و مساوی در تمام امور اجتماعی ؛ سیاسی و در قلمرو عمومی بتوانند شرکت کنند و حضور فعال داشته باشند و شهروندان از طریق گفتگو و تبادل نظر و بدون خشونت کلامی یا فیزیکی به امور مشترکشان بپردازند و خودشان بدون مداخله و مزاحمت و آزادانه سرنوشت شان را تعیین نمایند۰سیاست تنها در قلمرو عمومی اتفاق می افتد؛ زیرا انسان در حوزه ای عمومی می تواند سیاست بورزد؛ چون سیاست امر همگانی و عمومی است۰ نظام های توتالیتر با لطایف حیل و هزار حیله و نیرنگ می کوشند تمام روزنه های عمومی را ببندند و چراغ های قلمرو عمومی را خاموش کنند تا شهروندان نتوانند همدیگر را ببینند و یا ندایی همدیگر بشنوند۰ بنابر این وقتی آزادی بیان نباشد؛ یعنی آزادی اندیشه هم نیست و چون آزادی اندیشه نیست جامعه در تاریکی مطلق ؛ ناآگاهی مطلق ؛ خفقان مطلق به سر می برد و از چنین جامعهٔ نمی توان انتظار پیشرفت و آزاد اندیشی داشت۰در نظام های توتالیتر به علت نبود رسانه های آزاد و آزادی افکار آنچه بازارش گرم و پر رونق است یاوه سرایی؛ انواع خرافات؛ عوام فریبی ؛ دروغگویی؛ تملق و چاپلوسی ؛ انواع خشونت آشکار و نهان ؛ عصبانیت و بیماری های روانی ؛ عدم اعتماد افراد نسبت به هم حتا در میان اعضایی خانواده و اعتماد درمیان دوستان نیز از بین می رود و انحطاط فرهنگی به اوج خود می رسد؛و سیاست و فرهنگ به ابتذال کشیده می شوند۰پس اگر بگوییم که در نظام های توتالیتر جامعه شبیه یک گورستان است و افراد جامعه مردگانی که فقط در چنین فضایی آلوده با انواع اختناق فقط نفس می کشند اما زندگی انسانی ندارند اغراق ننموده ایم۰ هیچ فاجعه ای بدتر از این برای انسان ها و جامعهٔ انسانی نیست۰در نظام های توتالیتر انسان ها توانایی تشخیص و قدرت داوری شان را از دست می دهند۰خرد و عقل انسان ها دیگر قدرت فکر کردن را ندارند۰ موریانه ای به نام نظام توتالیتر مغزها را پوک می کند و به مرور زمان مغزها تعطیل می شوند۰در نظام توتالیتر هیچ رابطه و تعامل سالمی میان شهروندان شکل نمی گیرند۰ نظام های توتالیتر جامعه را به سوی انحلال و فروپاشی کامل سوق می دهند۰در نظام های توتالیتر اساس و هستی و موجودیت تک تک افراد جامعه در خطر و نابودی جدی قرار می گیرد۰در دیکتاتوری ها حداقل به قلمرو خصوصی کاری ندارند ولی برای نظام توتالیتر هیچ امری خصوصی و شخصی معنا و مفهومی ندارد۰ همانطوری که یک زندانی در زندان اندک اندک قدرت فکر کردن را از دست می دهد در زندان بزرگ جامعه که تحت نظام توتالیتر قرار دارد به مرور زمان انسان ها توانایی فکر کردن و اندیشیدن و قضاوت نمودن را از کف می دهند۰حکومت های دینی و مذهبی مانند حکومت اسلامی و فقاهتی ایران و حکومت اسلامی و امارتی طالبان از نوع نظام های تمامیت خواه و توتالیتر هستند۰در این دو نظامی تا مغز استخوان واپسگرا و عقب مانده و اندیشه کش هیچگونه قلمرو خصوصی و شخصی محل از اعراب ندارند۰خمینی بارها تأکید داشت که اسلام برای انسانها از هنگامی که نطفه بسته می شود تا به گور رفتن و حتا برای بعد از مرگ هم برنامه دارد و همین باور را طالبان و تمام اسلامیست ها و اسلام سیاسی از مودودی تا اخوان المسلمین و سید قطب نیز داشتند و پیروان شان هنوز هم بر همان طبل پوسیده می کوبند۰اسلام سیاسی چه نوع سنی اش و چه شیعه اش سر و ته یک کرباسند و از یک آبشخور می نوشند و می خورند۰تاریخ مصرف هر دو جریان دهه هاست که گذشته و باید به بایگانی تاریخ سپرده شوند۰بدبختانه ما در کشور های اسلامی نقد دین آنگونه که در جهان غرب رخ داد نداشته ایم۰کسانی که از نگاه درون دینی نقد می کنند هرگز شهامت آن را نداشته اند که وارد یک نقد اساسی و ریشه ای بشوند و همیشه یکی به نعل می زنند و یکی به میخ و یا یک گام به جلو و سه گام به عقب بر می دارند۰و نقد برون دینی نیز بسیار اندک انجام شده که شاید تعداد تمام ناقدان به رقم انگشتان یک دست هم نرسند۰این آقایان نیز گاهی دست به عصا راه می روند۰فرانسوا ولتر و ایمانوئل کانت و کارل مارکس و کثیری از متفکرین عصر روشنگری مهم ترین نقد را نقد اقتدار دین در جامعه می دانستند۰اسلام و پیروان اسلامیست آن تنها دین بزرگ در جهان است که هنوز زمان را درک ننموده و سر عقل نیامده و حاضر نیستند یک گام رو به جلو بر دارند و واقعیت های غیر قابل انکار موجود در جهان را بپذیرند۰دین اسلام و تمام مذاهب اسلامی چاره ای ندارند جز اینکه به حوزه ای خصوصی برگردند و دست از گزافه گویی و ادعاهای بیجا و توهمات شان بر دارند۰ادغام دین و اقتصاد و سیاست در طول تاریخ برای انسانها وجوامع فاجعه بار بوده و این فجایع متأسفانه در کشور های اسلامی با حدت و شدت بیشتر هم اکنون نیز ادامه دارند۰حوزه ای ایمان با حوزه های فلسفه و دانش و علم و اقتصاد و سیاست کاملن متفاوت است ؛ بنابر این به نفع دین و دینداران هست که بگذارند هر کدام از این رشته ها به کار تخصصی خودشان بپردازند و در امور شان دخالت ننموده و فضولی ننمایند۰اقتصاد اسلامی ؛ بانکداری اسلامی ؛ سیاست اسلامی ؛ حقوق بشر اسلامی ؛ فیزیک اسلامی و ۰۰۰۰۰ چیزی جز گنده گویی و یاوه سرایی نیست۰آری اسلام به عنوان اعتقاد و ایمان می تواند به حیات خودش ادامه دهد و مؤمنین نیز می توانند مناسک و عبادات خودشان را با طیب خاطر انجام دهند۰به شرطی که اسلام به صورت دین مدنی در آید و در مدنی نمودن اسلام کسانی باید زیاد تر تلاش کنند که دغدغه ای دینی دارند و می خواهند دین شان باقی بمانند و بیشتر از این بدنام نگردد و در جهان منحیث دین جهل و ترور و خشونت مورد اتهام و هجمه قرار نگیرد۰در این صورت هم دین نجات می یابد و هم مشکلات و معضلات اجتماعی کمتر میشود۰نکتهٔ دیگری که در این زمینه باید مطرح کرد این است که هنگام بحث و نقد اسلام آقایان مذهبی گلایه دارند که چرا موقع نقد ؛ اسلام را با معیارها و ملاکهای امروزین و مدرن زیر تیغ سنجشگری قرار می دهید؟ در پاسخ باید متذکر شد و از آنان پرسید که چرا شما می خواهید با زور عریان باورها و ارزشهای چهارده قرن پیش را به انسان های قرن بیست و یک تحمیل نمایید؟ شما مذهبی ها دست از تحمیل اعتقادات تان بردارید ما نیز قول می دهیم که مزاحم حضرات نشویم۰وقتی در همان زمان ظهور اسلام در دو شهر بسیار بدوی و عقب ماندهٔ مکه و مدینه پیامبر اسلام مجبور میشود طی بیست و سه سال رسالتش بارها آیاتی را نسخ کند که به نام آیات ناسخ و منسوخ یاد میشود۰چرا پیامبر اسلام چنین کرد ؟ چون می گفت شرایط تغییر نموده باید سخنی مناسب همان شرایط آورد۰آیا بعد از چهارده قرن و اینهمه تغییرات و دگرگونی ها در تمام امور و عرصه ها که حتا انسان امروزین را به شگفتی واداشته است ؛ آیا میشود بر مبنای قوانین و باورها و ارزشهای آن زمان جامعه امروز را هدایت و رهبری نمود؟ و آیا ممکن است راه حل های بسیار دور گذشته حلال مشکلات بسیار پیچیده ای جوامع امروز باشد ؟ توین بی مورخ بزرگ قرن بیستم که در سیزده جلد کتاب بررسی تاریخ را نوشت می گوید : نه نظر اشپنگلر و جبر تاریخ و نه دوری بودن سیر تاریخ هیچ یک ملتی را به مرگ نمی کشد ؛ آنچه یک تمدن را می میراند این است که حاکمان و رهبران در برابر پرسشها و مشکلات نوین همان پاسخهای کهن را تکرار می کنند۰بر گردیم به آرنت ؛ هانا آرنت به درستی تنهایی و انزوا را برای انسان بسیار خطرناک می داند؛ زیرا انسان تنها و منزوی قدرت فکر کردن و اندیشیدن و فردیت را از دست می دهد وچنین انسانی به آسانی شکار ایدئولوژی های رنگارنگ و خرافات مذهبی و در نهایت اسیر نظام های توتالیتر می شود۰انسان تنها به یک موجود مفلوک و ابزار دست قدرتمندان و عوام فریبان مبدل شده و در صغارت و حقارت خواهد پوسید و حتا امکان این که انسان منزوی به یک جنایتکار و تبهکار تبدیل گردد زیاد است۰این که بگوییم آزادی ؛ عدالت اجتماعی ؛ حقوق شهروندی را دوست داریم هیچ دردی را درمان نمی کند؛ بلکه باید در امر سیاسی که قلمرو عمومی است فعالانه شرکت جست و برای ایجاد یک جامعهٔ سالم و دموکرات تلاش نمود و آماده ای دادن هزینه هم بود۰البته باید تأکید نمایم که اگر مبارزه صلح آمیز ؛ مدنی و فرهنگی باشد به نتایج بهتری خواهد رسید۰اما اگر نظام توتالیتر تمام راه های مدنی و مسالمت آمیز را بست شاید چاره ای جز دفاع باقی نماند۰ در چنین وضعیتی اهل فکر و اندیشه می بایست باهم به تبادل نظر بپردازند و تصمیم های خردمندانه ای را اتخاذ نمایند۰آرنت می گوید در زمان و مکانی که اکثریت انسانها همانند هم می اندیشند و عین هم فکر می کنند و انگار همه تولیدات یک کارخانه هستند و اگر فردی در چنین جامعهٔ نخواهد همفکر و همرنگ جماعت باشد و خودش آزادانه و آگاهانه بیندیشد و انتخاب کند یک انقلابی و یک روشنفکر واقعی است که از صغارت خود خواسته رسته هست۰به گفتهٔ راتور اسکوفنور ؛ ما سه چهارم از اصالت خود را به قیمت شبیه شدن به دیگران از دست می دهیم و این سخت غم انگیز است و در همین زمینه آندره ژید می گوید ؛ بهتر است برای چیزی که هستی مورد نفرت باشی تا این که برای چیزی که نیستی محبوب باشی۰آرنت به درستی می گوید که در جهان اندیشه و سیاست هیچ امری طبیعی نیست و به خودی خود اتفاق نمی افتد به گونهٔ مثال : حقوق شهروندی ؛ عدالت اجتماعی ؛ وجود آزادی ؛ ایجاد یک نظام دموکرات و پاسخگو ؛ برابری حقوق زن و مرد و ارزشهای دیگری از این دست ؛ پس برای بر قراری این مفاهیم سترگ و ایجاد جامعهٔ آزاد باید تلاش کرد و چنین جامعهٔ را به وجود آورد و منتظر هیچ کمک غیبی ؛ معجزهٔ آسمانی و زمینی ؛ تقدیر و سرنوشت نباید بود۰سرنوشت خود را خودمان باید با خردورزی ؛ آگاهی و شناخت ؛ احساس مسؤلیت ؛ تدبیر و برنامه ریزی معقول و مقبول ؛ همبستگی و اتحاد ؛ اعتماد به نفس و خود باوری ؛ « دوری جستن از تعصبات مذهبی ؛ تباری ؛ زبانی ؛ جنسیتی ؛ سمتی » باور به ارزش های جهان شمول و مدرن؛ باور به اخلاقمداری و صادق بودن در گفتار و کردار خویش می توانیم رقم بزنیم و بیشتر از این خود را فریب ندهیم و با مسایل جدی ؛ اساسی و بنیادی ساده انگارانه بر خورد ننماییم۰نیچه در این باره چه زیبا گفته است: پرنده ای که پرواز بلد نباشد به قفس می گوید « تقدیر » ( تو شاهینی قفس بشکن به پرواز آی و مستی کن / که بر آزادگان داغ اسارت سخت ننگین است )