مصاحبه اختصاصی با گلبدین حکمت‌یار بخش اول

ــ سلام، گرچه ملت افغان  و مردمان منطقه همه شما را می شناسند، با آنهم خوب است، خودتان خود را به خواننده‌گان عزیز معرفی کنید.
ــ علیکم‌السلام، می‌دانم که همه مره می‌شناسن و باید هم بشناسن، چرا که کارنامه های مه ثبت تاریخ اس.... نام مه گلبدین و تخلص مه حکمت‌یار اس، منتها فکرِ تان باشه که در زبان عربی نام مه غُلبدین نوشته و تلفظ می‌شه، چرا که عرب ها حرف گ ندارند.... یگان تا هم بجای حکمت‌یار، مره راکت‌یار خطاب می‌کنه.

ــ راکت یار، درست نفهمیدم؟
ــ ایتور اس که در جنگ های داخلی، بین ما تنظیم های اسلامی در سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۵ حزب اسلامی ما، کابل را بدرقم راکت باران کد که اکثر خرابی ها و قتل‌های همو وخت هم از همو فیر راکت‌های ماس... مگر دلم هنوز هم یخ نکده و میخایم که کابله بیخی از بین ببرم.
ــ چرا، با شهر زیبای کابل چی دشمنی دارید؟
ــ قصه‌ایش طولانیس، لیکن فعلن همیقدر می‌گویم که نفرت مه در مقابل کابل از وختی شروع شد که مه در حربیه شوونځی، در ماتوقلا(مهتاب‌قلعه) شاگرد بودم و در یک عمل بسیار عادی کتی یک جګړن بنام عبدالغفار گیر آمدم که او خودش بندی شد و مره بعد از رسواکردن، از اونجه بیرون انداختن.
ــ یک عمل عادی... می‌شود بگوید که این عمل عادی چی بود؟
ــ باید خودت بفامی.... مه یک پسر برهنه‌صورت و عبدالغفار یک جګړن.... عاقلان دانا اند! 
ــ به هر حال، لطفن بگوید که شغل شما چیست؟
ــ شغل مه بیدرِگل، مخبری، جنگ‌سالاری، دهشت‌افگنی، قتل، خیانت، جنایت، تفرقه‌افگنی و مخصوصن وطن‌فروشیس، چرا که در اِی کارها زیاد پیسه، شهرت و قدرت اس.
ـــ شما چند ساله هستین و چند سال میشه که وطن‌فروشی می‌کنین؟
ــ مه در سال ۱۳۲۶ در شهر قندوز تولد شدیم و از شما چی پنهان، مه از همو اول وطن‌فروش بدنیا آمدیم که بعد از وطن‌فروشی های رقم‌رقم، فی‌الحال در خدمت سی‌آی‌اِی استم.
ــ گفته می‌شود که شما در یک زمانی برای حزب دموکراتیک خلق افغانستان کار می‌کردید که بر همان اساس هم بعدن با سازمان جاسوسی روسیه کاجی‌بی هم ارتباط داشتید.
ــ بالکل درست اس، ارتباطات مه کتی اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان، متشکل از خلق و پرچم، تاریخ بسیار کهنه داره.... مه از همو وخت های بسیار قدیم، از همو وخت که در مکتب عسکری بودم، توسط سازمان های جاسوسی افغانستان، زیر نظر مستقیم سازمان جاسوسی کی‌جی‌بی در گروپ های اسلامی داخل شدم و برِ شان مخبری می‌کدم، خانم دوم مه، خواهر نظام‌الدین تهذیب، یکی از سرکرده های حزب پرچم بود و مه خودم یک وخت در افغانستان برِ سلیمان لایق رای جمع می‌کردم که او هم یکی از سرکرده های همو حزب بود.... زدوبند های مه کتی شهنواز‌تنی، جنرال دوستم، حفیظ‌الله‌امین جلاد که هر دوی ما از یک قوم استیم، داکترنجیب مشهور به گاو  و دو سه رسوای دیگر، اِی موضوع ره کاملن واضح میسازه.... هموتو که فعالیت های مه با سازمان الفتح فلسطین و در قیام ایران برضد شاه که همه‌اش از طرف کا‌جی‌بی روسیه رهبری می‌شد، مسله را کاملن ثابت می‌سازه... در همی رابطه یک خبرنگار پاکستانی بنام عمران‌اکبر، در ماه اکتوبر ۱۹۹۲، با یک مقاله زبردست، در روزنامه «دی نیوز» رابطه مره با کی‌جی‌بی، به ثبوت فاش ساخت... اصلن هم همو تبلیغات رفیق های حزبی، زیر نظر روس ها، گلبدین را گلبدین حکمت‌یار، یا بزرگترین مجاهد وخت ساخت... البته در اِی کار شخص ضیاالحق و آی‌اس‌آی پاکستان  هم دست داشتن که پسان سی‌آی‌اِی امریکا هم کتی ما یکجای شد، اگه نی مه ده او وخت ها، در مسجد های پاکستان گدایی می‌کدم‌... همو بود که مه یک جاسوس دوطرفه شدم، از یک طرف به نفع روس ها کار می‌کدم و از دیگه طرف، در خدمت دولت پاکستان و بادارش، امریکا بودم... دولت پاکستان به رهبری ضیاالحق مره بخاطر تقویه میکرد که جهاد ما و به اصطلاح حمایت ما از چند میلیون مهاجر افغان در پاکستان، برِ دولت پاکستان بسیار پیسه می‌آورد، هموتو که برِ شان یک نوع تبلیغات و بُرد سیاسی هم بود... مه خودم خو میلیونر شدم، چنانچه بیشتر از یک هزار ریکشا در پشاور و کویته مال حزب اسلامی افغانستان بودند که عایدات شان کلش در جیب مه و رفقایم می‌رفت... در همو وخت ها، بانک جهانی گذارشی در بارۀ پول های ما رهبران جهادی بیرون داد که پیسه‌دارترین شان مه بودم که سرمایه نقدی مره 700 میلیون امریکایی تخمین زده بود... هموتو هم بسیار قدرتنمد شدم که دیگه هیچکس نمیتانست در مقابل حزب ما قدعلم کنه، حزب ما در پاکستان حتا از خود زندان داشت که مخالفین خوده، ده اونجه زندانی و شکنجه می‌کدیم و حتا به قتل می‌رساندیم... در داخل افغانستان هم قوماندان های ما، هر مخالف خوده اولن بنام کمونیست، نامسلمان و ملحد و چی و چی بدنام می‌کدن و بعد ازو، اوره توسط خود مردم از بین می‌بردن، یا خودشان اِ ی کاره می‌کدن و در عوض آزاد بودن که زن، بچه و مال مردمه چور کنن، مخصوصن مردم کابله بخاطر نفرت مه و به حکم مه خو اصلن نمی‌ماندن. 
ــ قدری در بارۀ خدمات خود به حزب دموکراتیک خلق افغانستان و بادران شان، روس‌ها بگویید.
ــ خدمت های مه به حزب وابسته دموکراتیک خلق افغانستان به روس ها، مخصوصن از همو وخت های مظاهره ها، در وخت ظاهرشاه شروع شد، به اِی معنا، در هرجای که سازمان های ملی و دموکرات، برِ افشاکردن خاین ها، بخصوص خلقی‌ها و پرچمی‌ها، جمع شده، آواز بلند میکردن، نفر های جنایتکار ما با سوته و چی و چی به اونها حمله  و اونها ره تکه‌تکه می‌کردن... بهانۀ ما تیار بود، می‌گفتیم اینها کمونیست‌ها و کافر‌ها استن و مردم هم در پشت ما ایستاده می شدن... کشتن سیدال سخندان، یکی از وطن‌پرست های واقعی، در پوهنتون کابل، بدست خودم، نمونۀ از همو خدمت‌های مه به ارتجاع بود... در قسمت خدمت به روس ها باید بگویم که حزب اسلامی ما، به کمک چند تنظیم اسلامی دیگه، اولن جنگ آزادیبخش مردم افغانستان را برضد دولت روسیه اشغالگر، با تبلیغات سؤ به یک جنگ مذهبی، ضد کمونیزم و سوسیالیزم مبدل ساخت که با این کار، ادعای دولت روسیه وخت را به سوسیالیست بودن و اینکه می‌گفتن، حملۀ عسکرهای شان در افغانستان، کمک انترناسیونالیستی اس، درست ثابت کرده باشیم و از طرف دیگه با تبلیغات جهاد و در واقع چوروچپاول و از بین بردن فرهنگ و ارزش های قوی افغانی، کشور را به قهقرا کشاندیم و چون که حزب ما یک سازمان تروریستی بود و نه یک حزب سیاسی، به تمام نیرو های که سینۀ خوده سپر جنگ ضد روسی ساخته بودند، از پشت سر حمله کرده، تمام شانه از بین بردیم که می‌تانم به صراحت بگویم، آنقدر که حزب اسلامی مه مردم های ملی و قوماندان های جهادی را کشته، خود حزبی ها و روس نتاستن.

اخبار روز

02 جدی 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها