( آن کس که خود را عمیق می داند؛ تلاش می کند که روشن ؛ واضح ؛ رک و راست و شفاف باشد۰آن کس که می خواهد به نظر توده ای مردم عمیق بیاید؛ کوشش می کند که مبهم و کدر باشد۰توده ای مردم کف هر جای که نتوانند ببینند عمیق و ژرف می پندارند و از غرق شدن واهمه دارند۰ می توان مردم را از طریق کار و مشغولیت زیاد چنان خسته و ناتوان ساخت که دیگر در مورد هیچ موضوع بغرنجی ایستادگی ننمایند و تسلیم شوند
۰این همان کاری است که سیاستمداران انجام می دهند۰ « نیچه » ) (( در این جستار از آثار نیچه به ویژه از کتاب های چنین گفت زرتشت ؛ حکمت شادان ؛ تبارشناسی اخلاق و همچنین از کتاب ضخیم «جریانهای بزرگ در تاریخ اندیشه » نویسنده فرانکلین لوفان بومر و برگردان یا ترجمه دکتر حسین بشیریه و از کتاب برخورد تمدنها و گفت گوی تمدن ها اثر دکتر کاظم علمداری ؛ از کتاب جامعه باز و دشمنان آن اثر کارل پوپر ؛ کتاب گوهر مسیحیت اثر فویرباخ ؛ برادران کارامازوف اثر فئودور داستایوفسکی ؛ همچنین از پدیدار شناسی روح اثر هگل استفاده نموده ام ۰)) و بیاییم ببینیم که جناب نیچه در کتاب دانش طربناک یا حکمت شادان در باره ای مرگ خدا که از زبان یک « دیوانه » یا انسان « شوریده سر » ابراز می کند چه می خواهد بگوید: آیا در بارهٔ آن مرد دیوانه شنیده ای که در بامدادی روشن چراغی بر افروخت و به بازار رفت و پی در پی فریاد بر آورد : « خدا را می جویم ! خدا را می جویم! » چون مردمان بسیاری در آنجا بودند که به خداوند اعتقاد نداشتند؛ پس آن دیوانه یا شوریده سر موجب سرگرمی ایشان شد۰ یکی پرسید: چرا مگر خدا گم گشته است؟ دیگری گفت : آیا خدا همچون کودکی راه خود را گم کرده است؟ یا این که خودش را پنهان نگه می دارد؟ آیا از ما می ترسد؟ آیا به سفر دریا رفته است؟ آیا مهاجرت کرده است؟ بدین سان مردمان غوغا کنان خنده سر می دادند۰آن مرد دیوانه در وسط ایشان پرید و آنان را با نگاههای خود میخکوب کرد۰ پس فریاد بر آورد: «خدا کجا رفته است» ؟ می خواهم جدأ به تو بگویم که ما خدا را کشته ایم - تو و من ! ما همه قاتلان او هستیم! ما چگونه این کار را انجام داده ایم؟ چگونه توانستیم اقیانوس را فرو بنوشیم؟ چه کسی آن اسفنج را به ما داد تا بدان وسیله کل افق را پاک کنیم؟ وقتی ریشهٔ پیوند زمین از خورشید را سست کردیم چه نمودیم؟ اینک زمین به کجا حرکت می کند؟ ما به کجا می رویم؟ آیا از همهٔ خورشیدها دور می شویم؟ آیا بلا وقفه در حرکت نخواهیم بود؟ آیا به عقب ؛ به کنار؛ به جلو و یا به همهٔ جهات حرکت خواهیم کرد؟ آیا هنوز هم بالا و پایینی در کار است؟ آیا ما در پوچی بی نهایت سرگردان نیستیم؟ آیا نفس فضای خالی بر ما نمی دمد؟ آیا آن فضا سردتر نشده است؟ آیا شب دائمأ سیاه تر و سیاه تر نگشته؟ آیا نباید در بامدادان چراغ بر افروزیم؟ آیا سر و صدای گورکنانی که خدا را به خاک می سپارند؛ نمی شنویم؟ آیا بوی گندیدگی ! جسد! خدا را نمی شنویم؟ چون حتا خدایان هم می گندند! خدا مرده است! خدا مرده خواهد ماند! و ما او را کشته ایم! چگونه می توانیم خودمان را که تبهکارترین تبهکارانیم تسلی بخشیم؟ مقدس ترین و متعالی ترین موجودی که جهان تا کنون به خود دیده است در زیر دشنه ما به خون تپیده و مرده است- چه کسی دست خون آلود ما را پاک خواهد کرد؟ با چه آبی می توانیم خود را پاک سازیم؟ چه مناسک صوری و سمبلیکی و چه بازیهای مقدسی باید اختراع کنیم؟ آیا عظمت این کار بیش از حد توان ما نیست؟ آیا نباید ما خودمان خدا شویم تا شایستهٔ انجام آن کار گردیم۰هیچ گاه رخدادی بزرگتر از این رخ نداده و به همین دلیل همهٔ کسانی که پس از ما زاده می شوند متعلق به تاریخی والاتر از همهٔ تاریخ های گذشته اند- در اینجا آن مرد شوریده سر یا دیوانه ساکت بود و باز به شنوندگان خود نگریست؛ آنها نیز ساکت بودند و با شگفتی بدو می نگریستند۰سر انجام او چراغ خود را به زمین انداخت و آن چراغ شکست و خاموش شد۰سپس گفت: من زودتر از وقت آمده ام۰ من در وقت مقتضی نیامده ام۰این حادثهٔ بزرگ هنوز در شرف وقوع است و فرا می رسد- هنوز به گوش آدمیان نرسیده است۰رعد و برق نیاز به زمان دارند؛ فرا رسیدن روشنایی ستارگان نیازمند زمان است؛ اعمال حتا پس از آنکه انجام شدند؛ برای آنکه دیده و شنیده شوند ؛ نیاز به زمان دارند۰این عمل هنوز از دورترین ستاره ها از ایشان دورتر است- و با این حال این عمل انجام شده است۰ همچنین گفته می شود که آن دیوانه در همان روز وارد کلیساهای گوناگون شد و در آنجا نیایش « مرگ همیشگی خدا» را خواند۰ وقتی او را بیرون کردند و مورد بازخواست قرار دادند؛ چنین پاسخ داد: این کلیسا ها اینک جز آنچه مقابر و بقایای خداوند باشند؛ چیستند؟ بسیاری از پژوهشگران آثار نیچه این تمثیل نیچه را با « تمثیل غار افلاطون » مقایسه نموده اند۰در این تمثیل نیچه هم شادمان و هم اندوهگین است؛ شادمان است در مرگ خدایی مسیحیت و نگران است که آیا ابر انسان یا ابر انسان های که بناست جانشین خدایی مرده شوند با همان کیفیت و صلابت که ترسیم نموده به ظهور خواهند رسید یا باز خدایان فریبکار دیگری سربلند خواهند نمود و مردم را خواهند فریفت؟ هگل فیلسوف معروف در سال 1807 یعنی درست هشتاد سال پیش از جناب نیچه در پدیدار شناسی روح مرگ خدا را مطرح می کند۰هگل نخستین کسی است که مرگ خدا را در جهان مدرن تشخیص می دهد ولی از این رویداد ناراحت است و مرگ خدا را برای بشریت زیان آور و خطرناک می داند۰هگل مرگ خدا را مرگ تمام آرزوها و آرمان های مؤمنان برای رسیدن به خدا می داند۰هگل همچنین همهٔ عالم را در حکم یک فکری می داند که در ذهن خداوند می گذرد و تاریخ بشر باز شدن طومار آن فکر است تا نهایتأ به سرنوشت خودش برسد۰عجیب است که مولانا شش قرن قبل از هگل در یک بیت شعر همین مفهوم را بیان می کند « مولانا می گوید : این جهان یک فکرت هست از عقل کل / عقل چون شاه هست و صورت ها مثل » و باید گفت سر چشمهٔ این ایده از افلاطون است که به مثل افلاطونی شهرت دارد۰چون افلاطون قائل به این بود که فقط «مثل» یا «ایده »واقعی هستند یا حقیقت دارند و چیزهای فانی فاقد واقعیت یا حقیقت می باشند۰هایدگر فیلسوف دیگر آلمانی نیز از مرگ خدا خشنود نیست و در این باره چنین می گوید: مرگ خدا یعنی از دست دادن جهان؛ یعنی بی خانمان شدن؛ یعنی پرتاب شدن؛ یعنی به جای تعلق نداشتن۰چرا با مرگ خدا بسیاری خود را در کویر و برهوت می بینند؟ چرا انسانهای زیادی نگران شده و در اضطراب و سر درگمی به سر می برند؟ پاسخ هم بسیار ساده و هم مشکل است۰ نیچه معتقد بود که مرگ خدا به معنای مرگ اقتدار مطلق و مرگ مراجع سنتی و مذهبی هست۰ وقتی خدا بود به همهٔ پرسش ها و نگرانی ها و دلهره ها و دغدغه های انسان ها پاسخ می گفت و انسان هیچ نیازی نداشت که در خارج از خدا دنبال پاسخ به پرسش هایش و آرامش داشتن بگردد۰تا قبل از عصر جدید و اعلام مرگ خدا یا حداقل بازنشستگی خدا دین و مذهب و سنت ها که مجموعه ای از آداب و رسوم و مناسک می باشند به تمام نیازها و خواست های انسان جواب ارایه می نمودند و هیچ پرسشی نبود که دین و مذهب بدان پاسخی در جیب نداشته باشند ولی در جهان جدید و مدرن تمام آن مراجع سنتی و مذهبی به یکباره زیر سؤال قرار گرفته و آن کاخها با برج و باروهایش فروریخته و به شدت نقد میشود۰در جهان پیشا مدرن خدا مداری بر تمام ابعاد و امور زندگی حاکم بودند؛ مذهب حرف اول و آخر را می زد ؛؟انسانها به خودی و غیر خودی تقسیم می شدند؛ از آزادی های فردی خبری نبود؛ نظام باورها و اعتقادات به زور تحمیل می شد۰اما در جهان مدرن ؛ انسان مداری ؛ قانون مداری ؛ تساوی حقوق شهروندان ؛ پلورالیسم و سکولاریسم ؛ حقوق بشر ؛ برابری زن و مرد ؛ دموکراسی و بسیاری ارزش های دیگر جای گزین ارزشهای کهن شدند؛ هرچند تا همگانی و جهانی شدن تمام ارزشهای مدرن راه بس پر سنگلاخ و دور دراز در پیش داریم که جز با تلاش و کوشش و مبارزه ای مدنی و فرهنگی به دست نخواهد آمد۰کسانی که رمان چند جلدی زمان از دست رفته اثر مارسل پروست را خوانده باشند می دانند که ایشان نیز به گونهٔ همان پرتاب شدن را توضیح می دهد۰در جای خواندم که روی دیوار دانشگاه آکسفورد نوشته بودند: « خدا مرده است ! نیچه » چند روز بعد فرد شوخ طبعی زیر آن می نویسد : « نیچه مرده است ! خدا » عده ای نیز بر این باورند که وقتی نیچه می گوید خدا مرده است بدین معناست که خدا دیگر در جهان واقعی و عینی انسانها حضوری ندارد و نیچه در مورد وجود و عدم وجود خدا هیچ سخنی نگفته است۰ انسانهای قبل از عصر مدرن به شکلی زندگی می نمودند که انگار پیش خدا هستند و خدا آنان را می بیند و مراقبشان است۰نیچه در تبار شناسی اخلاق می گوید: اخلاق هم مانند هر پدیده ای اجتماعی دیگر امری تاریخی است و زمانی نیز مرگ آن فرا می رسد؛ همانطوری که مرگ اخلاق سنتی فرا رسیده است۰ خدا مرده است به همین معناست؛ چون نیچه خدا را هم اختراع انسان می داند و به همین دلیل درستی و نادرستی اخلاق را به خدا نسبت نمی داد۰فویر باخ در کتاب گوهر مسیحیت از جنبهٔ روانشناسی به خدا پرداخته است و می نویسد : شخصیت خدا چیزی جز همان شخصیت انسان نیست که به آسمان فرافکنده شده است ؛ انسان بدون خدا هیچ است و خدا بدون انسان هیچ است ۰ نیچه در غروب بت ها می گوید:،بشر یکی از خطاهای خداست یا خدا یکی از خطاها بشر است۰نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت در همین رابطه می گوید : من زرتشتم مرد بی خدا که می گویم کیست بی خدا تر از من که از آموزش هایش لذت ببرم۰نیچه در جای دیگر می گوید که نجات ما در گرو رها شدن از خداست ؛ مسئله بود و یا نبود خدا نیست بلکه موضوع از ابعاد و جهات دیگری مورد بحث قرار می گیرد۰ مرگ خدا نوید بخش یک دوران جدید است که در این عصر جدید قدرت خدا واگذار میشود به انسان و به زادن و ظهور اومانیسم می انجماد۰و زمانی که دکارت فریاد می زند که « من می اندیشم پس هستم » انسان مداری و اومانیسم نیز سر و کله اش پیدا میشود۰وقتی ماکس وبر می گوید : عصر جدید یعنی عصر افسون زدایی نیز منظورش پا گرفتن ارزش های مدرن و مرگ ارزش های سنتی است۰ مرگ خدا یعنی موجود به نام خدا دیگر حلال مشکلات ما نیست و این خود انسان است که سرنوشت خود را به دست می گیرد۰مرگ خدا یعنی آغاز مدرنیسم و زاده شدن اومانیسم۰باید یاد آوری نمود که نیچه در بحث خدا و نقد خدا از فویر باخ تأثیر گرفته است۰انسانها قبل از باور به خدا به اصول اخلاقی برای سامان دادن به زندگی خودشان باور داشتند به همین سبب نیچه دین و اخلاق را از هم جدا و تفکیک می کند۰ویل دورانت مورخ معروف نیز اخلاق را مقدم بر دین و مذهب می دانست۰اما داستایوفسکی رمان نویس معروف روسی در رمان برادران کارامازف می نویسد : « اما بدون خدا و بدون وجود جهان دیگر بر انسان چه خواهد گذشت آیا همه چیز مجاز خواهد بود ؟ » و نکته سنجی می گوید : اگر خدا نباشد همه چیز مجاز است زیرا اگر خدا نباشد همه چیز بهم ریخته دیگر سخن گفتن از مجاز و غیر مجاز معنا ندارد ۰ البته این سخن داستایوفسکی درست نیست چون میتوان بدون باور به دین و مذهب و خدا و علیرغم مرگ خدا بازهم اخلاقی بود و اخلاقی زیست و همچنین زندگی خوب و با معنایی داشت۰مگر کم هستند خداباورانی که انسان های بی اخلاق و خشونت گرا می باشند؟ محض اطلاع جناب داستا یوفسکی باید گفت که حتا بسیاری از خدایان مذاهب بزرگ موجودات غیر اخلاقی اند ؛ زیرا هم مکار و حیله گرند هم خودکامه و بیرحم اند۰ این خدایان از انسانها اطاعت کورکورانه می خواهند و انسان ها باید بنده و عبد آنان باشند اگر چنین مطیع نباشند عذاب سخت در انتظارشان می باشند۰البته این را نیز به نیکی می دانم اینکه انسانهای زیادی هستند که فقط از روی ترس از جهنم و یا در طمع از بهشت شاید بخواهند اخلاقی باشند که این خود تجارت است و کاریست غیر اخلاقی۰در جهان مدرن باور به خدا و ایمان به خدا مانند گذشته کارکرد ندارد ؛ حداقل در جوامع پیشرفته چنین است ۰بنابر این باید گفت که کیهان شناسی تورات ؛ انجیل و قرآن اساسأ اسطوره ای می باشند ۰ عالم در آن همچون ساختمانی سه طبقه است که زمین در مرکز ؛ ملکوت در بالا و دنیای تحتانی در زیر آن قرار دارند۰ملکوت جایگاه خداوند و موجودات آسمانی یعنی فرشتگان است۰دنیای تحتانی دوزخ و جایگاه عذاب است۰زبان تورات ؛ انجیل و قرآن نیز اسطوره ای هستند۰ برای انسان مدرن توضیح اسطوره ای جهان باورنکردنی است زیرا چنین انسانی کاملن متقاعد شده است که دیدگاه اسطوره ای در بارهٔ جهان منسوخ شده است۰ آیا ادیان نامبرده شده می توانند از انسان مدرن انتظار داشته باشند که دیدگاه اسطوره ای آنان در بارهٔ جهان را به عنوان دیدگاهی درست و حقیقی بپذیرند؟ چنین انتظاری هم بی معنی و هم ناممکن است؛ چون دیدگاه اسطوره ای در بارهٔ آدم و عالم و کیهانشناسی شان مربوط ماقبل علمی است۰در جهان جدید خدا به شرطی خوب است که فرمان هایش خوب و اخلاقی باشد؛ اینکه بگوییم فرمانش خوب است زیرا فرمان خداست؛ نه تنها اشتباهی فاحش است؛بلکه در حقیقت قسمی مرجعیت طلبی و تعبد خلاف اخلاق و خردورزی می باشد۰مگر اینکه قبلن به مسؤلیت خودمان به این نتیجه رسیده باشیم که خدا ما را به حق و نیکی امر می کند۰این همان تصور کانت از خود آیینی در مقابل دیگر آیینی است؛ یعنی خودمان بدون دنباله رویی کورکورانه تصمیم بگیریم۰شوربختانه در کشورهای اسلامی هنوز مراجع سنتی و مذهبی بسیار قدرتمند هستند و با شلاق امر به معروف و نهی از منکر مخل آرامش مردم به ویژه نسل جوان و دگر اندیش میشوند و آن خود آیینی کانتی و بیرون آمدن از صغارت خود خواسته در ابعاد وسیع در کشورهای اسلامی رخ نداده است۰اما باید به این نکته نیز توجه داشت که اسلام در طول حیات ۱۴ قرن سلطهٔ خود هیچ گاه به مانند دوره مدرن ؛ مواجه با چالش فرهنگ دیگر یا رقیبی این چنین قدرتمند قرار نگرفته بودند۰ در دوره مدرنیته با گسترش روابط سرمایه داری و تمدن مدرن غرب ؛ برای نخستین بار چالش بنیادین به سراغ اسلام آمد۰همان طوری که این چالش ابتدا به سراغ ادیان دیگر از جمله مسیحیت رفت و آن را از درون تعدیل کرد۰آنچه به طور کیفی هم با مسیحیت و هم با اسلام متفاوت بوده است تمدن غیر دینی ؛ سکولار و انسان محور می باشد۰ تمدن جدید و مدرنیته کل فرهنگ مسیحیت را نیز به چالش کشید و آن را تعدیل نمود و از حوزهٔ عمومی به حوزهٔ زندگی خصوصی و معنوی افراد هدایت کرد۰ اکنون تمدن مدرن به طور مستقیم به سراغ جوامع اسلامی آمده است۰نفوذ مدرنیته در اوایل قرن بیستم در کشورهای مسلمان سبب واکنش سنت گرایان دینی شد۰گسترش تمدن مدرن از طریق گلوبالیزاسیون ادیان سنتی را به گونهٔ مستقیم به چالش درونی کشیده است۰ به طوری که اسلام نیز بالاخره مجبور خواهد شد همانند مسیحیت تعدیل شود و اصلاحات را بپذیرد؛ یا در تحولات اجتماعی جهان به کنار زده شود؛ یا مانند جریانات بنیادگرایی دینی برای بقای خود به خشونت متوسل گردند۰شکی نیست که دین از اهمیت ویژه ای برخوردار است۰شناخت جامعه و افراد بدون در نظر گرفتن نقش دین ؛ ناکامل است۰اما افراد همواره چند هویتی هستند؛ دین داری ؛ بی دینی و یا نوع دینی که انتخاب کرده اند؛ صرفأ یکی از جنبه های هویت افراد ولی نه لزومأ محور هویت آن هاست۰ دین در دوران پیشا مدرن بیش تر و در دنیای مدرن نقش کم تری در هویت افراد دارد۰زیرا بر خلاف دنیای مدرن؛در دنیای پیشامدرن افراد با هویت خانوادگی ؛ قبیله ای و طایفه ای و دینی خود معرفی و شناخته می شوند۰در دنیای مدرن افراد مستقل از هویت های قومی و مذهبی ؛ بیش تر با هویت اکتسابی خود؛ مانند شغل شان شناخته می شوند۰ در دنیای پیشامدرن دین با شمشیر گسترش می یافت؛ در دنیای مدرن با تبلیغ۰دین اگر از حکومت جدا شود و شیوه ای مدرن و مسالمت آمیز یعنی تبلیغ را به جای روش کهنه یعنی شمشیر بر گزیند بیشتر سود خواهد برد و بیشتر ماندگار خواهد بود۰(( از کسی که کتابخانه دارد و کتاب های زیادی می خواند نباید هراسید ؛ از کسی باید ترسید که تنها یک کتاب دارد و آن را مقدس می پندارد و هرگز آن را نخوانده است ۰ نیچه ))