جنگ جهانی دوم و نقاب بیطرفی رژيم خاندانی افغانستان قسمت (۲) 

(از لابلای اسناد آرشيف انگلستان)

هاشم خان صدراعظم نقش فعالی را در سياست افغانستان داشته و در حقيقت بين سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۴۶ ميلادی معمار پاليسی ها و سياست داخلی و خارجی  رژيم خاندانی کشور بود. هيچ کسی در داخل و خارج خاندان حاکم بشمول محمد ظاهر شاه، پادشاه افغانستان، جرئت مخالفت با وی را نداشت . به گفته خود ظاهر شاه او در احاطۀ ارگ محصورو هرچه را هاشم خان ميخواست امضا ميکرد.

 

 ( M.H. Anwar Memories of Afghanistan, p257).

به گفته شادروان غبار «نام سلطنت  بعد ازنادرشاه  به پسرش و اقتدار واقعی سلطنت به دو نفر برادرش ( محمد هاشم خان صدراعظم و شاه محمود خان وزیرحرب) منتقل گردید در طی این مدت، ظاهرشاه مانند شه شجاع جز ازنام، قدرت و مداخله یی در امور سلطنت نداشت و مثل محبوسی در بین چهار دیوار ارگ سلطنتی بسر میبرد. تنها فرقی که بین شه شجاع و ظاهر شاه میتوان یافت اینست که شه شجاع اسیر دست مکناتن انگلیسی بود و ظاهر شاه اسیر دست عمو های خود محمد هاشم خان و شاه محمود خان. خصوصاکه بعد ها دو شهزاده جدید ( محمد داود خان و محمد نعیم خان) نیز ازطرف محمد هاشم خان در برابر شاه بمیدان آورده شد. این حبس اعزازی شاه جوان و تهدیدی که از ناحیۀ دو نفرعمو و دو نفر عمو زاده اش متوجه شخصیت او بود؛ درمدت چهارده سال عقده هائی در نفس او تولید نمود که عکس العمل هایش بعد ها تبارز کرد». (غلام محمد غبار،  افغانستان در مسير تاريخ، جلد دوم صفحات ۱۵۹ و ۱۶۰).

مشکلات رژيم خاندانی

در رابطه با مشکلات  و تهديدات موجود برای حکومت خاندانی نادرشاه در اوايل جنگ جهانی دوم،  به اسنادی از دوسيه های  راپور های ستراتيژيک انگليس ها مراجعه نموده و فشردۀ  يک تحليل وضعيت آنوقت را درين جا نقل ميکنيم که در ماه مارچ ۱۹۴۰ توسط مقامات  مسئول انگليس در کابل و هند بريتانوی تهيه شده است .  

درين سند ميخوانيم  «هنگامی که نادرشاه در سال ۱۹۲۹ ، بعد از شکست دادن  بچۀ سقاو، که امان الله را در سال ۱۹۲۸  از تاج و تخت رانده بود، به عنوان پادشاه اعلام شد، عدۀ زيادی از مردم افغانستان احساس می کردند که نادر  در برابر حاکم برحق افغانستان [غازی امان الله خان] نقش خاين  و وطن فروش  را بازی کرده است. درين ميان برجسته ترین آنها اعضای خانواده چرخی بودند که در دوران امان الله خان دارای مناصب عالی بوده و از دوستان نزدیک او به شمار ميرفتند. علاوه بر این، عدۀ زيادی از مامورين دورۀ امانی بودند که  در  نهايت  از شاه جدید به سردی حمايت ميکردند.  برخی، از جمله خانواده چرخی، به اروپا رفتند؛ ديگران مورد اعتماد نادر قرار نداشتند، و کار هايشان را از دست دادند. در هند، به نظر کتله های عظيمی از مردم ، امان الله بحيث قهرمان ترقی و پيشرف اسلام  شناخته شده و آرزومند بازگشتش بودند.

بنابرين، هم در داخل و هم در خارج از افغانستان، تعداد قابل ملاحظۀ از مردم خواهان اعادۀ تاج و تخت افغان به امان الله خان بودند».

درين سند علاوه شده است که «نادرشاه با تبليغات و فعاليت های زيادی مواجه بود که هدفش بی اعتباری رژيم  و جايگزين شدنش توسط شاه سابق  بود. ولی او به آهستگی ولی با اطمينان، به تحکيم موقفش پرداخت. در سال ۱۹۳۲ غلام نبی خان، يکی از برادران چرخی را با ضمانت حفظ جانش اجازۀ برگشت به کابل داد… اما نادر با کشتن بدون محاکمۀ وی  مرتب اشتباه بسيار بزرگی شد. کشتن غلام نبی خان سبب  دشمنی تلخی بين خانواده های  يحيی خيل [آل يحيی]  و چرخی شد. در ماه جون ۱۹۳۳، محمد عزيز سفير افغانستان در برلين ، برادر نادرشاه [پدر سردار داؤد خان] ، به تحريک هواداران امان الله خان در اروپا، که غلام صديق خان، برادر غلام نبی خان يکی از رهبران برجستۀ آن بود، کشته شد.  در ماه نومبر خود نادر شاه توسط [عبدالخالق] جوانی که با خانوادۀ چرخی ارتباط داشت، به قتل رسيد…طی سالهای بعدی بمشاهده رسيد که با وجود شايعات عادی برگشت امان الله خان، نفوذ هواداران امان الله خان رو به کاهش گذاشت.  اما خطر نهانی کماکان موجود بوده و يحيی خيل تمام آنهائی را که شايد به برگشتاندن امان الله خان اقدامی کنند، تحت نظارت شديد قرار دادند. اينکه افکار اکثريت اقوام ايالت سرحدی شمال غربی وسيعا به نفع امان الله خان بوده و همچنان ادامۀ نفوذ ملا ها مورد پسند تعداد زيادی از جوانان افغان در داخل کشور نميباشد، و از بازگشت فعاليت های مترقی استقبال خواهند کرد، عاقلانه مد نظر گرفته شده بود».           

درين گزارش علاوه شده است «اين هم  قابل درک بود که به نظر عدۀ زيادی از مخالفين رژيم موجود [حکومت خاندانی نادرشاه]، بديلی ديگری بدون برگشت امان الله خان وجود نداشت…بعد از آغاز جنگ، نشانه های روشنی وجود دارند که هم آلمان و هم روسيه، بفکر اينکه افغانستان را تحت نفوذ ايشان قراردهند، امکانات حمايت از بازگشت امان الله خان را مطالعه ميکنند».

«درداخل کشور سال ۱۹۳۹ شاهد دو تحول ديگری به شکل مخالفت با حکومت فعلی بود. اولش جميعتی به نام جمهوريت، عمدتا متشکل از مخالفين داخل و خارج نظام و تاجران ناراضی از پاليسی های اقتصادی و مخالفين شخصی خاندان حاکم بودند. اين جمعيت توسط سه شخصيت ورزيده و بلند همتی رهبری ميشد، اما در کشوری که هر نوع اختلاف با حکومت قابل تحمل نباشد، فعاليت های آن بايد محرمانه اجرا شوند. [بنظر ميرسدهدف همان تشکيلی باشد که  اول در دوران اغتشاش سقوی در ننگرهار ساخته شده و نشريۀ بنام «در کور غم» را پخش ميکرد. دوتن از رهبران اين جمعيت فرقه مشر سيد حسن خان حسن با تخلص ادبی شيون  و سيد غلام حيدر پاچا توسط رژيم خاندانی زندانی شدند. جنرال سید حسن خان شیون در ماه مارچ سال ۱۹۴۱  داخل زندان کشته شد وسيد غلام حيدر پاچاهم  يکسال بعد در سال ۱۳۲۱ ش درزندان سرای موتی کابل به عمر ۵۵ سالگی درگذشت – زمانی]. انکشاف سياسی دوم که در سال گذشته باعث مشکلات برای حکومت شد، جمعيت جوانان افغان بود.…[بنظر ميرسد اشاره به جميعت "ويش زلميان" يا جوانان بيدار باشد – زمانی] رهبران اين جميعت اعضای جوان خاندان شاهيست و شامل اکثريت روشنفکرانيست که در خارج تحصيل نموده يا دارای تحصيلات عالی در داخل کشور ميباشند. پاليسی اين جميعت ترقی و پيشرفت در تمام ساحات زندگی سياسی، اقتصادی و کلتوری بوده و نشانه های مخالفت آن با رژيم موجود عمدتا از طريق آرزوی سرعت بخشيدن به ماشين پيشرفت ميباشد که در انحصار کهنسالان بوده است. فعاليت بعضی اعضای اين جميعت در ماه های اخيرسبب هيجان حکومت شده است. با وجوديکه ميتوان با هدف اين جميعت همدردی داشت، اميداريم  که آنها به هر قيمت تا روشن شدن سرنوشت اسيای مرکزی خود را کنترول کنند».

درين جا سند مذکور به فعايت های يک گروپ سومی معروف به حزب غدر که به لسان اردو و پنجابی به معنی سرکشی و قيام ميباشد، اشاره نموده مينويسد که «تاريخچه حزب غدر در هندوستان طولانی بوده و موضوع خارج از بحث اين دفترچۀ رهنما ميباشد. تنها کفايت ميکند گفته شود که هدف اين حزب سقوط حکمروائی انگليس ها در هند از طرق قهرآميز ميباشد.

يک شاخۀ اين حزب در سال ۱۹۱۵ در کابل تاسيس شد. در دوران نادرشاه اين شاخه دوباره فعال شد. تحت قيادت گرمک سنگه اين حزب پلان ارسال اسلحه به هند را داشت  و در زمانی هم پلان کشتن يکتن از اعضای سفارت انگلستان در کابل را طرح نمود. اين شاخه ارتباط نزديک با سفارت روسيه و مسکو داشت.

حکومت افغانستان، بحيث دوستان انگليس، حيثيت دشمن آنها را داشت . حکومت افغانستان در نهايت دست به کار شد.  گرمک سنگه  و پريوتی سنگه را به وساطت سفير روسيه از افغانستان اخراج و به اتحاد شوروی فرستاد».  (اسناد آرشيف انگلستان ، (Report onsubversive movements in Afghanistan, March 1940, pages 105 -109).             

اخبار روز

04 قوس 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها