زرتشت نیچه کیست؟

به انتظار نشسته بودم - نه در انتظار چیزی ؛ فارغ از خیر و شر؛ از روشنی و تاریکی لذت می بردم ؛ فقط روز بود و دریاچه بود و زمان بی انتها ۰ دوست عزیزم همینجا بود که ناگهان یکی دو شد؛ و زرتشت از کنار من گذشت۰ من می توانم نغمهٔ بخوانم و می خواهم آن را بخوانم ؛ گرچه در خانهٔ خالی تنها هستم باید آن را برای شنیدن خود بخوانم ۰ ای ستارهٔ بزرگ اگر کسانی که تو برای آنها می تابی وجود نداشته باشند؛،پس خوشبختی تو چه خواهد بود ؟

ببینید من از عقل و حکمت خویش خسته شده ام ؛ مانند زنبوری که عسل بسیار زیاد جمع کرده باشد۰من به دست های نیازمندم که برای گرفتن آن دراز شده باشند۰آری سخنان چنین ژرف و پر محتوا که یک کتاب را در یک پاراگراف می ریزد و فشرده می کند و در اختیار خواننده قرار می دهد می تواند ماندگار باشند و اندیشه ها را زیر و زبر سازند؛ اگر خواننده عجله نکند و به عمق آن پی ببرد۰ بدون شک کتاب های هستند که اگر کسی با آن ها چنان که باید سر کند۰ یعنی جانمایه ی اندیشه ی آن ها را زندگانی کند؛ نقش ناستردنی بر روان آدمی میگذارند۰ًزیرا سر و کار آن ها با جان آدمی ست۰ این گونه کتاب ها نه کتاب «معلومات» اند که عقل آدمی را خوراک دهند نه « ادبیات » که حس
و عاطفه را بر انگیزند؛ بلکه جان آدمی را بیدار می کنند و با او در سخن می آیند۰جان آدمی برتر از عقل و احساس اوست و آن گرهگاهی ست که در آن عقل و احساس باهم می آمیزند و به مرتبه ای والاتر بر کشیده می شوند۰در آن مرتبه است که جان بیدار پدیدار می شود که با جهان از در سخن در می آید۰و مشکل او نه چیزهای گذرای جهان و روزانه ی زندگی بلکه مسأله ی جاودانگی و بی کرانگی ست؛ راز هستی ست۰ چنین کتاب ها می خواهند دری به روی جاودانگی و بی کرانگی باشند و انسان را از تنگنای جهان روزانه ی احساس و کوته بینی عقل خود بنیاد برهانند۰ کسی به جانمایه ی کلام شان راه می برد که جان اش در پر تو آن کلام به روی جاودانگی و بی کرانگی گشوده شده باشد۰« چنین گفت زرتشت نیز چنین چنین کتابی ست۰ به همین دلیل ؛ چنین گفت زرتشت کتابی ست ژرف اثر گذار۰ کتابی که می توان عمری را با آن سر کرد؛ به آن عشق ورزید؛ پیوسته به آن روی آورد و از آن گریخت۰ اما کسی که جان اش با جان کلام آن در آمیخت ؛ دیگر دشوار از دایره ی نفوذ آن بیرون می تواند رفت۰ کتابی که اگر چه از زبان زرتشت سخن می گوید؛ اما مایه ی اندیشگی آن از فضا و جهانی می آید که ما سخت با ژرفنای آن بیگانه ایم۰ یعنی جهان مدرن اروپایی۰ تکیه گاه آن تمامی میراث اندیشه و ایمان اروپایی ست ؛ از یونان باستان تا قر‌ون وسطا و اروپای مدرن سده ی نوزدهم۰ کتابی ست که تمامی میراث فلسفه و کلام و علم اروپایی در آن به زبان رمز و تمثیل و ایماژ شاعرانه به سخن در می آید و همچنین با تمامی این میراث سر ستیز دارد و در پی آینده ی دیگری ست برای انسان۰می خواهد جهان و انسان دیگری بنا کند۰ چنین گفت زرتشت کتابی نیست که یکبار خواند و از دست فرو گذاشت۰ درست به همین دلیل است که خود جناب نیچه گفته است که چنین گفت زرتشت « کتابی ست برای همه کس و هیچ کس» چون هر کسی که خود را به آن بسپارد چیزی از آن می گیرد۰زیرا کتابی ست که او را به رمز گشایی از نهاد خود یاری می کند۰!هیچ کس نیز تا پایان راه آن نمی تواند رفت؛ زیرا پایان راه آن ؛ یعنی مقام « ابر انسان » در توان هیچ انسانی نیست۰کتاب چنین گفت زرتشت یک کتاب فلسفی یا ادبی به معنای عرفی آن نیست۰ بلکه کتابی ست از یک جان شعله ور که با ژرف ترین مسائل انسان و‌جهان و روان و تاریخ سر و کار دارد۰ تا کسی خود را به روی آن نگشاید و در افق جان با آن همنوا نشود؛ خود را به روی او نخواهد گشود۰فهم این اثر و معنای غایی آن جز با آشنایی با تاریخ فلسفه و علم و دین و سرگذشت « جان» اروپایی تا به امروز ممکن نیست۰خلاصه؛ مقصودم این است که این کتابی نیست که بشود مانند یک دفتر شعر خواند و با آن « حال کرد »۰ حال را با این کتاب کسی می تواند کرد که به معنای تو - در- توی « قال» آن راه برد۰همانطوری که گفته شد؛ زرتشت در این کتاب یک شخصیت نمادین است که جناب نیچه از زبان او که زبان شاعرانه و پیامبرانه و حکیمانه است؛ معنا و ماهیت هستی و نسبت انسان را با آن از دیدگاه خود باز می گوید۰ گذار از انسان به ابر انسان برای نیچه یک معنای بنیادی و هستی شناسیک دارد که با کاویدن آن معنای نسبت به خدا و انسان و دین و اخلاق و‌ فلسفه و علم و تمامی وجه معنوی انسان در این اثر کم نظیر و گران ارج طرح می شود۰ البته برای فهم این اثرخواندن آثار دیگر نیچه نیز ضروری ست۰ همانطوری که تبار شناسی اخلاق وجود دارد؛ تبار شناسی دین نیز وجود دارد زیرا هر نوع دین در هر زمان ؛ هر مکان و به هر ترتیب که باشد؛ مشتمل بر یک جهش ؛ یک تاریخچه و یک سیر تکاملی و یا یک سیر دگرگشت می باشد۰هیچ دین و مذهب و ایدئولوژی و همچنین هیچ فکر و دانشی در خلاء و یکباره به وجود نیامده است۰هرگز و هیچ گاه ؛ یک دین به صورت ناگهانی و همانند یک اندیشه و آرمان کامل و غیر مترقبه ظهور نخواهد کرد۰دیدهٔ یک فرد تاریخ نگار که با جستجو و کاوش در حدود اثبات و فهم هر گونه واقعه با در نظر گرفتن علل و تأثیرات آن در طول تاریخ بشری است؛ درک خواهد نمود که هر نوع دین جدید؛ تنها در اثر مرور زمان ؛ که ممکن است ما آن را دورهٔ آمادگی بخوانیم؛ پیشرفت و توسعه یافته باشد۰ در طی چنین دوره ای به گونهٔ طبیعی یک سیر و روند در پدیده ها و تغییرات حتمی در مسایل عقلی و اخلاقی و زندگی اقتصادی مردمی که در معرض چنین پیشرفت و جهش انقلابی قریب الوقوع قرار گرفته‌ اند؛ به وجود می آید۰به همان اندازه که ابن پدیده ها بیشتر و قوی تر می گردند ؛ میل به اصلاحات در کلیهٔ شؤن زندگی فردی و اجتماعی نیز افزون تر می شود۰تا این که شخصی آماده ای که بتواند جوابی کافی و مناسب به این آرزوها و تمایلات عمومی بدهد؛ ظاهر گردد۰و به این ترتیب مؤسسی برای یک اندیشه تکاملی یا فرگشتی جدید به وجود می آید۰چه بسا هم زمان با پیدایش این دکترین حوادث غیر مترقبه ؛ ناشنیده و غیر قابل پیش بینی به وجود آید که به طور حتمی درک و تشریح علل و تأثیرات آن وقایع در زمان حیات آن شخص میسر نخواهد بود۰اما کاوشگران تاریخ ؛ آن چنان کسانی که دارای صلاحیت و استعداد هستند؛ پی جویی پدیده هائی که این چنین وقایع مهمی را به وجود آورده اند گرفته و علل اصلی و انگیزه های واقعی آن ها را در هر نقطه و هر زمان که باشد کشف می نمایند۰حال خواه عطف نظر این کاوشگران در کشف و درک تاریخ مسیحیت باشد و خواه روشن نمودن تاریخ اسلام ؛ بودایی و زرتشتی گری مورد نظر آنان باشند۰همانطور که هر دین ؛ به هر ترتیب؛ دارای یک تاریخ ابتدائی است؛ طبعأ دارای یک دورهٔ تکمیلی نیز هست و نه تنها مذاهب طبیعی مردم سرزمین ها و جوامع ابتدائی آسیا ؛ آفریقا؛ آمریکا و استرالیا شامل چنین استحاله های متوالی و مختلف هستند؛ بلکه سایر مذاهب نیز همین ترتیب ؛ در قالب های کوچکتر و یا بزرگ‌تر ؛ از چنین قاعدهٔ کلی خارج نیستند؛ کتاب های مقدس که از این ادیان و مذاهب باقی مانده ؛ خواه مانند دکترین دین زرتشتی موجز و مختصر و خواه مانند دین یهود؛ طولانی و قدیمی باشد؛ روند دورهٔ تکامل و زوال آن قابل کاوش و کشف و نقد است۰ این ادیان و مذاهب همان طور که از نخست و از بدو پیدایش هرگز همانند یک مجموعهٔ آرمانی کامل و پایان یافته ارائه نگشته اند؛ یک باره نیز محو و نابود نشده و نمی شوند؛ بلکه در مقابل تاریخ پیدایش و دورهٔ تکامل خود ؛یک دورهٔ زوال و افول نیز داشته اند۰بنابر این اگر تاریخ را باز خوانی رویدادها یا بازسازی رخدادها از جانب مورخ بدانیم؛ تاریخ عین ثبت وقایعی که اتفاق افتاده باشد نمی باشد۰ مورخ جز گزینش راه دیگری ندارد۰ نیچه در تبار شناسی اخلاق همان کاری را می کند که یک مورخ با دیگر مسایل تاریخی انجام می دهد مانند بررسی اوضاع اقتصادی ؛ اجتماعی و سیاسی۰ به کار بر‌دن واژهٔ تبارشناسی اخلاق در عنوان کتاب نشانگر این است که نیچه با اخلاق برخوردی تاریخی دارد و اخلاق را در یک سیر تاریخی و در بستر تاریخ بررسی می کند و برای اخلاق هیچگونه گوهر و خاستگاه دینی ؛ آسمانی ؛ الاهیاتی و مابعدالطبیعی قایل نیست۰ به باور نیچه تمام نظام های اخلاقی در شرایط ویژه ای تاریخی به وجود آمده و زمانمند و مکان مند هستند و توسط خود انسان ها آفریده شده و هیچ دست نامرئی پشت شان نیست۰ نیچه می گوید نخست می باید از ارزش این ارزش ها پرسش کرد ؛ زیرا تا کنون ارزش این ارزش ها را بی چون و چرا شمرده اند و واقعی و فراسوی هر گونه پرسشگری و هیچ کس کمترین شک و تردیدی نداشته است۰ نیچه با نظام اخلاقیی که جلو غرایز و امیال طبیعی انسان
را می گیرد و آن را گناه می داند و سرکوب می کند به شدت مخالفت می کند۰نیچه به کسانی که به زندگی آری گفته اند را می ستاید و در تبارشناسی اخلاق از گوته شاعر بزرگ آلمانی و همچنین از رند شیراز حافظ به نیکی یاد می نماید و در این باره می نویسد « دست کم آدمی زادگان سالم و شاداب نه تنها تعادل نا‌پایدارشان میان « حیوان و فرشته » را هرگز دلیلی برای نفی زندگی نینگاشته اند که باریک بین ترینان و روشن بین ترینان شان ؛ همچون گوته و حافظ ؛ آن را انیگختاری دیگر برای زندگی یافته اند۰بسیاری می پندارند که نیچه به دلیل اینکه دیدگاه و جهان بینی و هستی شناسی جناب زرتشت را پسندیده و مورد قبولش بوده نام بزرگ‌ترین اثرش را به نام او گذاشته است؛ در حین حال که این برداشت از بیخ و بن نادرست است باید گفت که قضیه برعکس می باشد۰بد نیست اگر اندکی نگاه زرتشت را نسبت به خیر و شر در جهان را بیاورم و بعد انتقاد نیچه را نسبت به آن ابراز نمایم۰ زرتشت در گاثاها یا سروده های زرتشت به دو گوهر همزاد و قدیم که یکی خیر است و دیگری شر اشاره کرده است ؛ «سپنته مین یو »یعنی منش و اندیشهٔ پاک و مقدس۰ «انگرمین یو» یعنی منش و اندیشهٔ بد و زشت۰ این دو مینو ؛ یعنی صفت با اسم معنی هستند۰ وجود خارجی و تعین ندارند که به عنوان دو آفریدگار باشند۰زرتشت می گوید در جهان هم خیر هست و هم شر۰هم نور و روشنی هست هم تیرگی و ظلمت۰خداوند آفریدگار یگانه و مطلق است که جز خیر برای بندگان نمی خواهد۰آدمی آزاد است تا خیر و نیکی را بر گزیند؛ یا شر و زشتی را — چون این دو در منش یا اندیشهٔ هر کس ناگزیر وجود دارد۰زرتشت انسان‌ها را مخاطب قرار داده می گوید: بشنوید با گوش ها آنچه بهتر است۰بیندیشید با اندیشهٔ روشن؛ جدایی میان دو راه یا کیش هر یک از برای خویشتن پیش از فرارسیدن انجام بزرگ دریافتن « رستاخیز» که آن به سود ما پایان خواهد یافت۰در آغاز ؛ آن دو گوهر همزاد در اندیشه و گفتار و کردار بهتر و بتر؛ در اندیشه آشکار شدند۰در میان این دو — نیک اندیشان راه درست بر گزیدند؛ نه بد اندیشان۰در الاهیات و خدا شناسی ؛ زرتشت حتا در سراسر گاثاها ؛ جز اهورا مزدا که قادر توانا و‌آفرینندهٔ داناست ؛ هیچ اشاره و کنایه ای به خدا یا آفرینندهٔ دیگر نکرده است۰ اما با زیرکی و باریک بینی ژرفی ؛ مسألهٔ ضدین را آن گونه بیان کرده که هنوز در جهان شناخت فلسفی و الاهیات ؛ به صورت اصل و بنیادی در استدلال مورد بهره برداری است۰دو‌گوهر همزاد و قدیم؛ در اندیشه و منش « یعنی من فکر و اندیشیدن» آدمی وجود دارد و لاغیر۰جز این بیان که شامل چندین هزاره مورد بهره برداری متفکران است؛ هیچ راهی برای توجیه خیر و شر و جبر و اختیار که پذیرفتنی باشد بیان نشده است۰زرتشت می گوید آنچه را که به شما عرضه می کنند؛ با خرد خود بسنجید۰ آدمی آزاد و مخیر است که بد و شر را بر گزیند یا نیکی و خیر را۰چون خداوند؛ خرد تمیز را در او به ودیعه نهاده است۰ اما سر انجام ؛ او که بد و شر را بر گزیند؛ زیان خواهد دید و در رستاخیز کسانی بهره مند از سر انجام خوش هستند که نیکی را بر گزیده اند؛ منظور از نیکی نیز این سه مفهوم یا مقوله می باشند « ‌پندار نیک — گفتار نیک —کردار نیک » در جای دیگر زرتشت جهت ابلاغ رسالت خویش مردم را مخاطب قرار داده می گوید« اینک سخن می گویم برای شما؛ نیک بشنوید ای کسانی که از نزدیک و دور گرد آمده اید و خواهان دریافت می باشید۰مبادا آموزگاران بد شما را بفریبد۰راستی آشکار است و بیندیشید تا بد آموزان ؛ با آموزه های خود شما را به راه نادرست دعوت نکنند۰که زان پس خرمی و آسودگی از شما بشود و افسوس بسیار خورید۰ناصر خسرو قبادیانی بلخی در کتاب « خوان الاخوان» همین مورد وهمان سخن زرتشت را چنین بیان کرده است: « پس هر نفسی کز بدکرداری خویش از این عالم با بیم و پشیمانی بیرون شود؛ آن درد و پشیمانی و بد کرداری ؛ جاودان با او بماند و آن عقوبت وی باشد۰و هر نفسی که از نیکو کرداری خویش با خرمی و شادی از این عالم بیرون شود ؛ آن خرمی و راحت با او جاودان بماند و آن ثواب او باشد» زرتشت همچنین به انسان‌ها می گوید « بشنوید به گوش بهترین سخنان را بسنجید با اندیشهٔ روشن — و به کام و اختیار بگزینید؛ هر مرد و هر زن برای خویش»۰ اکنون وقت آن است که مختصری در باره ای نقد نیچه یا ایراد نیچه نسبت به مفاهیم خیر و شر و یا اهورا مزدا و اهریمن بپردازم۰آنچه نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت می گوید میتوان با جرأت گفت که هیچ ربطی به باورهای زرتشت و ثنویت کیش زرتشتی یعنی اهورا مزدا و اهریمن و خیر و شر ندارد۰نیچه در چنین گفت زرتشت یک بحث فلسفی ؛ اخلاقی و معرفتی را  با نگاه و دید ادبی — فلسفی بیان می کند۰نیچه از طریق خواندن آثار فیلسوفان یونانی و نیز از طریق ترجمه های متون زرتشتی در قرن های17 — 18  و 19  که به زبان آلمانی انجام میشود با افکار و جهان بینی زرتشت آشنا می گردد۰نیچه با خواندن و تعمق در  جهان بینی زرتشت در می یابد که شخصیتی به نام زرتشت وجود داشته که از خیر و شر و نیک و بد سخن گفته است و نیچه درست مخالف چنین دیدگاهی هست۰نیچه در کتاب چنین گفت زرتشت می کوشد از زبان زرتشت به سنجشگری و نقد بپردازد و نگاه خیر و شر و این جهان بینی را رد نماید۰می توان گفت تحلیل و بررسی نیچه در این اثر یک تحلیل فلسفی؛ ر ‌ وانشناختی و انسان شناختی هست۰نیچه تلاش می کند با نقد خود تمام ارزش های اخلاقی گذشته را شجاعانه و پژوهشگرانه مورد سنجش و ارزیابی مجدد قرار دهد؛ تادر نهایت ارزش ها و باورهای نوین خودش را به کرسی بنشاند و ثابت سازد۰نیچه باور داشت که انسان نیز در کنار  ایر جانوران یک موجود است که در یک سیر تاریخی و فرگشتی حسابش از دیگر جانوران جدامیشود و این موجود مجبور است در کنار دیگر هم نوعان خودش زندگی کند؛ و این باهم زیستن و در کنار هم بودن باعث می گردد یک سلسله آداب و رسوم و ارزش ها را بسازد۰ ایجاد یک نظام ارزشی و نظام باورها در طی زمان انسان را به مسیری می کشاند که باید روی بسیاری از خواست ها و غرایز خود پا بگذارد و از آن بگذرد۰بنابر این برای انسان دو مسئله پیش می آید؛ یکی این که مجبور میشود غرایزش را سرکوب کند و این درست همان چیزی است که ادیان از پیروانشان می خواهند و جناب نیچه سرکوب غرایز را به معنایی کنار گذاشتن زندگی و نفی زندگی می داند و به شدت با این نگاه و جهان بینی مخالف است۰پس نیچه می گوید به جای سرکوب غرایز باید مانند یونانیان باستان از طریق انواع هنر و تراژدی و موسیقی به زندگی معنا بخشید و به شادی و زندگی آری گفت۰نیچه درست به همین سبب با یهودیت و مسیحیت مشکل داشت و تا دم آخر در ستیز فکری بود۰نیچه رهبانیت و گوشه گیری از دنیا و زندگی و سرکوب غرایز را بسیار خطرناک می دانست۰نیچه زندگی زاهدانه را در تضاد با خویشتن انسان می داند۰نیچه پیش از زیگموند فروید باور داشت این که غریزه هایی که  توانند خود را در بیرون خالی کنند؛ رو به درون می آورند و این همان چیزی است که من فرایند در ‌ وئیدن در انسان می نامم :  این جا بود که در بشر چیزی رویید که سپس آن را «  روان »  خویش نامید۰ در آن زمان هنوز مفاهیمی مانند خودآگاه و ناخودآگاه وجود نداشت و نیچه از واژهٔ درون استفاده می کند۰برای فهم بهتر نیچه از «  غرایز و درون » لازم می دانم درک خودم را از اندیشه های جناب زیگموند فرویدبیاورم و همچنین باید خاطرنشان نمود که فروید در ر ‌ وانشناسی خودش مدیون نیچه است و شاید بتوان گفت که اگر نیچه نبود اندیشه های فروید این کیفیت را نداشت۰ فروید ذهن را به دو بخش تقسیم می کند «  خودآگاه و ناخودآگاه »  و همچنین روان را به سه بخش تقسیم می کند «  نهاد —  من   من برتر »  فروید می گوید انسان نسبتبه خودآگاه ذهن نسبتأ آگاه است ولی نسبت به ناخودآگاه ذهن خود آگاه نیست۰درست مانند کوهی که نوک و قله اش نمایان است اما بدنهٔ آن قابل دیدن نیست و این بدنه همان بخش ناخودآگاه ذهن است۰فروید تلاش می کند این بدنه یا ناخودآگاه را آشکار سازد و پرده از چهرهٔ آن بردارد تا عروس خانم دیده شود۰ منظور از نهاد غرایز و امیال انسان است۰ « من برتر »  مراقب « نهاد » است و اگرنهاد یا غرایز بخواهد زیاده خواهی بکند یا دست به کار زشتی بزند «  من بر تر »  تمام تلاشش را می کند تا جلو نهاد یا امیال را بگیرد۰ «  من برتر »  همچنین بسیاری از خواست های نهاد را در ناخودآگاه حبس و زندانمی کند۰همانطوری که نیچه در تبارشناسی اخلاق به درستی قبل از فروید گفته بود «  غریزه ها و امیالی که نتوانند خود را در بیرون خالی کنند ؛ رو به درون می آورند؛ یعنی درناخودآگاهحبس می ود »  فروید نیز همین را می گوید؛ یعنی هیچ چیز از ذهن انسان گم نمی شود ؛ بلکه در ناخودآگاه انسان ثبت گردیده و همانجا باقی می ماند تا موقع اش برسد و خود را از زندان ناخودآگاه رها نماید۰ بنابر این «  نهاد »  با «  من برتر »  همیشه در ستیز می باشند تا«  من »  در تعادل بماند۰ نیچه و فروید هردو به درستی معتقد بودند که سرکوب افراطی غرایز و امیال یا «  نهاد »  می تواند عواقب بسیار زیان بار و وحشتناکی بر انسان داشته باشد۰ فروید می گوید اگر «  نهاد »  روزی بتواند خود را از چنگال «  من برتر »  نجات دهد به گونهٔ بسیار افراطی دنبال امیال سرکوب شده اش خواهد رفت۰به گونهٔ مثال ؛ در مسیحیت کشیشان حق ازدواج ندارند و تمام غرایز جنسی شان را سرکوب می کنند؛ اما همین که نهاد یا غرایز و میل جنسی موقعیتی می یابد به صورت افسار گسیخته شروع می کند به ارضایی خود که نتیجه اش  یشود تجاوز به هزاران کودک نگونبخت و معصوم۰فروید همچنین باز به درستی باور داشت که هیچ عمل و رفتار انسان از روی تصادف و اتفاقی نیست۰فروید کتابی دارد به نام «  تعبیر خواب »  و می گوید امیال سرکوب شده ای انسان در خواب چهرهٔ واقعی خود را نشان می دهد۰یعنی آنچه از رؤیاهای خود به خاطر می آوریم چیزی جز تمایلات و خواست ها و غرایز سرکوب شده ما نیست که در زندان ناخودآگاه در بند هستند و در خواب که «  من بر تر »  سلطه اش بر نهاد کم رنگ می شود خود را آشکار می نماید۰ بنابر اینبا  یاری جستن  از روانکاو و دانش روانکاوی  ی توان خواب ها را رمز گشایی نمود و نقاب ها را کنار زد و آشکار ساخت۰ نیچه دقیقن ایرادی که به ادیان و مذاهب و نهاد های قدرت به طور کلی می گیرد همین نکتهٔ بی نهایت مهم است۰با سرکوب غرایز و سرکوب آزادی و اندیشه و اجازه ندادن به انسان که خودش آزادانه و بدون ترس از قدرتمندان نظام فکری و نظام ارزشی خود را بر گزیند و آن گونه که مایل است زندگی کند از انسان یک موجود بیمار و مفلوک می سازد تا مانند مومی در دستان پلید زورمندان اسیر بماند و نتواند استعدادهای خود را به منصهٔ ظهور برساند؛ سرکوبگر چه حاکمان باشند چه ادیان فقط ظاهر امر را می بینند و نمی دانند که آنچه به علت سرکوب در ناخودآگاه ثبت شده روزی مانند زخمc چرکین خواهد ترکید و بساط و طومار ‌  خودکامگان رادرهم خواهد پیچید۰نیچه بر این باور بود که وقتی غرایز را به جای مدیریت سرکوب می کنیم انگار به دست و پای انسان غل و زنجیر بسته ایم که نتواند پرواز نماید و زندگی خوش و لذتش بخشی داشته باشد و انسان همواره باید با احساس گناه و ترس و  عذاب وجدان در گیر بماند که نیچه آن را جنایت و غلط و غیر انسانی و دشمن پیشرفت انسان می داند۰نیچه همچنین باور داشت چون یونانیان پیش از آن که مسیحی شوند دچار نیهیلیسم سرکوب غرایز نبودند و درک درست تری از انسان و امیال او داشتند و به همین دلیل به زندگی آری گفتند و لذت های زندگی را نفی نمی کردند۰نیچه چون اساس و آغاز و سر چشمهٔ خیر و شر و نیک و بد را حتا پیش از یهودیت و مسیحیت در آموزه های دو گانهٔ زرتشت می یابد به همین سبب نام چنین گفت زرتشت را برای بزرگ‌ترین کتابش می گذارد۰بنا بر این به گمان من به درستی معتقد بود که در طبیعت چیزی به نام اخلاق نیک و بد و خیر و شر وجود ندارد و این ما انسان ها هستیم که نیک و بد را می سازیمو غرایز خودمان را سرکوب می کنیم۰به همین جهت نیچه تلاش می کند تا به ارزیابی مجدد نیک و د وخیر و   بپردازد۰نیچه همچنین باور داشت که نظام  رزش ها باعث تغییر غرایز وسرکوب آن میشود و باید نظام ارزشی ایجاد کرد که غرایز بتوانند شادمانی و شادکامی و احساس رهایی کنند و به زندگی آری بگوید۰نیچه نگاه زرتشت به خیر و شر یا  یک و بد را نمی پذیرد و آن را نقیض ومخالف  غرایز انسان می داند۰باید یاد آوری نمود که جناب  یوید هیوم فیلسوف بزرگ و نیچه هر دو آتئیست و طبیعت گرا و تجربه گرا و شکاک بودند و هر دو جایگاه غرایز و احساسات را برتر از عقل می دانستند؛ نیچه همچنین سوفسطایان  ا دوست می داشت چون مانند خودش طبیعت گرا و مادی گرا بودند۰نیچه  ی خواهد اخلاق افلاطونی؛ مسیحی و  دینی را کنار بزند و یک نظام ارزشی طبیعت گرا  هبا غرایز  انسان سازگار  ر باشد ایگزین نماید۰نیچه می گوید برای رسیدن به فردیت ما باید حقیقت خودمان را زندگی کنیم و به آنچه باید باشیم بدل بشویم ؛ به کسی بدل شو  که هستی و می خواهی باشی۰از نگاه نیچه وقتی فردیت داری که از گله جدا شوی و با تمام رنج ها و درد ها و شادی ها به تنهایی رویا روی و در گیر گردی۰هر فردی باید تابلوی نقاشی زندگی خود را بیافریند۰ هایدگر در بارهٔ زرتشت نیچه کیست می نویسد «  طریق مناسب پیش رفتن  پیروی کردن از گامهای نخست این آموزگار است —  آموزگاری که خود زرتشت است۰او با نشان دادن می آموزد۰او ذات ابر انسان را از پیش می بیند و آن ذات را به صورت شخصیتی ملموس توصیف می کند۰ زرتشت فقط آموزگار است و خود ابر انسان نیست۰ نیچه هم زرتشت نیست؛ بلکه پرسشگری است که می خواهد ذات زرتشت را با تفکر خلق کند۰ابر انسان کسی است که از انسانیت پیشین و معاصر فراتر می ن سان و  ر حالگذار و فراتر رفتن است؛او معبر و پل است۰برای این که مازندگان قادر به پیروی از آموزگاری شویم که ابر انسان را می آموزد۰ »  انگار نیچه آمده بود تا کاخ چندین هزار سالهٔ ارزش ها و باورهای کهن را از بیخ و بن ویران  ازد۰از آنجا که ویران کردن بسی آسان تر از ساختن است جناب نیچه با چالش ها و مشکلات بسیاری نیز دست و پنجه نرم می کند ولی هرگز تسلیم ناملایمات نمی شود۰نیچه تنهایی را می پذیرد ؛ استادی دانشگاه را رها می کند   کتاب  ی  می نویسد که در زمان حیاتش چندان استقبالی از آن ها نمی شود و حتا پول چاپ آثارش را باید از جیب خودش می پرداخت؛ به همین دلیل می گوید شاید سال دو هزار مرا بفهمند۰نیچه به صراحت می گوید :  برای این که بت پرستی نباشی ؛ کافی نیست که بت ها را شکسته باشی ؛ باید خوی بت پرستی را ترک گفته باشی۰ «  در این جستار از این کتاب ها استفاده نموده ام ( « چنین گفت زرتشت؛ تبار شناسی اخلاق اثر نیچه » « تعبیر خواب و مفهوم سادهٔ روانکاوی اثر زیگموند فروید »«  زرتشت پیامبر ایران باستان ؛ اوستا کهن ترین گنجینهٔ ایران باستان ؛ اثر هاشم رضی و کتاب زرتشت  در گاثاها اثر ویلهم ‌  گیگر و والتر هینتس و فریدریک ویندیشمن با ترجمهٔ هاشم رضی ) (  خدایان برای آن که آتش مقدس را به ما ارزانی داشتند؛ اندوه مقدس  را نیز پیشکشمان کردند؛ چنین بادا؛ فرزند زمین را می بینم ؛ که برای عشق ورزیدن زاده شده و رنج بردن۰ «  فرید ریش هولدرین 1770 —-1843  یکی از شاعران غنایی برجسته در زبان آلمانی   

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها