جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس 1818– 1883 « بخش ۱

. فیلسوفان تنها جهان را به شیوه های گوناگون تفسیر کرده اند۰مسئله اما بر سر دگرگونی و تغییر دادن جهان است۰« کارل مارکس تز ۱۱ ؛ تزهای در بارهٔ فویر باخ‌»نوشتن و سخن گفتن در بارهٔ تولید کنندگان اندیشه و غول های بزرگ فکری جامعهٔ بشری غیر از مطالعه و شناخت افکارشان جسارت و گستاخی نیز می طلبد۰نخستین کسی که در وهلهٔ نخست مورد چالش قرار می گیرد خود نویسنده و پژوهشگر است

 

۰انسانی که ترس دارد و از رویا رویی و مواجهه با اندیشمندان و نظریه پردازان بزرگ می گریزد؛ حتا اگر دانش لازم را داشته باشد قادر به نوشتن و نقد و ارزیابی در این عرصه ها نخواهد بود۰بسیار دوست داشتم که زمانی این جسارت را بیابم و در بارهٔ بزرگان جهان اندیشه در حد بضاعت ناچیز خودم سلسله جستارهای بنگارم که تا کنون در بارهٔ شوپنهاور و نیچه و آلبرکامو مقاله های را آماده نموده و از طریق تارنمائی وزین گفتمان در اختیار علاقه مندان قرار داده ام۰همینطور علاقه مند بودم که در بارهٔ دو شخصیت مهم دیگر یعنی جناب کانت و جناب کارل مارکس نیز چیزکی بنویسم۰در بارهٔ اندیشه های کانت سه مقاله منتشر شد ولی این کافی نیست و مایلم که در آیندهٔ نچندان دور یک سلسله جستارهای را در این زمینه بنویسم و در اختیار دوستان قرار دهم۰اما شخصیتی دیگری که بسیار برایش حرمت قائلم و از اندیشه هایش آموخته ام کسی نیست جز جناب کارل مارکس۰نوشتن در بارهٔ کارل مارکس برایم چالش بر انگیز تر از دیگر متفکرین است؛ زیرا مارکس در سراسر جهان پیروان زیادی دارد و همینطور در جامعهٔ پارسی زبان؛ مارکس به انواع مارکسیسم و ایدئولوژی ها تبدیل شده و کثیری از پیروان او آثار مارکس را نخوانده و چیزی از آن نمی دانند ولی حاضرند جان شان را در در این راه قربانی کنند و این بسیار خطرناک‌ و تأسف باراست۰شاید به جرأت بتوان گفت که بزرگ‌ترین ضربه را کارل مارکس از پیروان بسیار کمدان اما دگماتیست و جزم گرایی خودش خورده است۰ به همین دلیل است که برتراند راسل بسیار کوتاه اما ژرف مارکسیسم را با « نه شخص مارکس را » ادیان چنین مقایسه می کند ( مارکسیسم یک نادین است که بر الگویی دین ساخته شده است۰مارکسیسم یک ایدئولوژی است که دین دنیوی هست۰مارکس پیامبر این ایدئولوژی است و پیروانش او را تقدیس می کنند۰کتابش کاپیتال است‌ و امتش پرولتاریا۰کافرانش بورژواها‌ و سرمایه داری هستند۰شیطانش امپریالیسم است که به او لعنت می فرستد۰بهشت اش جامعهٔ بی طبقهٔ آینده است۰ جهنم اش زباله دان تاریخ است که به مخالفانش وعده می دهد۰ خدایی آن هم تاریخ است۰ انگلس می گوید: خدایی تاریخ بی رحم ترین خدایان است که ارابه هایش را از روی استخوان های بورژواها و سرمایه داری عبور خواهد داد۰مارکسیسم ملت نمی شناسد و جهان وطنی فکر می کند۰همهٔ این عناصر نمونه برداری از دین است به ویژه دین مسیحیت فقط مصادیق تغییر کرده اند۰قهر انقلابی نیز در مارکسیسم وجود دارد۰ مبارزه هم وجود دارد۰تمام اجزایی که در دین است در مارکسیسم هم وجود دارد۰ کارل اشمیت می گفت دین در جامهٔ مبدل آمده است۰ ) به گفتهٔ کارل پوپر « باید عادت به دم فروبستن و سر فرود آوردن در برابر مردان بزرگ را از خویشتن دور کنیم؛ مردان بزرگ خطاهای بزرگ مرتکب می شوند » از خوانندگان گرانقدر این سلسله جستار ها می خواهم که در قضاوت عجله و پیش داوری نکنند و حوصله مندی داشته باشند و اگر ممکن است تا پایان مرا همراهی نمایند و بعد می توانند به ارزیابی بپردازند۰مسایل را نباید سیاه و سفید دید ؛ جهان اندیشه خاکستری است۰ بارها نوشته ام که هیچ اندیشهٔ کامل و انسان کامل وجود نداشته و نخواهد داشت مگر در تخیلات و توهمات ما۰ تردیدی نیست که باید حساب هر اندیشه مند را از حساب عملکرد پیروان اش جداگانه مورد ارزیابی قرار داد و در عین حال باید دید که در کجا عیب و ایراد از بنیانگذار آن اندیشمند می باشد۰شاید به جرأت بتوان گفت که افکار مارکس و مارکسیسم جنجالی ترین و مناقشه بر انگیز ترین در صد و پنجاه سال اخیر بوده است۰ اکنون لازم می دانم که پیش از پرداختن به افکار و اندیشه های بلند جناب کارل مارکس در چند مقاله به زندگی این انسان بزرگ بپردازم و تا آنجا که مقدور است او را معرفی نمایم۰کارل یکی از هشت فرزند و دومین پسر پدر و مادرش بود۰وقتی او به دنیا آمد مادرش او را « کودک شادی» ( Glückskind) خواند۰کارل دو ساعت بعد از نصف شب روز پنجم ماه می «1818»در اتاق طبقهٔ دوم خانهٔ شماره «664 »در کوچه « بروکن‌ گاسه» ( Brüken Gasse) در شهر «تری ار» (Trier) قدیمی ترین شهری که که رومی های قدیم در آلمان بنا نمودند؛ چشم به جهان گشود۰امروز عنوان کوچه را به خیابان تغییر داده اند و آن خانه که اکنون به شماره « 10» مشخص شده است « خانهٔ جناب کارل مارکس» نامیده می شود۰( چندین سال پیش من با دوست گرانقدرم آقای معراج امیری از خانهٔ محل تولد کارل مارکس دیدن نمودیم ) در برگ شناسنامه او که روز هفتم ماه می «1818» به ثبت رسیده است نام کودک کارل و نام پدر « هاین ریش » (Heinrich) و نام مادر « هانریت پرس برک » (Presbork) آمده است۰اجداد کارل از هر دو طرف کشیش های یهودی بوده اند۰پدر کارل ؛ هاین ریش یا درست تر گفته شود «هرشل» (Herschel) در سال « 1777 » در شهر کوچک « سارلوئی » ( Saar Louis ) در ساحل چپ رودخانهٔ « زار Saar » به دنیا آمده بود و بعدأ هنگامی که او پسر بچه ای بیش نبود؛ فامیلش از آن شهر به شهر « تری ار » ( به زبان فرانسه Treve ) که در زمان در تحت فرمانر‌وایی فرانسویان می بوده است کوچ کرده بودند — در آن زمان ساکنین این نواحی به هر دو زبان آلمانی و فرانسوی سخن می گفتند۰معلوم نیست که نام فامیل مارکس « Marx » از کجا آمده است۰ممکن است در اصل این نام همان مارک« Mac» و یا مارکوس « Marcus» بوده است که به زبان آلمانی در آمده است۰یکی از عموهای بزرگ کارل به نام « جوشوا هرشل» ( Joshuha Herschel)نویسندهٔ کتابی است به نام « چهرهٔ ما »که در سال 1765 در شهر آلتونا « Altona» در آلمان به چاپ رسیده است۰نویسنده در این کتاب به لزوم تساوی و تعادل در مالیات ها که به خلق تحمیل می‌شوند گفتگو کرده و به شدت از حقوق مردم و احترام به نظرات آنها هنگام وضع قوانین مربوط به مالیات ها دفاع نموده است! بعضی از دیدگاه های این نویسنده شباهت زیادی به افکار مارکس در بارهٔ اقتصاد و اجتماع دارد— ولی قرار معلوم مارکس در موقع نوشتن کتابهای خودش از وجود « جوشوا هرشل» و کتاب او آگاه نبوده است و این اطلاعات بعدأ از طرف پژوهشگران روشن شده است۰مادر کارل مارکس - هانریت— متولد بیستم سپتامبر 1788 و در شهر « نیج مگن» ( Nijmegen ) در هلند به دنیا آمده است۰ او دختر « ایزاک بورک » و «نانت کوهن» (Nanette Cohen ) بود و پدر بزرگ مادری کارل مارکس از جمله کشیشان یهودی شهر « نیج مگن‌ » بوده است و به همین جهت است که پس از درگذشت مارکس دختر کوچکش « الینر » Eleaner در کتاب خاطرات خود در بارهٔ سوابق فامیل پدرش می نویسد« پسران این فامیل در زندگی کشیش بوده اند» هاینریش پدر کارل مؤثرترین شخص در زندگی و سرنوشت پسرش بود۰نام مارکس به طور قطع یک نام یهودی نیست۰این نام در میان آلمانی های مسیحی زیاد دیده می شود و این همان « مارک» نام دوازده همین دستیار مسیح می باشد که در زبان آلمانی به مارکس تبدیل شده است۰به علت اینکه پدر مارکس در تحت لوای فرانسه متولد شده بود و سال‌های زیادی در تحت فرمانروایی‌فرانسه زندگی کرده بود علاقهٔ زیادی به تمدن و ادبیات فرانسه داشت و بنا بر برنامه ای که از « النور » دختر کوچک کارل مارکس موجود می باشد۰پدر مارکس تقریبأ خودش را فرانسوی میدانسته است: « مادر بزرگ من تعریف می کند که پدر بزرگم یک فرانسوی تمام عیار قرن هیجدهم بود و کارهای « ولتر» و « روسو» را از حفظ داشت۰» کارل مارکس نیز مانند پدرش علاقهٔ زیادی به فرهنگ فرانسه داشت۰ مارکس چندین تذکره در بارهٔ رویدادهای که در زمان او در فرانسه انفاق افتاده است و به ویژه در بارهٔ سیاست کشور فرانسه به زبان فرانسوی به رشتهٔ تحریر در آورده است۰دو تن از دختران مارکس با فرانسویان ازدواج کردند و خود مارکس زبان فرانسه را به طور کامل تحصیل نمود و در کمال قدرت و به طور درست به این زبان سخن می گفت۰ انقلاب کبیر فرانسه و جو آزادیخواهی که این انقلاب در همهٔ اروپا به وجود آورد به حدی در روحیهٔ پدر مارکس تأثیر گذاشت که او کسوت کشیش را کنار نهاد و به محیط آزاد قرن جدید پای گذاشت و به تحصیل علم حقوق « البته حقوق فرانسه» پرداخت۰هرچند که در آمد پدر مارکس از راه وکالت به تدریج رو به افزایش گذارد؛ ولی هرگز تا آخر عمر به ثروت زیاد نرسید۰دارایی او سرانجام عبارت بود از : خانه ای که در شهر داشت « محل تولد مارکس» و دو مزرعه کشت انگور در خارج شهر؛ در کنار رودخانهٔ « موزل» Mosel که او به داشتن این مزرعه بسیار خرسند بود۰مادر کارل مارکس به عکس شوهرش از علم و دانش سهمی نبرده بود و فقط خواندن و نوشتن به زبان هلندی را می دانست که آنهم بین زن‌های یهودی آن زمان به جز طبقهٔ بسیار بالا و ثروتمند چیزی نادری بود۰اما خود مارکس در همان زمان کودکی زبان هلندی را از مادرش آموخت و به این زبان کاملن مسلط بود۰مارکس در طی زمان استعداد زیادی برای آموختن زبان از خودش نشان داد؛ چنانکه به آسانی به اغلب زبانهای مستقل اروپایی حتا روسی تکلم می نمود۰مادر مارکس زنی بسیار لایق ؛ فعال و با همت و از لحاظ خانه داری و رسیدگی به خواسته های افراد فامیل بسیار با کفایت بود۰اکنون ببینیم که هانریش مارک کی و چگونه مسیح شد؛ پدر مارکس در 23 آوریل 1816 و یا اوت 1817 « تاریخ دقیق آن معلوم نیست» یعنی دو سال ‌پیش از تولد مارکس توسط یک کشیش مسیحی غسل تعمید یافت۰در آن زمان تبدیل مذهب از یهودیت به مسیحیت در میان یهودی های ایالت پروس در کشور آلمان عمل نادر نبود۰در عصری که احساسات بیشتر مردم در آلمان ضد یهود بود در ضمن مردم بیش از هر موقع دیگر در پی علم و دانش می رفتند ؛به نظر پدر مارکس این کار مخالف با عقل و تدبیر نمی آمد۰احساسات ضد یهود در آلمان سابقهٔ بسیار دور و ریشهٔ بسیار عمیق داشت۰کشتار گروهی یهودیان ابتدا در دوران جنگ های صلیبی آغاز شد۰در آن زمان عدهٔ زیادی از یهودیان به دست رزمندگان صلیب به دوش به خاک و خون کشیده شدند۰و به قتل رساندن گروهی یهودیان حتا تا سال 1820 ؛ یعنی زمان کودکی مارکس در غرب آلمان گاه بگاه رخ می داد۰علت کشتار یهودیان یا بهانهٔ کشتار شان عمدتأ دو چیز بود: « عامل اقتصادی و مذهبی » در آن زمان که بیشتر مردم در شهرهای کوچک و دهکده ها زندگی می کردند و طبقهٔ متوسط پا برجایی هنوز به وجود نیامده بود؛ اغلب کارهای اقتصادی در دست یهودیان بود و این یهودی ها نه تنها در چارچوب اقتصاد از نفوذ خودشان استفاده می نمودند؛ بلکه به طور غیر مستقیم در امور زندگی اجتماع مسیحی و در سیاست های محلی اعمال نفوذ می کردند۰از جانب دیگر شاهزادگان و بزرگان در بار و حتا سلاطین ایالات کوچک که همواره مقروض بودند و به پول احتیاج داشتند به جهودهای درباری « Hof Juden » بدهکار می بودند و به همین دلیل بود که افراد مسیحی طبقات پایین جامعه کینهٔ به خصوصی نسبت به یهودیان چه فقیر و چه ثروتمند داشتند و هر گاه فرصتی به دست می آمد به کشتن گروهی آنها بر می خاستند۰تردیدی نیست که تعصبات مذهبی به آتش این نفرت بیشتر دامن می زد۰در افکار و انظار مردم یهودیان نه فقط از لحاظ اقتصاد به جامعه زیان می رساندند؛ بلکه از نظر مذهب هم « کافر» به شمار می رفتند! و به اتهام اینکه مسیح را به صلیب کشیده بودند خداوند آن ها را لعنت و از خود دور کرده بود۰به علاوه به باور مسیحیان مذهب یهود به غیر از پرستش « خدایی طلا » یعنی پول به پیروانش هیچ چیز دیگر را توصیه نمی کرد و نمی آموخت۰بس جالب توجه است که مارکس که خود یهودی زاده بود کاملن همین عقیده را در بارهٔ یهودیان داشت و تا پایان عمر به همین عقیده باقی ماند۰اما مادر مارکس علیرغم فشارهای زیاد تا آخر عمر یک یهودی مؤمن باقی ماند و در همین کیش مرد۰روز یازدهم ماه مارس 1812 فردریک ویلهلم سوم ؛ پادشاه پروس فرمانی صادر نمود که به موجب آن به تمام یهودیانی که در قلمرو کشور او زندگی می کردند حق آلمانی بودن داده شد مشروط بر اینکه نام های آلمانی برای خودشان انتخاب کنند و دفترهای بازرگانی و تجاری خودشان را به زبان آلمانی بنویسند و کلیهٔ نوشته های آنان به حروف لاتین باشد۰طبق این فرمان یهودیان از پرداخت مالیاتی که مخصوص مردمان « خارج از مذهب » بود معاف شدند و درب مدارس و مکاتب و دانشگاه ها از این پس به روی آنها باز گردید ولی آنان نمی توانستند معلم و یا استاد بشوند۰با وجود فرمان پادشاه پروس هنوز قیود و تبعیضات برای یهودیان موجود بود؛ مثلن یهودیان نمی توانستند داخل کادر کارمندان دولت بشوند و همچنین حق اشتغال برخی از حرفه ها از قبیل وکالت دادگستری و غیره را نداشتند۰یهودیانی که مجبور بودند تغییر مذهب بدهند به دو علت مذهب پروتستان را انتخاب نمودند؛ نخست اینکه سلاطین کشور پروس پروتستان و اغلب آنها مردانی مذهبی بودند و در ضمن بیشتر مردم آن سرزمین « بیش از ۵۵ درصد» نیز همین مذهب را داشتند— دوم اینکه در آن عصر مسلک پروتستان در مقابل مسلک کاتولیک روش مترقی تری به شمار می آمد و تا کنون نیز چنین است؛ به همین علت مردمی که می خواستند مذهب خودشان را تغییر بدهند ترجیح می دادند که به مذهبی روی آورند که قیود سنتی و رسوم مذهبی آن کمتر و بردبارتر باشد۰به همین جهت بود که پدر مارکس شاخهٔ پروتستان را برای خود برگزید۰شخص مارکس در تمام عمر هر گونه وابستگی خود را به مذهب یهود رد می‌کرد۰بین یهودیان مشهوری که در آن زمان به مذهب مسیح در آمدند هاین ریش هانیه « Heinrich Heine » یکی از بزرگ‌ترین شعرای آلمانی زبان آن قرن بود که در سال 1825 همان سال‌هایی که پدر مارکس تغییر مذهب داد مذهب مسیح را قبول نمود۰هم او بود که غسل تعمید را « آب پاش » خواند۰به گفتهٔ این شاعر « ورود به مذهب مسیح کلیدی است که دروازهٔ ورود به جامعهٔ متمدن اروپا را باز می کند»برای پدر مارکس ورود به جرگهٔ مسیحیان نیاز زمان و زندگی او بود و ارتباطی با ایمان درونی نداشت۰بلکه بر عکس از آن جای که او وابستگی درونی به هیچ مذهبی را در درون خود احساس نمی کرد۰این اقدام برای پدر مارکس از نظر روانی بسیار مشکل نمی بود چنان که او بارها به پسرش مارکس گفته بو: « مذهب برای من فقط ستایش پاک از خداوند است و جز این هیچ شریعت دیگری را قبول ندارم»رها کردن کنیسه و مذهب یهود برای هانریش که به راستی به هیچ مذهب مخصوصی عقیده نداشت و به غیر از ستایش خداوند به کیش دیگری معتقد و پای بند نبود چندان دشوار نبود۰( لازم می دانم که یاد آوری نمایم تمام منابعی که در نوشتن این جستارها از آنها استفاده خواهم کرد در آخرین مقاله بیاورم ) ( « اگر تحلیل های مارکسیستی را درست بدانیم و آن گونه که به ما آموزش می دهند — زندگی فکری را در پیوندی تنگاتنگ با زندگی اقتصادی— اجتماعی و سیاسی انسان ها ببینیم ؛ بدیهی است که این حکم در مورد تاریخ خود اندیشه ی مارکسیستی نیز صادق است؛ زیرا این اندیشه نیز نمی تواند از تأثیر واقعیت اجتماعی ئی که در دل آن پیش رفت می کند بر کنار بماند۰ « لوسین گلدمن » )

اخبار روز

30 حمل 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها