۱ - دولت طالبی :
مطلب را از اين نکته بيا آغازم که فکر نمی کنم هيچ آدم متمدنی در اين دنيا يافت شود که معتقد نباشد حکومت طالبان مسلط بر افغانستان حکومتی قرون وسطائی است، که تاريخ بشر از اعراب و مسلمانان حمله ور به فارس، مصر وغارت و کشتار مقدس را، چون مغولان که سبعيت را با تکيه برآنچه که ایدیولوژی و مذهب ايدیولوژی شده نام دارد کم نبوده.
امارت اسلامی تا بن استخوان فاسد، ضد آدمی، ضد زندگی و شادمانی، منشا ی همه گونه تبعيض جنسيتی، مذهبی، قوميتی، و نيز ضد فرهنگ افغانی، ضد اعلاميه ی حقوق بشر، و ناقض همه ی توافقات بين المللی و سرچشمه ی بيشتر اختلافات و تنشنجات و هرج و مرج های منطقه ای، و مورد نفرت عميق اکثريت مردم افغانستان است.
برخی از نیروهای اسلامگرایان مخالف رژیم نيز فکرمیکنند که در درون و برون اين حکومت نيروهايي در فکر تغيير دادن مشخصاتی که برای آن برشمردم وجود دارد. آنها می خواهند همين حکومت را اصلاح کنند تا آنکه نمی خواهند اين رژيم را در کليت اش نابود سازند، همگی، نسبت به ناهنجار و نابهنگام بودن طالبان توافق دارند و خواستار تغيير آنند. مهمترين واقعيتی که در اين مجموعه می توان به آن اشاره کرد آن است که رژيم طالبان هيچگاه به عنوان يک رژيم ملی و مستقل عمل نکرده و همواره، عليه منافع اقوام افغانستان، بين شرق و غرب در نوسان بوده است، و تا وجود دارد چنين خواهد بود.
براستی رمز و راز ماندگاری اين رژيم ا در چيست؟
خشونت و استبداد و اختناق و سرسپردگی این رژیم به استعمار.
اما میانديشم که در هر مبارزه ای شناخت شرايط و ضعف ها و قدرت ها و ترفندها و راه کردها و شناخت دوست از دشمن تنها تضمين کنندگان ادامه ی موثر راهند.
۲ - تضاد گروه های تروریستی
در عين حال، هم اکنون، شاهد آنيم که رژيم طالبان مسلط بر افغانستان در درون خود مانند رژیم منفرخلق و پرچم روز به روز دچار دو دستگی بيشتری می شوند و غرب و شرق ، پاکستان،ایران، چین و روسیه بر روی اين دو دستگی سرمايه گذاری کرده اند و بايد منتظر بود و ديد که عاقبت اين رويارويي ِ افزاينده به کجا خواهد کشيد.
همچنين، می دانم و تصديق میکنم که، در شرايط کنونی، مبارزه با اين حکومت نالازم، نيز مشکل است اما، از دست ندادن اميد می تواند چاره ای دردی باشد و نه تجربه های تاريخی منکر اين واقعيت اند که هيچ مشکلی نمی تواند احتمال وقوع امری قابل تصور را نا ممکن سازد. ما درعمر خود شاهد وقايع تصور ناپذيری در جهان بوده ايم. فرو ريزی ديوار برلين و فروپاشی حکومت جهنمی شوروی از جمله ی اين مشاهدات اند. تاريخ مشحون از پيروزی های کوشش های اندک و دشوار مردمی است که به سودای آزادی نفس می کشند و عمل می کنند.
یاد زنده یاد ناظم حکمت، شاعر بزرگ ترک بخیر که گفته بود:
در راه وطن چه ها که نکرديم -- گروهی کشته شديم و گروهی سخن رانديم.
بلی، در اين راه هرگونه کوشش حکم روشنی یک شمع دارد که مقابل تاریکی این منادی های جهل و خودباختگی عمل میکند. و تنها وطن دوستی، رفتار قابل اعتماد، راستگوئی و شفافيت، و اراده ی معطوف به براندازی حکومت طالبان است که می تواند چراغ راه پيروزی مبارزان باشد. دامه دارد.
۳ – شرایط فلاکت بار مردم
پرداختن به اين گزينه ما را به طرح پرسش های تازه ای می کشاند:
مگر نه اين است که، به گزارش مقامات همين رژيم و سازمان ملل متحد ميليون ها تن از مردم افغانستان در زير خط فقر زندگی می کنند؟
مگر نه اين است که هزاران زن جوان افغان هر روز با مصيبت تازه ای روبرو می شوند؟
مگر نه اينکه ميليون ها جوان افغان ِ تحصيل کرده بی کارند؟
مگر نه اينکه ميليون ها تن افغان ها دراردو گاه های مهاجرین کشورهای همسایه و البانیه، اندونیزیا، هند و غیره به انتظارسرنوشت پناه گزینی اند.
چرا و چگونه است که در پيش بينی های ما اين ميليون ها زن و مرد افغان بعنوان عامل اصلی براندازی يک رژيم نکبت بار به حساب گرفته نمی شوند؟
آيا پيش گويان ما کور و کرند و يا، براستی، آن ميليون ها ناراضی چنان بی حال و درمانده شده و تن به قضا و قدر داده اند که ديگر نمی شود روی آنها حساب کرد؟
آيا آسيب ناپذيری رژيم ناشی از همين احوال دلشکن نيست؟
گزينه، يا شرط بديل ديگر، وجود نارضايتی عميق مردم از حکومت نام دارد. اين نارضايتی همچون بمب ساعت شماری است که در راستای براندازی طالبان سرکوبگر ايجاد می شود و اگر کسی به چاشنی آن دسترسی داشته باشد می تواند با انفجار آن حکومت را فرو بپاشاند و، طبعاً، باید زیاد متوجه بود که اين چاشنی دوباره به دست خارجی ها نيافتد. کافی است، نیم قرن از عمر این نسل انفجار ها در افغانستان نيز به دخالت سیاست های استعماری در براندازی رژيم ها و به قدرت رساندن وابستگان آنها انجاميده است، بس است.
۴ - نگاه انتقادی به اندیشه مذهبی
طبعاً، يکی از حوزه های به ویژه روشنفکری وبخصوص جمیعت خارج نشین و افغانستان نشین، انديشيدن به مذهب نيز هست. البته در تاریخ اروپا متفکران بسياری به مذهب انديشده اند و می انديشند مانند ( فایرباخ و امثالهم ) اما تنها آن دسته از متفکرانی که از پايگاه روشنفکری به مذهب می پردازند می توانند از تفکر خود نتايج روشنفکرانه بگيرند (مارکس، براتررسول ، ساتره و امثالهم).
بدبختانه درافغانستان بعد از کودتای خونین ثور و برخاستن حکومت اسلامی از دل آن، موجب شده است که انديشيدن به پديده مذهبی و پیروی ازآن مشغله های ذهنی اهل ايمان و برخی از تحصیل کرده گان را نيز وا دارد تا، با مشاهده ی نا به هنگامی ها و ناهنجاری های احکام و ارزش های دین اسلام ، بکوشند تا قرائت های جديدی از اسلام به دست آورده و به نسل نوین ارائه دهند.تا اينجای کار در کشور های غربی با مشکلی روبرو نبوديم اما، برخی از آنان، بنا به سنت هميشگی شبيه سازی جعلی، خود را، با کمک اصطلاحی از درون متضاد، روشنفکر مذهبی خواندند. اکنون ما افغان ها چنین نهاد های فعال در کانادا، آلمان، انگلیستان داریم. این نهاد ها از ساختارهای انسانگریانه کشور های غربی بهره می برند.
اگرچه می توان پذيرفت که نوانديشی مذهبی، به لحاظ اتخاد روش های تشکيک و نقد در موضوع خود که مذهب همان نوانديشان باشد، حرکتی شبه روشنفکرانه دارد اما، از آنجا که اين حرکت، از لحاظ پايگاه و منظر فکری، همچنان بر ايمان مذهبی استوار است پويشی روشنفکرانه نيست، نوانديش ای مذهبی نوینی که - افغان های خارج نشین - آغاز نمودند چه در حوزه ی فلسفی و چه در حيطه ی سياسی شاید متفکر باشد، اما روشنفکر نيست. چون ما شاهدیم طالبان افغانستان به مثابه اسلام پاک که خود شان ادعا می کنند، نه خود حکومت روشنفکراند و نه توانسته اند دراقشار مختلف خود از بنياد گرايان گرفته تا باورمندان به ( اسلام رحمانی؟) به توليد روشنفکر و تفکر روشنفکرانه بپردازند.
با عرض حرمت.