باری با دوستی در مورد عمل مناسب نظر به موقعیت ها و جهت های سیاسی به اشتباه توطیه قتل سیاسی شاهمحمود صدراعظم توسط گروه گاوسوار و استقبال کننده هایش اشاره ای کردم که دوستم آن را مثال قبول کرده نتوانست. و همچنان چند روز قبل در مورد جعل سازی و تعریف وقایع تاریخ دوره ظاهر توسط باند خپ، گروه های اسلامی و دیگر گروه های سیاسی چپ با دوست دیگر تبادل نظر میکردم و
به طور مثال از شهید خواندن اسماعیل بلخی که خود به مرگ طبیعی و حمله قلبی در گذشته است یاد آور شدم.
بنظرم باید در همه مواقع بخصوص مسایل سیاسی موقعیت زمانی و مکانی مد نظر باشد. که ممکن است یک گروه و یا جنبش سیاسی مترقی دست به عمل خلاف آرمان های خود بزند که به طور مثال به دو مورد اشاره میکنم.
طرح توطیه قتل نخست وزیر وقت شاه محمود توسط گروه گاوسوار بنظرم بدون در نظر گرفتن دو بعد زمانی و مکانی یک خودکشی سیاسی یا عمل ارتجاعی بود که از طرف یک گروه عدالت خواه و مبارز سر زد. که کسانی متاسفانه از بصیرت سیاسی متوسط بدور بودند ولی در سیاست عمل میکردند. آن ها کشمش دو گروه طرفداران دموکراسی و مردم و طرفداران استبداد را در درون دربار درک نکردند و حتا شاید خواسته استعمار و طرفداری اش از دیکتاتوری را هم. نظر به آن هم کمبودی ها و خلا ها به جای این که باید از طرفداران دموکراسی پشتیبانی نمایند دست به توطیه قتل رهبر آن گروه زدنند و راه را برای دکتاتوری داود باز کردند. شاید در آن مورد غبار موضع درستتر را انتخاب کرده بود
متاسفانه به جای اعتراف به اشتباهات گذشته و معذرت خواهی از مردم. جعل سازی تاریخ قرن گذشته توسط باند خپ(خلق و پرچم)به خصوص، گروه های اسلامی ودیگر گروه های چپ دامن زده میشود. که دانسته و نداسته اشتباه های خود را تبرهه میکند و آب بیشتر با آسیاب استعمار میریزند.
بطور مثال اسماعیل بلخی که به اثر حمله قلبی در گذشته را شهید میخوانند. که هم تاریخ را جعل نموده و هم به کلمات را از معنا خالی میکنند. دوست دیگر در مورد گفت که بلخی قبل از دهه دموکراسی در دوران جوانی و زندان مبارز بود برایش قابل ارزش است نه بعد در خدمت دولت قرار گرفت. گفتم بنظرم دوره دوم چون نظر به شناخت تا اندازه ای تعدیل اش قابل قدر است. تا نظر شما چه باشد؟