جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس 1818– 1883 : بخش ۴

«»بی شک مارکسیسم یکی از جنبش های فکری عمدهٔ قرن نوزدهم و بیستم‌ به شمار می آید و در طی صد و چند سال گذشته تأثیر گسترده ای بر تاریخ و اندیشهٔ غربی و جهانی گذاشته است۰انقلاب روسیه « وچین»!بر پایهٔ تعبیری از مارکسیسم به نوسازی و صنعتی کردن بخشی از جهان انجامید

۰در غرب نیز دولت رفاهی تا اندازه ای تحت تأثیر گسترش جنبش ها و اندیشه های سوسیالیستی و رادیکالی پدید آمد که خود از طریق مارکسیسم در قرن بیستم جان تازه ای گرفتند۰به طور کلی مارکسیسم به معانی مختلف؛ تحت تأثیر عمده ای در رادیکال کردن جو فکری قرن بیستم در سطح جهان گذاشته است۰با این همه در خصوص وحدت یا تعارض درونی و نیز محتوا و جوهر آن بین مارکسیست ها اختلاف نظر وجود داشته است؛هر چند همگی به شیوه ای تعبیر خود از مارکسیسم را به آثار مارکس مستند می کنند و مدعی صواب و صحت آن تعبیر هستند۰بدین سان در طی قرن بیستم انواع گوناگونی از مارکسیسم پدید آمد که در بیشتر موارد حتا از حدود مقصود خود جناب مارکس نیز فراتر رفت۰طبعأ از آنجا که نمی توان انواع گوناگون و متعارض مارکسیسم را حاصل جمع اندیشه های مارکس به شمار آورد۰بنابر این مارکسیسم بسیار گسترده تر از اندیشه های مارکس است۰همچنین فروپاشی نظام سوسیالیستی از نوع روسی آن و بلوک شرق به ما نمایاند که دیگر عصر مرجعیت اساتید اندیشه که نظریه های فلسفی و علمی خدشه ناپذیر صادر کنند سپری شده است؛ چه به نام دین باشد و چه تحت نام ایدئولوژی های مدرن و غیر دینی۰کسانی که این موضوع را درنیافته اند؛ حداقل دوقرن دیرتر ‌پا به جهان نهاده اند۰اکنون به دانشگاه رفتن و تحصیلات مارکس در شهر « بن» آلمان می پردازم و همچنین ارسال نامه از جانب پدر و مادر به فرزند سوگلی شان جناب مارکس جوان۰روز شنبه هفدهم اکتبر 1835؛ سه هفته پس از دریافت دیپلم از دبیرستان «لیسه» صبح زود مارکس در مقابل اسکلهٔ شهر « تری ار »در میان تمامی اهل فامیل: مادر ؛ پدر ؛ برادران و خواهران؛ آماده ایستاده بود! امروز روز مهمی در زندگانی او و زندگی فامیل مارکس به شمار می رفت؛ زیرا امروز ( Glucks Kind ) « کودک خوشبخت» که مایهٔ امید آیندهٔ فامیل مارکس بود به دانشگاه می رفت! او نخستین نفری از فامیل مارکس ها بود که به ساحت دانشگاه قدم می گذاشت و ضمنأ آخرین آنها! پدر مارکس همه چیز را برای چنین روزی و چنین واقعه ای پیش بینی و آماده کرده بود۰پدر مارکس به او گفته بود: « من می خواهم که تو آن بشوی که من همیشه برای خودم آرزو می کردم۰در صورتی که مثل تو در چنین وضعیت و فرصت مناسبی پا به دنیا گذارده بودم» دانشگاه بن علاوه بر دانشکدهٔ حقوق ؛ دانشکده های دیگری مانند : پزشکی و فلسفه و علوم دینی پروتستان و علوم دینی کاتولیک نیز داشت۰دانشکدهٔ حقوق در شهر بن آن زمان هفت استاد داشت که هر کدام در رشتهٔ خاصی جداگانه تدریس می کردند: حقوق رومی ؛ حقوق آلمانی ؛ حقوق بین‌الملل ؛ حقوق دینی پروتستان و کاتولیک ؛ حقوق مدنی کشور پروس ؛ حقوق جنائی و فلسفهٔ حقوق۰برخی از این کلاسها برای عموم آزاد و بعضی دیگر مخصوص دانشجویان دانشکدهٔ حقوق بودند۰حضور دانشجویان درکلاسهای درس اجباری نبود؛ بلکه فقط لازم بود که در آخر هر سال استاد مربوط دفترچهٔ را که نشان می داد دانش آموز برای این کلاس نام نویسی کرده است و وجه لازم را پرداخته است امضاء نماید۰شهر بن برای جوانی مانند مارکس شهری بی اندازه جالب و تحریک کننده بود۰شهری که با جمعیتی بیش از چهل هزار نفر تقریبأ چهار برابر بزرگ‌تر از شهری بود که تاکنون مارکس در آنجا زندگی کرده بود۰شهری که تعداد زیادی از استادن معروف آلمان « پنجاه و هفت نفر استاد در سال 1839» در کار تدریس هفتصد دانشجو بودند۰در آمد اغلب مردم شهر بن مستقیم و یا غیر مستقیم به وجود این دانشجویان ارتباط داشت و مردمانش به وجود چنین دانشگاه معروفی افتخار می کردند! مارکس که اصولن درونی پر آشوب و ماجرا جو داشت بلافاصله خود را در این دریایی متلاطم و پر آشوب افکند۰با آن که پدر و مادر مارکس به شدت مایل به اطلاع از وضع تحصیلی مارکس بودند ولی سه هفته را در بر گرفت تا مارکس نخستین نامه را برای خانواده اش بنویسد۰گوئی مارکس می خواست به عمد خود را از بند و قیود و آدابی که بین فامیل ها حکم فرما بود آزاد نماید۰دو نامهٔ که مارکس برای پدرش ارسال داشت بسیار مختصر و تقریبأ تنها مضمون آنها در خواست وجه یعنی پول بود۰این دو نامه را مارکس بسیار با عجله و با خط ناخوانائی نوشته بود۰پدرش به مارکس می نویسد: نامه های تو به اندازه ای بد خط نوشته شده اند که من به زحمت می توانم آنها را بخوانم۰پدر و مادر مارکس به دو علت نگران وضع پسرشان بودند: یکی به علت عدم توجه مارکس به اقتصاد و وام گرفتن او از اشخاص مختلف و دیگری آگاهی آنها از ضعف مزاج او۰به خصوص آن که بیماری سل تا آن زمان موجب مرگ چند تن از فامیل مارکس شده بود۰پدر مارکس به فرزندش چنین می نویسد:« به سلامتی مزاج خودت اهمیت بده ؛ در حینی که برای قدرت و پاکی روان خودت تلاش می کنی برای سلامتی مزاج خودت نیز همت بگمار زیرا نباید فراموش کنی که در این دنیای بی رحم بدن ما همواره با روان ما در جنگ می باشد۰یک دانشمند بیمار بدبخت ترین اشخاص دنیاست»مادر مارکس نیز مانند پدرش بسیار نگران سلامتی و وضع اقتصادی او بودند۰مادر مارکس نامة سراسر مهرآمیز به پسرش بدین مضمون می نگارد: « پسر بسیار عزیزم: با لذت و رغبت زیاد قلم را در دست دارم که برایت بنویسم— مدتی زیادی است نامهٔ را که پدرت نوشته است برای فرستادن حاضر است؛ اما من بوده ام که نمی توانستم ‌نوشتن را شروع نمایم؛ که شاید در این میانه از تو نامهٔ برسد که خبر از تندرستی تو داشته باشد۰باور کن که من همیشه سلامتی تو را می خواهم۰شکر خدا را که ما همه سلامت هستیم و همه مشغول فعالیت می باشیم۰ادوارد هم سعی خودش را می کند« منظور برادر کوچک مارکس است» امیدوار هستیم که بتوانیم از او هم یک آدم مفیدی بسازیم۰تو‌ نبایستی فکر بکنی که من چون زن هستم می خواهم از جزئیات زندگی تو آگاه باشم۰بسیار علاقه مند هستم بدانم که زندگانی خودت را چگونه ترتیب داده ای؟ و آیا به صرفه جوئی در زندگی خود اهمیت می دهی ؟ به ویژه در بارهٔ چیزهای کوچک زندگی؟ من به خودم اجازه می دهم که به تو گوشزد کنم که هرگز نبایستی پاکیزگی و نظم را در زندگانی بی اهمیت بدانی!زیرا سلامتی و خوشی کاملن مربوط به این دو عامل می باشند۰مواظب باش که اتاق ات را مرتبأ خوب و پاکیزه نگاه بدارند— و مخصوصأ برای این کار برنامهٔ مرتبی ترتیب بده و خودت را هم؛ ای کارل عزیزم ؛ هر هفته با ابر و صابون خوب بشوی!وضع قهوه چطور است؟آیا باید خودت آن را درست کنی؟ مایل هستم که مرا از جزئیات زندگی خودت مطلع بداری۰حوصله ای تو نباید از نوشته های من تنگ بشود۰از کوچک تا بزرگ همه را برای من بنویس۰تندرست بمانی۰اگر برای جشن نوئل چیزی به خصوصی آرزو داری برای من بنویس۰هرچه باشد من آن را با کمال میل برای تو فراهم خواهم آورد۰به سلامتی! سعی کن همیشه خوب پاکیزه باشی ای کارل عزیز من؛ همیشه خداوند و پدر و مادرت را در نظر داشته باش! خدا حافظ! مادر دوستدارت — هانریت مارکس ۰بچه ها همه سلام می رسانند و تو را می بوسند۰تو برای همیشه از همه بیشتر دوست داشتنی هستی۰»مادر و پدر مارکس مانند هر پدر و مادر دیگری نگران وضع جسمی و سلامتی و وضع اقتصادی او بودند و به خصوص نامهٔ مادر مارکس بسیار عاطفی و مادرانه است۰بعید می دانم که مارکس به تمام پرسشها و خواست های که مادرش در نامه مطرح می کند پاسخ داده باشد؛ چون مارکس نه حوصله اش را داشته و شاید هم نه وقتش را۰( از ما سؤال می کنند: اکنون که اکثریت مردم کشور ما مارکسیسم را به مثابه افکار هدایت کننده پذیرفته اند آیا باز می توان آن را مورد انتقاد قرار داد؟ البته که می توان۰مارکسیسم یک حقیقت علمی است و از هیچ انتقادی وحشت ندارد۰اگر مارکسیسم از انتقاد وحشت می داشت و اگر با انتقاد مغلوب می‌شد دیگر به هیچ دردی نمی خورد۰مگر نه این است که ایده آلیستها هر روز و به طرق گوناگون مارکسیسم را به باد انتقاد می گیرند؟ مارکسیستها نباید از انتقاد هیچ کسی ترس و وحشت داشته باشند۰به عکس مارکسیستها باید خود را در آتش انتقاد و در توفان مبارزه آبدیده کنند؛رشد و تکامل دهند و مواضع نوینی را تسخیر نمایند۰ « مائو تسه دون: چهار رسالهٔ فلسفی؛ ۱۱۶؛ چاپ پکن » ) شعار زیبا اما در عالم واقعیت هم در شوروی و هم در چین و سایر کشورهای به اصطلاح سوسیالیستی درست بر عکس آن اتفاق افتادند و کوچکترین نقد و انتقاد را بر نمی تابیدند و هر صدایی معترضی را در نطفه خفه می کردند۰در ضمن چه ایده آلیستها و چه دیگر متفکرین اگر مارکسیسم را نقد می نمودند نه در آن کشورها سوسیالیستی بلکه در جهان نسبتأ آزاد این کار را انجام می دادند۰جناب مائو مارکسیسم را یک حقیقت علمی می نامد و معلوم میشود که ایشان معنی علم را نیز نمی دانستند؛ زیرا نخستین شرط یک نظریه ای علمی ابطال پذیر بودن آن است و دانشمند و عالمی که یک نظریهٔ علمی ارائه می دهد مکلف است که راه ابطال اش را هم نشان دهد۰در جهان علم هیچ نظریهٔ مطلقی و حقیقت مطلقی معنا ندارد و پذیرفتنی نیست۰ کلی گویی و کلی بافی نه علم است و نه حقیقت؛ فقط یک ادعا هست و بس۰حتا در مطلق بودن فیزیک و همهٔ علوم‌ دیگر نیز تردیدی جدی وجود دارد تا چه رسد به کلی گویی های پر تبختر ادیان و ایدئولوژی های رنگ و وارنگ چپ و راست۰با گزافه گویی شاید بتوان برای مدتی سیاهی لشکر دور خود جمع کرد اما هرگز نمی توان اهل اندیشه و آگاه را فریب داد)

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها