جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس۰ 1818 — 1883 « بخش ۵ »

پس از مرگ هگل؛پیروانش به دو شاخهٔ هگلی های راست و هگلی های چپ تقسیم شدند۰شاخهٔ راست هگلی ها از نقطه نظر دین شناختی و سیاسی؛تفسیر های محافظه کارانه‌ از آثار هگل ارائه دادند۰هدف آنها آشتی دادن فلسفهٔ هگل با مسیحیت بود۰هگلی های راست گرا از نظر سیاسی سنت گرا به شمار می آمدند۰شاخهٔ چپ هگلی ها؛سر انجام به دیدگاهی زیبایی شناختی کشیده شدند۰بسیاری از آنان از نظر سیاسی به اندیشه های انقلابی گرایش داشتند

 

۰این گروه از شاخهٔ چپ هگلی؛که از نظر تاریخی واجد اهمیت فراوان هستند؛شامل لودویگ فوئر باخ؛ برونو باوئر ؛ فرید ریش انگلس ؛ ماکس استیرنز و کارل مارکس می شود۰در سراسر قرن بیستم توجه به هگل عمدتأ به خاطر رابطهٔ او با جنبش های فلسفی چون اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم زیاد بود۰در فرانسه دیدگاه خاصی از هگل گرایی در میان نسلی از اندیشمندان مانند ژان پل سارتر پا گرفت۰در آلمان عناصر مهم اندیشهٔ هگلی با رویکرد های مکتب فرانکفورت و سردمداران آن از جمله : آدورنو ؛ مارکوزه ؛ و سپس هابرماس نزدیک شدند۰بر گردیم به زمان جوانی و دانشجویی جناب مارکس در شهر بن و برلین و گام به گام با او پیش برویم۰مارکس برای ترم زمستان در نه‌ رشته نام نویسی نمود۰وقتی پدرش از این اقدام او آگاهی یافت؛به او هشدار داد:«نه رشته به نظر من خیلی زیاد می آید۰من مایل نیستم که تو بیش از آن که مغز و بدن می تواند تحمل کند برای خودت زحمت ایجاد کنی۰»در نتیجه مارکس سه رشتهٔ زیبائی و ظرافت و ادبیات لاتین را از برنامهٔ خود حذف نمود و به شش رشتهٔ دیگر یعنی سه رشتهٔ حقوق و سه رشتهٔ شعر و ادبیات ادامه داد۰مارکس به طور مرتب و پی گیر در کلاس های درس حاضر می‌شد۰‌پدر مارکس گمان نزدیک به حتم داشت که وضع مزاجی پسرش در نتیجهٔ استعمال زیاد مشروبات و سیگار و در ضمن غرق شدن در تحصیل صدمه دیده است و مجددأ به او هشدار داد که حد وسط را نگاه بدارد۰مارکس در همان زمان به پدرش نوشت و اذعان نمود که به وضع مزاجی اش خلل وارد آمده است۰مادرش نیز به پسر سمج اش توصیه کرد که بیشتر مواظب خواب و خوراک و استراحت خود باشد۰مادرش همچنین به مارکس نوشت: «اگر از زیاده روی ها پرهیز کنی! زیاد قهوه و شراب مخور و از خوردن غذاهای بسیار تند؛ پر از فلفل و چاشنی های تند بپرهیز؛ زیاد سیگار مکش۰شب ها زود به رختخواب برو و بامداد زود از خواب بر خیز؛ مخصوصأ مواظب باش که سرما نخوری؛ به رقص مرو تا آن که حالت دوباره کاملن خوب شده باشد—شاید به نظر تو کارل عزیزم؛ کمی مسخره بیاید که من دارم مانند یک پزشک به تو دستور می دهم۰باید بدانی که چگونه دل پدر ها و مادرها برای فرزندانشان که کسالت دارند در حال اضطراب است۰تو نمی توانی بدانی خوب بدانی که وضع مزاجی تو تا کنون چه ساعاتی ناراحتی برای ما به وجود آورده است۰مارکس از حال خودش به والدینش خبری نفرستاد! یک صفحه از نامهٔ که پدر مارکس در تاریخ اول ماه مه 1836 به او نوشته است در بایگانی «جمعیت دوستداران تاریخ علوم اجتماعی» در آمستردام موجود می باشد و این برگ نشان می دهد که مارکس به نامه های مادرش پاسخ نمی داده است: پدرش می نویسد«کارل عزیز من از تو استدعا دارم راجع به هرچه می خواهی بنویسی بنویس —اما بنویس! موجبات آسودگی خاطر مادرت را فراهم ساز»مارکس تنها قدمی که برای آرام نمودن خیال پدرش برداشت این بود که تعداد رشته‌های درس خود را برای ترم بهار از شش به چهار تقلیل داد:سه رشته در دروس مربوط به حقوق و یک رشته ادبیات را نگهداشت—در ضمن مارکس به طور کلی اشتیاق خود را نسبت به دروس رسمی دانشکده از دست داد کلاس های حقوق دیگر برای مارکس جالب و جذاب نبود و او شروع کرد به این که به تدریج همه چیز را پیش خود بیاموزد۰از این پس علاقهٔ او بیشتر متوجه پژوهش در وضع دانشجویان گردید و به عضویت یکی از حلقه های دانشجویان در آمد۰و به زودی رهبری این حلقه را در دست گرفت۰ابتدا مارکس به عضویت دو حلقهٔ دانشجویان در آمد:یکی «حلقهٔ ادبی» و دیگری«حلقهٔ خلقی و اجتماعی» اما هنوز او امیدوار بود که روزی شاعری مشهور و اهل ادب بشود۰به همین منظور مارکس به حلقهٔ سومی که نام«دستهٔ شاعران»را داشت و توسط چند تن از دانشجویان نویسنده و انقلابی تشکیل شده بود پیوست۰ورود مارکس به جرگهٔ شاعران نگرانی پدرش را در بارهٔ آتیهٔ پسرش را تشدید نمود۰مارکس به تدریج متوجه فعالیت های سیاسی که در دانشکده های مختلف دانشگاه بن موجود بود می‌شد و برای پدرش غیر قابل قبول و تجسم بود که جوانی با استعداد همه نوع شرایط طبیعی و اجتماعی برای او فراهم بود و می توانست در آینده یک وکیل دعاوی و حقوق دان برجسته ای بشود۰حال ترجیح می دهد که در عوض شاعری پیشه سازد و در صحنهٔ سیاست وارد گردد۰‌همچنین پدر مارکس معتقد بود که پسرش کارل استعداد و غریزهٔ طبیعی لازم برای شاعر شدن و یا ادیبی مشهور گردیدن را ندارد۰مارکس همچنین به حلقهٔ دیگری از دانشجویان به نام ( Landsmannschaft) ( لاندس مان شافت) پیوست۰عضویت در این حلقه خواسته های اجتماعی و احساسات درونی جوانی که در سر کلاسهای رسمی درس ارضاء نمی شد را فراهم می نمود۰در گرد هم‌آئی های این گروه دائمأ در گیریهایی در سطح عقاید مختلف طبقاتی بین دانشجویان که از ردهٔ بورژوازی متوسط بودند صورت می گرفت و مارکس که هوش بسیار تیز و سرشار و زبانی بسیار تند داشت به زودی رهبری این دستهٔ اخیر را نیز به دست گرفت۰در هر حال افراد این دو دسته که کم و بیش همگی از همان قماش مارکس بودند ساعت های زیادی از وقت خود را به شب زنده داری و آواز خوانی و خود نمائی و می گساری و مستی و درگیری هائی که بعضی اوقات به مجروح ساختن یکدیگر و حتا به دوئل منجر می گردید می نمودند۰در موقع ترک دانشگاه بن و انتقال به دانشگاه برلین در مدارک تحصیلی مارکس چنین نوشته شده است:« این دانشجو به علت برهم زدن آرامش محیط دانشگاه و باده گساری به مدت ۲۴ ساعت به زندانی شدن محکوم گردید۰اما خلاف دیگری در ارتباط با او نه از نظر اخلاقی و نه از لحاظ مالی به اطلاع مقامات مدیریت دانشگاه نرسیده است۰و بعدأ معلوم گردید که مارکس در شهر کلن متهم به حمل اسلحه ( خنجر کوچکی تیزی ) که در آنجا ممنوع می باشد شده است تحقیقات در بارهٔ این امر در جریان است۰» البته باید افزود که در آن زمان مارکس هنوز بسیار جوان بوده و زیر بیست سال داشته که برای یک جوان انجام چنین کارهای چیزی عجیبی نمی باشد؛ به ویژه برای مارکس که از همان نوجوانی آدم ماجراجو و کنجکاو بوده و سر پر شور داشته است۰ اما چرا و به چه علتی مارکس دانشگاه بن را ترک نمود و عازم برلین شد؟ قضیه از این قرار است: اواسط تابستان 1836 مارکس به دوئل دعوت شد۰رقیب مارکس یکی از دانشجویان حلقهٔ بوروسیا« Borussia »بوده است۰در هر صورت آن دانشجو بیش از مارکس به شمشیر بازی آشنا بوده است۰زیرا او بر مارکس فائق آمد و در این دوئل یک چشم مارکس مجروح شد!پس از دریافت این خبر پیمانهٔ صبر هانریش پدر مارکس لبریز شد و برای او قطعی گشت که دانشگاه بن دیگر برای پسرش جای مناسبی نیست! مارکس هم با این تصمیم پدرش موافقت نمود۰پدر مارکس روز اول ژوئیه 1836 نامهٔ به دانشگاه بن بدین مضمون فرستاد: «من به پسرم کارل نه فقط اجازه می دهم بلکه تصمیم خودم را اعلان می دارم که او برای ترم آینده به دانشگاه برلین منتقل بشود۰ پدر مارکس این نامه را به طور رسمی امضاء نمود : هانریش مارکس وکیل دعاوی دادگستری۰» یک سال بعد یعنی در تاریخ 18 نوامبر 1837 مارکس افکاری را که در آن روزها او را ناراحت کرده بودند و هنوز هم او را رنج می داد به پدرش چنین شرح می دهد۰« وقتی من خانه را ترک کردم دنیای جدیدی در برابرم خود نمائی کرد؛ دنیائی که آکنده از عشق بود؛ عشقی که از طرفی مرا سرمست می نمود و از طرف دیگر همه نوع امید مرا قطع می کرد؛ به طوری که حتا سفر آن چند روز به سوی برلین ؛ سفری که اگر در هر موقعیت دیگری صورت گرفته بود مرا که همواره از حرکت و مشاهدهٔ چیزهای جدید لذت می برم به حد کمال سر گرم می نمود۰نه فقط هیجانی در من به وجود نیاورد بلکه بر عکس به فرسودگی من به درجهٔ قابل ملاحظهٔ افزود۰سنگ های که در اطراف جاده افتاده بودند از جان بی روح من بی جان تر و مرده تر نبودند۰و شهر های پر سر و صدای سر راه از خونی که در بدن من در حرکت بود پر شورتر و پر هیجان تر نبودند و غذا های که در رستوران ها روی میز چید شده بودند از تخیلات و اندیشه هایم غیر قابل هضم تر نمی بودند۰و هیچ زیبائی هم از ژنی زیباتر نبود۰» هدف از آوردن نمونه های از زندگی جناب کارل مارکس این است که نشان دهم حتا مردان بزرگی چون کارل مارکس نیز مانند هر انسان دیگری مشکلات ؛ گرفتاری ها ؛ محبت ها ؛ عشق ها ؛ نفرت ها؛ عصبانیت ها؛ اشتباهات ؛ خطاها ؛ حماقت ها ؛ آرزوهای شخصی و دغدغه های خودشان را داشته و دارند۰ اما با یک تفاوت که مردان بزرگ اهل اندیشه ورزی و مبارزه نیز هستند و هیچوقت تسلیم ناملایمات و سختی های زندگی نمی شوند۰( هیچ اندیشهٔ نمی تواند از مرزهای زبانی اش در گذرد؛ هیچ زبانی نیز قادر نیست از مرزهای فرهنگی اش فراتر رود۰ زبان عملن اندیشهٔ ما را محدود می سازد و فرهنگ زبان ما را۰ زنده یاد آرامش دوستدار )

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها