آلمان از زمان جنگ جهانی اول در افغانستان دلچسپی داشت. روابط آلمان و افغانستان که در زمان غازی امان الله خان با آموزش شاگردان و کارمندان افغان و تطبيق برخی پروژه های انکشافی آغاز شده بود، بعد از تغير رژيم امانی به رژيم خاندانی نادرشاه نيز ادامه يافته
و تا جنگ دوم جهانی با کمک های اقتصادی به افغانستان افزایش يافت.. رژيم امانی، آلمان را به حيث يک قدرت جهانی سوم برای توازن بين نفوذ سياسی شوروی و انگليس انتخاب کرده بود. اهداف رژيم امانی بدست آوردن مصؤنيت سياسی و وسايل عصری ساختن و انکشاف افغانستان بود.
اما برخلاف رژيم امانی، هدف پاليسی هاشم خان صدراعظم بقای سلطۀ خاندان خودش بود، نه منافع کشور. او که در دوستی و اتکا بر انگلیس هااز بهبود روابط با اتحاد جماهیر شوروی خودداری ميکرد، به روابط سیاسی و تجارتی خوب و همکاری دوستانه با آلمان، ایتالیا و جاپان ، که بعدها در دوران جنگ دوم جهانی به کشورهای محور تبدیل شدند، ادامه داد. چنانچه اعمار پل ها و سرک ها توسط مؤسسه عمرانی و نظامی تودت (Organisation Todt)، عصری سازی مخابرات توسط زیمنس و تلفنکن، تأمین تجهیزات به اردوی افغانستان، انجام پرواز های منظم و مستقيم لوفت هانزا به کابل، قرضۀ ده ساله پنجاوپنج (۵۵) میلیون مارک برای تمويل پروژه های انکشافی و جذب يک صد و پنجاه (۱۵۰) متخصص آلمانی در صنعت نساجی، برق و سایر پروژه ها در سال ۱۹۳۵ در گسترش روابط با آلمان سهم داشت . بنابراین در زمان جنگ افغان ها علاقه و همدردی خاصی نسبت به آلمان ها داشتند.
هيچ جای شکی نيست که آلمان هم در افغانستان در پهلوی اهداف اقتصادی اهداف سياسی هم داشت، و طرفداران آلمان در داخل رژيم مانند سردار شاه محمود خان، سردار محمد داؤد خان ، خود محمد ظاهرشاه، و بلاخره عبدالمجيد خان زابلی، يکی از قدرتمند ترين و تأثيرگذار ترين شخصيت خارج از خاندان طلائی که بعد ها به وزارت اقتصاد ملی رسيد، و حتی بعد از استعفا هم از پاليسی های اقتصادی رژيم خاندانی نظارت ميکرد، در تحکيم اين روابط سياسی و اقتصادی نقش و سهم مهم داشتند.
نشيب و فراز ها در روابط با آلمان
البته روابط رژيم خاندانی با آلمان دارای نشيب و فراز هايی هم بود. فکتور های عمدۀ که باعث شک و شبه و مشکلات شده بود، عبارت بودند از:
1. قتل های سه گانه: با وجوديکه رژيم خاندانی ميدانست که دولت آلمان نميتواند به هيچ نوعی در سه قتل مهم و پيهم سردار محمد عزيز خان پدر سردار داؤد خان در آلمان، يک مامور سفارتخانۀ انگليس در کابل و محمدنادر شاه نقشی داشته باشد، بدون شک روابط آن با آلمان متأثر شد، چون عاملين هر سه قتل (سيد کمال، محمد عظيم خان منشی زاده و عبدالخالق) يک وجه مشترک سوابق تحصيلی در مؤسسات تعليمی آلمان داشتند.
2. سوابق دوستی آلمانی وغازی امان الله خان: اين سوابق دوستی و همکاری هميشه طرف شک و ترديد رژيم خاندانی قرار داشت.
3. امکان برگشتاندن دوباره غازی امان الله خان: آلمان خواهان برگشت دوبارۀ امان الله خان به تاج و تخت کابل بود، چون او ميتوانست اقوام سرحد آزاد، پشتون های ساکن مناطق تحت حاکميت انگليس ها و حتی مسلمانان هند را به قيام عليه انگليس ها تحريک کند.
در دوران جنگ عمومى دوم هيتلر هم ميخواست براى ضربه به رقيب انگليسى اش در هندوستان، غازى امان الله خان را دوباره برتخت سلطنت بنشاند. ولی غازى امان الله خان همانطورى که در دوران اغتشاش سقوی به قيمت ريختن خون افغانها نخواست تاج و تخت خود را حفظ کند، يکبار ديگر قبول نکرد که به اتکاى نيرو هاى بيگانه بحيث يک شاه دست نشانده، تاج و تخت ازدست رفته اش را دوبار حاصل کند، لذا به جواب نامۀ هيتلر نوشت که «از پیشنهاد شما مطلع شدم. بایستی برای آن برادر گرامی خاطر نشان سازم که به هیچ اسم و رسم خواهان تاج و تخت سلطنت در افغانستان نمیباشم. خاصتاٌ که تاج و تخت افغانستان به ذریعه یک کشور غیر، ولو هم نژاد و برادر، بمن اعاده گردد. آنهم مشروط باشد بخواستهای سیاسی آن کشور غیر، من هیچگاه حاضر نمی شوم از برای گرفتن تاج و تخت سلطنت حیثیت ملت افغانستان را پایمال کنم. امید است که معذرت مرا بپذیرید.» (داستانهای چند از تاریخ سیاسی" تالیف خیر محمد بایگان، صفحات ٢٩٨- ٢٩٩).
به روايت آقاى بايگان، بعد از انکه قواى امريکائى در سال ١٩٤٥ برلين را اشغال و به اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ دولت نازى دسترسى پيدا کردند، از طريق امواج راديو، اسناد مربوط به ساير کشورها را فهرست وار اعلام داشتند که در آن از افغانستان نيز نام برده شده بود. شاغلى محمد على شيرزى رئيس عمومى هوتل ها که در آن زمان بحيث سکرتر اول در سفارت افغانستان مقيم ايتاليا ايفاى خدمت مينمود، باشنيدن اين خبر فوراً با وزارت خارجۀ افغانستان در تماس شده و آنها امر دادند تا نقل اسناد مذکور را از مقامات امريکا در برلين تقاضا و بصورت سرى به وزارت خارجه ارسال دارد. به گفتۀ محمد على شيرزى اين اسناد در آرشيف وزارت خارجۀ افغانستان موجود بوده است.
نقش عبدالمجيد خان زابلی در انکشاف روابط با آلمان
از جمله عواملی که در انکشاف مناسبات اقتصادی افغانستان با آلمان نقش مهم داشت يکی هم رول شرکت هاشمی و مدير متشبث و فعال آن عبدالمجيد خان زابلی بود که يک خانم آلمانی داشت. عبدالمجيد خان فرزند تاجر معروف عبدالحکیم تره کی متولدهرات بود که در سال ۱۹۱۳ میلادی با پدرش به تاشکند رفت و با همراهی کاروان اموال تجارتی اش در مربوطات شوروی تجارب تجارتی کسب کرد.
زابلی در سال ۱۹۲۰ میلادی در سفارت افغانستان در مسکو با سفير آنوقت افغانستان، سردار هاشم خان برادر جنرال نادرخان، آشنا و روابط نزديک و تنگاتنگ پيدا کرد. او در سال ۱۹۲۸ میلادی هنگام سفر غازی امان الله خان در مسکو بود. در سال ۱۹۳۰ به جرمنی رفت و در برلین رحل اقامت افگند و به کار تجارت مصروف شد.
زابلی در ياداشت هایش می نویسد که «موقعيکه اعليحضرت شهيد [محمد نادر شاه] زمام امور را بدست گرفت، من در آلمان به کار تجارت اشتغال داشتم. در آن موقع تلگرافی از ايشان بدستم رسيد که از من خواسته بود تا هر چه زودتر به کابل بيايم. من به علت مصروفيت های شخصی مؤفق به اين کار نشدم. بعدا تلگرام دوم از اعليحضرت برايم رسيد که مجددا از من دعوت عاجل سفر به افغانستان شده بود که باز هم مؤفق نشدم تا به اين دعوت لبيک بگويم. مدتی بعد وی به برادر خود سفير صاحب شهيد [محمدعزيز خان ] که در آن موقع در ماسکو بود وظيفه سپرد تا به برلين آمده و مرا همراه خود به افغانستان ببرد». (يادداشت های عبدالمجيد زابلی ص ۷).
وی می نویسد که "سفیر صاحب تصویری از وضعیت خراب و نابسامان وطن را برایم ترسیم کرد و گفت که پس از فتح کابل در خزانۀ دولتی فقط هشت هزار افغانی پول باقی است . شیرازۀ امور اقتصادی يکسره از هم گسیخته و درچنین شرایط به شخصی نیاز است تا در علم اقتصاد وارد بوده و اقتصاد کشور را بر بنياد اصولی بنا نهد که پیشرفت های جهان امروز مستلزم آنست و اعلیحضرت برای این امر مهم شما را برگزیده اند."
به این ترتیب عبدالمجید زابلی همراه با سردار محمدعزیز خان، سفیر افغانستان در مسکو، دوباره به افغانستان برگشت.
عبدالمجید خان زابلی "شرکت سهامی هاشمی" را بنا نهاد که بعدا نام آن به بانک ملی افغان تبديل شد.وی از تجار در هرات، قندهار، کابل و سایر نقاط کشور در مدت کوتاهی مبلغ پنج ملیون افغانی جمع کرد و هاشم خان صدراعظم نيز با پرداخت دو ملیون افغانی در این پروسه سهم گرفت. زابلی اعتراف ميکند که «سرمايداران خصوصی که غرض ايجاد ريفورم در اقتصاد کشور وارد صحنه شدند، صد در صد به خواهش خود اين کار را نکردند بلکه تا حدودی فشار دولت نيز وجود داشت». (يادداشت های عبدالمجيد زابلی ص ۸).
عبدالمجيد خان زابلی بعد از هاشم خان، و با استفاده از قدرت هاشم خان، نقش عمده و اثر گذاری در تأسيس تشبثات پر منفعت مالی، تجارتی و صنعتی ای داشت که خود هاشم خان و اعضای خانوادۀ نادرشاه در آن از جملۀ سهمداران مهم بودند. هدف اين پاليسی محدودساختن تشبثات انفرادی توسط هاشم خان، ايجاد شرکت های سهامی، انحصارات و امتيازات خاص و تراکم سرمايه، و انتقال سرمايه به امريکا به بهانۀ پشتوانۀ پولی بود.
مؤرخين، دانشمندان و نويسندگان متعدد افغان راجع به حرص و آز و زراندوزی های هاشم خان صدراعظم مطالب زيادی نوشته اند. علاقمندان تاريخ معاصر افغانستان ميتوانند درين رابطه به فصل پنجم کتاب «استبداد سردار محمد هاشم خان و پيامدهای آن در افغانستان» تأليف دانشمند پرکار افغان، ک، پيکار پامير، مراجعه کنند، که تحت عناوين تجارت گوسفند توسط هاشم خان، کينه توزی هاشم خان در برابر اهالی هرات، طلا دزدی هاشم خان، تکه دزدی هاشم خان از مغازه های کابل و هاشم خان زر اندوخت ولی زکات نداد، به استناد نوشته های سيد مسعود پوهنيار، داکتر سيد هاشم صاعد، عبدالصبور غفوری، محمد هاشم زمانی، عبدالملک خان عبدالرحيمزی و ده ها هموطن ما از مثال های جالبی يادآوری ميکند و بر پاليسی های اقتصادی دوران جنگ دوم جهانی هم به اندازۀ کافی روشنی انداخته است.
(ادامه دارد)