جنگ سرد درجنوب آسیا:
اواخر دهه ۱۹۷۰ و به ویژه دهه ۱۹۸۰ شاهد تغییر در روابط ابرقدرت ها بودیم. با شروع "جنگ سرد دوم" یعنی وخامت روابط شوروی و آمریکا و پایان دوره تنش زدایی (دیتانت) که روابط ابرقدرت ها را در اواخر دهه ۱۹۶۰ و تا دهه ۱۹۷۰ شکل داده بود، جامعه بین المللی شاهد تعداد فزایندهای از درگیریهای منطقهای بودیم که با دخالت ابرقدرتها آغاز شده یا دامن زده میشد و تداوم می یافت.
رقابت ابرقدرتها شدتی را که در دهه ۱۹۶۰ از دست داده بود، دوباره به دست آورد. به اصطلاح دکترین رونالد ریگن در نهایت منجر به تغییر مفهوم استراتژیک سنتی مهار(شوروی) از طریق دادن موازنه در منطقه (Containment) به موضعی فعالترامریکا در حمایت از جنبشهای شورشی، به اصطلاح «مبارزان آزادی» که با رژیم های تحت حمایت شوروی در کشورهای در حال انکشاف می جنگیدند، شد. رابطه نزدیک بین بازیگران محلی یا ملی، اعم از دولت ها یا جنبش های آزادیبخش ملی، از یک سو و ابرقدرت ها از سوی دیگر، به دامن زدن به درگیری های قومی یا محلی با کمک های نظامی، لوجستیکی و ایدئولوژیک منجر شده و موجب بین المللی شدن این معضلات نه تنها در افغانستان، بلکه در مکانهایی مانند هندوچین، آمریکای مرکزی، شاخ آفریقا، آفریقای جنوبی و غرب آسیا نیزگردید. در همچو شرایط، ابرقدرت ها به پناهندگان اغلب به چشم «پیاده» دربازیهای ژئوپولیتیکی برای بیثبات کردن رژیمها در کشورهای مبدأ خود، می دیدند.
با ادامه افزایش تعداد پناهندگان در سراسر جهان، کشورهای پذیرنده پناهندگان اغلب دیگر قادر به مدیریت جریان پناهجویان به تنهایی نبودند و خواستار کمک کمیساری عالی پناهندگان میشدند.در نتیجه، این درگیریهای جدید برخاسته از خارج، پای کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل به ویژه در مکانهایی مانند آفریقا و آسیای جنوبی یا جنوب شرقی کشانده میشد که در آن رویارویی بلوکی انجام میشد. از زمان خروج شوروی در سال های 1988 تا 1989، افغانستان بی ثبات مانده است و موج های جدید پناهندگان علاوه بر آن افغان هایی که هنوز قادر به بازگشت به کشورشان نشده اند، ایجاد شده است. امروز افغان ها هنوز هم نماينده بزرگترين گروه مهاجر در جهان هستند.
یاد داشت بنیاد فیاض:
جنگ افغانستان یکی از این جنگهای جنگ سرد دوم بود. روسها در نیمهٔ سالهای ۷۰ شاهد تطبیق تدریجی پالیسی داود خان مبنی برکاهش تدریجی اتکا افغانستان به شوروی وگرم شدن روابط افغانستان با ایران، عربستان صعودی و پاکستان بودند. بدین ترتیب روسها پرچم و خلق را وادار به اتحاد وآمادگی برای کودتا علیه داود خان ساختند. سپس جنگ داخلی علیه حکومت مولود کودتای طرفداران شوروی از سوی مردم افغانستان براه افتاد. همزمان فعالیت استخباراتی امریکا در پاکستان، کشوری که مردم سرکوب شده توسط حکومت کودتائی وابسته به شوروی به آن فرار میکردند، آغازشد. تجاوز نظامی اتحاد شوروی در کریسمس ۱۹۷۹، به ابرقدرت رقیب یعنی ایالات متحده زمینه داد تا فعالیتهای استخباراتی خود در پاکستان را بطور بی سابقه توسعه دهد. پلان مشترک امریکا-پاکستان در این مرحله استفاده از احتیاجات تعداد روز افزون پناهجویان افغان در پاکستان به کمک بشردوستانه و استفاده از ضرورت تعداد رو به تزاید قوماندانهای جبهات قیام خود جوش ضد شوروی فعال در داخل کشوربه اسلحه، برای سمتدهی این جنگ در جهت منافع استراتیژیک امریکا در منطقه (آسیای مرکزی) و جهان (تضعیف شوروی) بود.
سرکوب مردم هزاران قریه توسط بمباران طیارات روسی و افغانی واختناق شدیدی که توسط خاد در شهر ها با دستگیری ها وشکنجهٔ متداوم هرمخالف احتمالی جریان داشت، مردم افغانستان را مجبور به فرار از کشور ساخت و با تأسف دامی برای شان توسط ISI و CIA در پاکستان گسترده شده بود. پناهجوئی که هیچ امکان دیگر معیشت نداشت، برای اینکه حق زندگی در یک کمپ و استفاده از کمکهای بشردوستانهٔ ملل متحد را پیدا کنند، مطابق به سیستم ایجاد شده توسط استخبارات پاکستان مجبور به عضویت در یکی از نتظیمهای هفتگانهٔ مورد اعتماد آی.اس.آی ساخته میشد وتحت کنترول دولت پاکستان قرار می گرفت. نکات ذیل که از مقالهٔ تحقیقی فوق نقل قول شده متکی بر آرشیف اسناد دسته بندی نشدهٔ UNHCR است ونکته به نکته در ضمن نقد چشم پوشی های خود کمیساری ملل متحد برای پناهندگان از اصول کاری اش، نشان میدهد که قبل از تجاوز شش جدی پاکستان و امریکا مشکل پناهجویان افغان را یک موضوع مؤقتی می پنداشتند. درجنوری ۱۹۸۰ کمیساری ملل متحد در پاکستان دفتر دایمی تأسیس کرد و در فبرروری همین سال، پاکستان تشکیلات و سیع برای تطبیق برنامه های وسیع خود و امریکا ایجاد کرد.مقاله از شیوهٔ کار پاکستان برای تحت کنترول کامل در آوردن پناهندگان افغان در پاکستان پرده بر میدارد. محتوی این مقالهٔ مستند و تحلیلی بخاطری حایز اهمیت خاص میباشد، که بر آرشیف یک سازمان معتبر بین المللی متکی است.
نکات نقل قول شده از مقاله:
- «در مجموعه آرشیف کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل، مسئله پناهندگان بین پاکستان و افغانستان را می توان به سال ۱۹۷۵ ردیابی کرد، جایی که اسناد هم نفوذپذیری سنتی مرزها و هم سیاسی شدن جابجایی جمعیت را نشان می دهد. هنگامی که منابع داخلی پاکستان تحت فشار قرار گرفت، دولت این کشوراز کمیساری عالی پناهندگان ملل متحد درخواست کمک کرد، اما اصرار داشت که مشارکت کمیساری عالی پناهندگان ملل متحد تا حد امکان نامشخص باشد ودولت پاکستان کنترل کامل عملیات پناهندگان را حفظ کند».((UNHCR, 10 April 1979, UNHCR Fonds 11 Series 2, 100-PAK.AFG)
- «با تجاوزنظامی شوروی در اواخر سال ۱۹۷۹، آشکار شد که بحران در کوتاه مدت حل نخواهد شد. کمیساری عالی پناهندگان سازمان ملل در جنوری ۱۹۸۰ یک دفتر دایمی در پاکستان تأسیس کرد و آنچه را که قرار بود به "بزرگترین برنامه کمکی که تا به حال توسط کمیساری عالی پناهندگان ملل متحدانجام شده" تبدیل شود، آغاز کرد. در دههٔ ۸۰، حدود سه میلیون پناهنده افغان در پاکستان وجود داشت».
- «در اواخر دهه ۱۹۷۰، مقامات پاکستانی با تفویض اداره پناهندگان به ایالت های مربوطه، آنها را مدیریت کردند. هنگامی که این روش به دلیل افزایش تعداد پناهندگان ناکافی شد، پُست «کمیساری ارشد پاکستان برای پناهندگان افغان» در فبروری ۱۹۸۰ در اسلام آباد ایجاد شد. اداره کمپهای این افسران همچنین مسئول اداره تمام کمک های سازمان ملل متحد بودند، به طوری که کمیساری عالی پناهندگان ملل متحد، هرگز مسئول مستقیم پناهندگان افغان در پاکستان نبود، بلکه باید از طریق مقامات ملی کار می کرد».
- «هنگامی که پاکستان در اپریل ۱۹۷۹ از کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل درخواست کمک کرد، اصرار داشت که این کمک ها از طریق حکومت پاکستان توزیع میشود. این روش در طول دهه ۱۹۸۰، علیرغم افزایش دامنه عملیات کمیساری عالی پناهندگان سازمان ملل متحد، تداوم یافت. همچنین به دلیل تعداد نسبتاً کم پرسونل کمیساری عالی پناهندگان سازمان ملل متحد (یعنی ده ها کارمند) بود که این کمیساری عالی مجبور به تکیه بر تشکیلات بسیار بزرگتردولت پاکستان بود، اما این لزوماً به معنای محدودیت خاصی برای کنترل بودجه آن بود».
- «می توان گفت که رابطه مهاجرین افغان با دولت پاکستان که پناهندگان را به «بازی بزرگ» (“The Great Game in Asia”, Foreign Affairs, Vol. 58, No. 4 (Spring), pp.936-951. ) روابط ابرقدرت ها در جنوب آسیا کشاند، تا حدی برای دو طرف سودمند بود: پناهندگان از سخاوتمندی میزبان برخوردار بودند در حالی که میزبان از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی از حضور آنها سود می برد، به ویژه در قالب حمایت ازسوی ایالات متحده، که سهم عمده ای در آن منازعه داشت. اما حضورپناهندگان نه تنها به پاکستان زمینه داد تا از حمایت خارجی برخوردار شود، پاکستان همچنین قصد داشت از این پناهندگان به طور مستقیم تر استفاده کند تا موقعیت مطلوبی در مناقشه با افغانستان برای خود ایجادکند».
- «استهل (Stahel) در مصاحبه با نویسنده می گوید که تنظیمهای جهادی افغانستان هیچ سیاستی از خود نداشتند، اما اهداف و فعالیت های آنها توسط پاکستان شکل گرفته و هدایت شده است. بهویژه اداره استخبارات بینسرویس (ISI)، سرویس ااستخبارات ارتش پاکستان. پاکستان این کنترول را با استفاده ازتنظیمها که به عنوان واسطه بین مقاومت افغانستان از یک سو و مقامات پاکستانی و دولت های خارجی از سوی دیگرتکامل یافتند، تأمین میکرد».
- «پس از کودتای محمداود خان، پسر کاکای شاه، در سال ۱۹۷۳، فعالین جنبش های سیاسی اسلامی شروع به پناه بردن به پیشاور، مرکز ایالت مرزی شمال غرب پاکستان (NWFP) نمودند. دولت صدراعظم سابق بوتو از آنها استقبال و حمایت کرد، اگرچه اوبا ا ایدئولوژی عمدتاً اسلامگرایانه آنها توافق نداشت. جنبش های اسلام گرا تنها جناح های افغان بودند که در سال ۱۹۷۱ درجنگ علیه هند؛ از پاکستان حمایت کردند و بوتو به دنبال استفاده از آنها به عنوان ابزاری علیه کابل در ساحهٔ اختلافات در مورد «پشتونستان» و بلوچستان و تسلط اسلام گرایان در افغانستان که پاکستان به آن امیدوار بود. زیرا در افغانستان در سال 1975، رهبری مقاومت اسلامگرا توانست حرکاتی براه اندازد اما متواری شد. با فرار عده بیشتر آنها در پیشاور پس از تسلط حزب دموکراتیک خلق در کابل، و به ویژه پس از تهاجم شوروی، حمایت پاکستانی هااز این گروه ها سیستماتیک تر شد. حکومت پاکستان توانست با مشروط ساختن دسترسی به امکان اسکان در کمپ ها ومستحق شدن کمک های بشردوستانه به عضویت دریکی از تنظیمهای هفتگانه مورد حمایت پاکستان، پناهندگان را وادار به عضویت در یکی از این احزاب کند. شرط عضویت دریکی از این تنظیمها در رابطه با توزیع اسلحه به قوماندانهای داخل کشورهم از جانب حکومت پاکستان وضع شده بود. بدین ترتیب مطابق به دام پهن شده توسط مقامات پاکستانی بایست همه پناهندگان افغان از طریق یک سیستم حمایتی بشردوستانه، وهمه قوماندانهاکه برای گرفتن اسلحه به پاکستان می آمدند، از طریق سیستم توزیع سلاح وادار به پیوستن به یکی از این تنظیمها میشدند. تنظیمهای هفتگانهٔ پشاوری رُشد سریع خود را مرهون همین موقعیت انحصاری و امتیازات دیگری بود که آی.اس.آی پاکستان تا حد زیادی به چهار حزب اسلامیست و به اندازهٔ کمتر به سه حزب سنتگرا میداد. والی قبل از کودتای نظامی حزب دموکراتیک خلق تعداد جمعی اعضای آنهااز صد ها نفر تجاوز نمیکرد و آنها برای حمایت از ادعای شان مبنی بر جنگ از جانب افغانستان، مبنای ارضی و نیروی نظامی اندک هم نداشتند وبدون هیچ پایه در داخل افغانستان بودند. رُشد تعدادآنها بعد از کودتای ثور آغاز یافت ونفوذ آنها محصول کمکهای وسیع خارجی است که بعد ازتجاوز شوروی به این تنظیمها سرازیر شد».
- «پناهندگان بصورت کل جمعیت مشروعیت بخشی برای رزمندگان را تشکیل می دهند. موجودیت تعداد زیادی در تبعید به عنوان یک امر فیزیکی گواه حمایت از رزمندگان تلقی می شود، حداقل به این معنا که آنهانشان دهنده طرد طرف مقابل در درگیری اند. حکومت پاکستان ازساختارهای اداری نسبتاً فشرده در سکونتگاهای بسیار متمرکز «قریه» (ARVs) یابه اصطلاح مروج میان افغانها «کمپ پناهندگان»، در هماهنگی با تنظیمها برای کنترل جمعیت غیر نظامی استفاده کرد. تنظیمهای هفتگانه افغانستان«از پناهندگان عضو خویش در کمپ ها برای به رسمیت شناخته شدن بحیث نمایندگان قانونی آنهاو کسب اعتبار و بودجه بین المللی استفاده کردند. حمایت حکومت پاکستان و جامعه جهانی به نوبه خود این مشروعیت را تقویت کرد.دولت پاکستان در معاوضه با وفاداری تنظیها نسبت بخود، به تنظیمهای هفتگانه زمینهٔ وسیع برای مدیریت امور سیاسی جامعه پناهندگان افغانها داده بود. اکثر این تنظیمها از این زمینه برای سرکوب مخالفین سیاسی خویش استفاده میکردند. بر اساس گزارشات وشکایات و اصله میتوان گفت که این سرکوب ها شامل روش های بیرحمانهٔ به کارگیری خشونت، آدم ربائی ها و ناپدید شدن ها میشد. دولت پاکستان همیشه مراقب بود که پاکستان در نهایت براوضاع کنترول کامل داشته باشد.»
- انگیزه های سیاسی دول درگیر دراین ماجرا: «انگیزه امریکایی هاعبارت بود از: نخست تقویت پاکستان بحیث دوست استراتیژیک خود در منطقه به عوض ایران که آنزمان از دست امریکا رفته بود. ثانیاً اتحاد شوروی بایست برای اشغال افغانستان قیمت گزافی میپرداخت. ثالٍثاً امریکا در پی استفاده از این موقعیت برای تقویت جای پای نظامی خود در منطقه در درازمدت بود. کمک های امریکا بخصوص برای تقویت عناصر و تنظیمهای اسلامی رادیکال اختصاص داده میشد. از طریق عمده ساختن نقش اسلامیست ها به جنبش مقاومت مردم عادی علیه اشغال، ظاهراسلامی و ضد کمونیستی داده شد. این کمکها که قبل ازتجاوز نظامی شوروی ناچیز بود، در سال ۱۹۸۰ به ۳۰ میلیون دالر و تدریجاً در ۱۹۸۷ به ۶۳۰ میلیون دالر افزایش یافت.امریکا تا سال ۱۹۸۵ میکوشید دخالتش در جنگ افغانستان قابل انکارباشد.
اردوی پاکستان و رئیس جمهور آن ضیالحق اهداف دیگری را تعقیب میکرد: اول کنترول کامل بر جامعه مهاجرافغانستان ونیرو های مقاومت (بشموا هفت تنظیم)، برای جلوگیری از درگیرشدن سیاسیون افغان درسیاست داخلی پاکستان. دوم، پیدا کردن توانائی اعمال نفوذ بر دولت آیندهٔ افغانستان، طوری که این حکومت باید ضعیف و تحت نفوذ پاکستان بوده هیچگاه به تهدیدی برای پاکستان تبدیل نشود. سوم، دادن رنگ دینی به جنبش ضد اشغالگران افغانستان بخاطرارضای تمایلات اردوی پاکستان و دیپلماتهای امریکا و عربستان سعودی. به همین منظور پاکستان عضویت در یکی از احزاب اسلامی مورداعتماد خود را برای بود وباش پناهجویان افغان در کمپ ها، استاده از مواد کمکی بین المللی و گرفتن اسلحه برای جنگ، شرط گذاشته بود. در ضمن هر خانواده باید یک عضو خود را در چوکات تنظیمی که «عضویتش» را داشت، به جنگ میفرستاد. معنی این رفتار پاکستان کشانیدن پناهجویان به جنگی بود که «بازی بزرگ» ابرقدرتها با برهم زدن ثبات سیاسی افغانستان درآغاز و ادامهٔ آن نقش داشت. در خاتمه می توان گفت که UNHCR تصامیم در مورد نقش پاکستان در مدیریت امورپناهندگان افغان اطز طریق کانال های دیگری گرفته میشد. با این حال، کمیساری عالی پناهندگان سازمان ملل متحد(UNHCR) که بین فشار کمک کنندگان و راهبردهای سیاسی و نظامی رئیس جمهور ضیا برای حمایت از مجاهدین گرفتار شده بود، چاره دیگری نداشت، جز اینکه علی رغم پیامدهای این وضع برای بی طرفی و غیر جانبدار بودن آن، به کمک رسانی به پناهندگان افغان ادامه دهد».
(ختم)
«بنیاد فیاض برای حقوق بشر در افغانستان»