تصور میشود پدیده ای در نوع خود نسبتاً جدید در فرهنگ سیاسی، موسوم به تعلیقِ به رسمیت شناختن و یا به رسمیت نشاختن سیاسی جغرافیایی حاکمیت یک کشور تاریخی توسط ائتلاف تعریف ناشده - و یا با معنای مبهمی که چنین ائتلاف ها در گفتمان های قدرت بخود میگیرد
- مشهور به جامعه جهانی؛ به کُمک یک توطئه تیره و تار سکوت که سایه ضخیم ان بر ارکان کشور موضوع پیچیده و حیاتی ای را در برابر ساکنان و صاحبان ان سرزمین قرار داده، البته بزرگتر از آنچه که بتوان بدون ابهام زدایی و شفاف سازی، انهم در غریو نعره های حیوانی و وحشی مثلاً یک سلطه گر زخمی درحال جنگ و فرار ومصروف لیسیدن زخمهایش، با خفت و خواری به پذیرفتن ان توهم و ابهام کور تن در داد، عرض اندام نموده است . میبینیم چنین مصیبتی در کشور ما اتفاق افتاده و کوشش برای رسمیت بخشیدن به ان به کمک نخبه - استعمارزده ها درجریان است.
در جهان متحول امروزی پیامد های استعمار زدگی شاملِ مسخ و تخریب تاریخ و فرهنگ وهویت و غارت مادی و معنوی جامعه ها و تبعات دگر وهمزمان استعمارزدایی و پیامد ها و دست اورد های ان تابع نیاز های استعماری و از مکانیزم های پیوسته تغیر یابنده تبعیت میکند که همگام با پویایی های قدرت این مکانیزم ها استحاله می پذیرد. ایندو پدیده (استعمارزدگی و استعمار زدایی) علی الرغم برخی خاصه های مشترک همه زمانی و همه کسانی را از نظر عملکرد نمی توان در همه جامعه ها یکسان قابل تعمیم و دایمی پنداشت. جفتِ به رسمیت نشناختن کشور و توطئه سکوت معنا دار پیرامونی، نیز به یقین همزادان بدخیم از تبار استعمار اند بافرایند چیزی نزدیک و مشابه به این معنای پرورش یافته در تخیل شاعر : " مرغ سکوت ، چوچه مرگ فجیعِ را در اشیان به بیضه نشسته است . . . وارطان سخن بگو...". و این فاجعه ای مضاعف است . زیرا فرار آمیخته با ترس زورگوی مشهور و انجمن قوادان بومیِ آویخته به پاچه او ، ولو با هر نیت و هر بهانه ای که بوده باشد ، طبیعتاً مصدر ویرانی ها عمیقی میشود که شده است . میهن عزیز مان در حیات معاصرش شاهد چنین فجایع سنگینی بوده است. انسان مخلوق مسئول و حقوند است . بنا بر همین مسئولیت و حقوندی، اجازه ندارد نظاره گر چرخیدن مستدام چرخ باطل جبر و استبداد به مراد مستبدین باشد. آزادی جوهر هستی است. از اینرو این فجایع در حق ملت کارد به استخوان رسیده ما باید بدون هر نوع منت گذاری و گرانفروشی به زبان شفاف و عاری از ابهام که زبان ازادی است به بیان دراورده شود . این رسالت تاریخی بیشتر مختص به جامعه سیاسی و جامعه مدنی و فرهنگیان کشور است. اما این جامعه ها در کشور ما، قدرت و فساد و استبداد زده و با ازادی ناسازگار گردیده اند. قدرت در سیما استعمار در دو دهه اخیر از نظر کمی سهم قابل ملاحظه ای در چاق کردن جامعه های مدنی و سیاسی البته به زیان ازادی و خفه کردن ان داشته است. وقتی در جستجو و بدنبال یافتن یک حرف سرراست ، یک حرف حق بیانگر حقوندی انسان جامعه، همه راه ها را به روی خود بسته و ناامید کننده یافتیم و یافتید انگاه پی بردن به عمق دسیسه، باتوجه به تراوش های عقلی و نقلی این آشیا توخالی مشهور به کارشناس و تحلیلگر و سخنگو و کار پوه آسان میشود. ورد زبان این جماعت عجیب همه اش عوام فریبی های عامه پسند و عامه فریب است. بنا بر این، قد کشک های سیاسیون تاریخ زده ای زور باور و روضه خوانی سخنگویانِ الکنِ "سادو" صفت تر از خود این سیاسی ها، که عرق ریزانه خواب زدگی جامعه ملی را بسود استمرار تجاوز استعماری پیوسته عمق و پهنا می بخشند نیاز به افشا گری همگانی و مستمر دارد. این شب و روز سر وکله نشان دادنهای وقیحانه انها اینجا و انجا ، انگیزه اصلی دلهره و تشویش های ما را در این مقطع ، حول وحوش سرنوشت اتی میهن ما میسازد.
یکسالِ و نیم تلخ تر از سالیان گذشته از تسلیم دهی و اتحاف سخاوتمندانه – ساحرانه ای یک کشورِ تاریخی له شده زیر چکمه های استعمار شرق و غرب و مردمان اسیر و در بند در ان ، با پنجه های آلوده ای تک زورگو سلطه گر جهانی، به مخلوقات عجیبی میگذرد که از بیست و شش سال قبل تا به حال ، تخته مشق مغز شویی و الینه سازی مستمر استعماری ، برای تربیه در جنگ های استخباراتی – تروریستی – روانی به هدف تسهیل سلطه گری بوده و هستند . و اما فاجعه ابعاد مضاعف یافته به ویژه از ان هنگام به اینسو که استکبار جهانی لگام این اشیای ساخته و پرداخته و "بیمصرف شده مزدور نخبه ها " جمهوری اسلامی یا تفاله های نظام ای که نه جمهوری بود ونه اسلامی را از پوش تحفظی اوراق استخباراتی روز مبادا نامه ها اهسته اهسته بیرون و میکوشند دست فعال مایشاء نایب منطقوی مفتخور، سخت شیاد و دستنگر خود در منطقه را نیز با تکرار تجربه ناکام قبلی به دست معجزه آساِ پادشاه ساز جناب خلیل زاد گِره زند و یا در پشت پرده در حال گِره زدن است .
هرچند تنش و گسترش شبکه سرطانی ان نایب و این اشیا در یکسال گذشته در تار و پود میهن ما به مرحله اشباع رسیده و ملک ومردم را به حال و روز بد و در وضعیت اغماء قرار داده است ، با این وصف، سلطه گر مشهورِ گویا حاکم و گرداننده اوضاع ، به سبب مانور های منفعت طلبانه و تمامیت خواهانه با حضور گسترده در اقصی نقاط جهان که نامتناسب به وسعت و ثقلت زورگویی استعماری این آقا در جهان ملتهب امروزی تصور میشود ، در موقعیت میدان باختگی و عقب نشینی احتمالاً بی برگشت قرار گرفته است . از این رو ما در دو جبهه داخلی و خارجی با یک خصم در حال تقلا با زهر افشانی ای با بیشترین اسیب رسانی ها و ضد ملی های بومی ابزار دست انها مواجه ایم که باید از راه خشونت زدایی بی محل گردانیده شوند . با این حال، تحرک شیطانی عامل خارجی، ظاهراً دست بالا دارنده در وطن ما یعنی همان "عمو سام" که بعضاً با تحقیرِ سزاوارانه "یانکی" و "ینگه دنیا" نیز مینامندش ، در موقعیت درنده خوِ گیرافتاده در سه کنجی و پشت به دیوار، و اما طبیعتاً ناتوان از ترک عادت درندگی و غُر زدن، نشانه های جزئی و فریبنده سازش و معامله ، در وجود ذهنیت سازی اغواگرانه و ماست مالی نقشه ها با اهداف آشکار و پنهان، با بحرکت در آوردن و "پټکی"(1) دادنِ " بیمصرف شده مزدور نخبه ها" ، البته همزمان ، بی آزار نمایی های کاذبانه از نوع بچهِ خوب محله از خود ، در اوج تنش ها و خشونت ورزی های سلطه گرانه و جنگ افروزی ها بر گستره جهان، عملاً غیر جذاب و بازارش کساد ، مانع تحول تلقی و با ناباوری و تردید استقبال شده و خواهد شد . زیرا تا اینزمان اندوخته های تجربی آفتابی ساخته که در مرکز تصمیم گیری های سرمایه داری جهانی مربوط به خارج از امریکا نئوکان ها یا نومحافظه کاران امریکایی دیکته کننده سیاست خارجی و نظامی و الزاماً اقتصادی به اداره کاخ سفید اند و حرف آخر را میگویند. مکانیزم و طرز کار سیاسی این گروه بر مبنای قانونمندی قدرت یعنی بخود افزایی و تخریب استوار است. اینها از فجایع جاری مثلاً در اروپا و یا افغانستان با اغماض و تغافل فرعونی عبور و خم به ابرو نمی اندارند. دروغ ابزار و هم روش کار برای تحقق اهداف پوشیده و آشکار سرمایه داری جهانی است. شاهد باشیم همین دروغگوها با وجود گرم جوشی رسانه یی در مورد جنبش جاری ایرانیان، پشت مردم ایران را دیر یا زود خالی کردنی استند. زیرا حاکمیت ملایی با همه تاریخ زدگی های ان، در نقش دشمن مصنوعی فرضی سرمایه داری بی آزرم در مقایسه با یک حاکمیت ملی برخوردار از حداقل ازادی های مدنی، بار بار برای شان باب طبع و بر وفق مراد تر است. تنها کافی است ملا ها باج دهی به روسها و چینایی ها را رها و به صف گانگستریسم دموکراتیک جهان ازاد! بپیوندند. و انگاه خواهید دید "که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان" و یا " نه خان راغلی او نه خان تللی" . در مقایسه طالب با جمهوری قلابی سقط شده قضیه کمی فرق میکند. زیرا این دو ، در ریشه و ذات یکی و همخونی دارند. در رگهای هردو خون فاسد مزدوری و وطنفروشی و استبداد در جریان است. بیهوده و تصادفی نبود که اعضای جمهوری قلابی سقط شده را طالبان نکتایی پوش میگفتند.
در عصر حاضر بیست سال در حیات یک ملت زمان زیادی است . اما با دقت و توجه در ائینه این مدت ، استعمار غرب به سردمداری "ینگه دنیا" را به هنگام حضور زورگویانه اش در افغانستان که در اغاز ان حضور شوم با دروغ بزرگِ جنگ با تروریسم پوشش یافته بود ، مصروف سبک و سنگین کردن موثریت و اماده سازی پروکسی های در بالا شناختانده شدهِ گوش به فرمان ، در خط و ربط یک ماموریت دوگانه با هدف یگانه سلطه گری، حی و حاضر می یابیم و می بینیم . یعنی یک فرصت تنفس و منفذ های را که یک ملت، بعد از تجاوزِ با ان همه سنگینی ، البته چنان سنگین که با برداشتنش ناف متجاوز روسی نیز بیجا شد و به ادامه ان جنگ داخلی بشدت ویرانگرانه که آه در بساط کشوری مورد تجاوز قرار گرفته ما باقی نگذاشت و سرانجام مستولی ساختن طالبان بار اول به هدف استیلا سکون و سکوت و تاریکی گورستانی بر کشور ؛ برای نفس کشیدن و زنده ماندن به ان نیاز داشت و حق حقه اش نیز بود، بدست یگانه اقای فرصت طلب جهان که اینروزها در مواجهه با جهان خوارگان تازه دم ، سزاوارانه در چنبر همان "تنازع بقا" داروینی، مایوسانه- دد منشانه به دست و پا زدن افتاده ، بسیار ظالمانه سلب و کور شد. نگرش روشنگرانه به جمعبندی شیره و شربت معلوم ها و اطلاعات از نوع ارایه شده در بالا، موضوعیت جنگ در اروپا از این رهگذر و گذاره و برخی ابهامات و گمراهی ها دیگر را نیز رفع و تسهیل میکند .
از اینرو، هرگاه در پس زمینه به رسمیت نشناختن افغانستان تحت سلطه طالبان، به پرده ضخیم ابهام مصنوعی – سیاسی که بر فضای کشور گسترانیده اند توجه شود ، یک تعمدی نامرئی خبیثه در خط و ربط جنگ استخباراتی – روانی - نیابتی بسیار خصمانه ، غارتگرانه و طبعاً وحشیانه ای چهره نمایانده و قابل رویت میشود که حکایتِ استمرار به گروگان گرفته شدن یک سرزمین و مردم ساکن در ان توسط قدرت های سلطه گر جهانی بیشتر به همدستی پادوک های ضد وطنی بومی را، خوش تان بیاید و یا نه ، بلبل زبانانه بیان و هنرمندانه تصویر میکند . اینگونه میخواهم توجه خواننده را به پیچیدگی موقعیتی خطیری که کشور استعمار زده ما ، سرزمین بی بازخواست ، احاطه شده توسط خصم علنی دیروزی روسی و دشمن دوست نما غربی امروزی در راس انگلیس-امریکا ، به اضافه چین و نایب های گرمتر از آش انها (پاکستان- ایران) – کهنه دشمن خانگی، یعنی ایادی پلید بومی استعمار ، پیشکش - را عملاً به جولانگاه و جولان گری های هر انچه از بد ها و زشتی های روزگار و زمانه میشناسیم ، تبدیل گردانیده اند، جلب نمایم . وقتی چنین است وضعیت تعلیقی موجود کشور ما در خط منافع حاکم خود خوانده- بلامنازع، جهانِ محکوم به تغیر، که میکوشد در کشور ما با اراستن و دمانیدن جان در انجمن وسیع البنیاد کفن دزد -سیاسی های قدرت زاده و همکاران شان و سربازگیری از بیمصرف شده نخبه ها منتظر الخدمت با وقتکشی لشکر خدمتگزار آماده و به پیشواز نامبارک خلیلزاد ها و ماموریت احتمالیِ از نظر ما نافرجام انان به پایکوبی بگمارد؛ تنها و تنها مصرف فرصت خریدن برای معامله دکاندارنه ای بمراتب مهلکتر برای تمامیت ارضی و حاکمیت ملی میهن میتواند داشته باشد و نه بیش از ان .
در اتاق های فکر استعمار، اماج اصلی توتالیتاریسم مذهبی امارتی بگونه ای برنامه ریزی شده است که ترس بر جامعه ملی مستولی وفقر زایی در کناردیگر ابزار دهشت و ترور، در دامن زدن به ترس و فقرعمومی موثریت دوچندان یابد. و انگاه قربانی ابزاری را حساب شده از نیمه محکوم تر جامعه یعنی زن جامعه در دستور کار قرار داده اند تا در صورتیکه ریختن اشک تمساح متمدن ها برای زن جامعه ما اقتضا کرد، فریبکارانه کم نیاورده باشند. خلاصه تا زمانیکه جامعه ملی در موضع کنشگری خود انگیخته قرار نگرفته است ترس وفقر از ابزارمهم و اصلی استعمار از استین طالب به شمار میرود.
محصول غربال شده ای یک ونیم ساله ای دخیل بستن استعمار جهانی به خدمتگزاری پیشقراولانه طالبان ظاهراً نه تنها با کُندی عمل و عاید و حاصل دلبخواه و صد در صدی مطابق نقشه برای پروژه امریکایی- انگلیسی به دنبال نداشته است بلکه تناقضات مشهود در ان، با وجود کوشش های طاقت فرسای مراکز فعال سازماندهی جنگ های روانی- استخباراتی-نیابی از جمله به گردانندگی ، گردانندگان مشهور و بدنام مانند MI6-و CIA و زائده های به مراتب رسوا ترش همچون ISI و ... در بیرون و داخل کشور ، بیشتر در نقش چوب لای چرخ پروژه عمل کرده و میکند . این بطالت و کندی اجرایی شدن نقشه و پلان ، از جهاتی بر مکانیزم کار ماشین سرمایه داری زور مصرف کن، بویژه از بابت خاصه بخود افزایی قدرت - در بحث ما در شمایل سرمایه - خواهی نخواهی اثر گذاشته و با وجود پافشاری جنون آمیز انگلیسها بر حمایت از پدیده تحمل ناپذیر طالب و سایر حامیانش برای امریکایی ها جنگیدن ولو غیر مستقیم و استخاراتی را دشوار ساخته است. از به سرگیجه افتادن چینایی های طماع و معامله گر که چهار چشمی به منابع طبیعی کشور ما از جمله به معدن بزرگ مس عینک چون قاپو ها قاپو نشسته اند ، سخن نگوئیم که تهوع بار می اورد. عجیب حالتی است جان برادر . " بز در غم جان و قصاب در غم چربی" . اگرچه منابع افغانستان و موقف نظارتی چینایی های ماهر در معامله گری بر ان، تا قبل از سلطه ای سوال برانگیز اخیر بر منابع نفت وگاز شمال کشور ، حکایت کُمیک-تراژیک موش و قروت تعبیه شده در تلک را که از "قرائت دری " صنوف ابتدایی مکتب به یاد داریم، بدرستی تداعی میکند، اما موش محتاطانه ریسک کرد و برای اغاز، لقمه مناسب از بخش کم خطر قروت برداشت و داغ عسرت و حسرت بر دل رقبای استعماری -بشمول روسها- گذاشت. با این وصف، در یک مقایسه و در وضعیت تقریباً انفعالی جامعه ملی و چگونگی موضعگیری های عام و کلی بین المللی در قبال ان، پروژه امریکا - انگلیس با پادویی نائب جرار پاکستانی - ولو موقتاً – ، از شرایط تطبیقی مساعد تری بسود استعمارغرب، البته به زیان مستعمره افغانستان، برخوردار است. هموار سازی راه برای اجرای بینه به بینه نقشه اصلی که انرا نقشه مادر نامیدیم یعنی سلب کامل اراده از صاحبان این سرزمین، اجیر پروری های پروژه وی جدید و دست نوازش کشیدن بر سر اجیران سیاسی یتیم شده، رفع زحمت از یکی دو تشکل مزاحم موسوم به مقاومت ملی و مصروف ساختن مزاحم های بیرونی، برتری در جنگ رسانه یی -تبلغی به زیان افغانستان مستعمره، بی درد سر به پیش میرود. در حاشیه از راه فایده تکرار یاد اور شویم، موقف مضحک پاکستانی ها - سرگردان میان چین و امریکا - به هیچ وجه برای ما نه تنها خنده دار نیست بلکه این موقف همسایه های طماع و محیل ما و همسویی با سیاست سلطه گرانه استعمار جهانی است که هستی سیاسی اجتماعی اقتصادی و خطرناکتر از همه، حاکمیت ملی وسراسر جغرافیایی این سرزمین را به تراژیدی و کالبد تراژیک بزرگی برای ساکنان ان تبدیل کرده است. این واقعیت درشت زورگویی عریان و مصیبتِ بزرگ است. میدانیم طبیعتاً شادی منبع نیرو است ولی میتوان و مسئولیت داریم این مصیبت نازل شده از آستین بشر بر سرمان را به نیرو ، و نه زور، و به پاد زهر مبدل گردانیم. چه خوش گفت انکه گفت: "تنها یک کار قابل شماتت است، کاری نکردن".
دقت در نمودار خشونتبار و دود اندود جو توتالیتاریستی دینی انهم در موقعیت زیرسلطه را که سعی شد در چند پاراگراف بالا در حد توان خطوط اساسی ان به تصویر کشیده شود، شاید امکان بدهد در چند شماره یک جمع بندی توضیحی ای از ان را، نشانی و ارائه نماییم.
1- در حال حاضر اشغالگری نیابتی سرمایه داری جهانی با پشتوانه اندیشه توتالیتاریسم دینی و روش "توطئه سکوت به رسمیت نشناختن"، شاخص برجستهِ سیمای "شبح حاکمیت" ضدملی و نقض -حقوقی- تمامیت ارضی میهن ما را میسازد.
2- “شبح حاکمیتِ” موجود امارتی، بسیار قانونمندانه ادامه منطقی جمهوری پراشوتی فساد است که در سازه های قدرت همواره با حرکت برخط افقی بد← بدتر ← بدترین، تجسم می یابد. (در گفتمان استقلال و آزادی حرکتی همانند، سیما خوب← خوبتر ← خوبترین را اختیار میکند).
3- اخیراً سرمایه داری جهانی مانیفست حجیم سلطه خود را در یک، نیم جمله ای پُرمعنا "جنگیدن تا اخرین اوکراینی" جهانی ساخت. اینگونه و بدنبال این اعلام، فهم همه انواع اختناق ها و استبداد ها تسهیل و سرگیجه مسحور شدن با هیکل تراشی ها و قالب زنی ها از مغز متفکر و رهبرِ این و یا آنچنانی ، به دست رسانه های استعماری، مرفوع و هر تعبیر و تفسیر بجز زورگویی خالص و سلطه گری عریان، از فرمایشات و دست درازی های ماورای ملی های ماورای ابحار، عوامفریبی ضد ملی شناخته شده و خیانت تلقی میشود.
4- پُرکردن خلای مالی-نظامی ائتلاف ظاهراً بین المللی بعد از خروج از افغانستان به وسیله نیروی کم هزینه طالبان و همزمان با ان ایجاد قصدی چند حوزه بحران و جنگ و شاخ به شاخ شدن های پرخرچ در ان ، به سبب سیال بودن اوضاع منطقه و جهان و نقش نوسانی عوامل بازیگر، برای سرمایه داری مهاجم غرب که از سلطه بلامنازع و غارت بلاشریک تغذیه میکند با نتایج دلخواه همراه نبوده است. از اینرو فکر میشود، برای کشور ما استقرار و بنای "نقشهِ مادر" سلطه گر بر بنیاد همان کشتن روحیه ملی و افتراق کامل و زورگویی دینی نوع طالبی در نقش ابزار (2) با دشواری های علاج ناپذیر مواجه شدنی بوده که شده است. ان نقشه تغیر نکرده است تا میتوانند به تطبیق ان میکوشند. عقب نشینی برای زورگو یعنی شکست و مرگ.
5- درز دادن اخبار استخباراتی به بیرون و نرم خویی های دیپلوماتیک اخیر در بحث توحش علیه زن این سرزمین و بازکردن منفذ های کوچک تنفس مصنوعی از راهی که حتماً از فلتر مشاور محیل انگلندیِ آقای امریکایی باید گذشته باشد از ترس انفجار اجتماعی در کشور تحت اشغال نیابتی و به خطر افتادن اداره امور است، نه اینکه برای انسان جامعه های زیرسلطه و سلطه پذیر ها حقوق انسانی قائل باشند . مبالغه و خود صغیر بینی نیست. فراموش نکنیم این برآورد، چکیدهِ عقل بیمار قدرت محور غربی است. عقل آزاد در سلامت عقل غربی نژاد پرست تردید میکند و حق دارد.
6- کاستن از تضیق و فشار استعماری خلا به وجود میاورد. در صورت تن دادن به کاهش فشار، از جمله تدابیر سنجیده شده برای پرکردن ان خلاء، ظاهراً هول دادن و هم آخور کردن گله خصی شده های سیاسی با طالبان است. امتیازگیری از استعمار دستاورد به شمار میرود، هرگاه حدود و ثغور ان شفاف و خالی از ابهام بوده و برنامه راهبردی در عقب ان استیفای کامل حقوق ملی و فردی جامعه را ضمانت کند. در غیاب چنین ضمانت رشوه دادن به قصد جلب شفقت سلطه گر، میشود معنای دگر امتیاز گرفتن و اعطای حق ویا بخشی از حقوق زن میشود صدقه و خیرات سر ارباب سلطه گر. قراین و شواهد موجود دلالت بر دروغگویی خیره سرانه سلطه گر دارد.
7- یکی دو هسته مقاومت با وصف درخشیدن و ایستادن شجاعانه آغازین در برابر پیشقراول تا دندان مسلح نیمه بومی استعمار، به سبب دو عامل خارجی و داخلی نه تنها نتوانست در از قوه به فعل درآوردن نیرو ها در راستای همگانی و سراسری ساختن مقاومت توفیق یابد و از ان متن، زعامت ویا زعامت های سیاسی آگاه و ملی و مبارز بیرون دهد بلکه به اضافه خسارات سنگین وارده بر خاستگاه های مساعد شکل گیری مقاومت، به سبب استیصال و پریشانی رهبری این هسته ها، صفحه ای اندوه بار از کساد و رکود مقاومت در مقطع حساس تاریخ مبارزات ازادیخواهانه میهن رقم خورد (3) .
8- در عصری که "انسانیت" و "عدالت" یکجا با "آزادی و استقلال" در شمار گفتمان های غالب و با وزنه در پهنه اندیشه در همه مناسبات و رابطه ها جای پا باز میکند؛ چسبیدن به تئوریزه کردن راه حل های قومی و نژادی توطئه آمیز استعمار فرموده برای کشور ما، افلاس غم انگیز تئوریسن های این راه حل ها را که درغایت به تجزیه طلبی انحطاطی سرباز میکند، آشکار میسازد. مراد قید و شرط حاکمانه وضع کردن نیست. تبعات فاشیزم قومی بنا یافته بر پایه های لرزان اکثریت و اقلیتِ قومی، باز هم استعمار فرموده را انکار و فراموش نمی کنیم. کوشش اینست که از همین حالا و در فردای پر شکوه ازادی و استقلال میهن، تدابیری اتخاذ و اماده داشته باشیم تا هیچ حقی از حقوق؛ از جمله حق تصمیم و انتخاب نوعی حاکمیت هیچ هموطنی در غوغا گری برای پنهان کردن اهداف گمراه کننده ای که از ابشخور ارتجاع و استعمار تغذیه میکند امکان ضایع شدن نیابد. "در گفتمان ازادی و استقلال وطن واحدی تجزیه ناپذیر است".
9- در شرایط و اوضاع موجود ملی و بین المللی بنا بر تجربه، مبارزات سیاسی برای استقلال و ازادی و در فضای ان، عادلانه سازی رابطه ها با جانشین سازی حق بجای زور و قدرت در رابطه ها، در مقایسه با رسین به این اهداف با توسل به انواع جنگ ها، از وزنه سنگینتر برخوردار و کارا تر به نظر میرسد. اما این مأمول نیاز به تشکل و یا تشکل های سیاسی کشور شمولی دارد که دلیل ادامه کاری و استمرار در خود ان باشد نه اینکه مثلاً عطار بفرماید. با توجه به کثرت قابل ملاحظه چهره های سیاسی خوشنام و شخصیت های علمی فرهنگی در بیرون از کشور، و تا هنوز به قوت زنده بودن حس و انگیزه وطن و مردم دوستی در هم میهنان ما هرجا که هستند، برای انجام موثر این رسالت شخصیت ها و چهره های یاد شده بیش از هر وقت از موقعیت و امکانات مناسب تری برخوردارند. سخن بر سر همصدا شدن تک صدا ها از مجرای است که انجا اندیشه روش وسیله و هدف به اینهمانی رسیده و هیچ تناقضی مجال ظهور نداشته باشد. تناقض دروغ می پروراند. صدا های اینچنینی سلطه گران را به واکنش شدن واداشته و برگرداندن حاکمیت به مردم و استمرار آنرا تسهیل میکند. فکر میکنم نقطه اغاز برای هر هسته سیاسی مبارز ، تهیه و تدوین و ارائه یک قانون اساسی مردم سالار برخوردار از داده های حقوقی، علمی و جامعه شناسانه به مثابه یک سند تاریخی و میثاق ملی و پیشنهاد ان به مردم افغانستان خواهد بود.
" تو ایوبی که گر زین پیش به پا خواسته بودی خضر وارت به هر قدم سبزینه چمنی میگسترد و باد دامنت تند بادی تا نظم کاغذین گل بوته های خار بروبد. (شاملو)". 15 جنوری2023
-----------------------------------------------------------
1- پټکی اصلاح محلی است که برای تشجیع (معمولاً جنگاندن و یا به شکار گماشتن پرنده ها) بکار میرود . ټ پشتو میان فارسی زبان های لغمان زیاد استعمال میشود.
2- زور نافی خدای دین توحیدی است. به قول انگلس توحید کشف اعراب است.
3- هرچند شناخت بیشتر عامل خارجی و معرفی چگونگی نقش منفی ان در رویداد های اخیر بی فایده نیست، اینجا تنها به چند عامل ضعف و نبالیدن این هسته ها اشاره مختصر می نمایم. تمرکز سنگین صاحبان پروژه تعرضی بر سرکوب مناطق که نخستین جوانه های مقاومت از ان سر زد، کم بها دادن به مقوله اتکا بخود و نداشتن تفسیرو تعبیردرست از ان، حسابگری و معامله گری و تزلزل برخی کشور های که نقش پشت جبهه دارند، ناتوانی در بریدن از ضعف های مزمن گذشته و تکرار ان ، نداشتن برنامه های کوتاه مدت و دراز مدت بر تهداب جنگ ازادیبخش و عادلانه و به تبع ان در تاریکی گمراه کننده قرار دادن کلیت جامعه، علی الرغم یدک کشیدن نام مناسب "جبهه مقاومت ملی" رقیق مایه گی مطالبات، انگیزه ها و اهداف مقاومت و محلی و تنظیمی بودن انها به مثابه یکی از موانع همگانی و سراسری شدن مقاومت ... با همه ای اینها ، نقاطی از کشور به شمول برخی شهر ها، به درجه های متفاوت، پتانسیل لازم استمرار امیدوار کننده مقاومت و زمینگیر کردن تجاوز و اشغال استعماری را تا هنوز دارا میباشد .