(روزی نیاید که هم سر را از دست دهیم وهم کلاه را.)
به خوبی و به فراست کامل می توانم پیش بینی کنم که جملۀ شرطیه ای که بعد از این جملۀ طویل می آید، برای تعداد زیادی از افغان های ناسیونالیست، به ویژه ناسیونالیست های افراطی، همچنان تعدادی از معامله گرانی که
در طلب رزق و روزی از راه هایی خدمت به دیگران هستند ونیز کسانی که قصۀ پشتونستان و خط دیورند را اسباب و محرکی ساخته اند برای دست یافتن به قدرت و شهرت، سخت ناخوشایند است؛ اما چه بخواهیم و چه نخواهیم، چون رویداد های هفت دهۀ گذشته در کشور ما، که عامل عمده و اصلی آن پاکستان می باشد، بی نهایت دردآور و متأثرکننده است، و اینکه تحمل آن برای اکثریت مردم ما بیشتر از این ممکن نیست، باید بالاخره موضعی گرفت و سخنی گفت، خلاف موضع و سخن و خواست گروه های یاد شده در بالا. به طور مثال این سخن که: حکایت پشتونستان، این زخم ناسور را باید به دست امواج خروشندۀ آب های دریای اباسین سپرد!
ضمناً، این را هم می توانم به همان خوبی و فراست پیش گوئی کنم، که بسیاری از هموطنان ما، بعد از خواندن جملۀ فوق، دشنام های زیادی، بعضاً قبیح ترین دشنام ها را، با سخاوت کامل و وفور تمام نثار این جانب می کنند؛ اما، چه باید کرد و چه باید گفت، که این هموظنان ما از جمله کسانی اند که جز دشنام چیز دیگری نیاموخته اند و آموختن مطالب خوب با تفکر سازمان یافته و اندیشۀ استوار سامان می یابد، نه تنها با چرخش زبان و گشاد بودن دهان. پس بگذار بگویند؛ هر واژه و لفظ و کلامی را که آرام شان می سازد و تسکین شان می دهد، بکار بگیرند؛ منتها این امر را نباید از یاد ببرند، که یگانه آرزوی من، به صفت یک افغان واقع گرا و اهل علم و عمل و یک افغان مخالف جنگ و نزاع و قتل و قتال و خون و خونریزی و خرابی و تباهی، کسی که در طلب زندگی بی دغدغه برای مردم خود می باشد، این است، که بعد از آنکه عصبانیت و اوقات تلخی و تندمزاجی های این هموطنان کمی فرو نشست، با مروری به گذشته های ناگوار و آغشته به خون و پر از اشک و آه مردم و ویرانی خاک، که محصول دشمنی پاکستان با ما، یا ما با پاکستان بر سر این خط بوده است، و با استفاده ازعقل، شعور، فکر، اندیشه و توجه به تجارب ملول کننده و اندوهگین کم و بیش هفت دهۀ گذشتۀ خود، کوشش کنند دریابند، که پی گیری این قضیه، طی این همه سال چه دستاورد مطلوب و مطبوع و شایان توجه و قابل یادآوری و مشعوف کننده ای نصیب ما افغان ها نموده است که ما را چنان علاقمند به تعاقب آن ساخته است؟
این مسئله بسیار مهم است، که باری کلاه خود را قاضی بسازیم و پیش روی خود بگذاریم و از خود بپرسیم و به خود جواب بدهیم که آیا می توان به طور قطعی اطمینان داشت که مسئله پشتونستان روزی به نفع ما افغان ها تمام و فیصله خواهد شد؛ و خاک هائی را که بعد از توافق شرم آور امیرعبدالرحمن خان با مورتیمر دیورند، نماینده دولت هند انگلیسی، به نام معاهده دیورند به انگلیسی ها تعلق گرفت و انگلیس ها هم آن را ـ حال با یک همه پرسی مزورانه یا دور از انصاف ـ به پاکستان واگذاشتند دو باره به ما افغان ها بسپارند؛ درحالی که دنیا، به ویژه دنیای غرب، همین امریکا و انگلیس قدرتمند ـ وناتو ـ که فعلاً ارباب جهان هم هستند، و مرز دیورند را از زمان تشکیل پاکستان تا امروز به رسمیت شناخته اند و معاهدۀ عقد شده میان امیرعبدالرحمن و دیورند را امری می داند که تغییر پذیرفتنی نیست و بارها در وقت جنگ و دعوا میان افغانستان و پاکستان، جانب پاکستان را گرفته اند ـ تا جائی که موضوع فروش اسلحه به افغانستان (بخوانید پیشنهاد دوستی افغانستان به امریکا) را در زمانی نخست وزیری شاه محمود خان منوط به حل مشکل مرزی میان افغانستان و پاکستان، که معنای صرف نظر کردن افغانستان از دعوای مرزی با پاکستان را داشت، کردند؟؟؟
درهمین جا و قبل از اینکه باقی این نوشته را بخوانید، کمی مکث و مرحمت نموده چند دقیقه ای پیرامون این پرسش به شکل جدی تر و بدون دخل دادن عواطف و احساسات تان در قضیه، و گرایش های دیگر، بیندیشید و بنگرید که با توجه به رویداد های اندوهبار و حزن آلود تاریخی میان افغانستان و پاکستان طی هفتاد و چهار سال گذشته چه راهی را برای حل جنگ و ستیز میان این دو کشور و کاهش عداوت و کینه مردمان شان باید پیش گرفت؟ !
بلی، وقتی تمام سَیر قضیه و فراگرد مسئله چنین باشد، چگونه این کار به نفع ما عملی خواهد شد؟ خیال پردازی و حدس و گمان و تلقیات آدم هائی را که نه از اوضاع و احوال مملکت خود به خوبی خبر دارند، نه از قدرت پاکستان و نه از آنچه در جهان ما می گذرد، بیایید برای ساعت ـ دو ساعتی کنار بگذاریم و بجای آن نه از سال 1326، که از سال 1354 بدین سو، از زمانی که مشکلات ما با پناهنده شدن گلبدین ها و ربانی ها و محمدی ها و خالص ها و سیاف ها و... با پاکستان به شکل جدی بالا گرفت، به ارزیابی رویداد ها میان این دو کشور و روابط خود با پاکستان و آنچه پاکستان با ما کرد ـ خاصتاً با به قدرت رسانیدن مزدوران نفوذی یاد شدۀ خود در افغانستان، که خود را افغان می نامیدند و هنوز هم افغان می نامند ـ بنگریم و ببینیم که همین پاکستانی که ما هیچ و دالخورش می پنداریم، چگونه کمر ما را توسط خود ما، بدون استفاده از ارتش خود چنان درهم شکست، که راست کردن دو باره آن برای ما شاید اصلاً و هیچگاهی دیگر باره ممکن نباشد. و چگونه هر کس و ناکسی را که عشق اش کشید بر ما چیره و حاکم گردانید و ملک ما را تکه، تکه و مردم اش را با هم دشمن جانی ساخت؟ و چگونه سرانجام بدوی ترین موجودات عالم را به نام "طالب" بر ما حاکم و فرمانروا گردانید تا همه مقدرات ما را در کنترول خود داشته باشد؟
اینکه امروز نه از درسی خبری است و نه از تعلیمی، نه از شعر و ادب و موسیقی و فلم و سینما و تئاتر و فضل و دانش و علم و معرفت و فرهیختگی و کار و سیاست و جستار های فلسفی ـ تاریخی ـ فرهنگی و دبستان و دبیرستان و دانشگاه و از پژوهش و پژوهشگاه و رفتن به سوی مدنیت نشانی، همه انتقامی است که پاکستان توسط مزدوران نفوذی افغانی خود بنام طالب، که به تعقیب مهره های قبلی اش به نام مجاهد آمد، از ما می گیرد؛ تا بیسوادی و جهل و بی تحرکی و در جا ماندن و بی فرهنگی و مزدوری را در ما پایا و دائمی بسازد و سرزمینی به نام افغانستان را مرحله به مرحله به خاک پاکستان ، به نام پنجمین صوبۀ پاکستان، ادغام کند. چرا که وجود یک افغانستان واحد و مستقل و قدرتمند ـ اگر معجزه ای رخ بدهد و مردمان این خاک نفرین شده روزی آن عقل و شعوری را پیدا کنند که به اهمیت وحدت و همبستگی و وفاق و استقلال و آزادی پی ببرند ـ سبب دردسر ایشان است.
اگر تصویر سازی ها و خیالبافی های بچه گانه را برای ساعت ـ دو ساعتی، همان طوری که گفته شد، کنار بگذاریم، به شفافیتی که شفاف ترین مایع در دنیا دارد، خواهیم دید که کشور مذکورهمین اکنون حالتی را که بیان شد بر ما حاکم ساخته و به همه مقاصدی که در رابطه با ما می خواسته داشته باشد، دست یافته است؛ منتها چون ما هیچ وقت در بیداری کامل و هوشیاری مطلق به سر نبرده ایم، نمی توانیم به درستی متوجه این وضعیت شویم.
انتظار تغییر رویۀ پاکستان از "بیگانۀ دشمن" به "بیگانۀ دوست" یا "بیگانه ای بی طرف" درقبال ما، بدون گذشتن از سرزمین های آن طرف مرز دیورند، شاید برای برخی ها قابل تصور باشد، اما برای نگارنده این سطور، که با عقلانیت و تجربه گرائی و توجه به امکانات خود و پاکستان به مسائل نظر دارد، تا تخیل پردازی، حکم سر زدن آفتاب از شرق را دارد.
واقعیت قضایا، اگر واقعیت ها را در نظر بگیریم، نشان از آن دارد که خاک های آن طرف مرز "نام نهاد دیورند" از سال های متمادی بدین سو از دست ما رفته است. و به دست آوردن آن ـ که خود متضمن مشکلات چند وجهی بسیارعظیم دیگری خواهد بود ـ با ناتوانی های ما از یک سو و وجود روسپی های سیاسی افغان در خدمت پاکستان، که حیثیت ستون پنجم را برای این کشور بازی می کنند از طرف دیگر و توانائی های پاکستان، همراه با اعتباری که این کشور درجهان دارد، برنده شدن ما را در بازی جاری میان ما و آن ها امری ساخته است محال، و دور از تصور. داوود خان مرحوم تپ و تلاش هائی کرد تا خرابی ای را که امیرعبدالرحمن خان به عنوان یک پشتون مرتکب شده بود، به شکلی ترمیم کند، اما کوشش وی هم از اول فهمیده می شد که ثمری به بار نمی آورد ـ چنانکه نیاورد و در نهایت باتأسف سبب کشته شدن وی با جمع کثیری از فامیل و بستگانش گردید.
بنابراین اکنون که کارد به استخوان رسیده است، بدون اگر و مگر باید برای حل این موضوع راهی بیابیم، چون این وضعیت با گذشت زمان، به ویژه سیر پر شتاب به قهقرا رفتن ما و اوج گرفتن تند و پیوستۀ پاکستان، می تواند به وخامت بیشتر، حتی به تجزیه و انهدام کامل مملکت ما بگراید؛ اگر ما دست از خیال پردازی بر نداریم و به واقعیت هائی که پیش چشمان ما قرارداشته و دارند، رو نیاوریم.
این کار با پیروی و استفاده از تجربه و تعقل، هر چه زود ترعملی گردد، به همان اندازه به سود ما خواهد بود. بناءً لازم است بجای تشدید و تشیید جنگ و خصومت، کوشش کنیم کمترین چیزی را که ممکن است و برای ما به مثابه یک کشور محاط به خشکه لازمی و حیاتی می باشد، به دست بیاوریم.
کشور هائی زیادی هستند که با کمال میل و رغبت حاضر هستند برای حل مشکل و معضل تاریخی این دو کشور پا پیش بگذارند و با آرزومندی بی شائبه میان این دو کشور وساطت کنند.
شاید میکانیسم یا سازوکارهای زیادی در این راستا، و خوشبینی های زیاد در این خصوص وجود نداشته باشد؛ اما دادن یک دهلیز تا بحر هند از سوی پاکستان برای افغانستان، طی توافقاتی که به کوشش و وساطت لابی های ما و کشورهای خیرّ به عمل خواهد آمد، فکر نکنم برای پاکستان امری باشد محال و نامیسور!
نگارنده را باور بر این است که پاکستان نیزـ کشورهائی که میان ما پا درمیانی خواهند کرد هم ـ قلباً خواهان از بین بردن کشمکش های طولانی مدت میان این دو کشور همسایه و ایجاد رابطه خوب با یک افغانستان باثبات، متعادل، صلح دوست، امن، باهوش و ادراکمند خواهد بود.
یادآوری این نکته ضروری است که چنین خوشبینی ای از آنجا ناشی می شود، که برای پاکستان هم هیچگاهی صرف نمی کند که تا ابدالدهر با مهره های متغیر، متلون، کم سواد یا بی سواد و آشفته ذهنی، مانند مسعود و دوستم و گلبدین و سیاف و عبدالله و ملایعقوب و ملاعمر و ملابرادر و امثالهم، به ویژه با تغیراتی که هر روز در اوضاع منطقه و جهان رخ می دهد، تنها روی یک گزینه تکیه کند؛ آنهم گزینه پرمصرفی که می تواند در آینده وهم آلود مخافت های هول انگیزی را برای این کشور در قبال داشته باشد. و ما هم، به هیچ صورت نباید چنان پندارگرا و لاقید و نادان باشیم، که کاری از ما سر بزند که هم سر برود و هم کلاه!!
باقی خود دانید...