جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس — 1818 — 1883 — بخش ۲۷

( پیروان مسلک جمعی شوقی به پیشرفت و همدردیی با مستمندان و آگاهی و درک شدیدی نسبت به ظلم و ناحق و انگیزه ای برای اقدام به کارهای بزرگ دارند که در لیبرالیسم اخیر و امروزی یافت نمی شود۰اما عمل شان بر سؤ فهمی عمیق پی ریزی شده و بنا بر این اعمال شان عمیقأ ویرانگر و ارتجاعی است۰ از این رو ؛ دل‌های آدمیان گرفتار بی سامانی و تردید و اندیشه هایشان دستخوش پریشانی شده است و

راههایی پیش پایشان گذارده می شود که انتخاب هیچ یک ممکن نیست۰ « والتر لیپمن » )در این بخش به برخورد و روابط جناب مارکس با « ویلهلم وایت لینگ» و چند تن دیگر پر داخته می شود و خواهیم دید که چه اتفاقاتی در جریان جر و بحث بین مارکس و آنان رخ داده است۰ آقای ویلهلم وایت لینگ یکی از نخستین بر پا کنندگان تئوری «کارگری» بود ایشان یک کمونیست به خصوصی بود و گذشتهٔ ویژهٔ داشت۰آقای لینگ بر عکس مارکس و انگلس و هس که هر سه از طبقهٔ متوسط بودند؛ در سال 1808 در شهر «ماگدبورگ» در نتیجهٔ همخوابی یک افسر فرانسوی با مادرش که خدمتکار بوده زاده شده بود و هرگز نتوانست بداند که نام پدر او چه بوده است۰لینگ تمام سال‌های کودکی را با سر شکستگی یک کودکی که از طبقهٔ پایین اجتماع است و پدر خودش را نمی شناسد گذراند و در بچگی به شاگردی نزد یک خیاط سپرده شده بود و در جوانی به نظام وظیفه و سربازی رفته بود۰اما از سربازی فرار کرده بود و انقلابی شد۰جناب لینگ در سال 1827 به دستهٔ کمونیست های میانه رو پیوست ‌ودر به وجود آوردن « جامعهٔ خواستار عدل » کمک نمود و مدت هفت سال ریاست این جامعه را در دست داشت۰لینگ برنامهٔ تئوری این جامعه را تدوین کرده و به صورت کتابی به نام« انسان آنگونه که هست و آنطوری که می بایستی باشد» انتشار داده بود— و پس از شرکت در انقلاب ناموفق « آگوست پلانکی» در سال 1818 در شهر پاریس به سوئیس فرار کرد و در آنجا به فعالیت های خود ادامه داد۰آقای لینگ در سال 1842 کتاب دیگری به نام «تضمین همکاری و آزادی» که در آن کمونیسم و دموکراسی را توصیه کرده بود انتشار داد۰لینگ در این کتاب امکان این را مطرح کرده بود که انسان می تواند در یک جامعهٔ کمونیستی پس از ایفای وظایف خود نسبت به جامعه از نظر اشتغال به کاری که می خواهد؛ برای فراهم آوردن مایحتاج زندگی آزاد باشد؛ و او می تواند در مواقع بیکاری وقت خودش را صرف آنچه که میل خود اوست بنماید۰در چنین صورتی ممکن است جامعهٔ به وجود آورد که آزادی فردی کاملن تأمین باشد و در ضمن جامعه هم در رفاه زندگی کند۰در 22 ماه سپتامبر سال 1845 لینگ نامهٔ به نام هر سه نفر یعنی مارکس — انگلس و هس در حالی که آنها را «پسران عزیز » عنوان کرده بود فرستاد۰در این نامه لینگ خودش را در بروکسل مهمان آنها اعلام داشته و چنین نوشته بود « مایل هستم که بیایم و زن‌های شما را ببینم و آبجوی شما را بنوشم و لقمه های شما را بخورم و سیگارهای شما را بکشم؛ و استراحت نمایم» وقتی به بروکسل رفت مارکس و انگلس به بهترین وجه از لینگ پذیرایی کردند۰اما تئوری های جناب لینگ در بارهٔ کمونیسم با آنچه مارکس در نظر داشت در تضاد بود۰رویا رویی مشهور مارکس با آقای لینگ در تاریخ سی مارس 1846 در نشست کمیتهٔ کمونیست در منزل مارکس رخ داد؛ در این نشست علاوه بر مارکس و انگلس و لینگ هفت نفر دیگر که پنج نفر از آنها کمونیست بودند انجام گرفت۰این افراد عبارت بودند از : فیلیپ ژیگو — لوئی هایل برگ — سباستیان سایلر — ادگار فن وستفالن — جوزف وایدن مایر و ششمین آنها شخص غیر کمونیست روسی به نام «پاول آنن کوو» بود که مارکس او را به عنوان مهمان دعوت کرده بود۰آقای پاول آنن کوو که در نشست و جر و بحث که میان جناب مارکس و جناب لینگ در منزل مارکس رخ داده است را شرح می دهد که من تنها با آوردن دو سطر اکتفا می نمایم؛ آنن کوو در بارهٔ حالت مارکس می نویسد :« در مقابل چشم من مجسمه ای قرار داشت که انسان ممکن بود در مغز خودش از یک دیکتاتور دموکرات مجسم کند »مارکس مانند همیشه جلسه را اداره می کرد۰حاضرین دور یک میز کوچک سبز رنگی جا گرفته بودند و مارکس در سر میز نشسته بود— سر شیر مانند او پایین بود و با مدادی که در دست داشت به روی کاغذی که در جلوی او بود نگاه می نمود۰بنا به گفتهٔ آفای وایت لینگ آقای « سباستیان زایلر» پیشنهاد نمود که دستور جلسه این باشد که ببینیم بهترین وجه برای به راه انداختن تبلیغات در آلمان چیست؟ مارکس از او خواست که در بارهٔ منظورش توضیح بیشتری بدهد۰اما چون زایلر دیگر چیزی به گفتهٔ خودش اضافه ننمود؛ مارکس خودش به توضیح مطالب پرداخت و موضوع را از این قرار خلاصه نمود:« یکم — می بایستی آزمایش از حزب کمونیست به عمل آید۰ دوم — بهترین راه برای این کار این است که از نالایقان انتقاد نمود و آنها را از دریافت وجوه منع کرد۰ سوم — از نظر حزب کمونیست این آزمایش در درجهٔ نخست لزوم قرار دارد۰چهارم — آن کس که قدرت به دست آوردن کمک و پول را از کمک کنندگان و پول دهندگان دارد همان کس می تواند هر کس را که بخواهد از حزب اخراج‌ کند و بهتر است که این عمل را هر چه زودتر انجام بدهد۰« این بند چهارم نظر مارکس شبیه حق « وتو» است که معیار پول است نه شایستگی و دانش » پنجم — می بایستی با کمونیسم مصنوعی و ظاهری مبارزه نمود و این ایده را که تمام افکار ما فقط آرزو و امید است سرکوب نمود و از بین برد؛ می بایستی تبلیغات دهان به دهان و سری به طور کلی تبلیغات لفظی خاتمه یابد و از این نوع تبلیغات در آینده استفاده نشود۰ششم — کمونیسم به‌زودی و به آسانی به دست نخواهد آمد؛ ابتدا باید بورژوازی سرنگون شود۰انگلس افزود :« چنین برنامه ای می تواند تمام آن اشخاص را که افکاری در همین زمینه داشته اند متحد نماید و تحت یک لوا در بیاورد» سخنان انگلس تمام نشده بود که مارکس سر خود را بلند کرد و ‌روی خود را به طرف آقای لینگ کرد و به طور خشنی مستقیمأ پرسید: بگو ببینم تو که با تئوری خودت این همه کارگر را دور خودت جمع کرده ای و با تئوری خودت در آلمان این همه سر و صدا راه انداخته ای و تبلیغات کمونیستی می کنی و کارگران با این تبلیغات کار و نان خودشان را از دست داده اند با چه دلیل و منطقی از فعالیت های سوسیالیستی انقلابی خودت دفاع می کنی؟ و برای این فعالیت ها در آتیه چه نظری داری؟» سپس یک بحث و مشاجرهٔ شدیدی در گرفت و آقای وایت لینگ شرح داد که منظور او بر پا داشتن یک تئوری جدید اقتصادی نیست؛ بلکه منظور او این است که با استفاده از تجربه های که در فرانسه به دست آورده ایم چشم کارگران را بدون وضع اسفناکشان باز نماییم؛ تا این که کارگران بدانند که برای رسیدن به آمال خودشان به عدالت همگانی آنها نبایستی به کسانی که بر آنها ظلم کرده اند اعتماد کنند؛ بلکه بایستی امیدشان فقط به یک تشکیلات دموکراتیک باشد»وایت لینگ دوباره گفتهٔ خود را چند بار تکرار نمود و به تدریج داخل کلیات شد و به نظر می آمد که دیگر نمی دانست چه می خواهد بگوید— کاملن واضح بود که او خسته و نا امید شده است — و مشخص بود که برای وایت لینگ این نشست ها با گرد همائی های دیگری که او در آنها شرکت داشته بسیار متفاوت است۰وایت لینگ می خواست هنوز به سخنان خود ادامه بدهد؛ اما جناب مارکس با ابروهای درهم کشیده و با صدائی تند سخنان او را قطع کرد و گفت:« کاملن اشتباه و غلط اینکه ما به کارگر بدون این که برنامه ای قطعی برای فعالیت او داشته باشیم ؛ امید بدهیم۰اگر برنامه های وهمی و فانتزی ؛همانطور که الان شنیدیم جلوی کارگر بگذاریم؛ به جز از بین رفتن او نتیجهٔ نخواهد برد و این راه به نجات او کمک نخواهد نمود؛ بلکه به بدبختی کارگر اضافه خواهد شد۰اگر بخواهیم در آلمان بدون یک عقیدهٔ علمی و بدون یک ایده و فکر مثبت در مقابل کارگران بایستیم ؛ این مانند یک نمایش تبلیغاتی خواهد بود که یک پغمبر گنگی برای یک عده حیوان که با دهان باز به گفته های او گوش می دهند سخنرانی کند» در این لحظه مارکس یک باره انگشت خود را به طرف «آنن کوو که روس بود» نشان داد و‌گفت:« ببینید اینجا در بین ما یک مرد روسی حضور دارد؛ این آقای وایت لینگ جای موفقیت ایدهٔ تو فقط روسیه است ! فقط در روسیه است که یک پیغمبر گیج می تواند یک عده مردم نادان را دور خودش جمع نماید ! در یک کشور متمدن مثل آلمان مردانی که فاقد یک عقیده و فکر علمی هستند هرگز نخواهند توانست موفق بشوند۰چنانکه تا به حال هم به غیر از راه انداختن سر و صدا هیچ عمل دیگری را انجام نداده اند — سر و صدائی که نه فقط کمک نکرده است ؛ بلکه هرچه بیشتر به منظور اصلی آنها ضرر وارد نموده است» وایت لینگ با این گفتهٔ مارکس با چهرهٔ بر افروخته و با خشم و با صدائی که از هیجان می لرزید پاسخ مفصلی داد که مختصر آن بر حسب گزارش آفای آنن کوو از قرار زیر است: « شخصی را که مانند وایت لینگ توانسته است هزاران نفر را برای به دست آوردن عدالت اجتماعی ؛ وابستگی به یکدیگر و دوستی برادرانه گرد هم جمع آورد نمی توان پیغمبر ناتوان و دست خالی و بدون هدف خواند! در مقابل حملهٔ که امشب در اینجا با او میشود او هزاران نامه های سپاس گذاری و تبریک را که از طرف هموطنان به او نوشته شده است به یاد خود می آورد! عملیات مقدماتی که او برای نیل به منظور اصلی تا کنون انجام داده است بیش از هزاران تئوری ها و‌تحلیل های علمی که از طرف اشخاصی که مستقیمأ و شخصأ از درد کارگران اطلاع ندارند ارزش دارد» البته منظور این آخرین جمله ای وایت لینگ شخص شخیص خود مارکس بود که وایت لینگ مارکس را متهم به عدم شناخت مستقیم نسبت به کارگران نمود و تئوری بافی ها و تحلیل های علمی او را فاقد ارزش عملی خواند۰جناب مارکس نیز کاملن آگاه بود که خود او بر عکس وایت لینگ هرگز یک کارگر ظلم دیده و زحمت کشیده نبوده است و در حقیقت از دور دستی بر آتش داشته است۰مارکس با خشم و عصبانیت زیاد مشت خودش را بر روی میز کوبید‌ که چراغ به حرکت در می آید۰سپس مارکس از جای خود برخاسته و فریاد می زند :« نادانی هرگز به کسی کمک نکرده است» و شروع به راه رفتن در اتاق دور میز می کند و مهمانان که چنین دیدند یک به یک از اتاق خارج می شوند۰وایت لینگ که نه کار و نه پولی داشت نمی دانست اکنون چه بکند و به کجا برود؟ چون تا کنون مهمان مارکس بود۰سر انجام آفای هس مقداری پول به وایت لینگ کمک کرد تا بتواند بروکسل را ترک کند۰آقای هس به اندازه ای از رفتار مارکس نسبت به وایت لینگ خشمگین شد که به تاریخ بیست ماه مه سال 1846 نامهٔ سختی به مارکس نوشت:« عدم اعتماد وایت لینگ به شما دو نفر « مارکس و انگلس » به بالاترین درجهٔ امکان رسیده است۰ شما دو نفر وایت لینگ را کاملن دیوانه کرده اید! و حالا تعجب می کنید که چرا او غضبناک است! من دیگر حاضر نیستم که با فعالیت های شما رابطه داشته باشم۰ به طوری حالم بهم خورده است که می خواهم بالا بیاورم ! کثافت بر شما باد» وایت لینگ بالاخره مقدار پول فراهم نمود و به آمریکا رفت تا به قول انگلس وظائف پیامبری خود را در آمریکا انجام دهد۰وایت لینگ در نیویورک با انتشار روز نامهٔ به نام « جمهوری کارگران » پرداخت و یکی از پیروان او در ایالت ایوا « Iowa » جمعیتی به نام کمونیا « Kommunia » تشکیل داد۰ جمعیت کمونیا در سال 1853 منحل شد۰و روز نامهٔ « جمهوری کارگران » در سال 1855 به انتشار خود پایان داد؛ ‌وبه تدریج نفوذ وایت لینگ از بین رفت۰وایت لینگ در سال 1871 در سن ۶۲ سالگی در گذشت۰( تا وقتی اندیشهٔ روشنفکران در وجود تمامی مردم رخنه نکرده باشد و به اصطلاح به صورت « روح زمانه » تجلی نکند ؛ نمی توان مردم را در مسیر پیشرفت همه جانبه به حرکت در آورد ۰ « فوکو تساوا یوکیش روشنفکر ژاپنی ؛ نویسندهٔ کتاب نظریهٔ تمدن» ) 
•    

اخبار روز

02 جدی 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها