ارنست کاسیرر در بارهٔ منتسکیو می نگارد: « منتسکیو متفکر راستین روشنگری است۰منتسکیو انتظار دارد که پیشرفت علم؛ نظمی نو در جهان اراده و جهتگیری تازه ای در تاریخ سیاسی و اجتماعی انسان به وجود آورد۰و این همان چیزی است که او را به فلسفهٔ تاریخ راهنمایی می کند
۰در فلسفهٔ تاریخ یعنی در شناخت اصول کلی و نیروهای محرک تاریخ وی امکان مهار کردن مؤثر آنها را در آینده جستجو می کند۰انسان تنها مطیع جبر طبیعت نیست۰انسان می تواند و می باید سرنوشت خویش را آزادانه شکل دهد و آیندهٔ مقدر و خاص خود را بسازد۰اما این آرزوی محض تا زمانی که آن را بصیرتی مطمئن راهنمایی نکند و آن را به پیش نراند؛ ناتوان است»باید به این سخن منتسکیو افزود این که: درست است که انسان تنها مطیع جبر طبیعت نیست ولی شوربختانه قرنهاست که انسان مطیع و دربند و اسیر باورهای جزمگرایانهٔ خویش است۰ادیان و مذاهب و ایدئولوژی ها و عقاید و باورهای خودکامه و تمامیت خواه که ساخته و پرداختهٔ خود انسان هستند مانند اختاپوسی بر انسان چنگال انداخته و از آگاه شدن و آزاد شدن انسان جلوگیری می کنند و تا زمانی که انسان این بندها و زنجیرهای که او را در صغارت نگهداشته را پاره نکند و خود را از تمام جزمیت ها و تعصبات و حقارت ها و بردگی ها آزاد نسازد و سرنوشت خود را به دست نگیرد؛ تسلط نسبی بر طبیعت هرگز باعث رهایی او نخواهد شد۰بنابر این بهتر و معقول تر است که نخست انسان باید خودش را بشناسد و از تمام قیود خود را رها نماید و بعد در فکر رهایی از طبعیت باشد۰در ضمن باید افزود که ما جزء از طبیعت و فرزند طبیعت هستیم و هرگز نمی توانیم به طور کامل بر طبیعت سیطره بیابیم۰ما باید به طبیعت احترام بگذاریم و برای تولید و مصرف بیشتر بیمارگونه باعث خشم و قهر بیشتر طبیعت نگردیم۰ طبعیت میلیاردها سال قبل از ما بوده و میلیارد ها سال بعد از ما نیز خواهد بود۰مشکل ما طبیعت نیست بلکه انسان خود مشکل انسان است۰طبیعت کار خودش را می کند و برای طبیعت نابودی انسان و یا نابودی پشه ها و مگسها هیچ تفاوتی ندارد۰در طبیعت نه اخلاق است نه عدالت نه آزادی نه منطق ؛ این ما هستیم که باید مسئولانه و خردمندانه عمل کنیم و این مفاهیم و ارزشها را بیافرینیم ۰بعد از این مقدمه می پردازم به درگیری فکری جناب مارکس با آقای پرودون یا پرودهن « Prouehon» عده ای نیز مارکس را متهم می کنند که گویی مارکس اصولن نمی توانست خواص خوب اشخاص را در کنار جنبه های بد آنها را منظور دارد۰هرچند مارکس در انتقاد از پرودهن از نظر منطق اهداف سوسیالیسم و کمونیسم تا اندازه ای ذیحق بود؛ چون پرودهن از علم اقتصاد کاملن بی اطلاع بود و چنانکه مارکس به درستی می گفت پرودهن یک بورژوای کوچک بود و نظریاتش آغشته با تبعیضات بودند۰اختلاف جدی بین مارکس و پرودهن در سال 1846 درست زمانی آغاز شد که مارکس پرودهن را به قبول عضویت در « کمیتهٔ ارتباطات کمونیست ها» دعوت نمود۰پرودهن به این دعوت مارکس پاسخ مؤدبانه اما بسیار دندان شکن و کوبنده داد۰پرودهن در نامهٔ که به مارکس نوشت توصیه نمود که :« در حذر باش تا مانند « مارتین لوتر» در چاله نیفتی؛ که پس از شکست دادن کاتولیک ها به علت عقاید آنها در بارهٔ آتش جهنم و تکفیر های آنها؛ خودش تکفیر های جدیدی به وجود آورد» و به مارکس توصیه نمود که بهتر است به نام بشریت از هر نوع عقیده و فکر دیگری غیر از فکر خودش هم استقبال نماید و راه هیچ نوع تعصب را پیش نگیرد: « بگذار که ما خودمان رهبر تحمل بشویم» باید اذعان نمود که توصیهٔ های پرودهن به مارکس به جا و درست بوده است ؛ چون ما بعدها دیدیم که چگونه ایده ای سوسیالیسم و کمونیسم به انواع دکماتیسم و تعصب و کیش شخصیت تبدیل شدند؛ تا آنجا که جناب لنین علیه کائوتسکی از واژهٔ « مرتد» که یک اصطلاح مذهبی است استفاده می کند و نیز شاهد بوده ایم که چگونه در کشور های که مدعی از افکار مارکس بودند هزاران مجسمه از رهبران دیکتاتور خودشان می سازند و آنان را تعظیم و تقدیس می کنند و نیز شاهد بوده ایم که چگونه صدایی آزادی و آزادیخواهان را در نطفه خفه می کنند۰بنابر این زنهار پرودهن به مارکس حداقل در این زمینه بیجا نبوده است۰اما این توصیه های پرودهن مارکس را سخت خشمگین نمود؛ چون سخنان تند پرودهن مخالف طبیعت مارکس بود۰پرودهن همچنان در نامه اش ادامه می دهد که به انقلاب باور و عقیده ندارد۰بلکه یقین دارد که اگر تئوری اقتصاد به گونهٔ درست در میان کارفرمایان و کارگران انتشار و توسعه داده بشود همین باعث تقسیم عادلانه ثروت و آزادی و برادری خواهد گردید۰و بنابر این می توان از ریختن بیهود ای خون ها جلوگیری نمود۰ پس طبق دیدگاه پرودهن باید دست به اصلاحات زد و ایدهٔ انقلاب را که باعث کشتار خواهد شد می بایست کنار گذاشت۰در صورتی که مارکس به اصلاحات در درون سرمایه داری باور نداشت و بسیار انقلابی فکر می کرد۰البته ما دیدیم که انقلاب در کشورهای که نظام سوسیالیستی ایجاد کردند باعث ایجاد عدالت اجتماعی و آمدن آزادی و دموکراسی نشدند۰پرودهن افتخار می نمود که پدرش از طبقهٔ کارگر و مادرش یک زن سادهٔ روستایی بوده است و به مارکس تذکر می داد که در هر حال کارگران فرانسوی انقلابی که مارکس توصیه و در باره اش تبلیغ می کند را هرگز نخواهند پذیرفت ؛ و پرودهن اضافه نمود :« کارگران ما به قدری تشنهٔ دانش هستند که اگر تو بخواهی فقط خون به آنها عرضه بداری؛ دقیقهٔ گوش به سخنان تو نخواهند داد۰تاریخ نشان داد که تشخیص پرودهن درست بوده و کارگران طبق خواست و نظریات مارکس در فرانسه دست به آن انقلابی که مارکس انتظارش را داشت نزدند۰نامهٔ پرودهن به مارکس آن چنان غرور مارکس را جریحه دار کرد و بر خشم اش افزود که هرگز نتوانست آن را فراموش کند۰ مارکس مانند شکارچی ماهری در کمین نشست تا فرصت مناسب را بیابد و تیر زهرآگین خشم اش را به سوی پرودهن شلیک نماید۰این موقعیت یک سال بعد برای مارکس میسر شد۰و زمانی که پرودهن کتابی در دو جلد تحت عنوان: « سیستم ضد و نقیض اقتصادها و یا فلسفهٔ فقر» در پاریس انتشار داد؛ و پیش از انتشار در نامهٔ مفصلی که به مارکس نوشت موضوع کتاب خود را برای مارکس شرح داد؛ و در آخر نامه اضافه نمود:« اکنون من در انتظار دریافت ضربه های شلاق انتقاد تو می باشم» از این سخن پرودهن مشخص میشود که به درستی می دانست که جناب مارکس بی رحمانه پرودهن را در زیر شلاق های نقد وتحقیر قرار خواهد داد۰در ماه دسامبر سال 1846 مارکس یک نسخه از کتاب پرودهن را که در آن موقع در یک جلد زیر نام « فلسفهٔ فقر »انتشار یافته بود به دست آورد۰در ضمن انگلس که در آن موقع در پاریس بود یاد داشت های زیادی در بارهٔ انتقاد از آن تهیه کرده بود؛ برای مارکس نوشت که حاضر است نسخهٔ خطی این یاد داشت ها را برای مارکس به بروکسل بفرستد و انگلس نوشت :« اما فقط با این شرط که از حالا بدانی که تمام آنها ارزش ۱۵ فرانکی که مخارج تمبر پست آن خواهد شد را ندارند» مارکس تمام کتاب پرودهن را در دو روز خواند و مارکس هم به همین پتیجهٔ رسید که انگلس اظهار نموده بود۰بعد از مطالعهٔ کتاب فلسفهٔ فقر پرودهن جناب مارکس خود را برای فرود آوردن ضربه های شلاق انتقاد آماده ساخت۰در بین ماه دسامبر سال 1846 تا اوایل آوریل سال 1847 مارکس کتاب مشهور خود را تحت عنوان « فقر فلسفه» به زبان فرانسه نوشت و عنوان دیگر همین کتاب را چنین نام نهاد« پاسخ به کتاب فلسفهٔ فقر آقای پرودهن » این تنها کتابی است که مارکس به تنهایی و بدون کمک انگلس نوشته است۰مارکس در نامهٔ مفصلی که به آقای آنن کوو می نویسد موضوع کتاب خود را شرح می دهد۰این نامه به بهترین وجهی درجهٔ نبوغ و عمق افکار مارکس جوان را در بارهٔ علم اقتصاد اجتماعی نشان می دهد۰همچنین در این نامه هستهٔ فلسفهٔ مارکس که سال ها بعد به جهان عرضه شد را نشان می دهد۰مارکس به آنن کوو می نگارد:« من نزد شما اقرار می کنم که رویهمرفته کتاب « فلسفه فقر » را کتاب بدی می دانم— کتاب خیلی بدی! شما خود در نامهٔ خودتان به استهزای آقای پرودهن می پردازید؛ به ویژه آن قسمتی که ایشان به طور بی تناسبی فلسفهٔ خودش تلفیق داشته است؛ و خود شما عقیده دارید که پرودهن به اقتصاد « زهر فلسفه خورانده است» حقیقت امر این است که آقای پرودهن نه فقط یک انتقاد غلط از اقتصاد عرضه داشته است؛ بلکه « به علت این که خود او صاحب فلسفهٔ مسخرهٔ می باشد» اساسأ حقیقت اجتماع امروز را از لحاظ یک ارتباط و وابستگی همگانی و همه جانبه« کن کاته ناسیون» (Conkatenation) درک نکرده است۰ واژهٔ که خود او به کار می برد و از آقای « فوریه » قرض کرده است» مارکس ادامه می دهد« معلوم نیست که چرا آقای پرودهن از خداوند از منطق و از تاریخ عمومی بشر سخن می گوید ! من تصور می کنم که بدین علت است که او از تاریخ پیدایش تدریجی بشر بی اطلاع است— واضح است که با این بی اطلاعی ها انسان می تواند به آسانی از واژگان بی معنایی مانند « علل مخفی پیدایش بشر صحبت بدارد» سپس مارکس به توضیح در بارهٔ تاریخ پیدایش بشر از نظر مادیات می پردازد: « جامعه چیست؟هر جامعهٔ ! فرق ندارد که چه نوع جامعهٔ باشد ! جامعه نتیجه و محصول روابط و اعمال مردم نسبت به یکدیگر می باشد— آیا مردم آزاد هستند که این و یا آن نوع از اجتماع را انتخاب کنند؟ هرگز ! هر مرحله از پرورش و قوهٔ یک قوم را در نظر بگیری خواهی دید که در آن مرحله خرید و فروش و تجارت و مصرف هر کدام نوع به خصوصی داشته است ؛ از سوی دیگر ؛ هر نوع وضع تجارت و خرید و فروش و مصرف معمول یک زمان ویژه را در نظر بگیری خواهی دید که آن نوع تجارت در آن زمان و در آن مرحله رابطهٔ مستقیمی با وضع طبقات مختلف آن دارد— و این درست همان چیزی است که آقای پرودهن نمی تواند بفهمد ؛ زیرا او نمی تواند ایده ها را از واقعیت ها جدا بسازد ؛ به اضافه او نمی تواند درک کند که بسط و پیشرفت یک جامعه و وضع اقتصادی آن عوامل ثابتی نمی باشند؛ بلکه دائمأ در جریان و در تغییر می باشند۰ آقای پرودهن در نتیجه عدم قابلیت درک پیشرفت تاریخ یک رشته تحلیل های عرضه می دارد که به خیال او از راه دیالکتیک به او رسیده لذا گویی پرودهن اصلن لازم نمی داند که قرن های هفدهم ؛ هیجدهم و نوزدهم را در نظر بگیرد۰ افکار او دور وقایع قرون مه گرفتهٔ قدیم چرخ می زند و بدون توجه به زمان و مکان صورت می گیرند — خلاصه بگویم گفته های پرودهن همان مزخرف های هگل هستند» جناب مارکس برای تحقیر بیشتر پرودهن مقدمهٔ کتاب « فقر فلسفه » خود را این گونه انشاء می کند:« بد شانسی آقای پرودهن این است که او تنها کسی در اروپاست که کسی گفته های او را نمی فهمد ! پرودهن می تواند در فرانسه یک اقتصاددان بدی باشد ؛ زیرا در آنجا او را به عنوان فیلسوف آلمانی نگاه می کنند۰ما که آلمانی هستیم و در ضمن عالم علم اقتصادی می خواهیم در مقابل این اشتباه دو جانبه اعتراض نماییم » بیست سال بعد مارکس در یادداشت های خودش نوشت: کتابی که من بر ضد پرودهن نوشتم برای همیشه به دوستی ما خاتمه داد۰( مورد نفرت واقع شدن به خاطر هویت خویش ؛ بهتر از آن است که به خاطر آن چیزی که نیستی مورد محبت قرار بگیری ! « آندره ژید » )