جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس— 1818 — 1883 — بخش ۲۹

مارکس به درستی می گوید: اگر یک فکر احمقانه را پنج میلیون انسان قبول داشته باشند؛ بازهم آن فکر احمقانه است» باید به این سخن مارکس افزود که اگر یک ملیارد نفر فکر و باورهای احمقانه داشته باشند بازهم آن فکر و باورها احمقانه است؛ زیرا در جهان فکر و اندیشه آنچه مهم و‌ اساسی است کیفیت است نه کمیت و سیاهی لشکر‌»

در این جستار بر آنم تا به مانیفست حزب کمونیست جهان بپردازم و چگونگی شکل گیری و محتوای آن را مورد بررسی قرار دهم و با شما دوستان ارجمند در میان بگذارم۰بنا بود در روزهای بیست و سوم و بیست ‌چهارم نوامبر سال 1847 در لندن نشستی صورت بگیرد و انگلس به مارکس پیشنهاد نمود تا قبل از رفتن به لندن در بارهٔ برنامهٔ خودشان به تبادل افکار بپردازند۰انگلس همچنین گوشزد نمود که این اجلاس بایستی در بارهٔ آیندهٔ کمونیسم قاطع و سرنوشت ساز باشد۰در این نامه انگلس از مارکس خواهش نمود که در فکر خودش یک پرسش و پاسخ در بارهٔ کمونیسم حاضر داشته باشد و در ارتباط با این موضوع اضافه کرد: « در فکر خودت یک قسم نامه به ایمان به کمونیسم تفریبأ شبیه سؤال و جواب نامهٔ دینی کاتولیک ها تهیه کن که خوب و قابل قبول باشد سپس انگلس اضافه می نماید:« خیال نمی کنم که خوب باشد که اسم آن را مانند سؤال و‌ جواب نامهٔ کاتولیک ها کاتکیزم بگذاریم ؛ بلکه بهتر است که آن را مانیفستو کمونیستی بنامیم» جناب انگلس خودش پرسش و پاسخ نامهٔ مرکب از بیست و پنج پرسش و پاسخ تهیه کرد و چنان که همه می دانند این پرسش و پاسخ نامه از لحاظ نوع کمونیسم بعدأ در جهان ارزش زیادی پیدا نمود۰بعضی از پرسش و پاسخ ها از این قرارند: پرسش نخست : کمونیسم چیست؟ پاسخ : کمونیسم برنامه است برای فراهم آوردن آزادی کارگرپرسش دوم : طبقهٔ کارگر کدام است؟ پاسخ: طبقهٔ کارگر یک قشر از جامعه است که امور زندگانی خودش را فقط از فروش دسترنج خود تأمین می نماید و نه از نفع سرمایه۰ پرسش سوم: طبقهٔ کارگر چگونه به وجود آمد؟ پاسخ : طبقهٔ کارگر در نتیجهٔ انقلاب صنعتی به وجود آمد۰پرسش پنجم: در تحت چه شرایط فروش دسترنج طبقهٔ کارگر به سرمایه داران بورژوا صورت می گیرد؟ پاسخ : دسترنج کارگر مانند تمام کالاهای دیگر ؛ ارزشی دارد؛ و‌ ارزش آن مانند ارزش سایر کالاهای دیگر تعین می گردد۰‌همین گونه پرسش ها ادامه می یابد که من به طور نمونه چندتای شان را ذکر نمودم۰انگلس در نامهٔ خودش به مارکس می نویسد: « دموکراسی کاملن بی فایده است؛ اگر طبقهٔ کارگر برای حمله و از بین بردن مالکیت شخصی از « دموکراسی» استفاده نکنند و بلافاصله زندگی خودش را تأمین ننماید» رویهمرفته پرسش و پاسخ نامهٔ کمونیستی برنامهٔ دوازده ماده ای برای استقرار کمونیسم در جهان پیشنهاد می کند که عبارتند از : یکم : محدود نمودن مالکیت شخصی به وسیلهٔ وضع مالیات های تصاعدی و مالیات های سنگینی بر ارث۰ دوم : تصرف املاک خصوصی و ملی نمودن کارخانجات ؛ راه آهن و صنایع کشتی سازی۰ سوم : تصرف اموال خارجی ها و اشخاصی که بر علیه اکثریت مردم تجاوز کرده اند۰ چهارم : تشکیل کمیتهٔ کارگران ؛ به نمایندگی کارگرانی که در دستگاه های دولت و کارخانه ها و فروشگاه ها مشغول خدمت هستند۰ پنجم : کار اجباری برای همهٔ افراد جامعه تا وقتی که مالکیت خصوصی از بین برود۰‌و تشکیل جوخه های صنعتی ؛ به خصوص برای کشاورزی۰ ششم: تمرکز دادن سیستم ‌اعتباری و بانکی در دست دولت به وسیلهٔ یک بانک مرکزی و از بین بردن کلیهٔ بانک ها و بانکداران خصوصی۰‌هفتم : ازدیاد کارخانه های دولتی ؛ فروشگاه ها ؛ راه آهن و کشتی ها و تعمیرگاه ها و توسعهٔ زمین های کشاورزی۰هشتم بزرگ کردن و پرورش تمام کودکان در بنگاه های دولتی به خرج دولت۰ نهم : ساختن ساختمان های بزرگ در زمین های متعلق به دولت برای منازل عمومی۰دهم : درهم کوبیدن ابنیهٔ نیمه خراب و از بین بردن محله های مخروبهٔ شهرها۰یازدهم : حق وراثت به طور تساوی برای بچه های حلال زاده و حرام زاده۰ دوازدهم : تمرکز تمام وسائل نقلیه در دست ملت۰مارکس سخنرانی بسیار بلندی در مقابل « هیئت فرهنگی آلمانی» که در سالن بزرگ گردهم آمده بودند ایراد کرد۰مارکس در سخنرانی خودش از مبارزات بین بورژوا و کارگر سخن گفت و از کارگران انگلیسی خواست که در این مبارزه بین کارگر و بورژوا برای آزادی خلق پیش قدم باشند۰همین گفته های مارکس بعدها در مانیفستوی کمونیستی بر روی کاغذ آمد۰مارکس در این سخنرانی چنین گفت:« انگلستان بین تمام ممالک کشوری است که در مبارزه کارگر بر ضد بورژوا ؛ بیشتر از همه پیشرفت کرده است و موفقیت کارگران بر ضد طبقهٔ بورژوا در این مبارزه در سایر ممالک بسیار مؤثر خواهد بود؛ و به همین علت است که آزادی لهستان و لهستانی ها از طریق انگلستان به دست خواهد آمد! شما ای کسانی که انتظار موهبت الهی را دارید لازم نیست برای حصول آزادی دست به دعا بر دارید ؛ دشمن داخلی خودتان را سرکوب سازید ؛ تا آنگاه بتوانید به خود افتخار کنید که تمامی افراد سایر ملل را آزاد ساخته اید» ( جناب مارکس فراموش کرده و کم لطفی و بی دقتی نموده بود که بگوید که رفاه و آسایش جامعهٔ انگلیس و کارگران و بورژوا هایش ناشی از غارت و تجاوز و مستعمره نمودن شرق و غرب جهان است۰مارکس چند هزار کارگر را می دید ولی استعمار صدها میلیون هندی و غیر هندی را نتوانست ببیند۰مارکس نتوانست درک کند که در غارت جهان کارگران ‌‌و بورژوا های انگلیس مانند دو لبهٔ یک قیچی عمل می کنند و کارگران در تمام دزدی ها با استعمارگران و بورژوا ها‌ شریک هستند و‌دستان شان در یک کاسه می باشند۰این خطای مارکس نابخشودنی است و‌ هیچ دلیل تراشی و توجیهی قابل پذیرش نیست ) در خاتمهٔ این کنگره آئین نامهٔ به تصویب رسید که طبق آن قرار شد در هر منطقهٔ سلول های رهبری ؛ کمیته های مرکزی و یک کنگره تشکیل داده شود۰و مادهٔ نخست این آئین نامه عبارت بود: « از بین بردن بورژوازی ؛ حاکمیت کارگر؛ و از بین بردن بورژوازی که پایهٔ آنها بر روی اختلافات طبقاتی گذارده شده است و به وجود آوردن جامعهٔ نوینی که بدون کلاس و بدون مالکیت شخصی باشد۰و آن شعار قدیم که عبارت بود از « تمام خلق برادر یکدیگر هستند» به شعار جدید « کارگران همه جهان متحد شوید»!تبدیل شد۰عده ای مارکس را نویسندهٔ اصلی مانیفست می داند ولی قطعی است که ایده های مندرج در این مدرک مهم از سوی هر دوی آنها می باشند— مثلن برنامهٔ دوازده گانهٔ حزب کمونیست که در مانیفست به ده ماده تبدیل شد؛ تقریبأ شامل همان موادی است که انگلس در پرسش و پاسخ نامهٔ خود درج نموده است۰اما ایده و برنامهٔ مبارزهٔ کارگر با استثمار بنا به گفتهٔ خود انگلس مربوط به شخص مارکس می بوده است۰در مانیفست چهار روح مختلف دیده می شود: روح پیش گویی و روح پیامبری —روح تاریخی — روح وجدان و روح انقلاب !مانیفست با قدرت و پیش گویی و سخنان کوبنده آغاز می شود۰شبحی اروپا را گشت می زند؛ شبح کمونیست۰ سپس این نوشته به تاریخ اشاره می نماید« تاریخ تمام جامعه های که تا کنون وجود داشته اند یک تاریخ مبارزهٔ طبقاتی می باشد» البته در صحت این گفته شک زیادی وجود دارد۰چنانکه خود انگلس در مقدمهٔ مختصر این نوشته که در سال 1848 به زبان آلمانی به چاپ رسید ؛ اظهار می دارد که منظور از تاریخ در این گفته زمانی است که آغاز آن از وقتی است که زمین های عمومی در جامعه های مختلف به تدریج به زمین های خصوصی تبدیل گردیدند۰« لازم به یاد آوری است که ژان ژاک روسو یکی از بزرگ‌ترین رهبران فکری انقلاب فرانسه و نویسندهٔ کتاب مشهور « قرار داد اجتماعی » نخستین شخصی بود که چنین توصیفی از تاریخ نمود و نوشت که نخستین دزد کسی بود که دور یک قطعه زمین را دیوار کشید و آن را از آن خویش خواند» در مانیفست با قاطعیت گفته میشود که « در این انقلاب کارگران به غیر از زنجیرهای خودشان هیچ چیز را از دست نخواهند داد! آنان یک دنیا را به دست خواهند آورد! ای کارگران همهٔ جهان باهم متحد شوید» مانیفست روح جدیدی در جنبش های انقلابی دمید؛ روح مبارزه و تنفر؛ زیرا تا پیش از آن جنبش های سوسیالیستی روح و جنبهٔ انسانی و صلح آمیز داشتند و در تبلیغات خودشان به جای اختلاف طبقاتی رسم برادری و همنوعی را تأکید می کردند؛ در صورتی که مارکس و انگلس در مانیفست جنبهٔ مبارزه را هستهٔ تبلیغات و فعالیت های حزبی قرار می دهند۰از دیدگاه کمونیست های مارکسی مردم برادر یکدیگر نبودند؛ بلکه دشمنان یکدیگر بودند که دائمأ برای به دست آوردن قدرت با یکدیگر در جدال می باشند؛ برای قدرت نه برای ایده آل! منظور از مبارزهٔ طبقاتی جدا نمودن سوسیالیست ها از کمونیست ها بود؛ از کمو‌نیست های که یقین داشتند که تاریخ بشر نشان می دهد که سرانجام موفقیت و پیروزی نصیب آنها خواهد شد! در حقیقت مارکس به وسیلهٔ مانیفست سیستم اجتناب ناپذیری را برای مبارزه با دنیای متمدن سوسیالیستی و سرمایه‌ داری به دست کمونیست ها داد۰کتاب بیست و یک برگی مانیفست در ماه ژانویهٔ 1848 در لندن برای نخستین بار در ‌پنجصد نسخه به چاپ رسید۰تا کنون هزاران بار این مدرک بسیار مهم تقریبأ به تمام زبان های دنیا ترجمه و انتشار یافته است۰به طور کلی اثر جهانگیر این شاهکار انقلابی مارکس و انگلس را نمی توان به خوبی تخمین زد۰انگلس در سال 1888 پنج سال پس از در گذشت مارکس در مقدمهٔ یکی از چاپ های جدید مانیفست به زبان انگلیسی نوشت:« بدون تردید این نوشته یکی از بزرگ‌ترین و بین الملل ترین کتاب ادبی سوسیالیستی است که اهمیت آن را همگی از سیبریه گرفته تا کالیفرنیا قبول دارند»همانطوری که گفته شد مانیفست حزب کمونیست اثر مشترک کارل مارکس و فرید ریک انگلس یکی از مهم‌ترین و برجسته ترین کتاب های ادبیات کلاسیک سوسیالیستی ؛ کمونیستی و مارکسیستی در تاریخ سوسیالیسم اروپایی به شمار می رود۰ولادیمیر لنین هرچند با کمی اغراق و بزرگ نمایی می نویسد:« این جزوهٔ کوچک به اندازهٔ جلدها کتاب ارزش دارد۰ سراسر پر‌ولتاریایی متشکل و مبارز جهان متمدن با روح همین کتاب زنده و در جنبش است۰ در این اثر جهان بینی نوین ؛ یعنی ماتریالیسم پیگیری که زندگی اجتماعی را نیز فرا می گیرد؛ دیالکتیک به مثابهٔ همه جانبه ترین و عمیق ترین آموزه در بارهٔ تکامل ؛ تئوری مبارزه طبقاتی و نقش انقلابی تاریخی — جهانی پرولتاریا ؛آفرینندهٔ جامعهٔ نوین کمونیستی ؛ با روشنی و درخشندگی داهیانه ای ترسیم شده است»انگلس در پرسش شمارهٔ نوزدهم در باب امکان پیروزی انقلاب کمونیستی و پرولتری به صورت ملی و در یک کشور در عصر سرمایه داری مدرن با صراحت و به طور شفاف پاسخ می دهد:« نه ! صنایع بزرگ همهٔ ملت های روی زمین و مخصوصأ ملت های متمدن را به وسیلهٔ ایجاد بازارهای جهانی به گونهٔ به هم متصل نموده است که هر ملت با رقابتی که در میان ملت دیگر پیش آید ؛ بستگی پیدا می کند۰از طرف دیگر صنایع بزرگ ؛تکامل اجتماعی را در عموم کشورهای متمدن تا حدی مساوی نموده است؛ به طوری که در تمام این کشورها ؛ بورژوازی و پرولتاریا دو طبقهٔ اصلی اجتماع هستند و مبارزهٔ بین این دو طبقه ؛مبارزهٔ قطعی دورهٔ کنونی می باشد؛ از این رو انقلاب کمونیستی تنها یک انقلاب ملی نیست ؛ بلکه انقلابی است که در تمام ممالک متمدن؛ یعنی اقلأ در انگلستان ؛ آمریکا ؛ فرانسه ؛ آلمان در زمان واحد صورت خواهد گرفت۰این انقلاب در هریک از ممالک به نسبت آن که یک کشوری دارای صنایع کامل تر ؛ ثروت بیشتر؛ قوای تولید زیاد تر باشد؛ تند تر یا آهسته تر پیشرفت خواهد نمود۰بدین ترتیب این انقلاب در آلمان به آهسته ترین و سخت ترین وجه ؛ در انگلستان به تندترین و آسان ترین راه انجام پذیر خواهد بود۰این انقلاب یک انقلاب دنیایی است و لذا در یک سرزمین دنیایی نیز انجام خواهد یافت۰»برای مباحث پلمیکی چون: راه رشد غیر سرمایه داری ؛ امکان تحقق سوسیالیسم در یک کشور ؛ انقلاب دائمی جهانی ؛ نقش و جایگاه طبقهٔ متوسط در نظام سرمایه داری مدرن ؛ همزیستی مسالمت آمیز ؛ و مباحثی از این دست ؛ همین نقل قول یاد شده از انگلس ؛ منبع مهم و غیر قابل چشم پوشی است؛ نقل قولی که البته توسط رهبرانی چون لنین؛ استالین ؛ مائو و بسیاری دیگر نادیده انگاشته شدند۰ همچنین انگلس طی نامهٔ که به مارکس می نویسد از او می خواهد که« کمی به مرامنامه فکر کن ؛ فکر می کنم‌ باید شکل پرسش و پاسخ را کنار گذاریم و آن را مانیفست کمونیستی بنامیم۰چون باید کمی از تاریخ را در آن نقل کنیم! شکلی که تا کنون اتخاذ شده کاملن نامناسب است۰ با خودم کاری را که انجام داده ام می آورم ۰به شکل روایتی کاملن ساده است ؛ اما چون با عجله و شتاب تهیه شده ؛ نگارش ضعیفی دارد» کارل مارکس پس از دریافت طرح اولیهٔ انگلس ؛ به توصیهٔ دوست همفکرش عمل کرده و قالب پرسش و پاسخی بیانیه را به کلی کنار گذاشت و در متن اولیهٔ انگلس نیز تجدید نظر اساسی کرد۰مارکس به خصوص تئوری « جنگ طبقاتی و ماتریالیسم تاریخی که جوهرهٔ اصلی مانیفست و بعد ها مکتب مارکسیسم شد را بدان افزود۰هستهٔ سخت این رساله ؛ ضرورت سرنگون کردن نظام سرمایه داری یا بورژوازی توسط عمل انقلابی کارگران برای تشکیل یک جامعهٔ بی طبقه و بدون هیچ گونه مالکیت خصوصی ؛ ستم اجتماعی و اقتصادی و استعماری انسان از انسان است۰رسالهٔ « مانیفست حزب کمونیست» دارای یک مقدمه و چهار بخش است۰مقدمه با جملات کوبنده ای چنین آغاز می شود:« شبحی اروپا را گشت می زند ؛ شبح کمونیسم۰ همهٔ قدرت های اروپایی کهنه — پاپ و تزار ؛ مترنیخ و گیزو ؛ رادیکال های فرانسه و پولیس آلمان — برای تاراندن این شبح ؛ اتحاد مقدس تشکیل داده اند۰کجاست حزب اپوزیسیونی که مخالفان بر مسند قدرت نشسته اش نام کمونیستی بدان ندهند؟ و کجاست حزب اپوزیسیونی که به نوبهٔ خود هم در عناصر مترقی تر اپوزیسیون و هم بر مخالفان مرتجع اش داغ اتهام کمونیسم نکوبند؟ »از این واقعیت دو نتیجه به دست می آید: همهٔ قدرت های اروپایی ؛ اکنون دیگر کمونیسم را قدرتی می شمارند۰وقت آن است که کمونیست ها نظریات ؛ هدف ها و تمایلات خویش را آشکارا در برابر تمام جهان بیان کنند و در قبال افسانه هایی که پیرامون شبح کمونیسم بافته می شود؛ مانیفست حزب خود را عرضه دارند»مانیفست از چهار بخش تشکیل یافته که عبارتند از : بخش نخست در بارهٔ بورژواها و پرولترها است که با این جملهٔ معروف و مشهور. مارکس آغاز می شود: « تاریخ همهٔ جوامع تا این زمان تاریخ مبارزهٔ طبقاتی بوده است۰بخش دوم در بارهٔ مناسبات پرولترها و کمونیست ها است۰بخش سوم در باب نوشته های سوسیالیستی ‌‌کمونیستی می باشد۰چهارمین و آخرین بخش مانیفست در بارهٔ موضع گیری کمونیست ها در قبال احزاب گوناگون اپوزیسیون است۰علیرغم میل و خواست مارکس و انگلس این جزوهٔ انقلابی و‌بسیار مهم و‌رادیکال ؛عملن نتوانست نقش چندانی در روند انقلاب های سراسری و اروپایی سال 1848 ایفا کند و به قول یکی از مورخان مارکسیست به دنبال شکست انقلاب های 1848 و تسلط نظام سرمایه داری بر اروپا و حتا جهان؛ مانیفست حزب کمونیست ؛ عملن تا اوایل دهه هفتاد قرن نوزدهم میلادی ؛ که تجدید چاپ شد؛به جز محافل کوچکی از کمونیست های آلمانی در آلمان توجه چندانی به خود جلب نکرد و نتوانست در روند سیاسی ‌‌انقلابی کلی اروپا تأثیر گذار باشد۰به یک معنا این جزوه تا حدود دو دهه پس از تجدید انتشار به محاق فراموشی رفت۰یا دست کم مورد بی اعتنایی از سوی محافل انقلابی و کارگری اروپا و حتا سوسیالیست ها قرار گرفت۰چنان که گذشت؛ هنوز چند دهه از نوشتن مانیفست سپری نشده بود که این کتاب تقریبأ به تمام زبانهای مهم اروپایی ترجمه شد۰فقط دوبار به زبان روسی ترجمه شد؛ یکبار در دههٔ 1860 توسط میخائیل باکونین آنارشیست معروف و بار دیگر در سال 1882 توسط گئورگ پلخانف پدر مارکسیسم در روسیه تزاری۰مارکس ‌و انگلس به صورت مشترک چندین مقدمه بر ترجمه های مختلف مانیفست نگاشتند و بعد از در گذشت مارکس؛ انگلس به تنهایی این کار انجام داد۰؟این مقدمه ها از لحاظ تاریخ مانیفست حزب کمونیست و سیر تکوین انتشار و اشتهار آن مهم می باشند۰شاید مهم ترین و‌مشهور ترین شعار رسالهٔ مانیفست کمونیست همانا جملهٔ کوتاه اما کوبنده و پر جاذبهٔ «پرولتاریای جهان متحد شوید»باشد۰تحقیقات زندگی نامه نویسان مارکس نشان داده که این جمله در اصل از آن کارل مارکس نیست؛بلکه از آن یک کمونیست آلمانی است که امروزه از یادها و خاطرات رفته است: کارل شاپر کمونیست رادیکالی که بر ضرورت جنگ مسلحانه و‌توسل کمونیست ها به قوهٔ قهریه ‌قوای نظامی برای تصرف قدرت از بورژوازی و برخی مسائل دیگر با مارکس اختلاف نظر عمیق پیدا کرد ؛ طوری که در اواخر تابستان سال 1850 کارل شاپر و دوستش اوگوست ویلیش ؛ کارل مارکس و فریدریک انگلس ؛ دوستان و همکاران خود در اتحادیه کمونیست ها را از شاخه لندن این سازمان اخراج کردند۰در واکنش هواداران مارکس و انگلس در کلن آلمان نیز در یک اقدام تلافی جویانه شاپر و یلیش را از شاخهٔ کلن اتحاد کمونیست ها اخراج کردند۰خوانندهٔ کنجکاو مانیفست با اندک دقتی متوجه می شود که همهٔ دغدغهٔ مارکس و انگلس این دو انقلابی جوان و ضد نظام سرمایه داری اروپا؛ آن هم فقط کشورهای پیشرفته و صنعتی شده ای چون انگلستان ؛ آلمان و تا اندازه ای فرانسه بوده است۰ شرق و استعمار شرق توسط اروپا ؛ عملن جایی در مانیفست کمونیست ندارند۰مارکس و انگلس در این اثر ؛بیان هگل در درس‌های «تاریخ فلسفه » و خصوصأ کتاب «عقل در تاریخ » خود محور جهان جدید را اروپا فرض کرده و به کشورهای پیرامونی ماقبل صنعتی ؛ غیر غربی و حضور خشن و غیر انسانی استعمارگران اروپایی در آن ها نه تنها توجه نکردند؛ بلکه دم از « کشورهای بربر و نیمه بربر» شرقی زدند و با این کارشان عملن به همهٔ آن خلق ها ؛ با نادیده گرفتن پیشینهٔ درخشان تاریخی چون ایران بزرگ ؛ چین ؛ هند و مصر توهین هم کردند۰در گرما گرم ماه های نگارش مانیفست توسط مارکس و انگلس ؛ انگلس در مقالهٔ به تاریخ ژانویه سال 1848 در روزنامهٔ چارتیستی «ستاره شمال» در باره اشغال الجزایر توسط استعمار گران فرانسوی با صراحت ضمن طرفداری از این اقدام استعمارگرایانه نوشت« فتح الجزایر واقعیت مهم و مساعدی برای پیشرفت تمدن است»شگفت آن که چند سال بعد و در ماه های ژوئن و ژانویه 1853 کارل مارکس با نوشتن و انتشار دو مقالهٔ مهم در نشریهٔ نیویورک تریبون ؛ چاپ آمریکا ؛ سلطهٔ استعماری انگلستان بر هندوستان را تأیید کرد و بر آن صحه گذاشت۰مارکس این سلطهٔ استعماری را « حربهٔ ناخودآگاه تاریخ که انقلاب را بر انگیخته است» نامید و رسمأ و علنأ حضور و سلطهٔ استعمار بریتانیا را با همهٔ پلشتی و زشتی آن نوعی جبر تاریخ و رسالت تاریخی استعمار قلمداد کرد؛ درست مانند دوست و همکار و‌همفکرش انگلس در مقالهٔ خود در سال 1848 در ستایش اشغال الجزایر توسط ارتش فرانسه۰مارکس و انگلس دستاوردهای سرمایه داری را در اروپای غربی و آمریکای شمالی دوباره بررسی کردند و تضادهای شان را نشان دادند؛ اما این بررسی را در ارتباط با استعمار غرب در آسیا و آفریقا انجام ندادند۰آشنایی اندک مارکس و انگلس با آسیا و مشرق زمین از نخستین بیانیهٔ سیاسی مشترک آن ها به نام مانیفست کمونیست ؛ آشکار می شود؛ با آن که در مانیفست از بربرترین ملل و خلق دهقانی. سخن گفته شده و حتا واژهٔ شرق نیز به کار رفته است ؛ ولی چنانچه از مطالب این سند پیداست؛ واقعن مارکس و انگلس از شکل بندی های اجتماعی — اقتصاد آسیا که متفاوت ازاروپا بود ؛ آگاهی و اطلاعی درستی نداشتند۰؟ آنچه در گفتار انگلس به ویژه مایهٔ تأسف است؛ همین نگرش از بالا نسبت به ملل آسیا و آفریقاست؛ گوهر سخن انگلس همان است که پیش تر مورد تأکید قرار گرفت۰مردم مستعمرات در جهان سوم قائم به ذات و قادر به برپایی جنبش مستقلی نیستند و برای رهایی خود از یوغ استعمار نیز می باید چشم به راه پرولتاریای اروپا باشد۰همچنین مارکس بر اساس تاریخ اروپا نوشت « تاریخ همهٔ جوامع تا این زمان تاریخ مبارزهٔ طبقاتی بوده است» آیا این حکم بر تاریخ ملل شرق هم صادق و جاری است ؟ این در حالیست بعدها که مارکس و انگلس در دههٔ پنجاه قرن نوزدهم اندکی با تاریخ شرق آشنا گردیدند ؛ متوجه شدند که ملل شرق مراحلی به نام « برده داری» و حتا «فئودالیسم » را نداشته و طی نکرده اند۰پایه گذاران نخستین تئوری «ماتریالیسم تاریخی » با کشف این موضوع ساده ! دچار چنان مخمصهٔ تاریخی و تئوریکی شدند که به ناچار فراکسیون و صورتبندی ماقبل صنعتی شرق را با عنوان کلی و تبیین نشدهٔ «شیوهٔ تولید آسیایی» نامگذاری کردند۰نام گذاری ای که مارکس و انگلس هرگز تا پایان عمر فرصت و مجال تئوری پردازی دقیق و شفاف در باب آن پیدا نکردند۰در تمام آثار عمومی و مکاتبات و نوشته های مارکس و انگلس هیچ گاه تعریف دقیق و روشنی از صورتبندی موسوم به « شیوهٔ تولید آسیایی » انجام نشد۰همچنین مارکس در مانیفست کمونیست در حالی شعار « پرولتاریای همهٔ جهان متحد شوید» را سر داد و کارگران جهان را به اتحاد و یگانگی بر ضد نظام سرمایه داری دعوت نمود که در اکثریت کشورهای جهان اساسأ نظام سرمایه داری و پرولتاریای صنعتی معنا و مفهوم ناشناخته بودند و بورژوازی صنعتی و طبقهٔ پرولتاریا وجود خارجی نداشتند و حتا در بسیار کشور ها هنوزهم چنین می باشند۰و‌اقعیت این است که دغدغه ای تمام عمر مارکس شناخت و تحلیل نظام بورژوازی و نقد سرمایه داری بود ! از این روی نه تنها مارکس ؛ بلکه حتا بین الملل اول نیز که مارکس تا پایان عمرش حضوری فعال ‌و پر رنگ در آن داشت ؛ همچنان اروپایی محور باقی ماندند و به شرق و پدیدهٔ استعمار اروپایی در مشرق زمین و آفریقا چنان که باید توجه نیز نکردند۰(( بورژوازی در تاریخ نقشی بسیار انقلابی ایفا کرده است ؛ بورژوازی برای نخستین بار آنچه را نیروی بشری ممکن است ایجاد کند؛ تحقق بخشید:عجایب دیگری کاملن متفاوت با اهرام مصر؛ آبراه های عظیم رومی و کلیساهای بزرگ گوتیک به وجود آورد۰ « کارل مارکس» ))


 

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها