آیا واقعا" آنگونه که در برخی از آیات قرآن یاد شده است، قرآن کتابی ست سهل الادراک؛ چنانکه می توان به آسانی با آن آشنایی پیدا کرد و منظور و مراد گوینده و شارح آن را بتمام درک کرد؛ و آن طور که می گویند از رهنمایی های گره گشای آن برای تنزیه و تهذیب روح و روان آدمی و نجات از آتش دوزخ و رسیدن به بهشت
استفاده برد و به راحتی خویشتن را در خط و معبر هدایات آن قرار داد؟
سه ساعت پیش از شروع این نوشته، با آیتی برخوردم که چهل دقیقه، یا ساعتی فکر مرا مشغول خود ساخت.
هر قدر فکر کردم تا محتوای کلام را به درستی و به تمام معنی بفهمم و درک کنم، راهی به جایی نبردم. هیچ در و دریچه ای برویم گشوده نشد؛ و هیچ نوری از هیچ روزنه ای برای روشن ساختن مسئله به چشمم نخورد.
از نظر ادیان سامی، خداوند جهان را در شش روز می آفریند. همه چیز، زمین ها، "ماهی" ، "گاو"، آب، هوا، گرد، خاک، غبار، بخار، دود، آفتاب، مهتاب، روشنی، آسمان ها، نباتات، حیوانات، اشجار، دریا ها، کوه ها، شب، روز و... را تا سه ساعت قبل از پایان روز ششم می آفریند.
انسان را تنها در سه ساعت آخر است که با چند چیز خرد و ریزه، اضطرارا"، ولی به عنوان جانشین خود، می آفریند و بعد کار را تمام می پندارد.
مغز کلام و لُب پیام اما این که، خدایی که ما همه چیز فهمش می دانیم، با آن که انسان را بعد از آفرینش آسمان و زمین و... خلق می کند، چکونه به او می گوید، یا به او گوشزد می کند، و یا از او می پرسد که ندیدی من چگونه زمین و آسمان را خلق کردم؟!
این گوشزد و سوال به/از انسان، طبیعتا" خلاف انتظار است. مگر انسان شاهد آفرینش هستی و خود؛ یا قادر به دیدن و گفتن غیب است/بود؟
خاقانی می گفت: حدیث تو چو غیب مرموز است؛ یعنی غیب رازناک و پوشیده و مبهم و معماست!
حکم عقل و خرد و تجربه این است که - و هم تاجایی که فکر کوتاه من قد می دهد - جواب باید همین طور باشد که از غیب، کسی چیزی نمی داند. دین هم خود بر این نکته مصر است. پس بر طبق آموزه های نقیض برخی آموزه های خود دین هم که شده، این گوشزد کاملا" بی مورد بوده است!
اما آیتی که تقریبا" یک ساعت مرا (در چهار زمینه) به خود مشغول ساخت، حاوی معنا و خبری بود، بخصوص با تاکید مطلق روی کلمه ماضی "ندیدند"، حتی اگر مطابق شیوه های لازم علم تاویل آن را تفسیر و تحلیل کنیم، خلاف تصور.
آیت مذکور را شما عزیزان هم یکبار مطالعه کنید. چون مراتب ادراک و فهم انسان ها متفاوت است؛ شاید شما بر خلاف من چیزی از آن بفهمید:
"اولم یر الذین کفروا ان السماوات الارض کانتا رتقا ففتقنا هما وجعلنا من الماء کل شیء حی افلا یومنون ( آیه ۳۰ سوره الانبیاء ). ترجمه آیت: آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یکدیگر جدا کردیم؟ و هر چیز زنده را از آب آفریدیم، آیا ایمان نمی آورند!"
اگر انسانی از انسان نرمال دیگر سوال کند که ندیده اید که یک یا دو میلیون سال قبل از پیدایش شما فلان و بهمان یک از موجودات روی زمین چگونه خلق شده بود و چگونه بر روی زمین زندگی می کرد، شما در مورد عقل و خود پرسنده چه فکر و قضاوت خواهید کرد؟ آیا غیر از سکوت، جوابی به او خواهید داد؟
یک یا دو میلیون سال، یا یک یا دو هفته پیش، در حالیکه شما هنوز به دنیا نیامده بودید؛ نه شما حیات داشتید و نه دیگرانی که داستان پیدایش آن مخلوق خدای را برای تان حکایت می کردند یا کرده باشند، شما از کجا باید بدانید که آن موجود یا مخلوق خدا چه هیئت و چه هیبتی داشت؟ چقدر بزرگ یا چقدر کوچک و دارای چه رنگی بود؟ چگونه به دنیا آمده بود و چه گونه می زیست؟ گیاهخوار بود یا گوشتخوار؟ و بالاخره چگونه منقرض شد و...؟
با شنیدن چنین سوال رازآلودی در باره میزان عقل و هوش پرسنده چه فکر خواهید کرد؟!
دومین مطلب، مطلب خلقت انسان است، به مثابه جزء از کُل زنده جان ها، که حسب این آیت باید وی هم از آب به وجود آمده باشد نه از خاک (گل)، یا از ماء مهین یا همان قطره ای ناچیز و یا نطفه انسانی. (ذکر نطفه انسانی را می توانیم اشاره ای به نوع پیدایش انسان بعد از آدم و حوا تعبیر کنیم، اما بحث سه گانه خاک، آب و گل که قبلا" یاد شد، و سایر موجودات زنده را، چگونه باید فهمید، و کدام یک باید صحت داشته باشد؟)
دیگر اینکه چرا انسان زنده شامل ترکیبی از "هر چیز زنده" نمی شود؟ و چرا عبارت "هر چیز زنده"، به هر چیز زنده ای دلالت می کند، سوای انسان!
سومین مطلب حکایت کفر و دین است. در زمانی که هنوز هیچ انسانی، حتی آدم، اولین مخلوق و اولین پیامبر خدا، خلق نشده بود کفر و کافر از کجا پیدا شدند و اسلام و مسلمانی از کجا و چگونه فرارویدند؟!
مسئله چهارم، موضوع تعجب برانگیز تعیین جانشین از سوی الله ای که بی زوال است، برای خودش!
آیا این تصور و پنداشت، که برای کسی که هیچ زوال، یا مرگ ندارد، جانشینی معین می کنند، خردمندانه و قابل قبول به نظر می رسد؟؟
با یکی از دوستانی آشنا با تعالیم دین، به خصوص آشنا با تعالیم دین اسلام، تلفنی در تماس شده طالب یاری و حل این امر معضل شدم؛ گفت:
"معنا و مفهوم کلام در عمقی قرار دارد که بدون داشتن ذهن پرتحرک و قوی رفتن به آن عمق، و فهم آن، قطعا" میسر نیست؟
گفتم: "پس چرا در قرآن از سهل الفهم بودن کلام و متن قرآن سخن به میان آمده است؛ و از مُبین و مُبَین (آشکار و آشکار کننده)؟"
گفت:
"آن اشاره تنها از برای "راسخون" است؛ نه از برای کله های خامی، مانند کله تو!"
با شنیدن این جواب، هرچند از روی شوخی، ترجیح دادم از خیر فهمیدن قضیه و ادامه بحث با وی در آن باره بگذرم.
با سرعت رخ صحبت را به موضوع زمستانی که هیچ پایان ندارد و هوایی که میلی به تغییر و گرم شدن ندارد، برگرداندم. اما او کسی نبود که پیش از کندن" پوست گاو تا دمش" ماندن والا باشد.
من هم تلفن را کنار دستم گذاشتم و با خود گفتم: "بگو ... ؛ هر چه، و هر قدر می خواهی حرف بزن. دلت پرت را خالی کن. گناه خودم است و..." و خود را مصرف پختن دال، یگانه چیزی که پختن آن را بلدم، کردم؛ تا مادر اولاد ها از خرید برگشت و با شنیدن زنگ در، او خواسته نخواسته دامن سخن را برچید و من هم نفسی به راحت کشیدم و گفتم: "توبیم باشه! "