جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس— 1818 — 1883 — بخش ۳۳

( ایستادگی در برابر دشمنان به شجاعت زیادی نیاز دارد اما ایستادگی در برابر دوستان مان شجاعت خیلی بیشتری می‌خواهد. «آلبوس دامبلدور» ) کارل مارکس رسالت خویش را در این می دید که سوسیالیسم را از زمینه و سابقهٔ احساساتی و رؤیایی آن که می خواست درس اخلاق بدهد؛ آزاد کند

۰ سوسیالیسم می بایست از مرحلهٔ ناکجاآبادی به مرتبهٔ علمی تکامل پیدا کند و بر پایهٔ علمی تحلیل علت و معلول و پیش بینی علمی استوار شود۰و چون فرض او این بود که پیش بینی اجتماعی با پیشگویی تاریخی یکی است؛ سوسیالیسم علمی نیز می باید بر شالودهٔ مطالعهٔ علتهای تاریخی و معلول های تاریخی و سر انجام؛ بر بنیاد پیشگویی ظهور خود سوسیالیسم علمی بنا شود۰مارکسیستها وقتی به نظریاتشان حمله می شود؛ غالبأ به این موضع عقب می نشینند که مارکسیسم در وهلهٔ نخست؛ بیش از آنکه نطریه و آموزه باشد؛ روش است و حتا اگر بخش خاصی از تعالیم مارکس یا برخی از پیروانش منسوخ شود؛ باز روش او همچنان مصون از تعرض باقی خواهد ماند۰این سخن به هیچ وجه نادرست نیست که کسی اصرار بورزد مارکسیسم باید روش محسوب شود؛ ولی خطاست که کسی معتقد باشد چون مارکسیسم روش است؛ پس باید در برابر حمله و نقد ایمن باشد۰هر که بخواهد در بارهٔ مارکسیسم داوری کند باید آن را به عنوان یکی از روش‌ها؛ مورد کند و کاو و انتقاد قرار دهد و به عبارت دیگر؛ با میزانهای روش شناختی بسنجد۰باید پرسید که آیا مارکسیسم روش پر بار و سودمندی است یا روش بی حاصل؛ یعنی آیا می تواند علم را در انجام تکلیفش یاری دهد یا نه۰پس میزانهایی که در قضاوت در بارهٔ روش مارکسیستی به کار می بریم، باید دارای ماهیت علمی باشند۰بنابر این اگر مارکسیسم را خالص‌ترین شکل مذهب اصالت تاریخ بنامیم روش مارکسیستی ؛ روشی ضعیفی است که حاصل چندانی ندارد۰فعلن از این بحث می گذریم ‌و در جستار های بعدی پی خواهم گرفت و اکنون به فعالیت های مارکس و روز نامهٔ راینیشه سایتونگ جدید در شهر کلن و اخراج او از این شهر پر داخته می شود۰مارکس برای تأسیس این روزنامه جدید به مبلغ سی هزار تالر لازم داشت و مارکس در نظر داشت که این مبلغ را از طریق فروش سهام « هر سهم پنجاه تالر» به دست آورد۰اما خریدار کافی برای این سهام پیدا نشد؛ زیرا آنهایی که به موفقیت این روزنامه امیدوار بودند پول نداشتند و‌آنهایی که پول داشتند اطمینان به موفقیت روزنامه نداشتند۰بنابر این مارکس و انگلس برای تهیهٔ این مبلغ به طبقهٔ متوسط « طبقهٔ بورژوا» متوسل شدند۰اما تبلیغات کمونیست ها باعث‌ سؤظن طبقهٔ متوسط شد و بر این اساس هیچ پولی به مارکس و انگلس ندادند۰انگلس کاملن ناامید شده بود و برای دریافت پول به پدرش مراجعه کرد؛ ولی خود انگلس در ضمن به مارکس می گوید:« اما یقین دارم که پدر من ترجیح می دهد که سر مرا در مقابل دهانهٔ توپ بگذارد تا اینکه هزار تالر به ما بدهد» پدر انگلس همانطور که انگلس گفته بود به او پاسخ منفی داد۰بالاخره با هزار بدبختی مبلغ سیزده هزار تالر تهیه شد۰تمام محتوای این روزنامه از طرف کمونیست ها نوشته می‌شد و در صفحهٔ نخست آن نام اشخاصی که مسؤل ادارهٔ آن بودند درج شده بود۰ سر دبیر : کارل مارکس و دبیران : هاین بورگرس— ارنست درونکه — فریدریش انگلس — گئورگ ویرت و ویلهلم ولف؛ همهٔ این دبیران عضو رسمی نهضت کمونیست بودند و هر یک از آنان در موضوع به خصوصی تخصص داشتند۰رویهمرفته مارکس و انگلس به طور مشترک ۲۲۷ مقاله در مدت عمر این روزنامه انتشار دادند۰همچنین در این روزنامه گزارشهای مربوط به انقلابهای که در سایر شهرهای اروپا مانند برلین ؛ پاریس ؛ پراگ و وین در جریان بودند مرتبأ درج می گردید۰جناب مارکس که سمت سردبیری روزنامه را داشت در حقیقت تمام کارهای مربوط به درج مقاله ها و در ضمن بخش مالی روزنامه را اداره می نمود۰مارکس رئیس کل و همه کاره بود و تمام مقاله ها پیش از انتشار از زیر نظر او می گذشت و موضوع مقاله ها را نیز معین می نمود و شکل می داد۰و همچنین تعیین کنندهٔ روش سیاسی روزنامه شخص خودش بود و دیگران بدون چون و چرا از نظریه های او پیروی می کردند— و مارکس را به سمت ریاست پذیرفته بودند و به گفتهٔ انگلس :« دیکتاتوری مارکس را ما همگی با کمال میل می پذیریم » مارکس با داشتن چنین اختیاراتی یکه تاز میدان بود و به کسانی که افکار و عقاید مخالف او داشتند به دید حقارت می نگریست و با مخالفان خود برخورد تند می نمود و عقاید آنها را رد می کرد۰این رفتار مارکس بدون شک برایش دشمنان زیادی ایجاد کرد؛ که البته برای مارکس مهم نبود۰کارل شورتس یک انقلابی نوزده ساله که مارکس را در شهر کلن ملاقات نمود؛ در خاطرات خود در بارهٔ این دیدار چنین می نویسد:« من در عمرم هرگز کسی را ندیده ام که رفتار او تا این اندازه خصومت آمیز و غیر قابل تحمل باشد — مارکس با هر عقیده و یا فکری که با عقیدهٔ تو اختلاف داشت؛ کوچکترین اعتنایی نمی کرد؛ و با هرکس که با باورهای او مخالفت می ورزید با تحقیر زیادی رفتار می نمود۰هر توجیهی را که نمی پذیرفت در کمال خود خواهی آن را با واژگان بسیار خشن و نامطلوبی رد می کرد و یا با منظور توجیه دهنده با سؤظن نظر می افکند۰من خوب به یاد دارم که مارکس همواره واژهٔ بورژوا را با نفرت شدیدی ادا می نمود و آنها را از نظر روانی و وجدانی پست ترین اشخاص می دانست؛ و با هر کس که جرأت می نمود که با افکار او مخالفت ورزد با کمال خشونت رفتار می کرد۰» بسیاری معتقدند که روش خشن و ماجراجوی مارکس عینأ در مقاله هایش در روزنامهٔ « نوی راینیشه سایتونگ » منعکس بود و این برخورد خسارات زیادی به وضع مالی این روزنامه وارد آورد۰به ویژه مردم طبقهٔ متوسط را از خود دور می کرد و اعتماد خود را به کمونیسم از دست می دادند۰گروه های نیز وجود داشتند که می خواستند با تبانی و بدون مبارزه و با گفتار های گرم و زبان نرم کشور را به طرف یک رژیم دموکراتیک پارلمانی سوق بدهند۰از سوی دیگر مارکس از هیچ کدام از سیستم های پارلمانی انتظار اصلاح نداشت؛ مارکس فقط انقلاب را تنها راه خلاصی خلق می دانست۰هرچه زمان بیشتر می گذشت مارکس روحیهٔ تندتر و انقلابی تر به خود می گرفت۰ به گونهٔ نمونه مارکس هنگامی که در چارچوب و رسوم روزنامه نگاری عصر که در میان مردم میانه رو معمول بود؛ برای آزادی مطبوعات و انتشارات مبارزه کرده بود؛ در حالی که امروز مارکس یک کمونیستی بود که اعتناء و توجهی به رسوم معمول میان میانه روان نداشت و برای آزادی مطبوعات مبارزه نمی نمود۰بلکه اکنون منظور مارکس بر انداختن رژیم و دستگاه های سوسیالیستی قرن نوزدهم بود ! اینبار مارکس بر آن نبود که عقیدهٔ خود را از راه دلایل فلسفی و یا تئوریِهای مختلف سیاسی ثابت نماید؛ بلکه منظور مارکس « مبارزه» بود۰به همین علت در تابستان 1848 مارکس انجمن دیگری به نام « کنگرهٔ دموکراتیک » در شهر کلن و در سایر شهرهای منطقهٔ راین به منظور توسعهٔ افکار انقلابی بین کارگران و دهقانان تشکیل داد و روز 25 سپتامبر 1848 انقلاب وسیعی در شهر کلن رخ داد۰دولت مجبور به اعلان حکومت نظامی گردید و انتشار روزنامه ها به مدت دو هفته ممنوع شدند۰در اواخر ماه نوامبر سال 1848 مارکس بار دیگر به دادگاه خوانده شد و مارکس را به سه جرم متهم نمودند۰ جرم یکم —اهانت به رئیس پولیس شهر در واقعهٔ دستگیری آقای آنکه ۰ دوم— اهانت به ژنرال هانس کی۰ سوم‌ — تحریک مردم به انقلاب بر علیه حکومت۰سر انجام دادگاه فقط به دو جرم مارکس را متهم ساخت؛ نخست بر انگیختن مردم بر علیه دولت و اهانت به کارکنان رسمی دولت۰تاریخ محاکمه هفتم ماه فوریه سال 1849 اعلام شد۰ مارکس جلسهٔ دادگاه خود را به یک نمایش بزرگ تبلیغاتی مبدل ساخت! بدین طریق که نخست تعداد زیادی از کمونیست ها را همراه خود آورده بود به طوری که برای هیچ کس دیگر در تالار محکمه جایی باقی نمانده بود و دیگر آنکه مارکس به عوض دفاع از خود با سخنان خشن و تحقیر آمیزی به حمله بر دادستان پرداخت۰پس از آنکه دادستان و وکیل مدافع هر کدام حرف های خودشان را زدند؛ مارکس بلند شد و نزدیک به یک ساعت صحبت کرد و در دفاع از خود اظهار داشت که اولأ جرمی که بر علیه او اعلام شده است به موجب ماده ۲۲۲ از قانون ناپلئونی بوده است و در آن ماده به طور صریح نوشته شده است که اگر کسی شفاهأ یکی از کارکنان دولت اهانت کند مجرم شناخته خواهد شد۰ در صورتی که جرمی که به او نسبت می دهند در روزنامه نگاشته شده و شفاهأ نبوده است۰ثانیأ در بارهٔ کینه او به احساسات و شرف شاکی صدمه وارد آورده است ؛ احساس صدمه چیزی نیست که بتوان وقوع آن را از خارج درک و معین نمود و فقط در درون اشخاص صورت می گیرد و شدت و یا ضعف آن قابل سنجش نمی باشد!در این صورت نمی تواند مورد محاکمه قضائی واقع شود۰ شرف چیست ؟ احساسات چیست؟ و صدمه رساندن به آنها کدام است؟ اینها تمامی با خود شخص و با درجهٔ معلومات و با درجهٔ تجربیات قبلی او ارتباط دارد و هیچ وسیلهٔ برای اندازه گرفتن درجه و نوع احساسات یک عامل رسمی دولت که خود را از هر نوع ضعف انسانی مبرا می داند وجود ندارد» در نتیجه این وقایع آقای فرانس آگوست آیش مان وزیر کشور ایالت راین از فرماندار ایالت در خواست کرد که حکم اخراج مارکس را از شهر کلن صادر نماید۰اما از آنجایی که وزیر کشور می ترسید که اخراج مارکس موجب بر پا شدن غوغای بزرگی در منطقه بشود فعلن از صدور چنین فرمانی خود داری کرد۰اما قول داد که در آتیه نزدیک به محض به دست آوردن کوچکترین دستاویزی شر مارکس را برای ابد از ایالت راین رفع کند۰طولی نکشید که مارکس بهانه و مستمسک لازم را به دست دولت پروس داد۰مارکس در شمارهٔ روز دهم ماه مه سال 1849 در مقالهٔ بسیار تند و با سخنان بسیار زننده ای نه فقط به پادشاه پروس حمله کرد؛ بلکه تمام سلطنت را به فحش کشید؛ و برای اینکه درجهٔ تنفر خود را هرچه بیشتر نسبت به خاندان شاهی نشان بدهد؛ پادشاه را با عنوان معمولی نام برد و شاه را آقای « هوهن زولرن » خواند و با پژوهشی که در بارهٔ خاندان شاه نموده بود نشان داد که نیاکان شاه چگونه از درجهٔ ستوانی « ضابطی» به تخت سلطنت رسیده اند۰مارکس برای تحقیر بیشتر شاه و نظام سلطنت شعری از هاینریش هاینه بدین مضمون چاپ کرد« کودک با کلهٔ مانند یک کدو تنبل — با سبیل پر پشت؛ و گیسویی پی کله آویزان — با دست های دراز و عنکبوت وار ؛ اما قوی— با معده ای حجیم ؛ اما روده های ضعیف ۰۰۰ یک عفریت » از نگاه دولت پروس دیگر وجود مارکس در شهر کلن قابل تحمل نبود و بر این اساس انجمن شهر کلن اخطاریه ای به عنوان مارکس برای اخراج او به دلیل سؤاستفاده اش از مهمان نوازی شهر صادر شد۰مارکس وقتی پس از پنج روز مسافرت برگشت نمود تنها همین قدر وقت داشت که حساب های روزنامه را تصفیه کند و خود را برای خروج از شهر کلن آماده نماید۰به قول ژنی همسر مارکس آخرین شمارهٔ روزنامه که با خط درشت و قرمز رنگ چاپ شده بود از لحاظ مطلب مانند شعلهٔ آتش بود که می توانست جهان را بسوزاند۰برای خداحافظی مارکس از آقای «فردیناند برای ای گارد » شعر ی به چاپ رساند که قسمت آخر آن چنین است:« در آتش و صاعقهٔ جنگ — وقتی مردم فریاد بر آورند « تو گناهکار » ما دوباره دست به دست همدیگر داده و دور هم جمع خواهیم شد— با کلام؛ با شمشیر ؛ در کنار رودخانهٔ دانوب ؛ و رودخانهٔ راین »— و سخنان و واژگان آخرین مارکس که مانند آتش می سوزاند و به طرف دشمن پرتاب می شد ؛ و وعدهٔ گرفتن انتقام را می داد ؛ چنین درج شده بود :«ما کاملن بی باک و بی رحم هستیم ؛و انتظار هیچ نوع ترحم و رأفت را هم از طرف شما نداریم! روزی که نوبت شما برسد؛ ما از هیچ نوع خونخواری مضایقه نخواهیم کرد! در حال که خونخواری شاهانی که سلطنت از طرف خدا به آنها داده شده آیت شرم آور و بدون ملاحظهٔ شرافت است و گفته های فریب دهندهٔ آنها عاری از حقیقت است»بالاخره مارکس با خانواده اش به تاریخ نوزده یا بیستم ماه مه سال 1849 شهر کلن را ترک کردند و یکبار دیگر به صورت آوارگان بی بضاعت که تابعیت هیچ کشوری نداشتد در آمدند۰ همانطوری که مارکس خودش می گفت : در حقیقت یک کولی یا کوچی سرگردان و بی خانمان شده بود۰مارکس و انگلس در فرانکفورت سعی نمودند چپ های این شهر را بر آن دارد که اسلحه بر دارند و دست به انقلاب بزنند؛ اما گفته های آتشین آنها بی اثر ماند۰در اواخر ماه ژوئن 1859 مارکس و انگلس از هم جدا شدند؛ انگلس به شهر کایزر لاوترن رفت تا در آنجا به انقلابی های که یک حکومت موقتی تشکیل داده بودند کمک نماید۰ انگلس در آنجا در چند رشته جنگ‌های چریکی شرکت نمود۰اما سرانجام قوای دولتی ایالت بادن با کمک ارتش پروس انقلابی های ضعیف شده را شکست داد و فراری کرد و انگلس به سوئیس گریخت و از آنجا خودش را به لندن رساند۰فعالیت های نظامی انگلس موجب شده که از این به بعد رففایش از جمله مارکس او را « آفای ژنرال » بخوانند۰ و البته از آنجائی که از نژاد ژرمن بود از این عنوان بسیار خوشش می آمد۰ ( كسی كه به خودش دروغ می‌گوید و به دروغ خودش گوش می‌دهد، كارش به جایی خواهد رسید كه هیچ حقیقتی را نه از خودش و نه از دیگران تشخیص نخواهد داد..

داستایوفسکی )
 

اخبار روز

02 جدی 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها