اعلامیه به مناسبت گذشت ۴۵ سال از کودتای بدفرجام ۷ ثور
اسناد مندرجه در <آرشیف متروخین> (رجوع شود به کتاب ک.ج.ب. در افغانستان، ترجمهٔ حمید سیماب)ومطالعه تاریخ (حزب دموکراتیک خلق) به ما می آموزد که رهبران هر دو جناح این حزب با ادارهٔ جاسوسی اتحادشوروی (ک.ج.ب) ارتباط داشته اند و این حزب از تأسیس بخشی از بازی استخباراتی اتحاد شوروی در کشور های
به اصطلاح آن زمان جهان سوم بود. ممکنست اعضای عادی این حزب به اثر بیخبری وبا نیت پاک شامل آن شده باشند.
صدراعظم داود خان در سال ۱۹۵۳ ارادهٔ تشکیل یک اردوی مدرن را کرد و برای تمویل مخارج تسلیحات آن بعد از آنکه از امریکا جواب رد شنید، به روسها مراجعه کرد. روسها در آن زمان به اساس طرح های خروشیف راه <کودتا نظامی برای پیاده کردن تحولات اجتماعی در کشورهای جهان سوم> را پذیرفته بودند و از همین دید درخواست قرضه افغانستان را بخاطر هم مرز بودن و اهمیت استراتیژیک اش پذیرفتند. تعلیم نظامی پرسونل افغانی هم بخشی از قرار داد بود. در واقع پلان کودتای استخباراتی در افغانستان از همان زمان در دستور کار روسها قرار داشت. کودتای ۲۶ سرطان به همکاری همین خورد ظابطان و افسران تعلیم دیده در شوروی، دورنمای عملی شدن کودتای استخباراتی روسها در افغانستان را چند گام به عملی شدن نزدیک ساخت. البته شهرت نیک شخص داود خان بحیث یک دولتمرد خدمتگزارباعث شد که کودتای سفید او بحرانی را در پی نداشته باشد. شوروی و رهبران خلق و پرچم ، چرخش داود خان در سیاست خارجی اش بطرف دول طرفدار غرب درمنطقه، را تهدید جدی برای منافع استراتیزیک بلاک به اصطلاح سوسیالیستی تلقی میکردند. به همین علت ک.ج.ب. برپرچم و خلق فشار آورد تا یک حزب واحد بسازند و برای گرفتن مسؤلیت ادارهٔ افغانستان بعد از کودتای استخباراتی آماده باشند. هر دوجناح طی سالهای موجودیت خویش با جلب و جذب خوردضابطان و افسران تعلیم یافته در شوروی آنها را برای همچو کودتائی در صفوف خویش بسیج کرده بودند.
در شرایط جنگ سرد، دو ابرقدرت آنزمان (شوروی و امریکا) حکومات برخاسته ازکودتا های استخباراتی همدیگر را با جنگ استخباراتی مخفی به بحران و سقوط مواجه میساختند. قربانی این کودتا و ضد کودتا ها مردم کشور های فقیرافریقا و آسیا بود. بعد از کودتای ۷ ثور قیام مردم افغانستان در برابردیکتاتوری و اختناق خون آشام خلق وپرچم و متجاوزین روس به هدف اعاده آزادی مردم و استقلال کشور، آغاز یافت. در اینجا امریکا و متحدینش تصمیم گرفتند تا به کمک ISI این جنگ را از مسیر استقلال طلبانه آن منحرف ساخته و در کنترول غیر مستقیم CIA قرار دهند. افغانستان به میدان جنگ دو ابرقدرت مبدل شد. این جنگ با پول و اسلحهٔ ابرقدرت ها اما توسط خود افغانها عملی میشد. در یک سو خلق وپرچم به اجبارمردان وپسرانی را که پا های شان مو داشت از سرک اختتاف نموده وبه میدان جنگ میفرستاد. از جانب دیگر تنظیم های وابسته به ISI و CIA با سوء استفاده از عقاید اسلامی و مجبوریت اقتصادی مهاجرین افغانستان در پاکستان و ایران آنها را بحیث گوشت دم توپ ابرقدرتها به میدان های جنگ میفرستادند. بعد از ۹ سال جنگ روسها با دادن ۱۵ هزار کشته افغانستان را ترک کردند وحکومت تحت الحمایهٔ شان به مجرد قطع حمایت در ۱۳۷۱ سقوط کرد و جای خود را به آتش افروزان دیگری داد، اما پیامد های کودتای ثور و تجاوز اتحاد شوروی برای مردم افغانستان بسیارناگوار بود. تعداد این پیامد ها بشمار است. زیرا کشور و مردم را درهمه ساحات صد سال به عقب رانده بود. در ذیل صرف برخی پیامد های عمده را نام میگیریم:
1. شیرازهٔ ثبات سیاسی در افغانستان را فرو پاشاند و قادر به ایجاد دوبارهٔ آن نشد. این بی ثباتی سیاسی تا امروز ادامه دارد.
2. کار پلان انکشافی ۷ سالهٔ جمهوری داود خان را که پروژه های زیربنائی دقیق به شمول اصلاحات ارضی را دربر داشت، متوقف نمود و در عوض به اصدار فرامین اصلاحی خام و بی سنجش و بی توجه به عنصرقابل پذیرش بودن برای مردم، پرداخت که با عکس العمل شدید و اعتراض مردم روبروشد.
3. سرکوب اعتراضات برحق مردم با سرنیزه، زندان، شکنجه، قتل های بدون محاکمه یا با تائید محاکم نمایشی که قضات اش مامورین خاد بودند، دامنهٔ اعتراضات را وسعت داد. این حالت، فقدان آزادی های سیاسی درکشور، و بمباردمان های قریه جات و سایر مناطف مسکونی باعث مهاجرت اجباری میلیونها انسان افغانستان که از چنگ دستگاه های استخباراتی اگسا، کام و خاد جان به سلامت برده بودند، به خارج از کشور شد.
4. حاکمیت کودتائی به عوض شنیدن خواستهای برحق مردم و آوردن اصلاحات در خود، با تضرع نزد اتحاد شوروی برای فرستادن ارتش سرخ به افغانستان برای سرکوب قیام مردم، زمینه ساز تجاوز نظامی شوروی و عمیق شدن بحران و جنگ آغازشده بعداز کودتای خونین هفت ثورشد که عکس العمل دول مخالف شوروی به آن در هجوم استخبارات کشور های مختلف به پاکستان برای هیزم کشی به آتشی که با کارنامه های رژیم کودتائی و روسها در افغانستان زباله می کشید، شد. تنظیمهای جهادی که در هشت ثور جای هفت ثوری ها را گرفتند و جنگ داخلی کوچه به کوچه را برای کسب قدرت بیشترآغاز نمودند، در همین بازار مکارهٔ استخباراتی جان گرفتند و از حلقات فردی به مافیا های وابسته به استخبارات بیگانه مبدل شدند. در نتیجه میتوان گفت که رژیم کودتائی با اقدامات ناسنجیده که انگیزهٔ آن جنون حفظ قدرت بود،افغانستان را برای دهه ها به میدان جنگ و رقابت قدرتهای بزرگ جهانی و منطقوی مبدل ساختند. طالبان یتیمهای پدرانیست که توسط روسها و پرجم وخلق و سپس توسط عساکر ناتو وجمهوری تحت حمایت شان در جنگ کشته شده اند. این یتیمها در مدارس پاکستانی شستشوی مغزی گردیده و برای بردن افغانستان به عصر حجر، خود آگاه یا ناخودآگاه به ابزاراستخباراتی بیگانگان تبدیل شده اند.
5. ضرر افغانستان از نظر نیروی انسانی در این جنگ را با ارقام معمول در جنگهای دیگر نمیتوان بین کرد. کشته شدگان این جنگ به یک ونیم میلیون و معیوبین آن به نیم میلیون انسان افغانستان رسید. این ارقام تا سال ۱۳۷۱ را در برمیگیرد. مسؤلیت کشته شدن صد ها هزار انسانی که از ۱۳۷۱ بدینسو در پیامد های کودتای ۷ ثور کشته یا زخمی شده اندنیز قسماً برمیگردد به مسؤولین حزب و دولتی که کودتا نمود و ۱۴ سال بخاطر حفظ قدرت خون ریخت.
هیلیکوپتر های پلنگی حربهٔ کارای رژیم هفت ثوری علیه مخالفین اش بود. اما بعد ازفیر بر قریه ها بیشترین قربانیان شان را افراد ملکی تشکیل میدادند.
۶.جنرال محمود قارییف مشاور نظامی نجیب الله در مورد پیامد های تجاوز ۶ جدی در کتابش نوشت:" در ارزیابی نهائی، گسیل سپاهیان شوروی به افغانستان گام ناروائی بود که زیان عظیمی به خلقهای افغانستان و شوروی چه در عرصهٔ بین المللی وچه در عرصهٔ داخلی رسانید...درگیرشدن درجنگ فرسایشی دیرپا در افغانستان و حمایت پیوسته از رژیم کابل، به مصارف عظیم مالی ومادی نیاز داشت که اقتصاد بی آنهم لنگان شوروی را از پا می انداخت. سرازیرشدن تعداد بزرگ کشته ها و زخمی ها اتوریته ارتش را نزد مردم شوروی خدشه دار ساخت وسرانجام منجربه فروپاشی شوروی شد...تعویض دولت در افغانستان با پافشاری ک.گ.ب. صورت گرفت. سفیر سابق شوروی در افغانستان فکرت احمد جانویچ توضیح داد که شاخهٔ خلقی خود را بی آبروساخته وشاخهٔ پرچم کمتر تند رو بوده و میتوانست مورد اعتماد مردم قرارگیرد. مگر این امیدواری ها تحقق نیافت.پرچمی ها روشنفکر بورژوا و دور از مردم بودند. با آمدن کارمل اوضاع بدترشد .حکومت کابل توانست تنها در۱۰۰۰ روستا آنهم برای زمان کمی ارگانهای محلی را ایجادنماید." (ص ۲۶ الی ۳۷ همان اثر).
-
«بنیاد فیاض برای حقوق بشر در افغانستان»