چرایی بی اعتمادی طالبان به فردا

واگرایی چشمگیر در شبح حاکمیت امارت اسلامی طالبان به وضوح حکایت از عدم اطمینان این جماعت از داشتن نقش در سرنوشت اتی حاکمیت های سیاسی فردا های وطن دارد. خاصه ای استمرار و تداوم در شناخت حاکمیت ها و تشخیص رشد یابنده گی و تحول پذیری و یا برعکس ایستایی و عقب ماندگی جامعه ها، کمک میکند. در

شبح حاکمیت طالبان،  این عدم همگرایی نوعی گسستگی  و عدم استمرار همچون مانع رشد جامعه ها ، بحران و مصیبت مزمن جامعه ملی افغانی را با یک ضریب کلان چاق تر کرده است. این وضعیت تداوم خبط وحشتناک کودتا چیان هفت ثوری وایلجاری های تنظیمی هشت ثوری است که تاوان گزاف انرا تا همین امروز مردم ما با قیمت جان و کم گذاشتن از دار و ندارشان، پرداخته و می پردازند. وجه مشترک طالبان و کودتاچیان هفت و هشت ثوری به بردگی قدرت(=زور) سر خم کردن است. به نظر میرسد ، از خود بیگانگی و باختن هویت انسانی این چنینی، سرنوشت مشابه را برای این همزادان شوم رقم خواهد زد. 
 باری و در گذشته از رابطه استبداد و وابستگی و چند جا از نظریه "زمان" و کاربرد "حذف" ، در گفتمان های قدرت نوشته ایم. اکنون که ان نظریه و  رابطه  در انطباق با زور باوری و توتالیتاریسم دینی و خودکامه گی طالبان در عمل، حکم  " کاسه چینی که صدا میکند خود صفت خویش ادا میکند " را نشان میدهد، ظاهراً ضرورت کند وکاو بیشتر موضوع را منتفی می نمایاند.  با این حال و با این تذکر که این قلمِ نسبتاً تنبل، هم آوا  با روش نگارندگی مختص بخود، به بحث های سلبی، نظیر "نه"  گفتن به کودتاچیان جنایت پیشه ثوری، شبیخونیان- ایلجاری های تنظیمی و مزدور آیت الله هی های ویرانگر و  و زائده متعفن مشهور به جمهوری فساد بیست ساله و طالبان کرامی که می شناسید و نیاز به معرفی ندارند، بدون ارایه همزمان دلایل سلبیه و بدیل ها و برجسته سازی بدیل و دلایل ایجابی، همواره کمتر بسنده نموده است ؛ اینجا نیز، به سبب اهمیت مساله و اقتضا های زمانِ حال، در این نوشته علل  این بی یقینی گروه حاکم گماشته شده بر سرنوشت و پی نوشت مان را که به فردا های روشن میهن تاریخی مان  بی باور اند، در ردیف "امرهای واقع" که نیاز به واکاوی دارند کمی دقیق تر مطالعه نموده وهمزمان - درصورت امکان- برای دریافت راه و یا راه های چاره و علاج در حاکمیت های ملی-مردمی پسا طالبان ،بیشتر به این منظوروهدف که، مبارزان سیاسی وطن دوست ومردمی ، ازادیخواه واستقلال طلب ما ، تدابیری وقایوی پیشگیرانه برای پیش نهادن به جامعه ملی از قبل تهیه و آماده داشته  تا طبق معمول در برابر موج سواران تاریخ زده و دزدان سرگردنه ای سیاسی، دست خالی نباشند، طریقِ بجا آوردنِ سعی را گزیده است. 
دلایل و شواهدی عام فهمی وجود دارد که طالبان برای خود نقشی در حاکمیت های سیاسی اینده میهن نمی بینند. ظاهراً ارمغانی است نیکو. البته همراه با، اما و اگر های زیاد. اینکه غریزه قدرت، ممکن انگیزه آویزان شدن یک مدت طولانی تر این گروه  از ریسمان قدرت و ماندن در قدرت شود، به هیچ صورت به معنای حلال تناقض های فراوان این چنینی که در قدرتمداری ها - دینی وغیردینی اش فرق نمیکند- از ناگزیری ها و اجتناب ناپذیری ها اند، نمیباشد. مزدوری مضاعف، درک مسائل بغرنج عصر ما را برای عقول بسته این جماعت پیچیده تر کرده است.  میدانیم و میدانند این گروه موقعیت کنونی خود را مرهون زد و بند ها و مناسبات و روابط ی پیچیده استخباراتی و مافیایی و تروریستی و نظامی با چاشنی دین بوده اند که بی تردید درست و آفتابی است ومیشود گفت لعنت به منکرش. اما مشکل جامعه ملی ما با مظلمهِ این شبح حاکمیت  در ناتوانی و عدم تمایل و رغبت این گروه برای رهایی از این چنبرِ مرگبار مافیاها و استخبارات و تروریسم و کج فهمی های دینی این جماعتی که از فرط خیره سری و ابتذال و کُند ذهنی حتی از گرفتاری  در این چنبر، مشتاقانه در حال عیش و کیف نمودن اند تا آنجا که بقول شاعر، حلق آویز کردن خود با بند تنبان فلان چودری و یا رئیس جمهور بایدن را مقام متعال شهادت می نامند ، میباشد - بی تربیه گی، بداخلاقی و بی فرهنگی و کودن مآبی طبعاً بر پندار و گفتار و کردار آدمیان اثر گذار میباشد - آن  رابطه ها و مناسبات ضد بشری یاد شده چنان تنظیم شده اند که در متن ان ، طالبان در راستای اجرای ماموریت چندگانه ای زور فرموده و تعمیل اوامر و اهداف حامیان  بیرونی عزم را جزم  و پا در رکاب کرده اند که ایلغار و چپاول بر پا و همزمان و  پیوسته به ان، ابهام  آفرینی کنند. و انگاه در غریو این چنینی ، ازهیچ نوع دلهره و تشویش متاثر از حال واحوال کشتی ترک برداشته و توفان زده وطن و چند ده ملیون سرنشین مضطرب و سراسیمه ان، خط وخبری نیست و با اوصافی که از انها بر شمردیم انتظار چنین دلسوزی و تشویش نیز غلط است. پس اگر گاه ، گاه شنیده میشود که "کشتیبان را سیاستی دگر امد" باید در چنین اخبار دقت کرد وبه کلی گویی های نظیرِ امارت اسلامی طلبی وشرعیت پناهی های گنگ ومبهم این جماعت که میخواهند سیاست های خارجی و داخلی  کشور را روی ان استوار نمایند، مسحور نشد. زیرا محصول بلا فصل کارروایی یک ونیم ساله شبح حاکمیت امارتی چیزی خلاف این انتظار را بیان می میدارد.
دروغ گفتن روش و هدف در گفتمان قدرت و راست گفتن روش و هدف در بیان ازادی است. طالبان رو به قدرت و پشت به ملت کرده اند. رهبر طالبان که اسمش را گذاشته اند هیبت الله با ظهور معمایی واما نمادین یکی – دو بار اش، با پشت کردن به مردم، گواه ومصداق اصولی و عملی این معنا شد. انتخاب نام هیبت الله برای رهبر، با اجندای ماموریتِ گروه همخوانی دارد. دانش ستیزی، خصومت ورزی با زن، تبعیض قومی وزبانی و مذهبی و جنسیتی، گسترانیدن دامنه فقر و ترس و ارعاب زایی، غارت گری واستبداد وخشونت پیشگی و مزدور صفتی... تبلورش را در تمثال قدرت زاده هیبت الله خان وتیم همجنس خودش تجسم بخشیده که به حق سزاوار جایگاه  شایسته و رفیع در موزیم تاریخی استعمار است. استعمار جهانیِ ای که حتی با قرارگرفتن کره خاکی و مخلوقاتش بر برزخ انفجار، با حق و حقمداری و حقوندی انسان و طبیعت اشتی ناپذیر و با زور و زورگویی و زور باوری و زور پذیری و در یک کلام سلطه  و سلطه گری  به فرمان خدای سرمایه ، بیخیال مشغول معاشقه ومغازله بوده و همزمان بازوی افغانی  مشهور به طالبان خود ها را،  با قرائت باب دندان و ویژهِ سلطه گری از دین، چنان بوجد اورده اند که از تماشای چپ و راست رقصیدن این آشیا، ناگاه به یاد این طنز شهید شاعر زنِ ذاتاً شاعر – مرحوم داکتر براهنی مرگ در حادثه ترافیکی خانم فروغ فرخزاد را شهادت نامیده است -  که "... خط نوشتم که خر کند خنده"، می افتیم . در این قرائت استعمار پسند از دین، طالبان از خیر خدای دین توحیدی مسلمانان که تعریف نا متناقض با ازادی و استقلال و در حقیقت در اینهمانی با ان دارد،  گذشته و به تبعیت از اموزه های مغرضانه مفتی و ملاِ عرب وعجم، خدای واحد را با از خود بیگانه ساختن در ثنویت زور(=رابطه قوا) ناچیز کرده اند. جا دارد یاد اور شویم ، جامعه مسلمان کشور و نهاد های دینی جامعه میتواند در کنار روش های همسان و نامتناقضِ دیگر، درخط  کار و تلاش برای رهایی و ابادی میهن، با تکیه و تمرکز بر مفاهیم اینچنینی از اموزه های قرانی، با دید علمی متن شناسانه امروزی یا روش های علمی  شناخت، در برچیدن موثرانه بساط استعمار و بستن دکان های بنجل فروشی دینی ایادی بومی انان ، اعم از طالبان و تنظیمی ها و چوچه ایت الله ها... و انگاه نجات دین از گروگان گیری، سود فراوان مادی- معنوی برده و بخشی از ان سود را در ساختن جامعه ویران مان بکار اندازند. 
توجه به جنگ تجاوزگرانه و تحمیلی چهل و چند ساله در کشور و تجارب گرانبها تاریخی حاصل از ان که باتحولات سریع و دراماتیک در روابط و مناسبات ملی و بین المللی همزمان گردیده با تاکید بیان میدارد که برای پایان بخشیدن بدبختی و مصیب و التیام کهنه زخم های ملت، هر رهیافتی که از پرویزن بیان "ازادی واستقلال" نگذشته باشد، نمیتواند دورنما و چشم انداز روشن داشته، صلح و ثبات و فردا های عاری از جنگ را تضمین کند. در کشور ما و در وضع موجود، اتخاذ سیاست " بیطرفی فعال " یک قدم سنجیده به سمت این مأمول بوده میتواند. در متن این رهیافت دو نیاز اساسی بشریت معاصر، مردم سالاری و عدالت اجتماعی پالایش یافته از آفات، و سایر مقوله های انسانی و ارزشی معنا یافته و قابل تبین می شود. و اما در قبال این اقتضا، خواست ونیاز زمان، جامعه ما درکجای تاریخ ایستاده وداشته های نقد ونسیه ان برای براورده شدن ان اقتضا ها خواست ها ونیاز ها کدامها اند ؟ نظام امارتی ای داریم به شدت وابسته با شناسنامه مشکوک و سابقه ای که فکر میکنم شبح حاکمیت (چیزی کم وبیش شبیه به رونوشت خیره و نا خوانای حکومت سایه) نامیدن ان البته با ارفاق و تساهل زیاد معرف و برازنده ان بوده میتواند. به اضافه نسلی از نخبه های جهادی - تکنوکرات پُروار و فربه از خوراک سیاسی- فرهنگی دالری و ایدیولوژی زده های حزبی حل شده در این سیاست و فرهنگ. سوا از این اقلیت گمراه و بدبخت، جامعه ای داریم چند میلیونی، پراگنده، و بنا بر دستکاری های استعماری دست و گریبان با بی اعتمادی دامنه دار و در برخی موارد با سابقه استخوان شکنی های دردآور از نوع استخوان لای زخم و رها شده به توکل خدا . و اما به شکرانه انگیزه و خاصهِ قوی ازادگی و وطندوستی -تا حدی- ذاتی مردمان این سر زمین و سخت جانی برخی عناصر فرهنگ ملی که علی رغم سهم کوچک اش در ترکیب "ضد فرهنک" ای حاکم و مستولی بر کیان کشور تا هنوز نفس میکشد ، تا حال نتوانسته اند این انشقاق را نهادینه ساخته و به بهره برداری سهل و اسان از ان دست یابند. از این مجموعه، موضوغ بحث، بیشترینه این شبح حاکمیت استبدادی است که با کشوری تسلیم داده شده، مانند غنیمت جنگی بدست امده از یک جنگ رهزنانه، رفتار و باشندگان انرا اسیران خود میپندارد. طالب مخلوق استعمار و طالبانیزم یک پارادایم طراز نوین استعماری است. آنچه از نمای بیرونی این پاردایم می بینیم و می شنویم ، وز وز زنبوری خشماگین انبوه زنبورانی است که خزنده وار مصروف تدارک تامینات شکم و زیر شکم یا همان"حلق و جلق و دلق" دوران جاهلیت و بدویت میباشد . این یک، در کنار شواهد و دلایل دیگر، قرینه دیگریست دال بر اجنبی و بیگانه بودن این جماعت نازله که به فردا های روشن میهن و زیست باهمی در کنار هم و باهم در کنار سایر ملل جهان زیستن، بی اعتماد اند. 
میتوان ادله و شواهد فراوان در مورد خصلت موقتی و ازمایشی بودن شبح حاکمیت و نقش پیش قراولانه-مزدورانه این حاکمیت، در جنگ روانی استخباراتی مافیایی تروریستی، به طریق اولی، علیه مردم ما و بعد ماورأی مرز های کشور، جهت تحقق  اهداف سلطه گرانه و جنگ افروزانه ای که غرب مهاجم با حضور سنگین نطامی درازمدت اش در منطقه، در راستای دسترسی به ان، کم اورد ، ارایه کرد. این بدان معنا نیست که در حال حاضر، انتخاب اولی واصلی غرب برای افغانستان گروه طالبان نیستند. انبوه ضد فرهنگی و شبه نظامیان دینی لانه کرده در ساختار امارت، تمام شرایط لازم و کافی برای براوردن نیاز های غرب، بطور نمونه، از کمک به  بیرون رفت مصؤن از باتلاق خود ساختهِ افغانستان گرفته تا مستولی ساختن استبداد و سرکوب قرون وسطایی در میهن مان را برای تسهیل غارتگری سلطه گران ، درخود جمع دارند. "انچه خوبان همه دارند تو یکجا داری". این تحولات سریع در کشور، کشورهای منطقه و جهان است که با نقشه های تمامیت خواهانه و ازمندانه استعماری غرب همخوانی نداشته، تا جای که این تناقض غربی ها در رأس ایالات متحده را واداشته،  تا سوا از دستپاک چرکین طالب، از سر درماندگی  و استیصال گوشه چشمی بر طفیلی- منتظرالدوله های حلقه بگوش  بدنام و در عین زمان گستاخِ حاکمیت جمهوری فساد که بعد از فرار و سپردن ملک و مردم به گماشته های بادار، جلو استان کبریایی بادار مغرور، خیمه ها افراشته و با خشوع رقتبار غرق در این رویأ های شیرین که بادار "روزی به شکار خواهی امد"! سرها بر سنگ نهاده اند ؛ بدوزند . این  در حالی است که  فرد فرد این دونان  دوسیه های سنگین حتی  در ارشیف  کشور های استعماری  دارند . پیچه سفید خانمی در خانواده داشتیم وقتی براشفته میشد به ذات و زریت مان نفرین می فرستاد. اما دعای خیر من اینست که خداوند ذات و زریت شما را از مزدوری و مزدورصفتی دور و در امان خود داشته باشد. از هویت انسانی خود بیگانه شدن سقط هولناکی است. چکیده اینکه، سیاست خارجی افغانستان پسا طالبان، بربنیاد موازنه منفی (عدمی) وحقوق متقابل (ونه منافع) ، رهکار بنیادی است . 
چگونگی تاثیرپذیری افغانستان از روابط ومناسبات غلیانی بین المللی:
  امروزه، کانون های سرمایداری حاکم بر سیاست و اقتصاد، در نظم وارهِ جهانی زورمداری ای بیگانه با حقوندی انسان وطبعیت، در وضعیت و موقعیت سیلانی اش در مسیر جابجایی، درد زایمان سختی را از سر میگذراند. مولود ناقص این سرمایداری  سالخورده و ذاتاً طفیلی،  به سبب نطفه بستن در زهدان "تضاد و منافع" که مبدأ و منشأ سلطه و بنا بر ان ویرانی و ویرانگری است، نمتواند مخلوق فرشته صفتِ که بشریت احتمالاً در انتظار دیدن روی مبارک ان دل خوش کرده است، باشد. سرمایداری جهانی امروزی مانند همه قدرتمداری های تاریخی و ماقبل تاریخ، به تبعیت از قانون مندی قدرت و فعال مایشاء بودن قدرت با نطفه بستن در هسته (ایجاد روابط قوا)، با  وصف حمل پارادوکس ازادی و دموکراسی در پوسته، نه تنها نتوانسته بر هویت تخریبی و یرانگرانه  و دیو صفتانه خود، که جهان دوزخی امروزی پیامد ان است، غلبه حاصل نماید، بل همان عنصر قدرت یا زور به معنای "اژدهای خودی" بلای جان خود نظام سرمایداری و بشریت و انسانیت در کل، نیز گردید است. 
 یکی از بدیهیات نامطلوب در متن اوضاع جاری جهانی این است که هرگاه سررشته جنگ ها و مناقشات داغ و نقاط انفجاری در کوشه و کنار جهان را ازهر جا دنبال کنید انجامش را زیر ریش سرمایداری غرب می یابید. شوربختانه این همه ای ماجرا و داستان نیست. حقنه کردن مناسبات و روابط سرمایداری تحمل ناپذیر بر بشریت، الزاماً به شکل گیری تغیرمی انجامد که ما شاهد علایم شکل گیری این تغیر دریک فرایند در حال  انجام می باشیم . جای که ، سعی می ورزند ، سندروم  جهان یک قطبی را با " آب حیوان " جهان چند قطبی شستشو و تطهیر کنند . تا اینجا ظاهراً نه تنها مشکلی به نظر نمی رسد بل مبادرت گویا ناجیانِ رقیب غرب، به  رهایی  گلوی بشریت از پنچه های دیو و دد  سرمایداری متورم  و آماسیده غربی  امر نیک بوده میتواند. این خدایی خدمتگار ها خیر ببینند . و اما بعد چه میشود ؟ ایا حساب وکتاب دوران عبور و بعد از ان را هم کرده ایم ؟ آیا میتوانیم مطمین باشیم که نسل های بعدی برای کفن کش قدیم دست به دعا نمی شوند و این حکایت شیخ سعدی "که از چنگال گرگم در ربودی- چو دیدم عاقبت خود گرگ بودی"  تداعی نخواهد شد؟ ایا از قوانین عمل در حوزه جبر بد و بدتر که به بدترین می انجامد و یا مصلحت خارج از حق که حق تلفی سنگینی است ، غافلیم ؟  پاسخِ وکیل مدافعان روسوفیل ها و انگلوفیل ها که این روزها دارالوکاله های مذحم  از مراجعین و موکلین شرقی و غربی دارند، برای این تشویش و تردید برحق ما کدام است و ایا پاسخ های انان میتواند قانع کننده باشند ؟ قابل تردید است . ما مار گزیده ها حق داریم با ریسمان هم احتیاط کنیم . با شروع از این تردید عرض این است که ناجیان احتمالی با همان روش و وسیله وهدف رقیب، از رقیب قهار زورگو – شاید اینروز ها اندک زبون و اما شقی تر - میطلبند میدان خالی کند تا زورگویی چند قطبی جدید را جانشن کنند. نمی توان گفت این جانشینی در چنبره جبر بدتر و بد، هیچ فرصت تنفسی نصیب جهان زیرسلطه نمی کند- فرصت تنفسی که ما افغانها در سوختاندن ان تخصص داریم – برعکس این احتمال را میتوان شامل محاسبه کرد که تحولات وگشایش های در مناسبات بین الملی ممکن بسود 99% ها به وقوع بپیوندد. بلادرنگ اضافه شود که بهره برداری سالم از چنین فرصت ها به نوع حاکمیت ها و ساختار های سیاسی-اجتماعی کشور های که اینروز ها در ردیف زیرسلطه ها طبقه بندی میشوند -تا جهان سومی ها- و به میزان استقلال و ازادی ان ها بستگی دارد. با این حال، دم نقد عرض شود، وقتی موقتی و صوری و جیره بندی شدن و مشروط بودن این فضای تنفس و روند جانشینی و ضایعات این جانشینی در وجود جنگ های وحشیانه مثلاً اینروز ها در اوکراین، تنش انفجاری در دریای چین و شرق میانه وسایر نقاط جهان، همراه با تحمیل هزینه های سنگین بر زندگی جمیعت چند ملیاردی در حال لولیدن در فاقه و تنکدستی و بی خانمانی و نا امنی، کمبود مواد غذایی دارویی و ... را به ان اضافه کنید تصویری ناخوشایندی که بدست می آوریم  می گوید، این جانشینی معجزه نمی کند و نمیتواند بکند. زیرا، منطق زور خود گویا است که هرگاه توانستید زور را با زور دیگر بی محل کنید، صرفنظر از تخریب و ضایعات ویرانگرانه پروسه تبدیل و جابجایی، زور ثالث بصورت خودکار جانشین گردیده و دور باطل جبر تکرار میشود. بنابراین ، درست تر خواهد بود که دخیل بستن به چنین اوهام را خودفریبی ناامیدانه نامیده و از ان پرهیز شود. این ادعا را در یک مثال مطالعه کنیم . دور نمی رویم . همین اکنون و تا هنوز که از تثبیت جا افتادن قطب بندی های احتمالی جدید جهانی مطمین نیستیم، یکی از این قطب های احتمالی دیکتاتوری- سرمایداری چینی ، از یکطرف به دوشیدن نفت ارزان دوست- این روز ها جانجانی- و همسرشت روسی خود موذیانه به سرعت چرخیدن چرخهای سرمایداری نوع چینی خود افزوده و از جانب دیگر، نه تنها گستاخی مستمر مداخله جویانه کشور پاکستان در افغانستان را که اتفاقاً حیثیت دالان به بحر هند را برایش داشته  و از برخی جهات مانند دست شکسته به گردنش آویزان مانده ، به دیده اغماص می نگرد بل همزمان با داشتن نقش شیطانی در مبهم سازی وضعیت سیاسی کشور ما، قراراطلاعاتی که قراین صحت انرا نشان می دهد، با شتاب دیوانه وار اما بی سر و صدا مصروف "غارت" منابع معدنی- احجار نادره- افغانستان هستند. اگر گفتید، فقط این یکی را کم داشتیم ! حق با شما است. نیرو های مدعی ایستاده گی در برابر هجوم ویرانگر سرمایداری غرب، تهاجمی که تخریب طبیعت و حذف فزیکی انسانهای فاقد دفاع در ان نقاطی از جهان که چیزی برای دزدیدن وجود دارد را هدف قرار داده است ، نه تنها علایم تهی شدن از زور و پرشدن با حقوق در رابطه ها ومناسبات بروز نداده بل بر ابهامات بیشتر از پیش نیز افزوده اند. در تازه ترین انکشافِ میتوان گفت مثبت، در روابط بین دول در این راستا، اذعان زورزورکی اقای پوتین به بیطرفی افغانستان، اگرچه اغاز خوب و تحول مثبت بوده  و از سرخط های اصولی مواضعی دموکرات های ملی کشور - بسیار قبل از انکه از مخیله اقای پوتین بگذرد- به شمار میرفت و میرود؛ و میتوان سازه های روابط خارجی را بر بنیاد ان اعمار کرد، دلایلی وجود که حق نداریم در بپذیرفتن  دربست و چشم بسته  طرح آقای پوتین ذوق زده شویم. از اینرو و کوتاه سخن، پرسش نزدیک و اولی این میشود، آیا  گذاشتن کلاهِ محمود دزد بر سر احمد دزد به قضیه دزدی پایان بخشیده می تواند؟ نه. ماجرای دزدی برجا میماند اشکال و روش ها و وسایل دزدی ها ممکن تعیراتی ببیند. خلاصه درهیچ راه حل ممکن از نظرما، چشمداشت از سلطه گران بحران افرین جهانی، محلی از اعراب ندارد. باور کنید کم کردن سایه شوم استعمارازسر کشور ومردم ما غنیمت بسیار کلان است. اینجا به قصد محدود ساختن حوزه بحث و از راه فایده تکرار نکاتی از سرخط های یک راه حل جامع و در عین حال منتجه بحث حاضر "حاکمیت ملی" تعلیقی ما را، در حدیث نقش رسانه ها، میکوشیم  به اختصار نشانی و برجسته سازیم .
 ما و رسانه ها : در دنیای امروزی رسانه ها بنابر نقش و اهمیت بنیادی ان ها و پیوند ناگسستنی ان با ازادی ها از جمله ازادی بیان و عقیده، رکن یا قوه چهارم دولت ها شناخته شده اند. با این وصف، کارکرد پارادوکسیکال و دو پهلوی رسانه ها با مزایا و نواقصی همراه است که باید شناسایی و معرفی شوند. سلطه انحصارات رسانه یی در خدمت کارتل های بزرگ وسایل ارتباط جمعی، نقش دوگانه تخریبی و سازنده برعهده و ذمه گرفته اند. مردم و کشور ما در کنار تجارب سیاسی- تاریخی اتفاقاً پیامد های تخریبی و تعمیری فعالیت رسانه ها را نیز در همین تاریخ معاصر و نزدیک، با لمس دست اول، البته اکثراً با پرداخت بهای گزاف و نا متناسب به دستاورد ها، تجربه کرده اند.  باری از حاتم بخشی های استعمار در مورد اعطای کمی غیر قابل هضم رسانه ها، برای کشوری با ان بی سر و سامانی هایمان نیز نوشته و به اغراض نهفته در عقب ان اشاره نموده ام که انرا میتوان به حساب بُعد تخریبی نقش دوگانه رسانه ها گذاشت. با این توضیح که، بعد از یک دهه اختناق و استبداد و سانسور کودتا-اشغال روسی و ادامه ان درنده خویی های تنظیمی های پاکستانی-ایرانی، با اغاز اشغال مستقیم غربی ها در حقیقت نوعی تهاجم رسانه ای در خدمت یک هدف چند پهلوی سلطه گرانه فعال گردید. در یکی از ان پهلو ها غربی ها دریک جنگ روانی با پشتوانه دالر و اسلحه در خط رویین تن تراشی از خود و قبولاندن خدشه ناپذیری ارزش های نیمه جان غربی و همگام با ان، تعجیز و ارعاب دیگران و بنا بر ان، تسهیل مزدور و خائین پروری و جلب و جذب و استخدام سهل و اسان انها مصروف عرق ریزی بود. آنچه در پهلوی دومی قابل غور و دقت است ، راه اندازی موجی های از ابهام افرینی ها و تیره سازی فضای خبری و اطلاعاتی  برای مهندسی  ذهنیت و افکار عامه ، ذهنیت و افکاری عامهِ که  نیرومند ترین  بلای جان  سلطه گری و زورگویی است  و سرانجام ، به نوعی تخریب مرموز و مستمر فرهنگ ازادی و استقلال از راه ترویج ابتذال فرهنگی و اعتیاد به ان، قابل تشخیص است. این دو پهلو در همکاری و پیوند باهم در خدمت سلطه گری و تبعات ان، همواره دود از دمار زیرسلطه های سلطه پذیر کشیده ومیکشد. طی بیست سال غربی های مدعی دموکراسی و آزادی ازاین ماموریت دو پهلوی رسانه ها به زیان مردم افغانستان،سودهای فراوان به بغل جیب و نیفه زده اند. 
 انچه میتوان از کارکرد تعمیری وسازندهِ رسانه ها برجسته ساخت، تسهیل تبادله و دسترسی اطلاعات و معلومات و اخبار و علوم و هنر ها میباشد که نفوذ ان تا لایه های زیرین و فراموش شده و تا دیروز  بیخبر جامعه ملی، صرفنظر از چگونگی محتویات ان داده ها ، در تغیر سطح اگاهی و شکل دهی نگرش مردم ما نسبت به قضایای ملی و جهانی اثر گذار بوده است. و اما بگونه ای خاص، فرصت های مساعدی را که امروزه روز رسانه ها برای جامعه های سیاسی - مدنی - فرهنگی کشور در خط تسریع شکنندگی و آسیب پذیر سازی استبداد ها و تحول پذیری جامعه ها فراهم ساخته، استثنایی است. یک نمونه کوچک و اما با گویایی های زیاد از تجربه شخصی از ذهنم گذشت. باب خالی نماندن عریضه تلویحاً به ان پرداخته و بعد از ان میگذرم. دوستان علاقمند به ادبیات حتماً از باز شدن پای "شبنامه" به حوزه ادبیات سیاسی با مواردی سرخورده اند. اگربتوانم ان را حادثه ای در ادبیات کشور بنامم، چند جا، از جمله در کار های کم، اما ماندگار شعری استاد واصف باختری و شاعر فرهیخته آقای پولادیان متوجه ان شده ام . وارد شدن در این بحث با جزیات بیشتر و تخصصی، عرصه کار منتقدین ادبی است. مراد من از این تلمیح، پهلوی سیاسی قضیه در ارتباط با رسانه ها است. انجا که میخواهم به ضرورت یافتن وارایه و چرایی پاسخ به این پرسش حیاتی- سیاسی تاکید شود که ، مهاجرت تحمیلی بخش قابل ملاحظه هموطنان صاحبنظر در مسایل وطنی یک واقعیت است. واقعیت تلخ تر اما ناتوانی ما در استفاده از فضای نسبتاً مساعدی که ازادی رسانه ها در هجرت(کشور های غربی) در خط و ربط ایجاد همصدای های از نوع فراری و رفتنی سازِ متجاوز و غارتگر و اشغالگر و در عین حال برگرداننده حق به حقدار یعنی توده های مردم گردد، میباشد. درشتی این مجهول دست نیافتی انگاه برجسته میشود که بیاد بیاوریم، پرشور ترین جوانان وطن در فضای سیاسی کودتا-اشغال روسی، به جرم پخش چند شماره شبنامه، بهترین سالهای زندگی شانرا در شکنجه گاه ه و زندانهای مخوف رژیم وقت فدا کردند.  و برخی تا پای شهادت پیش رفتند. بنابر ان واضح است یک جای کار به شدت می لنگد. در فرجام تا وقتی دیر نشده و صحبت از رسانه ها و ازادی عقیده و بیان است  به نظر ما این گره گاه تنها و تنها از راه تصفیه حساب فکری ما با دو بیان "آزادی وقدرت" راه حل پیدا کرده میتواند. تا وقتی این حساب پاک نشود صدا ها برای راه اندازی جنبش وحدت طلبی و از طریق ان عمر استبداد را با همگانی و سراسری گردانیدن جنبش کوتاه نمودن و استمرا جنبش تا پیروزی؛ هر چند با حسن نیت نیز همراه باشد، بدبختانه ان صدا ها امکان تبدیل  به نیرو تغیر ماندگار و اثر گذار را کم خواهد داشت. 
 
 ماحصل نوشتار 
روابط مبنی بر زورگویی میان طالبان و مردم ما بیان یک احساس نامطلوب دو طرفه است. همانگونه که طالبان با مردم بیگانه اند و رفتار دشمنانه دارند مردم ما نیز به این جماعتی فاقد هرنوع مشروعیت - تاکید میکنیم هر نوع مشروعیت، به شمول مشروعیت دینی - به چشم زائده خبیثه  با ریشه های تغذیه شونده در بیرون نگریسته و درقطع ان ریشه ها تحت نظر جراح های حاذق سیاسی، هیچ تردیدی بخود راه نخواهند داد. پیرامون بیماری یا همین زائده گریبان گیر جامعه ملی به ادامه کوشش ها در گذشته، در نوشته حاضر برگوشه های هنوز تاریک بقدر توان روشنی انداخته شد. در مورد طبیبان حاذق یا مبارزین سیاسی مجهز با ابزار و دانش و تجربه، در گذشته تصاویری ارایه نموده ایم. در اینجا تکمله ای به رسم جمله معترضه بر ان می افزایم . صمیت، تقوی و ایثار و دانش اگرچه از صفات بارز و جدایی ناپذیر یک مبارز راه آزادی و عدالت به شمار میرود، اما به دنبال تجارب تاریخی دارنده پشتوانهِ رودباری از پاک ترین خونها از فرزانه ترین های گل سرسبد جامعه، اموخته ایم که پیشنهاد برنامه های مبارزاتی با میزان جامعه پذیری بلند، اکثراً از حمایتی برخوردار میشود که پیروزی انها را تا اخر تضمین میکند. امکان ارتکاب اشتباه جامعه با وجدان اجتماعی - تاریخی و شم طبعی که  دارد، کم است. این به معنای دنباله روی پوپلستی و عامیانه نه، بل آموختن از تجارب تاریخی و توجه به اصطکاک های موجود و انکشاف اوضاع است. 
در این ماحصل گفتار تمرکز ما بر اصل موازانه منفی یا عدمی و کاربرد ان نه تنها در سیاست خارجی بل، از روابط ساده داد وگرفت بین افراد گرفته تا کاربرد ان در پیچیده ترین مناسبات اجتماعی، به دلیل حذف حداکثری زور از رابطه ها و فکر ها است. موثریت کاربردی این اصل در شرایط اشغال نیابتی ملموس تر و در حقیقت در یک تناسب مستقیم با تفاعل داخل و بیرون میتواند نتایج متفاوت داشته باشد . ابهام غلیظ و عمدی محاط بر رابطه های ناشی از زورباوری و قدرتمداری فعلی  که در متن ان دوستان و دشمنان امارتی ها عمداً در تاریکی جا داده شده اند را، اگر با یک دیدگاه شفاف و روشن مثلاً در باب  سیاست خارجی ای که در پیریزی ان فکر و عقل و ذهنی که بنا بر اصل موازنه منفی نقش فعال داشته و فعال بوده و رها از مدار بسته ثنویت دو محوری که زمینه ساز محیط قدرتمداری می شود ، با هم مقایسه کنید، محصول دومی به ما میگوید که در سیاست خارجی افغانستان بیطرف- بمعنای ازاد و مستقل-  با همه کشور های جهان حتی با انگلیس و روس و ایران و پاکستان میتواند روابط حقوندانه داشته باشد که البته هم ممکن و هم ضرور است. اما در مورد اولی دشمنی وچه بسا دشمن تراشی های فرضی و مصنوعی که از نمونه های شاخص ان میتوان از داعش و اقاعده و طالبان نام برد، اساس کار قرار میگیرد. زیرا این اساس و بنیاد، ظرفیت عظیم ابهام افرینی و دروغگویی که سلطه از ان تغذیه میکند را دار می باشد. و این در انطباق با اهداف و روش های قدرتمداری و درشرایط ما عبارت است از سرمایداری غربی در رأس اقای جو بایدن خدمت گزارصدیق  سرمایداری جهانی که حتی ضیاع یک لحظه از عمر بیهوده اش را در ابراز دشمنی با مردم افغانستان کفر دین میداند، میباشد. وانگهی ، بنابر حاصل تجارب موفق، در این مورد نیز باب نمونه ، هرگاه در تامین چنین رابطه ها، موضوع بیطرفی افغانستان را که حقی از حقوق پایمال شده مردم این کشور و درعین  حال نقطه اغاز حرکت به سمت ختم جنگ و خونریزی دایمی شده میتواند، در نظر باشد، آنگاه اذعان  هرچند دیرهنگام و با تأخیر زمامدار فدراسیون روسیه اقای پوتین، به این حق مردم ما در گشایش بن بست دیپلوماتیک و یافتن جایگاه ویژه افغانستان در جامعه بین الملی مسیر درستی را نشان میدهد. برعکس در موازنه مثبت که جوبایدن خرف، ترازو دارِ مسایل جهانی باشد، شاهین ترازو نمی تواند به نفع این سخنگوی درمانده سرمایداری غرب، سنگینی نشان ندهد. به همین سبب و اسباب مشابه است که ایادی بومی و دست اموز استعمار، در مستعمرات، همواره استعمار به مثابه عامل خارجی را، محور سیاست داخلی مستعمره کرده و میکنند. از کودتا رهزنانه "خپها" تا حال، این روند مخرب یکی از عوامل پا نگرفتن حاکمیت ملی در کشور ما بوده است.   
 پایان29 اپریل 2023
 

اخبار روز

18 میزان 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها