«به هدفهای شریف تنها با وسائل شریف میتوان دست یافت.
این سخن جناب کارل مارکس یکی از مهمترین سخنان اوست؛ که حتا بسیاری به ظاهر پیروان دو آتشهٔ او همین دو جمله را نیز درست نفهمیدند تا چه رسد به آثار سترگی مانند داس کاپیتال و دیگر کتابهایش » « هنگامی که ملتی راه درست کشف قوانینی را که بر حرکت آن حاکم است یافته باشد— و هدف نهایی این کتاب« داس کاپیتال یا سرمایه » نیز همین است که قوانین اقتصادی حرکت جامعهٔ نوین را آشکار سازد—
دیگر نمی تواند با یک پرش گستاخانه یا با یک قانونگذاری ساده مراحل متوالی و ضروری تحول خود را از پیش پا بر دارد۰ اما می تواند درد زایمان را کوتاهتر یا کمتر نماید۰ کارل مارکس »در این جستار به گزارش جاسوس دولت پروس بدون کم و کاست همانگونه که نوشته شده پر داخته می شود۰وضع زندگی خانوادهٔ مارکس را در این موقع می توان در این گزارش خواند که به طور مفصل و دقیق از طرف یکی از پولیس های مخفی دولت پروس که برای جاسوسی به « سوهو» فرستاده شده بود تهیه گردیده است۰« این گزارش در سال 1921 در بین گزارش های سری پولیس آلمان به دست آمد» تاریخ این گزارش سال 1853 و در بارهٔ زمانی است که خانوادهٔ مارکس در کوچه « دین» در محله « سوهو» در لندن زندگی می کردند۰مأموریت این جاسوس این بوده است که گزارش دقیقی در بارهٔ رهبران کمونیست های مقیم لندن برای ادارهٔ پولیس پروس تهیه نماید؛ به استثنای چند اشتباهی که در این گزارش در بارهٔ « هاین ریش هاینه» شاعر معروف آلمانی دیده میشود ؛ بقیهٔ آن کاملن با حقیقت وفق می دهد۰گزارش این چنین آغاز می شود:( رئیس کمونیست ها کارل مارکس است۰همکاران او عبارتند از « انگلس » در شهر مانچستر — «هاینه » در پاریس— « ویده مایر» و « کلوس » در آمریکا « بورگرس» و « وانیل » در شهر کلن — و « ویرت» در هامبورگ — به غیر از این اشخاص که نامبرده شد دیگران اعضای معمولی حزب می باشند۰کارل مارکس روح و رهبر گروه است۰بدین جهت من می خواهم شما را به خصوص با شخصیت مارکس آشنا سازم۰مارکس قامت متوسط و سی و چهار سال دارد و با وجود اینکه در اواسط جوانی است موهای سر او به طرف سفید شدن می روند؛ جثه او پیچیده و قوی است و انسان را به تحسین می اندازد« برتالان لمئوس سمر متولد سال 1812 وفات 1869 دوست کارل مارکس که در سال 1849 رئیس دولت موقت انقلابی مجارستان بود»ولی رنگ پوست صورت مارکس تاریکتر است و موهای سبیل ها و ریش او که هرگز اصلاح نمی کند— کاملن سیاه هستند— چشم های بزرگ و سیاه او حالت و اثر یک دیو مکار و حیله گر را دارند۰انسان در همان لحظات نخست حس می کند که با شخص با هوش و با انرژی رو به رو شده است؛ هوش و سرعت انتقال او خارق العاده است و تمامی اطرافیانش را تحت تأثیر قرار می دهد» و در بارهٔ صفات خصوصی مارکس این جاسوس می نویسد که:« ظاهر او شبیه به کولیهای مجارستانی است و او دشمن صابون و شستشوی بدن است و ساعت های خواب او نامعین می باشد۰مارکس در زندگی شخصی کاملن نامرتب است۰به همه چیز بی اعتناست و به همه به چشم تحقیر نگاه می کند۰به مهمانانش ابدأ اهمیت نمی دهد و یک زندگی کاملن بی سر و صدایی دارد۰به حمام کردن و آرایش و تعویض لباسهای زیر به ندرت می پر دازد و به آسانی مست میشود۰بعضی روزها را با بیکاری کامل و تنبلی می گذراند؛ اما وقتی شروع به کار کرد تا کاری را که آغاز کرده است به اتمام نرساند آسوده نمی نشیند۰ساعات شب و روز برای او فرقی ندارند۰ساعت معینی برای خواب ندارد و بسیاری از شب ها را تا بامداد بیدار می ماند و مشغول نوشتن است۰فقط نزدیک های ظهر بدون اینکه لباسهای خود را از تن بیرون بیاورد روی نیمکت می افتد و تا غروب می خوابد و سر و صدا و رفت و آمد در اطرافش او را از خواب بیدار نمی کند» این جاسوس در بارهٔ خانم ژنی همسر مارکس چنین می نگارد:« این خانم که درس خوانده و دلپذیر است به صفات کولی گونه شوهرش و زندگی دشوار در کنار او عادت کرده است۰به نظر می رسد که کارل مارکس هرگز متوجه مواقعی که همسرش کاملن افسرده می باشد نشده است۰فرزندان آنها بسیار خوشگل و خوش اندام هستند و همهٔ آنان چشم های پر هوش پدرشان را دارند و مارکس که در مقابل همه کس و نسبت به همه چیز بی علاقه و در عین حال خشن است؛ اما در مقابل همسر و فرزندانش بی نهایت آرام و پر محبت می باشد؛ چنانکه می توان گفت او از بهترین شوهران و پدران است»جناب جاسوس سپس به شرح و توضیح وضع زندگی خانوادهٔ مارکس می پر دازد:« خانوادهٔ مارکس در ارزان ترین و در نتیجه در بدترین محله های لندن زندگی می کنند؛ منزلشان از دو اتاق تشکیل شده است که یکی از آن دو اتاق که دروازهٔ آن به طرف خیابان باز میشود؛ اتاق نشیمن و اتاق پشت اتاق خواب فامیل است۰ در هیچ کدام از این دو اتاق یک قطعه مبل سالم یافت نمی شود۰تقریبأ همه چیز کم و بیش شکسته است و احتیاج به ترمیم دارد۰روی همه چیز را گرد و خاک ضخیمی گرفته است؛ و بی نظمی کاملی در تمام منزل به چشم می خورد۰در وسط اتاق نشیمن میز غذا خوری با رو میزی روغنی قرار دارد که کتاب؛ کاغذ؛ روزنامه و اسباب بازی های بچه ها ؛ اسباب خیاطی زن خانه و چندین فنجان لب پریده و قاشق وچنگال وجود دارند۰یک گیلاس آبخوری — چندین پیپ سفالی هلندی؛ توتون نیمه سوخته و صدها چیز دیگر که طبیعت آنها معلوم نیست— تمامی در روی این میز پخش شده اند»مارکس یک سیگارکش معتاد بود که از زمان تحصیل در دانشگاه بدان عادت کرده بود۰به طوری که اکنون فکر کردن و نوشتن بدون داشتن سیگار در دهان و کشیدن برای او غیر ممکن شده بود۰به ویژه هنگامی که تمام شب را برای نوشتن بیدار می ماند۰در این مواقع هوای اتاقی که او در آنجا به کار مشغول بود مخلوطی بود از دود سیگار و دود ذغال سنگ بخاری « اگر فصل زمستان بود» و کمی اکسیژن! خود مارکس یک موقع در بارهٔ سیگار کشیدنش گفته بود:« پولی که از انتشار « داس کاپیتال » به دست من آمد کمتر از پولی بود که من ؛ ایامی که مشغول نوشتن آن بودم ؛ صرف خرید سیگار می کردم۰» جاسوس پروسی همچنین می نویسد:« وقتی شخص وارد اتاق مارکس می شود؛ به طوری فضای اتاق از دود سیگار و دود ذغال سنگ پر است که تنفس در آنجا مانند نفس کشیدن در یک غار می باشد؛ و انسان بایستی به تدریج بدان عادت نماید۰پس از آن می توان اشیایی را که در اتاق موجود هستند تشخیص داد۰همه چیز کثیف است؛ گرد روی همه چیز را گرفته است۰نشستن به راستی عملی خطرناک است۰در آنجا یک صندلی « چوکی» دیده میشود که فقط روی سه پایه ایستاده است در یک طرف بچه ها بازی می کنند و در طرف دیگر روی یک چوکی که چهار پایهٔ آن هنوز سالم است غذا تهیه می کنند۰وارد شونده دعوت می شود روی چوکی که مخصوص کودکان است بنشیند۰این چوکی به قدری کثیف است که قطعن شلوار شخص را خراب می کند۰هیچ یک از این نارسایی های نامطلوب باعث خجالت مارکس و زنش نمی شود؛ و هر دوی آنها در کمال آرامی و طبیعی به مهمان خوش آمدند می گویند و پیپ و توتون « تنباکو» و چپق به او تعارف می کنند— و به زودی به خودی خود محیط دلپسند برای گفت و شنودی مطبوع و عمیق بین صاحبخانه و مهمان به وجود می آید۰این جاسوس در پایان گزارش خود می نویسد:« پس از آنکه شخص به محیط اتاق عادت کرد؛ گفتگو و بحث با مارکس به قدری جالب و عمیق و اصولی است که انسان می خواهد هرچه بیشتر بدان ادامه بدهد۰ این یک تابلوئی دقیق و عمیق از زندگی شخص مارکس و فامیل مارکس ؛ رئیس کمونیست ها می باشد۰» به نظر می رسد که جناب جاسوس پروس گزارش نسبتأ دقیقی از آنچه در زندگی مارکس و خانواده اش دیده نگاشته است۰اینکه زندگی کارل مارکس از لحاظ اقتصادی در وضعیت خوبی نبوده همه می دانیم؛ چون مارکس هیچ وقت دنبال ثروت اندوزی و پول نبوده و پول برایش جز وسیله ارزش دیگری نداشته است۰اما باید گفت که اندیشمندی مانند مارکس اهداف و آرمانهای بزرگتری از جمع آوری پول و ثروت شخصی در سر داشته است۰باوجود تمام فشارها ؛ تهدید ها و تبعید ها ؛ فقر و تنگدستی از جانب دولت های آن زمان در اروپا مارکس هرگز تسلیم زورگویان و خودکامگان نشد و با شهامت و جسارت و آگاهی و تصمیم قاطع مسیری را که انتخاب نموده بود تا دم مرگ ادامه داد و این آن چیزیست که در زندگی یک انسان دانا و با اخلاق و با وجدان مهم و اساسی می باشد نه داشتن مقدار پول و زندگی لوکس ۰( آزادی واقعی آن است که دولت را از نهادی تحمیل شده بر جامعه به نهادی تحت تسلط کامل جامعه تبدیل کنیم۰ «کارل مارکس » )