فراخوانِ اول

بزرگان گویند
ما نتنها در برابر گفتار و نوشتار خویش مسوول  و پاسخگو می باشیم، بلکه در ارتباط با پاسخ ندادن به بپرسشهای - پرسشگران  همچنان سکوت بیشه کردن نیزمسوول ایم.  اندکی از ذهن مشغولیت ها: خوانندگان گرانمایۀ این سطور: از شما چه پنهان؛ مدتیست ذهنم با موارد با اهمیتی سروکار دارد،

قسمت های آن را با شماری اشخاص و افراد که مسوولیت های سیاسی - تشکیلاتی دارند همچنان با عدۀی از شخصیت های مستقل که مصروف فعالیت های سیاسی، فرهنگی - اجتماعی اند، شفاهی یا کتبی مطرح ساختم. خوشبختانه پاسخ های آنها با بیان متفاوت؛ لبیک بود.
فعلاً:
قسمت های از آن ذهن مشغولیت های خود را به ترتیب الویت  بندی در"چند فراخوان" با میکانیزم اجرایی هریک، یکی را بعد از دیگری شروع از این برگه در برگه های بعدی همین رخنامه پیشکش میکنم، و خود با ارادت زانو می زنم، منتظر میمانیم که آگاهان در تعدیل، تکمیل و یا تعویض محتوای متن ها و میگانیزم های ارائه شده چه گفتنی داند و چه راهکارهای برای برداشتن گام های مشترک، مطرح می نمایند.
مدخل برای اصل موضوع:
افغانستان کشوریست استثنایی، مربوط به جهان سومی ها، عقب نگه داشته شده درمسیرسقوط ارزش های مادی و معنوی*  با ویژه گی های منحصربه فرد که همواره با بن بست ها و عقبگردهای تاریخی مواجه بوده، بدون استثناء همه چیزش؛ همه شمول، همه پسند و مورد قبول همگان حتا مورد تایید اکثریت نسبی باشندگان آن نبوده و نیست. با تاسف همه باهم در جدال دایمی ایم.
این کشوراستثناییِ؛ با مساحت ۶۵۲۲۲۵ کلیومترمربع، با رهنمایی و همکاری امپراطورهای استعماری و استبدادی تزار روس و بریتانیا از قبل طراحی شده توسط امیرعبدالرحمن خان (۱۸۸۰ - ۱۹۰۱ م) بحیث منطقه "حایل" ایجاد گردید و به تاریخ ۱۹ نوامبر ۱۹۴۶ م توسط جامعه ملل به عنوان عضو پذیرفته شد.
فراخوانِ اول:
با درنظرداشت الویت بندی اهداف و وظایف، باید کار از جای آغاز گردد که زمینه و به نتیجه رسیدن عملی بیشتر داشته باشد. متعاقب آن؛ گام بگام و پیوسته، فراخوان های دومی، سومی و بعدی را به ترتیب با درنظرداشت زمینه های مساعد مطرح خواهم ساخت، و بعد از غنامندی و لبیک مخاطبان؛ یکجا در پی تطبق هریک گام خواهیم برداشت.
به همین خاطر؛ در امتداد ارائه نظریات و پیشنهادات قبلی خویش؛ خطاب به آدرس آنانیکه ادعا دارند و داریم که برای تحقق عدالت در عرصه های مختلف جامعه افغانستانِ مطابق فرمولبندی های ده ها شخصیت نامدار مانند محمد طاهر بدخشی، مولانا بحرالدین باعث، عبدالحفیظ آهنگرپور ... همچنان صد ها شخصیت گمنام دیگر ازاین تبار (فهرست اش طولانی است) بار دیگر پیشنهاد میکنم و همزمان از بازماندگان این مردان خرد، رزم و پیکار بعد از تبصرۀ کوتاه خواهش میکنم و طلب دارم:
تبصره کوتاه:
با تاسف؛ زمان زیاد و انرژی فراوانی صرف آنچه باید نمی شد مگر شد و تیشه به ریشۀ خود زدیم. از جمله دوری جستن و جدایی از هم، تقابل و رویاروی های زیانبار و بدفرجام در نتیجه میراثی "بدی" از خود بجا گذاشتیم. عوض انسجام - به سوی پراگنده گی شتافتیم، بجای تفاهم - در مسیرتقابل سیر کردیم که زیانهای ناشی ازاین عملکردها کم نبود - نیست و فهرست بالا – بلندی دارد.
صرف نظر ازعلل و عوامل  این همه ناهنجاری ها که اگر سیاسی بود یا مدیریتی و یا تشکیلاتی، یا عوامل بیرونی (درسطح کشور، منطقه یا جهان)، یا عقبمانده گی جامعه و خامی ما خامان، همچنان عوامل دیگری نیز در رخداد های نامیمون یادشده، بی اثر و بدون نقش نبود و نیست.
چه باید کرد؟
یک:- پیشنهاد می گردد نخست به معضلۀ روایت نویسی و تاریخ نگاری فردی و تقابل زیان بار آن پایان داد، به خرد و فهم جمعی روی آورد. تاریخ سازمان طاهربدخشی و همراهان او را تدوین و با تیراژ بالا چاپ کرد و در دسترس جامعه به خصوص نسل بالندۀ امروزو فردا قرار داد.
به نظرم این حداقل کاریست ممکن و درحد توان، بایست عملی گردد و از اینطریق ضمن انتقال تجربه و روشنگری، به معضلۀ زیانبار و پایان ناپذیر تاریخ نویسی و روایت نویسی فردی و رویاروی و تقابل های زیانبار پایان داده خواهد شد. در غیر آن نسل بعد از ما میراث "ناجور" و "بد" ما را "بدتر" ادامه خواهند داد. در این صورت ملامت و پاسخگوی تاریخ خواهیم بود.
دو:- چگونه تاریخ؟ تاریخ مبارزات پر فراز و فرود سازمان از ایجاد "محفل انتظار" در ۱۵ اسد ۱۳۴۷ تا "انشعاب" در نیمۀ هفته دوم ماه سنبله ۱۳۵۶خ، حدود نزدیک به یک دهه را احتوا میکند، طور فشرده آنچه در این مدت رخ داده، بدون کم و کاست تحریر گردد.
سه:- کی ها تاریخ را نویسند؟
- نماینده های باصلاحیت بقایایی آن دو بخش که در سال ۱۳۵۶ خ یکی از دیگری برید یا انشعاب کرد و بنام های: سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان "سازا" و سازمان فدائیان زحمتکشان افغانستان "سفزا" شناخته شدند. اکنون آن دو ("سفزا" و "سازا") وجود خارجی نداشته، مدت ها قبل از امروز یکی (سفزا) منحل گردید و دیگری (سازا) همزمان با انحلال استحاله نمود به این ترتیب هردو به تاریخ پیوستند.
- برخی بازمانده های بقایایی آن دو (سازا و سفزا) در قیدحیات اند، اینجانب از نزدیک با زیادی از آنها آشنایی دارم؛ بایست آنها (بقایایی آن دو) "ارگان" مشترک چند نفری را هر نامی را که لازم دانند ایجاد نمایند، وظیفّۀ تهیه مسوده، نهایی ساختن و نشر کتاب تاریخ دهه اول سازمان به آن (ارگان) محول گردد. متباقی از جمله مسوولین مطابق معیار های پذیرفته شده، رهنمایی و مدد رسانند.
 چهار:- با کدام مدارک؟
- اسناد تشکیلاتی، تیوریکی، سیاسی ... دهه اول سازمان. 
- یاد داشتهای اشخاصی که در جریان رویداد یا رویداد های دهه اول سازمان حضور باالفعل داشتند، دو یا یک تن هم مانند شان از صحت آن تصدیق نمایند.
- روایت شخصیت های که در رویدادهای آن دوره (دهه اول سازمان) حضور داشته و در قید حیات اند و از روایت های تاییدی نیز برخوردار باشد. 
- روایت از زبان آنانیکه خود در قضایا حضور داشته و فعلاً در قید حیات نیستند، ضمن روایت های تاییدی نسبت روایت اولی، منطق و عقل به آن نیزصحه گذارد.
پنج:- یادآوری!
- مسائلی جدا از موارد شماره چهار؛ ممکن پیش آید و اختلاف نظر بروز کند. دراین صورت بعد از تبادل نظر و افهام وتفهیم مختصر، بازهم تفاوت دیدگاه باقیماند، هریک از دو طرف؛ بدون مناقشه؛ دیدگاه خود را ثبت و جزء تاریخ سازمان گردد و قضاوت در مورد به خوانندگان محول گردد.
- افتخارات، اشتباهات و مسوولیت های دوره "دهه اول سازمان" با درنظرداشت اصل مقولۀ تشکیلاتی - سیاسی "رهبری جمعی و مسئولیت فردی" بدون چون و چرا به هردو بخش متذکره تعلق دارد.
- پس از نشر کتاب تاریخ، اگرکدام اسناد و مدرک معتبر پیدا شد، جزء همان تاریخ مشترک پنداشته شده و ضمیه آن گردد.
- بعد از جدایی و انشعاب؛ هر بخش یقیناً تاریخی دارد؛ بقایایی هربخش ممکن تاریخ خود را خود نویسد، طرف دیگر را در آن دخل نباشد. مگر پرسشی مطرح گردد، اگر روشنگری لازم باشد با مدارک پذیرفتنی است.
- نوشته ها، ویدیو های رسانۀی، صحبت ها و میزگرد های که قبل از تصمیم به نوشتن تاریخ مشترک صورت گرفته باشد؛ به صاحبانش مربوط است و اهمیت فردی دارد. هریک مالک دربرابر پرسش های احتمالی، خود پاسخگوست. توقع می رود؛ از دادن پاسخ طرفه نروند. به این ترتیب؛ امید می رود، تاریخ نویسی فردی دراین باب (تاریخ دهه اول سازمان) بعد از این برای همیش پایان یابد.
همزمان با تدوین مسودۀ تاریخ بایست:-
یک:- تشکلات، حلقات و افراد مستقل که در پی تطبیق و عملی ساختن طرح های طاهر بدخشی (نظر به شرایط کنونی قابل بازنگیریست)  و همراهان او اند، چه بهتر با ارائه و پذیرش "پلتفرم" مشترک و "میکانیزم" عملی آن در چوکات "یک جبهه" با حفظ استقلال تشکیلاتی و فردی با درنظرداشت شرایط خاص داخل کشور و با استفاده از تجارب فعالیت های علنی و مخفی  گذشته؛ یکجا قلم و قدم بردارند.
دو - رهبری و مسوولین تشکیلات های مورد نظر؛ بعد از یک دوره کارضربتی برای بهبود تشکیلات ها و عرصه های دیگری کاری خویش، بهتر اینکه؛ زمینه انتقال رهبری تشکیلات های  خود را مطابق نورم های پذیرفته تشکیلاتی به نسل بعد از خود فراهم سازند، خود منحیث مشاور مواظب آنها (نسل بعد از خود) و بدون مداخله همزمان کمک رسان مالی ولو یک افغانی و یا دالر باشد .
به این ترتیب می شود گوشه های از نارسایی های گذشته را جبران و رسالت خود را دراین مقطع زمانی انجام دهیم، چون: زیادی از نسل من و ما ضمن فرسودگی های جسمی و روحی از دوره بازنشستگی مدت هاست که گذشته ایم.
فراخوان های دومی و بعدی:
۱- عنوان احزاب، حلقات، دسته جات، افراد مستقل که خواهان عدالت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ... برای افغانستان به درجات متفاوت اند به ترتیب بشمول آنانکه از شرایط فعلی ناراض و بیزار اند با میکانیزم های مشخص یکی از پی دیگر بعد از نتایج "فراخوان اول" پیشکش خواهد شد.
۲- از جمله فراخوان های بعدی یکی هم شناخت دقیق جامعه و کشور افغانستان خواهد بود که تاریخ چند دهه اخیر کشور هر چه به امروز نزدیک می شود؛ هیچ پوچ شده، هیچ نظام، سیستم و هیچ ایدیولوژی تا حال پاسخگو نبوده چرا؟ و چرا روز تا روز جامعه افغانستان از مسیر ملت شدن به شدت فاصله می گیرد؟
۳- به آگاهان، متخصصین، شخصیتهای باتجربه؛ دین و رسالت است. پس از شناخت جامعه امروزی افغانستان، نسخۀی ارائه دهند تا جامعه کنونی افغانستان در روشنایی آن و با همت باشندگان خویش ، نخست از جامعۀ غیرعادی و غیر نومال به حالت عادی و نورمال برگردد، سپس به سوی رشد و شگوفایی رهنمون شده بتواند.
تاکید:
جایگاه و نقش جوانان و سازنده گان پویا و با انرژی، به خصوص نقش زنان در مجموع "فراخوان ها" بشمول "فراخوان اول" بایست برجسته باشد. زیرا درخشش بانوان، زنان و دختران در کشورهای ایران و افغانستان، سیاسیون را به حیرت واداشت تا انگشت بر دهان برده و حیرت زده به تماشا بنشینند. بنااً نقش زن را نباید فراموش کرد و برای لحظۀ از نظر دور داشت.
پیشنهاد:
سکوت لازم نیست و نشاید، بزرگان و عزیزانیکه در مورد ابراز نظر دارند، چه بهتر که مطابق متن موضوع باشد. دوستان می توانند زیر همین نبشته و یا در مسنجر در مسیر چه باید کرد ها؟ چه باید کرد خود را ارائه دارند، مشوره دهند و رهنمایی فرمایند.
آنانیکه در جریان رویداد ها و جریان های دهه اول سازمان حضور فیزیکی نداشته باشند، خوا خواهد شد، ضمن ارائه نظر، بپرسند و سختگیر باشند، ناگفته نباید گذاشت دراین مورد حق دارند .
پیش از پیش سپاسگزارم.
گویند:
آزادی بیش از همه از دست کسانی
ضربه میخورد که برای نیل به آن؛ کوتاهترین راه
را انتخاب میکنند. مانند: کودتا ها و بقدرت رسیدن از طریق بیگانه ها.
پایان سخن:
شاخ خمیده ام به سروهم سری کنم
پائیز گشته ام  چه خوش  باوری کنم
گاه در نگاه مست تو من میشوم بهار
یعنی؛ برای نسل جوان نوکری کنم. ؟
تا سخن دیگر؛
بدرود.
توضیح:
* افغانستان خانه مشترک همه باشندۀ آن که با هم برادر و خواهر اند، مگر نابرابر و این نابرابری ها سبب گردید؛ دشمان داخلی و خارجی از آن استفاده برند، آگاهانه و یا نا آگانه جامعه افغانستان را به جان هم اندازند؛ آتش جهنم را در این سرزمین عذاب دیده، به شیوه و اشکال مختلف شعله ور سازند و کار تا اینجا کشیده شد که دیده روانیم. بایست ضمن برادری؛ باید برابر بود ولو نسبی).

اخبار روز

12 قوس 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها