جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس— 1818— 1883 — بخش ۳۹ 

( فرزندان مان و ‌نسل جوان دختر و‌ پسر را باید به تحقیق ؛ پژوهش ‌؛ مطالعه ؛ اندیشه ورزی و تأمل بیشتر تشویق نماییم؛و انتخاب دین ؛ مذهب ؛ ایدئولوژی ؛ نحوهٔ زیستن و طرز زندگی را به عهدهٔ خودشان بگذاریم تا آگاهانه و آزادانه و با مسئولیت پذیری بیشتر ؛ علاقهٔ بیشتر ؛ با قبول مسئولیت انسانی و اخلاقی خویش گزینش کنند

۰اگر واقعن می خواهیم فرزندان مان و نسل جدید اندیشیدن درست را بیاموزند و از دنباله روی و مقلد بودن رهایی یابند۰جوانان دختر و پسر باید آزادی انتخاب شوهر ؛زن ؛ رشتهٔ تحصیلی؛ نظام باورها ؛ شهر و حتا کشور خودشان را نیز می بایستی داشته باشند۰به قول ایمانوئل کانت انسان‌ها باید جرئت اندیشیدن و چگونه اندیشیدن و فرصت ابراز باورهایشان را بدون هراس داشته باشند۰بنابر این ما به یک انقلاب ژرف و عمیق فرهنگی سخت نیازمند هستیم؛ اما و رک و راست و روشن باید گفت نه از نوع اسلامی ؛ روسی و چینی آن۰از آنجا که مفهوم «انقلاب» لوث شده و بیشتر جنگ ؛خون؛ زندان؛زورگویی؛سانسور؛عدم تساهل و مدارا؛ را در ذهن‌ها تداعی می کنند؛شاید مناسبتر باشد که از واژه یا مفهوم زیبایی « روشنگری» ارزیابی مجدد و نقد استفاده نمود۰برای اینکه کار روشنگری به نتیجهٔ دلخواه برسد؛ حداقل به سه نسل تلاش آگاهانه و شجاعانهٔ اهل قلم و اندیشه ورزان نیاز داریم ۰ علت نوشتن این چند سطر و پیش کشیدن این بحث این است که هم میهنانی که در این ۴۴ سال و چه کسانی که در این دو سال اخیر به کشورهای مختلف جهان پناه گزیده اند؛ کثیری فرزندان خودشان را زیر فشار قرار می دهند که باید فرهنگ افغانی و باورهای اسلامی و تمام آداب و رسوم گذشته را رعایت کنند و بدان پایبند باشند۰حتا جوانانی به من می نویسند که پدرشان در یکی از کشورهای غربی می باشند و از آنان تعهد می گیرند که به شرطی شما را مثلن به آمریکا می آورم که طبق فرهنگ سنتی و اسلامی زندگی و رفتار نمایید۰ بنابر این همین چیزی به ظاهر ساده و معمولی به شدت خطرناک ؛ ارتجاعی ؛ غیر عقلانی و غیر اخلاقی هست۰من به جوانان دختر و پسر توصیه می نمایم که هرگز زیر بار این درک غلط و منحط نروند و اجازه ندهند که کسی به آنان چیزی را تحمیل نمایند ؛ زیرا بدون استقلال فکری ؛ پویایی انسان؛ انسانیت انسان از او سلب شده و به یک موجود بدبخت و تو سری خورده و مسخ شده تبدیل می گردند؛ که هر نامی می توان بر او گذاشت به جز انسان۰ بله انسان موجودیست سیال و در حال شدن که باید جریان داشته باشد و اگر در یکجا بماند مانند آب که در برکه ای بماند می گندد و می پوسد۰) ( نیت کارل پوپر در درس این قرن آن است که در قبال خشونت و خود پرستی افراطی در جوامع امروز؛ که دموکراسی را به مخاطره می اندازد هشدار دهد۰چه راه حل هایی می توان در قبال مسائل مربوط به محیط زیست ؛ تأثیرات الگوی جمعیت؛ و فساد ارائه کرد؟ چگونه می توان از خشونتی که در جوامع بروز می کند جلوگیری به عمل آورد؟ چگونه می توان در عین حفظ نظامهای دموکراتیک ؛ راه را برای دستیابی به صلح جهانی هموار کرد؟ پوپر می کوشد مسؤلیت هایمان را به ما یاد آوری کند و این نکته را گوشزد نماید که عمل امروز ماست که دنیای فردا را به وجود خواهد آورد۰) در این جستار به یک بخش مهم دیگر از زندگی فکری ؛ نویسندگی و روزنامه نگاری جناب کارل مارکس پر داخته می شود۰هر چند مارکس در زادگاهش آلمان و تا حدودی در فرانسه با محدودیت های مواجه بود ولی در زادگاه انقلاب صنعتی یعنی بریتانیا و در آمریکا نوشته هایش انتشار می یافت۰در این جستار همچنین به همکاری مارکس با « روزنامهٔ نیویورک دیلی تریبیون » که مدت یک دهه به درازا کشید مفصل پرداخته خواهد شد۰بنابر این پیشاپیش از حوصله مندی شما خوانندگان عزیز و ارجمند صمیمانه سپاسگزاری می نمایم۰ارتباط پیدا کردن با روزنامهٔ « نیویورک دیلی تریبیون » یکی از شانس های خوب و مؤثری بود که در زندگانی مارکس روی داد۰این ارتباط نخستین فرصتی را برای مارکس فراهم آورد تا بتواند به وسیلهٔ یک ابزار مفید و مؤثر و بدون ترس از سانسور به عنوان یک روزنامه نگار افکار و عقاید خود را در محیط باز انتشار بدهد۰در آمریکا بر خلاف آلمان پروسی آن زمان ؛ دولت به کار رسانه های عمومی دخالت نمی نمود۰و همه چیز حتا انتقاد از حکومت آزادانه انتشار می یافت و در دسترس مردم گذارده می‌شد۰ « چیزی که بعدها در هیچ یک از کشورهای سوسیالیستی به وجود نیامد۰به یاد سخن پر مغز جناب ژان پل سارتر افتادم که گفته است: «ما محکوم به آزادی هستیم » چون بدون آزادی نمی توان از مسؤلیت و اخلاق سخن گفت؛ اخلاق و مسؤلیت زاده ای آزادی هستند۰» نمایندگی روزنامهٔ « نیویورک دیلی تریبیون » در لندن به مارکس ده سال طول کشید یعنی از سال 1851 تا سال 1861 ؛ این قرار داد در عین حال که برای اشاعهٔ افکار مارکس مفید بود یک منبع در آمد هم محسوب می‌شد۰در همین مدت ده سال که مارکس یک در آمدی ثابت هرچند ناچیزی داشت؛ درآمد انگلس در این مدت کم بود و نمی توانست آنگونه که می خواست به دوست و همفکرش کمک نماید۰روزنامهٔ نیویورک دیلی تریبیون در آن زمان مهم ترین روزنامهٔ آمریکا بود۰به تعداد دو صد هزار نسخه در روز به چاپ می رسید و بهای هر نسخه دو پنی بود۰ بیشتر خوانندگان این روزنامه طبقهٔ باسواد و روشنفکران بودند۰ صاحب امتیاز و ناشر و سردبیر این روزنامه شخصی به نام « هوراس گریلیی » بود که از همان سال‌های که مارکس نمایندگی آن را در لندن داشت این شخص یکی از رهبران بسیار متنفذ آمریکا در تحکم روابط اجتماعی از راه بسط مروت و وجدان در بین مردم به شمار می رفت۰آقای گریلیی افکار خود را به طور کاملن ساده و روشن و آزادانه در روزنامهٔ خودش درج می نمود۰او معتقد به تساوی حقوق بین افراد کشور بود و مخالف با انحصار و تبعیض و برتری شخص و یا دسته و گروهی در مقابل دستهٔ دیگر۰گریلیی از پیروان آقای « فوریر » در زمینهٔ اصلاحات اجتماعی و معتقد به تشکیل مجتمع های کشاورزی گروهی ؛ انجمن کارگران و فروشگاه ها برای کارگران بود—گریلیی مخالف با کشتن قاتل و موافق با تنبیه شدید و همچنین مجازات شدید تهیه کنندگان و فروشندگان مواد الکلی بود۰گریلیی در دستگاه و تشکیلات مفصل خودش چندین دستیار بسیار دانشمند و قدرتمند از قبیل آقای « جرج ریپلی» و « چارلز اندرسن دانا » داشت۰آقای دانا بعد از شش سال همکاری با گریلیی استعفا داد و روزنامهٔ مهم « نیویورک سن» را بنیاد نهاد۰مارکس در سال 1848 در شهر کلن در زمانی که سردبیر روزنامهٔ « راینیشه سایتونگ » بود آقای دانا را ملاقات نمود۰جناب دانا در آن روزها به نمایندگی روزنامهٔ تری بیون در شهرهای مختلف اروپا در گردش بود و گزارش مشاهدات خود را در بارهٔ انقلاب های کوچک و بزرگی که در سال‌های 1848—1849 تقریبأ در همهٔ کشورهای اروپا در جریان بود برای درج در روزنامهٔ تری بیون برای گریلیی به آمریکا می فرستاد۰گزارشات آن روزهای آقای دانا نشان می دهد که نظریات شخصی او در بارهٔ علت این انقلاب‌ها با دیدگاه های مارکس همخوانی و مطابقت دارند و افکار این دو مرد به یکدیگر نزدیک می باشند۰در ماه اوت سال 1851 مارکس نامهٔ از آقای دانا دریافت داشت که در آن نامه از مارکس خواسته شده بود که نمایندگی روزنامهٔ « نیویورک تریبیون » در لندن را قبول نماید۰درست زمانی به مارکس این پیشنهاد شد که از جهت مالی بسیار در تنگنا و مضیقه بود۰مارکس از اینکه با روزنامه نگاران بزرگ مانند آقایان دانا و گریلیی همکاری داشته باشد بسیار خوشحال بود۰از جانب دیگر همکاری مارکس با این روزنامهٔ نیویورک تریبیون به نفع این روزنامه هم بود؛ چون در نتیجهٔ شکست انقلاب های سال‌های 1848 و 1849 در کشور های اروپا تعداد زیادی از آنهایی که در این انقلاب شرکت نموده بودند به آمریکا فرار کردند۰و این فراری ها که بیشتر از کشور آلمان بودند ؛ همگی تشنهٔ شنیدن و خواندن اخبار وطن خود می بودند و‌ در نتیجهٔ این اشتیاق به خواندن روزنامه ها تعداد نسخه های چاپ روزانهٔ نیویورک تریبیون به تدریج بالا می رفت۰اما اشکال کار مارکس در این بود که انگلیسی نمی دانست و مجبور بود از انگلس کمک بخواهد۰در روز هشتم ماه اوت 1851 به انگلس نوشت؛« اگر برایت ممکن باشد که مقالهٔ به زبان انگلیسی در بارهٔ وضع آلمانی های مقیم لندن بنویسی مرا برای آغاز کار کمک زیادی کرده ای» انگلس که نه فقط به زبان انگلیسی بلکه به چندین زبان اروپایی آشنایی کامل داشت به درخواست مارکس پاسخ مثبت داد و در جواب مارکس نوشت:« البته من حاضرم به همه نوع کمک می باشم ؛ اما برای انجام این کار احتیاج به داشتن اطلاعات زیادتر دارم۰ برای من بنویس ببینم می خواهی این مقالات به چه صورت باشند؟ می خواهی فقط یک مقاله نوشته شود یا یک رشته از مقالات ؟ دیگر اینکه جهت سیاسی این مقالات چه باشد؟ من از روش سیاسی روزنامهٔ نیویورک تریبیون ؛ دیلی تریبیون کاملن بی اطلاع می باشم۰فقط می دانم که رسانهٔ میانه رو است۰» مارکس روز 14 اوت در پاسخ انگلس نوشت:« چند مقاله راجع به آلمان بنویس — از سال 1848 شروع کن — مقالاتی باشند پر معنی اما بدون مراسم۰آقایانی که نیویورک دیلی را اداره می کنند در زمینهٔ امور سیاسی اشخاص جسوری هستند؛ و برای عقاید و افکار سایرین اهمیت قائل نیستند ۰» انگلس به عهد خود وفا نمود۰ یک سال تمام مقالاتی در بارهٔ آلمان برای روزنامهٔ دیلی تریبیون نیویورک تهیه نمود۰ رویهمرفته نوزده مقاله انشاء کرد؛ و برای مارکس فرستاد و مارکس آنها را به نام خودش هفتهٔ دو بار ؛ روزهای سه شنبه و جمعه به آمریکا ارسال داشت۰این مقاله ها بین 25 اکتبر سال 1851 و 23 اکتبر 1852 در آمریکا در روزنامهٔ نیویورک دیلی تریبیون انتشار یافت ؛ تا اینکه در سال 1913 پس از فوت مارکس و انگلس نویسندهٔ حقیقی آنها شناخته شد۰چندین سال پیش از شناخته شدن نویسندهٔ حقیقی این مقاله ها پس از در گذشت مارکس ؛ دختر کوچک مارکس النور می پنداشت که که نویسندهٔ این مقاله ها پدرش است و این مقاله ها را به صورت یک کتاب به چاپ رساند و انتشار داد۰اما از سال 1852 به بعد مارکس شخصأ نویسندهٔ این مقاله ها بود۰و بدین طریق که مارکس هر مقاله را ابتدا به آلمانی می نوشت ؛ سپس آن را جهت بر گرداندن به انگلیسی به انگلس می فرستاد و بعد خود مارکس آن را برای دبیران روزنامهٔ تریبیون به نیویورک ارسال می داشت۰شش ماه بعد مارکس نخستین قدم را برای نوشتن مقالات به زبان انگلیسی بدون کمک شخص دیگری بر داشت! و در 29 ماه ژانویه 1852 برای انگلس نوشت:« دیروز برای نخستین بار جرأت کردم مقالهٔ را که به انگلیسی نوشته ام برای دانا بفرستم۰اگر می توانستم یک کتاب گرامر انگلیسی خوبی به دست بیاورم؛ در این صورت من خود می توانستم به طور جدی و عمیق وارد نویسندگی به زبان انگلیسی بشوم و موفق گردم» این نخستین مقالهٔ که مارکس به زبان انگلیسی نگاشته بود در روز 18 فوریه سال 1853 در روزنامهٔ نیویورک دیلی تریبیون تحت عنوان « قوانین بانک انگلستان » به چاپ رسید۰و به زودی جرأت مارکس به نوشتن مقاله به زبان انگلیسی بیشتر شد۰ انگلس مقاله را خواند و به مارکس نوشت:« انگلیسی تو نه فقط خوب است ؛ بلکه درخشان است ؛ گاه گاهی یکی دو اصطلاح در اینجا و آنجا دیده می شود که کاملن جای خود را در بافت مطلب ندارند۰ اما این نقضی است که می توان از هر نوشتهٔ گرفت۰» مارکس از این تشویق انگلس به قدری خوشحال گردید که روز بعد به انگلس نوشت:« تعریف تو از انگلیسی نو رسیدهٔ من موجب افتخار من است و مرا بسیار تشویق می کند۰چیزی که من فعلن نیاز دارم یک گرامر صحیح زبان است و دیگر دانش بعضی اصطلاحات پر مغز و پر معنی که با استفادهٔ از آنها بتوانم به نوشتهٔ خودم و در رساندن مفهوم حقیقی افکارم تأثیر عمیق لازم را بدهم !»مارکس به تدریج برای خود روش مخصوص از لحاظ روزنامه نگاری به وجود آورد؛ بدین گونه که مارکس از گزارش اخباری که فقط جنبهٔ خبری داشتند صرف نظر نمود— و در عوض به تفسیر اخبار می پرداخت۰گاه گاهی مارکس به پارلمان انگلیس در لندن می رفت برای تماشای نشست های نمایندگان و در بارهٔ مشاهدات خود مقاله های می نوشت و به روزنامهٔ نیویورک دیلی تریبیون ارسال می نمود۰مارکس تمام روزنامه های لندن را می خرید و با دقت می خواند؛البته مهم ترین منبع مارکس همانا روزنامهٔ مهم تایمز لندن بود که او بسیاری وقت ها اخبار مهم آن را بدون تفسیر به آمریکا می فرستاد۰اما بعضی وقت ها اتفاق می افتاد که مارکس حتا برای خرید این روزنامه ها هم پولی در بساط نداشت۰چنانکه در تاریخ هشت سپتامبر 1852 به انگلس نوشت:« امروز مقاله برای فرستادن به دانا حاضر نکردم؛ زیرا یک پنی نداشتم که روزنامه بخرم!» چون مارکس توان مالی خریدن کتاب و مجله ها را نداشت ؛ اغلب وقت ها از ساعت ده بامداد تا ساعت هفت بعد از ظهر به موزهٔ بریتانیا می رفت و با دقت مطالعه می نمود و بعد یاداشت بر می داشت و شب در خانه با همسرش ژنی آنها را سر و سامان می داد و مطالبی را بر می گزید و به روزنامهٔ دیلی تریبیون می فرستاد۰البته مطالعهٔ مارکس درموزهٔ لندن فقط برای روزنامه نگاری نبود؛ او صدها جلد کتاب در زمینه های گوناگون نیز می خواند و در نوشتن کتابهایش از آنها استفاده می کرد۰مارکس روزهای سه شنبه و جمعه مقاله هایش را به نیویورک می فرستاد ؛ ‌و پس از دو هفته به آمریکا می رسید۰در آن زمان سریع ترین کشتی ها نمی توانست زودتر از چهارده روز مسافت بین لندن و نیویورک را بپیماید۰شوربختانه باید گفت که دستگاه اداری روزنامهٔ « روزنامهٔ دیلی تریبیون » همیشه صادقانه و با مروت با مارکس برخورد نمی نمود۰گاهی بعضی از مقاله های مارکس که فرستاده بود به فراموشی سپرده می‌شد؛ و یا دبیران روزنامه متن مقاله ها به طور دلخواه خودشان تغییر می داد؛ به قسمی که از اصل مقاله چیزی باقی نمی ماند ؛ که واقعن این کارشان را باید امر غیر اخلاقی و خیانت تلقی نمود۰گاهی نیز مقاله ها را بدون امضاء نویسنده به چاپ می رساند۰و یا در آخر در زیر مقاله فقط می نوشتند «از نمایندهٔ ما » که مشخص نبود این نماینده کیست۰آنچه مارکس را بسیار خشمگین و ناراحت می کرد این بود که بعضی وقت ها هئیت دبیران روزنامه قسمت مهم مقاله را که از لندن رسیده بود جداگانه به عنوان سرمقالهٔ روز و به نام خود روزنامه به چاپ می رساندند و فقط قسمت کم اهمیت مقاله را به امضای مارکس انتشار می دادند۰در بارهٔ این موضوع مارکس به تاریخ 22 آوریل سال 1854 به انگلس چنین نوشت:« دیلی تریبیون » دوباره بخش مهم مقالهٔ من را به عنوان سرمقالهٔ روز به نام خود چاپ کرده و فقط در زیر قسمت ناچیزی نام مرا برده است!» در حقیقت با یک چهارم از هشتاد و چهار مقالهٔ که مارکس در مدت ده سال از لندن برای روزنامهٔ دیلی تریبیون به نیویورک فرستاد ؛ همین دستبرد انجام گردید۰بنابر این شخص آقای دانا نیز کاملن قابل اطمینان و اعتماد نمی بود۰همچنین اگر هئیت دبیران روزنامهٔ دیلی تریبیون مقالهٔ را مناسب برای انتشار نمی دانستند؛ آن مقاله را به نویسنده بر می گرداند ‌و هیچ مزدی برای زحمتی که مارکس کشیده بود پر داخت نمی نمودند۰به گونهٔ مثال در سال 1856 پانزده مقالهٔ که مارکس در بارهٔ جنبش « پان اسلاویک » تهیه کرد و به نیویورک فرستاد ؛ همه را به علت مناسب نبودن برای انتشار به مارکس پس فرستادند۰مزد تهیه یک مقاله پنج دلار آمریکایی بود که می‌شد یک پوند انگلیس که گاهی همین یک پوند نیز به دلایل واهی پرداخت نمی شد۰هرچند این مبلغ ناچیز مخارج مارکس را تأمین نمی کرد ولی بازهم از هیچ بهتر بود۰مارکس در تاریخ نوزده ماه مارس سال 1854 به انگلس نوشت:« من دارم از خشم دیوانه می شوم ؛ نمی دانم این کثافت کی به آخر می رسد!»روزنامهٔ نیویورک دیلی تریبیون رویهمرفته ۳۲۱ مقاله که نویسندهٔ آن به تنهایی مارکس بود به چاپ رسانید؛ علاوه بر این ۱۲۳ مقالهٔ دیگر به این روزنامه فرستاده شدند؛ که ۱۴ تای آنها اثر مستقل انگلس بودند و بقیهٔ ۱۰۹ مقاله را انگلس و مارکس مشترکأ نگاشته بودند۰در مقالهٔ که مجلهٔ « کریست مان » چاپ سال 1966 انتشار داد ؛ بیست مقالهٔ دیگر را نیز از نوشته های مستقل انگلس می داند۰بیش از نیمی از مقاله های که انگلس نوشته بود در ارتباط با سیاست خارجی کشورهای اروپای شرقی ؛ روسیه ؛ ترکیه؛ شرق نزدیک؛ هندوستان و چین بودند۰مقاله های مارکس کمتر ارتباط مستقیم با اقتصاد داشتند ؛ در صورتی که تخصص مارکس در زمینهٔ اقتصاد بود و نه در زمینهٔ سیاست و در هر کجا مارکس از سیاست بحث کرده است در ارتباط با اقتصاد بوده است۰ (( زشت‌ترین کار سیاست این است که می‌تواند احمق‌ترین آدم‌ها را به عنوان خردمند و دانشمند به مردم تحمیل کند!

" دالایی لاما "))


 

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها