جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس— 1818 — 1883 — بخش ۴۰

(( هر کس آزادی شما را گرفت ؛ نان شما را می گیرد و هر کس نان شما را گرفت ؛ آزادی شما را نیز خواهد گرفت۰ به همین دلیل کامو معتقد است که اگر بین عدالت و آزادی بناست انتخاب کنم ؛ حتمن آزادی را بر می گزینم ؛ زیرا اگر عدالت پیاده نشد؛ حداقل با داشتن آزادی می توانم از عدالت دفاع نمایم ۰ آلبر کامو ))بسیاری از

اندیشمندان علوم اجتماعی بر این باور می باشند که مارکسیسم نظریه ای صرفأ تاریخی است ؛ نظریه ای است که هدفش پیشگویی مسیر تحولات اقتصادی و قدرت مداری های سیاسی ؛ به ویژه انقلاب‌هاست و چون چنین بوده ؛ محققأ نمی توانسته پس از به دست یافتن حزب کمونیست روسیه به قدرت سیاسی ؛ اساسی برای خط مشی آن فراهم آورد۰ مارکس تقریبأ هرگونه تکنولوژی اجتماعی را ممنوع ساخته و به عنوان اینکه چیزی خیالی یا ناکجاآبادی است ؛ تفبیح کرده بود۰از این رو ؛ پیروانش در روسیه در آغاز دیدند به هیچ وجه برای مواجهه با تکالیف عظیمی که در قلمرو مهندسی اجتماعی بر عهدهٔ آنهاست آماده نیستند۰بنابر این به همین علت بود که لنین به سرعت پی برد که از مارکسیسم هیچ کمکی در زمینهٔ اقتصاد عملی بر نمی آید و پس از در دست گرفتن قدرت؛ گفت:« هیچ سوسیالیستی را سراغ ندارم که با این مشکلات و معضلات دست و پنجه نرم کرده باشد۰» و در جای دیگر اظهار داشت: « در کتابهای درسی بلشویکها و منشویکها هیچ چیز در بارهٔ چنین امور نوشته نشده بود۰» پس از دوره ای آزمایش های ناموفق — یعنی همان دورهٔ معروف به « کمونیسم جنگ» لنین تصمیم به اقداماتی گرفت که عملن به معنای بازگشت محدود و موقت به سرمایه گذاری و تصدی خصوصی بود۰اما این روش که به « نپ » یا «سیاست اقتصاد جدید »معروف شد و آزمایش هایی که بعدأ صورت گرفت — از قبیل برنامه های پنج ساله و مانند آن — ابدأ ربطی به نظریهٔ « سوسیالیسم علمی » مارکس و انگلس نداشت۰بدون توجه به این نکته؛ نه وضع خاص لنین پیش از اجرای « نپ» قابل درک و فهم است و نه کامیابیهای او۰ در پژوهشهای اقتصادی وسیع مارکس ؛ هیچ اشاره ای به مسائل سازندگی اقتصادی؛ مثلن برنامه ریزی در اقتصاد نشده بود۰لنین خود اذعان داشت که سوای شعارهای بیهوده و بیفایده ای مانند « از هر کس به فراخور توان و به هر کس به قدر نیاز » حتا یک واژه هم در آثار مارکس در بارهٔ اقتصاد سوسیالیسم دیده نمی شد۰این امر ناشی تز آن بود که تحقیقات اقتصادی مارکس فقط به درد پیشگویی تاریخی او می خورد و یکسره در خدمت آن هدف بود۰ولی سخن به اینجا تمام نمی شود۰مارکس تأکید داشت که بین روش صرفأ اصالت تاریخی خودش و هر گونه تحلیل اقتصادی به منظور برنامه ریزی عقلانی ؛ تقابل وجود دارد۰چنین تحلیل ها را به عنوان اینکه ناکجاآبادی و نارواست تقبیح می کرد۰در نتیجه ؛ مارکسیستها حتا از مطالعهٔ آثار اقتصاددانان به اصطلاح بورژوا در این زمینه سر باز می زدند؛ در حالی که با آموزشی که پیدا کرده بودند؛ به قدر بعضی « اقتصاددانان بورژوا» نیز برای کار سازنده و عملی آمادگی نداشتند۰فرض مارکس این بود که پیش بینی اجتماعی با پیشگویی تاریخی یکی است؛ سوسیالیسم علمی نیز می بایست بر شالودهٔ مطالعهٔ علتهای تاریخی و معلولهای تاریخی و سر انجام بر بنیاد پیشگویی ظهور خود سوسیالیسم علمی بنا شود۰به اعتقاد مارکس؛ علم می بایست نتایج عملی بدهد۰مارکس آموزش می داد که همیشه دنبال میوه و ثمره بگردید و نتایج عملی هر نظریه را جستجو کنید۰ پیامد عملی حکایت از ساخت علمی نظریه می نماید۰فلسفه یا علمی که نتایج عملی نداشته باشد؛ فقط شرحی در تعبیر جهانی که در آن زندگی می کنیم به دست می دهد؛ در صورتی که حقأ ممکن است و باید کاری بزرگ‌تر از این انجام دهد — باید جهان را دگرگون کند۰مارکس از همان اوایل کار نوشت:« فلاسفه فقط جهان را به راه های گوناگون تعبیر و تفسیر کرده اند؛ اما مسأله ؛ دگرگون ساختن آن است۰»شاید همین موضع او را پیش از اهل اصالت عمل به طرح این آموزهٔ مهم روش شناختی سوق داد که اختصاصی ترین تکلیف علم پیش بینی آینده است؛ نه کسب شناخت از گذشته۰هیچ دلیلی نیست که معتقد باشیم از میان همهٔ علوم ؛ فقط علوم اجتماعی می تواند با کشف اینکه در آینده چه در انتظار ماست؛ به این ر‌ؤیای دیرینه جامهٔ عمل بپوشاند۰اعتقاد به چنین فالگیری و طالع بینی علمی؛ تنها بر پایهٔ موجبیت علئی استوار نیست؛ پایهٔ دیگرش مشتبه ساختن پیش بینی علمی است بدان نحو که در فیزیک یا نجوم با آن آشنایی داریم؛ با پیش گویی تاریخی به مقیاس کلان که از خطوط کلی تکامل آیندهٔ جامعه خبر می دهد۰این دو نوع پیش بینی بسیار باهم تفاوت دارند۰خصلت علمی پیش بینی علمی به هیچ وجه دلیل بر خصلت علمی پیشگویی تاریخی نیست۰بر داشت اصالت تاریخی مارکس از هدفهای علوم اجتماعی ؛اعتقاد او را به اصالت عمل متزلزل ساخت که بدوأ او را متوجه وظیفهٔ پیش بینی در علوم کرده بود؛ و همچنین او را مجبور به تغییر نظر پیشین خود نسبت به علوم کرد که ؛ بر طبق آن؛ علم می بایست و می توانست جهان را دگرگون کند۰اگر بنا بود اصولن علوم اجتماعی وجود داشته باشد و بنابر این پیشگویی تاریخی امکان پذیر شود؛ مسیر عمدهٔ تاریخ می بایست از پیش تعیین شده باشد و نه ارادهٔ خیر بر تغییر آن توانا باشد و نه عقل۰تنها کاری که می توانستیم از جهت داخل و تصرف در امور بکنیم این بود که با پیشگویی تاریخی؛ از مسیر قریب الوقوع تحولات خاطر جمع شویم و موانع بزرگ‌تر را از سر راه بر داریم۰در کتاب سرمایه مارکس می نویسد:« حتا وقتی جامعه قانونی را که موجب حرکت آن می شود می بیند؛ در آن هنگام هم نمی تواند از مراحل طبیعی تکامل خویش طفره برود و‌جلو بیفتد یا تنها با یک گردش قلم؛ آن مراحل را از دنیا بیرون براند۰فقط همین قدر از او ساخته است که درد زایمان را کوتاهتر و کمتر کند۰» اگر کسانی بودند که با نهادهای اجتماعی از دریچهٔ چشم مهندسان اجتماعی می نگریستند و عقیده داشتند که چنین نهادها تابع عقل و ارادهٔ آدمی هستند و این قابلیت را دارند که به طرز عقلانی طرح ریزی شوند؛ مارکس بنا بر ملاحظاتی که گفتیم ؛همهٔ ایشان را خیال پرداز و « ناکجاآبادی » می دانست و تقبیح می کرد۰به نظر مارکس چنین می رسید که این« ناکجاآبادیان» می خواهند با دستان سست و شکنندهٔ انسانی؛ کشتی کوه پیکر جامعه را در دریای متلاطم و توفانی تاریخ هدایت کنند۰به عقیدهٔ مارکس ؛ تنها کاری که از دست دانشمند بر می آمد پیش بینی تند بادها و گردابها بود؛ و بنابر این ؛ در عمل خدمتی جز این از وی ساخته نبود که در مقابل خطر توفان بعدی و انحراف کشتی از راه راست « که البته همان راه چپ بود» هشدار دهد یا به مسافران بگوید که بهتر است در کدام جناح کشتی جمع شوند۰در نظر مارکس ؛ تکلیف حقیقی سوسیالیسم علمی؛ اعلام فرا رسیدن قریب الوقوع عصر موعود سوسیالیسم بود۰ مارکس عقیده داشت که تعالیم علمی سوسیالیسم تنها با چنین بشارتی می تواند به ایجاد جهان سوسیالیستی یاری دهد و با آگاهانیدن مردم از این دگرگونی قریب الوقوع و سهمی که در بازی تاریخ قسمت ایشان است؛ فرارسیدن آن جهان را تسهیل کند۰بنابر این ؛ سوسیالیسم علمی ؛ تکنولوژی اجتماعی نیست و راه و روش بر پا داشتن نهادهای سوسیالیستی را به کسی نمی آموزد۰بر داشت مارکس از رابطهٔ میان جنبهٔ نظری و عملی سوسیالیسم ؛ خلوص نظریات اصالت تاریخی او را نشان می دهد۰پس از توضیح بخشی از اندیشهٔ جناب مارکس ؛ اندکی به کار و در آمد مارکس روزنامه نگار پر ‌داخته می شود۰در آغاز استخدام مارکس به سمت نمایندهٔ روزنامهٔ « نیویورک دیلی تریبیون» در لندن آقای دانا تعهد نمود که هر هفته دو مقاله از مارکس دریافت نماید و برای هر یک دو پوند انگلیسی « معادل ده دلار آمریکایی » بپردازد — مدت چهار سال این روند ادامه داشت و در آمد مارکس کم و بیش ثابت و ماهیانه در حدود بیست پوند می بود۰اما وصول این وجه هر ماهه به موقع انجام نمی گرفت و گاهی حوالهٔ پول از آمریکا به لندن دیر می رسید۰ در ماه مارس 1857 روزنامهٔ نیویورک تریبیون به مارکس اطلاع داد که از آن پس مایل است در هفته فقط یک مقاله از مارکس دریافت بدارد۰در این صورت در آمد ماهیانهٔ مارکس ؛ که پیش از آن هم کفاف مخارج او را نمی کرد؛ اکنون نصف گردید۰ در همین رابطه مارکس به انگلس نوشت:« الان که مشغول نوشتن این نامه از اتاق طبقهٔ دوم به تو هستم؛ اتاق طبقهٔ زیر را گرگ های گرسنه محاصره کرده اند « منظور مارکس طلبکاران بود» و ژنی که دوباره حامله است و سخت بیمار می باشد؛ و هرچه قابل گرو گذاردن بوده است تا کنون گرو گذارده شده است۰»در ماه فوریه سال 1861 ؛ وقتی ایالات جنوبی آمریکا برای خود دولت جداگانهٔ تشکیل دادند و با ایالات شمال قطع رابطه کردند؛ روزنامهٔ نیویورک دیلی تریبیون تمام قرار دادهای خود را در خارج از آمریکا لغو نمود — به جز قرار دادی که با مارکس داشتند۰اما از این استثناء فایدهٔ نصیب مارکس نگردید؛ زیرا دیلی تریبیون برای مدت هشت ماه هیچ یک از مقاله های مارکس را چاپ نکرد — و البته هر موقع که مقالهٔ به چاپ نمی رسید نویسنده در مقابل آن وجهی دریافت نمی داشت۰در سال 1861 جنگ داخلی آمریکا آغاز گردید و آقای « لین کلن » رئیس جمهور آمریکا مبارزات را علیه ایالات جنوب شروع نمود۰آقای دانا سردبیر روزنامهٔ دیلی تریبیون که با سیاست های رئیس جمهور موافق نبود از شغل خود استعفا داد۰ پس از آن این روزنامه فقط مقاله های که در ارتباط با جنگ های داخلی آمریکا از دیدگاه خارجی ها به خصوص انگلیسی ها نوشته شده بود از سر گرفت۰بنابر این هشت مقاله از مارکس که در بارهٔ جنگ های داخلی آمریکا و اثر آن روی صادرات انگلستان و افکار عمومی مردم انگلیس نگاشته شده بود در روزنامهٔ دیلی تریبیون به چاپ رسید۰در سال 1862 روزنامهٔ « نیویورک دیلی تریبیون » فقط دو مقاله از مارکس انتشار داد« تحت عنوان افکار عمومی انگلستان»در این مقالهٔ اخیر مارکس به شدت به سیاست انگلستان حمله کرده بود و به کشورهای اروپایی هشدار داده بود که در این موقع که آمریکا گرفتار جنگ داخلی است از دخالت در امور مکزیک خود داری نمایند۰مارکس نوشت:« به عقیدهٔ من دخالت کشور های انگلیس ؛ فرانسه و اسپانیا در اوضاع داخلی مکزیک از خطرناک ترین اقدامات سیاسی و خطای عظیمی در تاریخ دنیا ثبت خواهد شد۰» در همین سال وضع اقتصادی مارکس فاجعه بار بود۰ در همین رابطه مارکس به انگلس نوشت :« دوست عزیز؛ می دانم آنچه را که می نویسم انکار خواهی کرد۰هرچه می خواهی بگو۰ من خودم می دانم که نامه های شکایت آمیز من تا چه اندازه موجب ناراحتی تو می شوند — ای کاش من می توانستم یک کسب و کاری راه بیندازم ! حالا دیگر من قبول دارم که تئوری خاکستری رنگ است و فقط کسب است که سبز می باشد۰» آری واقعیت های تلخ زندگی و نکبت فقر انسان را فرسوده و از زندگی بیزار می سازد ؛ و شخصیتی مانند کارل مارکس را نیز به فغان می آورد و به اعتراف وا می دارد که اگر پول همه چیز نیست و تنها پول خوشبختی نمی آورد ؛ اما نداشتن پول بدون شک بدبختی خواهد آورد۰

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها