( فشار مفرط برای تهذیب اخلاق در جامعه ؛ خود به ایجاد مفاسد اخلاقی می انجامد۰حتا اگر به سعادت رساندن مردم با کمال حسن نیت نیز اصل قرار داده شود؛ عواقب مصیبت باری برای مردم و حکومت خواهد داشت۰حکومت می خواهد بنا به تشخیص خودش مردم را سعادتمند کند و کار را به استبداد می کشاند؛ مردم نیز؛
از طرف دیگر؛ چون نمی خواهند از حق متعلق به همهٔ آدمیان؛ که خود تعیین کنند که خوشی و سعادت شان در چیست؛ دست بر دارند؛ متمرد می شوند و سر به شورش بر می دارند۰ « اسپینوزا »)در این بخش به چگونگی مطالعات جدی جناب مارکس در حوزهٔ اقتصاد در لندن پر داخته می شود۰مارکس بسیار زود متوجه می گردد که بدون داشتن دانش در علم اقتصاد؛ شناخت نظام سرمایه داری ناممکن است؛ بنابر این با جدیت ؛ پشت کار و علاقهٔ مفرط دست به پژوهش و خواندن کتابهای مهم و تخصصی که تا آن زمان در بارهٔ علم اقتصاد نگاشته شده بود می زند۰در عین حال تمام گزارشهای که در این رابطه انتشار می یافتند را نیز به خوانش می گیرد۰مارکس دقیقن می دانست که در لابلایی کتابها و گزارشها دنبال چه می گردد و چه نکاتی را باید یاد داشت نماید؛ تا بعدها در نقدهای که می نویسد از آنها بهره ببرد۰در تابستان سال 1850 مارکس به طور مرتب؛ با استفاده از مجلهٔ مهم اکونومیست « Economist » که به طور هفتگی در لندن در بارهٔ اقتصاد و سیاست منتشر می شد؛ آغاز به یک رشته تفحصات عمیق و ژرف در زمینهٔ سیاست اقتصاد نمود؛ بدین طریق که ابتدا به مطالعهٔ آخرین مدارک و نوشته ها در بارهٔ اقتصاد به ویژه در ارتباط با بانک داری ؛ قیمت ها؛ و بحران ها پرداخت۰مارکس در ابتدا می پنداشت اینکه در مدت کوتاهی آنچه را که در این زمینه نوشته شده است خواهد آموخت و هضم خواهد کرد۰ اما در همان سال نخست پس از مدت کوتاهی حوصلهٔ او از پژوهش به سر آمد۰و این مطالب دیگر آن جذابیت نخستین را برای مارکس نداشتند۰مارکس در تاریخ دوم آوریل سال 1851 به انگلس نوشت:« این علم از زمان « آدام اسمیت » و « دیوید ریکا ردو » دیگر هیچ پیشرفتی نکرده است» نقشهٔ مارکس این بود که پس از به دست آوردن مدارک کافی کتابی به زبان آلمانی در بارهٔ اقتصاد بنگارد و به چاپ برساند۰در سال 1851 بنگاه « لوون تال » در شهر فرانکفورت و چند بنگاه دیگر که مارکس پیش نویس این کتاب را برای آنها به منظور چاپ و انتشار فرستاد؛ همگی آن را رد کردند۰بنابر این مارکس از دوستش « جوزف ویه مایر » که به تازگی به نیویورک کوچ کرده بود پیشنهاد نمود که در نیویورک یک بنگاه چاپ و انتشار برای روزنامه ها و مجله ها و کتابهای آلمانی تأسیس نماید۰بعد از چند ماه آقای مایر آغاز به نشر ماهنامه ای به زبان آلمانی به نام « دی رولوسیون — انقلاب » «Die Revolution » نمود و در نخستین شمارهٔ آن مقالهٔ معروف مارکس « هجدهمین برومر لوئی ناپلئون » را به چاپ رساند۰« برومر نام دومین ماه در تقویم انقلاب کبیر فرانسه می باشد» اما کتاب اقتصاد مارکس به زبان آلمانی؛ چند سال بعد انتشار یافت۰در حقیقت شهر بزرگ لندن و کتابخانهٔ موزهٔ بریتانیا بود که مطالعهٔ علم اقتصاد را برای مارکس میسر ساخت۰موزهٔ بریتانیا با کتابهای بی نظیر و پر قیمت و مدارک دولتی و غیر دولتی ذی قیمتشان نه تنها گنجینهٔ برای خوانندگان و پژوهشگرانی مانند مارکس بود؛ بلکه برای شخص مارکس محلی بود که مارکس می توانست از خانهٔ مخروبهٔ خودش به ویژه در روزهای سرد و بارانی زمستان بدانجا پناه ببرد۰موزهٔ بریتانیا نه فقط در زمستان پناهگاه مارکس بود؛ بلکه در ماه های تابستان نیز محل بسیار مطبوعی برای مطالعه بود۰چنانکه در تابستان سال 1854 مارکس به انگلس نوشت:« امروز ها تنها جای خنک در لندن موزهٔ بریتانیا می باشد۰» تا آنجا که وضع مزاج مارکس اجازه می داد تقریبأ همه روزه به آنجا می رفت۰اما بعضی روزها به علت ابتلاء به بواسیر و ناتوانی از اینکه روی صندلی « چوکی» بنشیند؛ مجبور بود که تمام روز را در منزل بماند و مانند یک بیمار از بستر استفاده کند۰روز دوم ژانویه سال 1852 به انگلس نوشت:« وضع بواسیر من امروزها به اندازه ای بد شده است که بیش از انقلاب فرانسه مرا اذیت می کند! وضع عقب من به من اجازه نمی دهد که به کتابخانهٔ موزهٔ بریتانیا بروم۰» اما گاهی هم اتفاق می افتاد که مارکس نمی توانست منزل را ترک کند؛ زیرا لباس های مارکس در گرو بودند۰ « چقدر دردناک و تأسف بار است که شخصیتی مانند مارکس از شدت فقر باید حتا لباس های خود را به گرو می گذاشت تا بتواند نیازهای روزمره و ضروری تر خانواده اش را تأمین نماید»اما هر موقع که پایش به موزه می رسید کمتر از ده ساعت در آنجا نمی ماند۰جناب مارکس پژوهشگر بسیار جدی و پر قدرتی بود۰آنچه به زبانهای اروپای غربی نوشته شده بود به دقت مطالعه می نمود و از روی آنها یاد داشت های مفصل تهیه می کرد۰یاد داشت های مارکس فقط محدود به واژگان و اشارات مختصری نبودند؛ بلکه بعضی از آنها خود به صورت یک مقالهٔ بلند در می آمدند۰مثلن یاد داشت مربوط به فصل چهارم داس کاپیتال بعد از در گذشت مارکس به صورت یک کتاب کوچک به چاپ رسید۰مارکس تئوری ها و آنچه را که در بارهٔ علم اقتصاد نوشته شده بود همه را از زوایای گوناگون مطالعه می کرد و به تمامی آنها از قبیل اقتصاد توأم با سیاست ؛ علم معدن ها ؛ کشاورزی ؛ بانکداری؛ مالیات ها؛ کرایه ها؛ مزد کارگر؛ تاریخ اقتصاد؛ آمارگیری ؛ مواد غذایی و دیگر امور اهمیت می داد و هیچ مطلبی را از نظر دور نمی داشت و آنچه در این زمینه ها نوشته شده و به چاپ رسیده بود۰نه فقط کتابهای انگلیسی ؛ بلکه کتابهای به زبانهای فرانسه ؛ آلمانی ؛ ایتالیایی ؛ لاتین و یونانی نیز مطالعه می نمود۰بین منابع مطالعات مارکس نوشته های از آمریکائیان بودند؛ از قبیل تذکرهٔ « بنجامین فرانکلین» در بارهٔ « پول کاغذی» و نوشتهٔ « چارلی کری» در بارهٔ برده فروشی۰مارکس به ویژه اهمیت زیادی برای فرانکلین قائل بود و او را یکی از بزرگترین اقتصاد دانان آمریکایی می دانست و عقاید او را در زمینهٔ اقتصاد قبول داشت۰مارکس همچنین اهمیت زیادی برای مطالعه و تحصیل بسیار دقیق تاریخ قائل بود و عقیده داشت که بدون دانش کامل در زمینهٔ تاریخ بر پا ساختن هیچ علم جدیدی « البته منظور از علم اقتصاد سیاسی بود» میسر نمی باشد و برای این منظور با دقت به خواندن « تاریخ انگلستان » تألیف فرانسوا گرزو و تاریخ فلورانس تألیف « ماکی آولی » « تاریخ روم قدیم » تألیف بارتولد گئورگ نیبور و تاریخ فرانسه تألیف « آگوستن تی اری » پر داخت با آنکه مارکس این آثار را « ادبیات بورژواها » می دانست؛ معهذا برای دانستن آنها اهمیت بسیار زیادی ؛ به ویژه برای پژوهش در زمینهٔ طبقات مختلف و « مبارزات طبقاتی » قائل بود۰گرچه تاریخ نویسان عقیده دارند که اصطلاح « مبارزات طبقاتی » را مارکس برای نخستین بار به کار برده ولی خود مارکس می گوید که این اصطلاح از او نیست۰و در این خصوص مارکس به دوست خودش « ویدو مایر » در تاریخ پنج مارس 1852 چنین می نویسد:« من افتخار کشف طبقات مختلف تاریخ عصر جدید و مبارزات این طبقات را با یکدیگر ندارم تاریخ نویسان بورژوا به وجود آمدن این مبارزات را در اجتماع مدرن سالها پیش از من شرح داده اند و اکونومیست های بورژوا قبل از من آن را تشریح « کالبد شکافی » کرده اند۰» ممکن است اهمیت مارکس در ارتباط با این مطلب از این جهت باشد که او نخستین کسی است که تمام نوشته ها و مدارک موجود در بارهٔ سیستم صنعتی انگلستان و به خصوص گزارش های بازرسان کارخانه های انگلستان را به دقت مطالعه کرده است و عقیدهٔ خودش را در بارهٔ تشریح آن به قلم آورده است۰مارکس به شدت تحت تأثیر دقت و بی طرفی این بازرسان قرار می گیرد۰به ویژه آنجایی که این بازرسان از بی رحمی و بی عدالتی صاحبان کارخانه ها نسبت به کارگران و به خصوص نسبت به کارگران زن و خردسالان گزارش می دهند۰مارکس بعدأ در مقاله های که برای روزنامه ها می نویسد و در کتاب مهم خودش « داس کاپیتال » از این گزارش ها استفاده نموده است۰مارکس در یکی از مقاله های خود برای روزنامه می نویسد:« ما در بارهٔ یک زن جوان می خوانیم که یک دست خود را از دست داد— در بارهٔ یک پسر بچه که دماغ او در چرخ ماشین گیر کرد و در ناحیه هر دو چشم او نابینا شدند— در بارهٔ یک مرد که یک پای او قطع شد و یک دست او در سه جا شکست و سر او صدمهٔ زیادی دید-/ در بارهٔ یک جوان که یک دست او را ماشین قطع کرد و جراحات دیگری نیز بر او وارد شد—در بارهٔ جوان دیگری که هر دو دست های او کنده شدند و شکم او دریده شد؛ به طوری که روده های او بیرون ریختند۰» مارکس در انتهای این مقاله می نویسد :« گزارشهای این بازرسان از خبر های که از جنگ کریمه می رسند هولناک تر هستند۰» (( کاش جناب مارکس در قرن بیستم نیز بودند و با چشمان خویش می دیدند که به نام او در شوروی و چین و جاهای دیگر چه فجایع و جنایاتی رخ ندادند۰ظلم و ستمی که به مراتب فجیع تر و وحشیانه تر از گزارشهای جناب مارکس می باشند که در کتاب داس کاپیتال درج شده است؛ حتا علیه کارگران و کشاورزان ؛ دگر اندیشان و دیگر اقشار جامعه ؛ و چه خوب بود اگر مارکس بودند و مفصل در این زمینه نیز می نوشت۰در همین سلسله جستارها مفصل به این امور نیز خواهم پرداخت۰(( اگر رویدادهای روزهای اخیر « انقلاب اکتبر » مرا متأثر و غمگین ساخته ؛ از آن رو نیست که من پیروزی طبقهٔ کارگر روسیه را خواهان نیستم ؛ بلکه دقیقن از آن روست که من این پیروزی را از صمیم قلب خواهانم۰باید گفتهٔ تحسین انگیز انگلس را به یاد داشت که می گوید: « برای طبقهٔ کارگر بدترین بدبختی تاریخی این است که موقعی به قدرت برسد که هنوز آماده نیست۰» پلخانف ))