اوضاع کنر قبل از جنگ صافی ها
در قسمت های اول و دوم اين بحث اوضاع کشور و اوضاع سمت مشرقی قبل از قيام صافی های کنر بصورت خلاصه ذکر شد. درين قسمت اوضاع کنر قبل از قيام صافی ها را بصورت کوتاه مرور نموده و عواملی را که منتج به جنگ شد، بصورت مختصر ذکر ميکنيم.
ناکامی هاشم خان و بازگشتش به کابل
هاشم خان ، صدراعظم حکومت خاندانی، بعد از ناکامی تلاش هايش برای قبولاندن سيستم جديد مکلفيت عسکری بر چهار قوم بزرگ سمت مشرقی (خوگيانی، شينواری، مهمند و صافی) مجبور شدتا در جرگۀ بزرگ اين اقوام اعلام کندکه پلانش را در حال حاضر به تعويق می اندازد.
به رويت اسناد آرشيف انگلستان، «... صدراعظم با نمايندگان اقوام خوگيانی، شينواری و کُنر، که از طرف او احضارشده بودند، ملاقات نمود.گفته ميشود او از آنها تقاضا نمود تا سيستم خدمت عسکری مطابق به احصائيه نفوس [جدول] را بپذيرند. راپور ها نشان ميدهدکه رهبران قومی ناتوانی شانرا از تحميل اين سيستم بر اقوام شان ابراز داشته، اما بيان داشته اند که به ادامۀ جلب عسکری مطابق سيستم قومی راضی ميباشند. گفته شده است که صدراعظم اين امتناع شانرا قبول نموده و اعلام کرد که او به استثنای اقوام کوچکی که اين سيستم احصائيه را فعلا قبول نموده اند، آغاز سيستم سيستم احصائيه را به تعويق خواهد انداخت . اکثريت نمايندگان قومی بعد از آن به منازل شال بازگشتند.» (آرشيف انگلستان، گزارش شماره ۱۲، مؤرخ ۲۴ مارچ ۱۹۴۵ استخبارات انگليس).
هاشم خان بعد ازين ناکامی اش به بهانۀ شرکت در جشن نوروز برای شرکت در مجلس خاندان حاکم به کابل ميرود. مامورين انگليسی به حکومت شان اطلاع دادند که «در ولايت مشرقی حتی نفوذ شخصی صدراعظم يکبار ديگر ناکام مانده و نتوانست سيستم جلب عسکری مطابق به احصائيۀ نفوس را بر چهار قوم بزرگ بقبولاند. در جرگه های اخير رهبران عدم توانائی شانرا در قبول کردن خواهش او اعلام داشته و او [صدراعظم] مجبور شد اين پلانش را در حال حاضر به تعويق اندازد».
به تعقيب اين ناکامی صدراعظم، شاه با صدور فرمانی شينواری، خوگيانی، صافی ومهمند، چهار قوم بزرگ ولايت مشرقی را از سيستم جلب عسکری مستثنی قرار داد . (همانجا)
هاشم خان بلاخره بتاريخ ۲۶ ماه مارچ از سفر طولانيش در سمت مشرقی به کابل برگشته در منطقۀ بگرامی مورد استقبال معاون صدارت، وزرای خارجه و داخله، سردار محمد داؤد خان قوماندان قوای مرکز و مامورين عاليرتبۀ ديگر قرار گرفت . اما او قبل از عزيمت به کابل برعلاوه همکاری نزديک استخباراتی و نظامی با انگليس ها، تقويه وجلب عناصر متنفذ طرفدار انگليس به حيث رفيق وسهيم سلطنت، تصفيۀ دستگاه اداری و نصب مامورين وفادار به خاندان حاکم، تبليغ انديشه های وفاداری به آل يحيی، اطمينان از اکمالات نيرو های نظامی مشرقی، تصميم ازبين بردن آنعده از سران قومی که مانع تطبيق پلان های او شمرده ميشدند، معاش مستمری سالانه علمای دينی را برای تليغات به نفع رژيم يحيی خيل اضافه نمود . (آرشيف انگلستان، راپور شماره ۱۴، مؤرخ هفتم اپريل ۱۹۴۵ استخبارات انگليس)
فرقۀ عسکری سمت مشرقی در آنوقت شامل قوت های ذيل نيز بود:
1. يک غند در غنی خيل شينوار
2. يک غند در کمکۍ خيبر
3. يک غند در اسمار کنر
4. يک کندک در کنر خاص
5. و يک کندک از غند مرکز در کامه
به دنبال دستگيری ملک قيس و خانواده اش، حکومت به شدت نگران اوضاع تمام سمت مشرقی وناظر عکس العمل اقوام ديگر بود. صدراعظم هاشم خان به نائب الحکومۀ سمت مشرقی دستور داد تا درين رابطه راپورهای روزمره اش را تقديم کند. حکومت با فرستادن پيغام های به سران قومی خوگيانی و قوم مجاور شينواری شان، که از استعمال طاقت عسکری نا راحت و خودشان نيز احساس خطر مينمودند، احوال داد که ملک قيس و خانواده اش مصئون بوده و با ايشان رفتار خوب صورت ميگيرد. حکومت همچنان برای نظارت از اوضاع تعدادی از مامورين استخباراتش را به مشرقی فرستاد.
برخلاف وعده های عوام فريبانۀ حکومت خاندانی، نائب الحکومه به تاريخ ۳۰ ماه اپريل ترتيبات دستگیری تعدادی از طرفداران ملک قيس را هم گرفت. (آرشيف انگلستان، راپو شماره ۱۸، مؤرخ پنجم ماه می ).
در هفتۀ اول ماه می تعداد زيادی از خانواده های خوگيانی از ترس عمليات بيشتر قوای نظامی به کوه ها فرار نمودند. در همين دوران تعدادی از سران قومی شينواری و خوگيانی در نزديکی های وزيری جرگه نموده و تصميم گرفتند در صورت تجاوز حکومت از اقوام ديگر طالب کمک شوند. (آرشيف انگلستان، راپور شماره ۱۹، مؤرخ ۱۲ ماه می)
صدراعظم امر کوته قفلی (حبس تجريدی) ملک قيس و ضبط لاری های ترانسپورتی ايکه به نام او راجستر شده بود، را صادر نمود. به تعقيب آن تعدادی از ملکان معروف جبار خيل حصارک و ملکان خوگيانی «نيمله» نيز دستگير شدند. (آرشيف انگلستان، . راپور شماره ۲۰، مؤرخ ۱۹ ماه می استخبارات انگليس)
سفارت انگليس ها در کابل گزارش داده است که سردار شاه محمود خان، وزير حربيه و تعدادی از مامورين عاليرتبۀ ديگر با اين دستگيری ملک قيس موافقت نداشتند. در عين حال صدراعظم هاشم خان با تعدادی از اعضای جميعت العلما ملاقات نموده و از آنها خواسته بود تا با احتياط تبليغات مذهبی شانرا آغاز کنند.
گزارش استخباراتی انگليس ها حاکيست که نائب الحکومۀ مشرقی به مامورين در شينوار، کنر و لغمان هدايت داده است تا در مناطق شان مواظب پخش تبليغات راجع به ملک قيس باشند. در همين گزارش آمده است که غلام محمد، پسر کاکای ملک قيس، از ملکان معروف «مروره» در کنر خواسته است تا برای تقاضای رهائی ملک قيس جرگۀ را به کابل بفرستند. خبر دستگيری پسر محمد علم خان شينواری، يکی از سران قومی شينواری و تعداد ديگری هم گزارش داده شده است . همين گزارش ها حاکيست که بعد از دستگيری ملک قيس، احساسات ضد خانوادۀ حاکم در بين اقوام هردو طرف دريای کنر به مشاهده ميرسد. (آرشيف انگلستان، راپور شماره ۲۲، مؤرخ ۲ ماه جون استخبارات انگليس)
صدراعظم همچنان بادشاه گل (فضل اکبر معروف به پاچا گل) پسر حاجی صاحب ترنگزی، را به کابل خواست . سيد فضل واحد که بعداً به نام حاجى صاحب ترنگزى مشهور شد يکى از شخصيت هاى سياسى و مبارزين نامى ضد استعمار انگليس در سرحد آزاد بود. او در دوران جنگ سوم افغان و انگليس در مناطق "شبقدر" و "ډکه" عليه انگليس ها جنگيد، و طرفدار جدی غازی امان الله خان بوده و تا آخر حيات در مقابل فتوای کفر مخالفين غازی امان الله خان از آن شاه دفاع مينمود.
گزارش استخبارات انگليس حاکيست که بادشاه گل دوست شخصی و مهمان صدراعظم بوده و به مراتب در رفع تنازعات قومی سمت مشرقی مورد استفاده قرار گرفته است .
برخورد کاملا جداگانه، تبعيضی و ظالمانه با اقوام کنر
صدراعظم هاشم خان برخلاف وعدۀ خودش و فرمان شاه، با مردم کُنر برخورد کاملاَ جداگانه را درپيش گرفت و به پاليسی تبعيضی، انتقام جويانه و ظالمانه اش عليه مردم کُنر ادامه داد. اوقبل از بازگشت به کابل يک بار ديگر جرگۀ اختصاصی اقوام کُنر را داير و با تهديد و فشار تلاش نمود تا مرامش را بر آنها بقبولاند.
الحاج محمد ارسلان زمانی، پسر غازی ميرزمان خان کُنری، که با يک برادر و پسر کاکيش درين جرگه حضور داشتند، در يک مصاحبهٔ شان در اواخر سال ۲۰۱۵ به من (عبدالرحمن زمانی) حکايت کردند که «جرگۀ بزرگی در سالون باغ شاهی جلال آباد داير شده بود. در آغاز مجلس، سردار محمد هاشم خان در حالیکه يکطرفش سيد عباس پاچا حاکم کلان کُنر ها و طرف ديگرش سيد عبدالرزاق پاچا معروف به پاچای شال (برادر سيد شمس الدين خان مجروح) ايستاده بودند سخنانش را آغاز و به اشتراک کنندگان مجلس اخطار داد که از دساتير او سرپيچی نکنند. او علاوه کرد که شرايط امروز با دوران ميرزمان خان فرق دارد. حکومت افغانستان با اسلحۀ عصری مجهز بوده و دارای تانک و توپ و ماشيندار و طياره های جنگی ميباشد. دعا کنيد که خداوند شما را از قهر و غضب حکومت در امان داشته و اين اسلحه عليه شما استعمال نشود. با شنيدن اين جملات، ملک ماموند خان يکی از بزرگان قوم صافی از درۀ «ديوه گل» کُنر احساساتی شده با عصبانيت به پا خواست . کسانی که در اطرافش نشسته بودند، کوشيدند مانع او شوند، درين گيرودار لنگی ملک ماموند خان هم بر روی شانه هايش افتاده اما او لب به اعتراض کشود. سردار هاشم خان صحبت "ملک ماموند خان" را قطع نموده بر او صدا زد که ملک ماموند خان بنشين ! مگر ملک مذکور بیشتر عصبانی و احساساتی شده به سخنانش ادامه داده گفت اگر من بنشينم، پس چه کسی صحبت خواهد کرد؟ ميخواهیدميا و ملا صحبت کنند؟ سيد عبدالرزاق پاچا درين جا با عجله و مهارت خاصی برای جلوگيری از تشنج و رسوائی بيشتر صدا زد که لذتی که در عفو است در انتقام نيست ، و اعلام نمود که صدراعظم صاحب مجلس را در همين جا ختم میکند».
مشکلات و شکايات اقوام کنر
مردم کُنر قبل ازين هم چندين بار کوشيده بودند از ظلم و فشار مامورين، بيگار، مکلفيت جبری عسکری به سيستم جديد، خريداری و حواله های غله، ماليۀ گزاف سه کوته و چهل يک مواشی، به اوليای امور شکايت کنند، اما شکايات شان به جائی نرسيده بود. آقای عبدالمالک کُنری ساپی (صافی) در مضمون تحقيقی اش تحت عنوان «د کونړ د ساپو جگړه» يا «جنگ صافی های کُنر» راجع به سوابق تلاش ها و شکايات کُنری ها مينويسد که «در سال ۱۳۲۳ هجری شمسی، وقتی ظلم و فشار حکمرانان محلی شدت يافت، و مردم کُنر ديگر تاب تحمل آنرا نداشتند، تمام صافيان کُنر جرگه نموده و فيصله کردند تا «ملک ماموند خان صافی»، که بزرگ قوم و مورد احترام همه بود، به جلال آباد رفته و مشکلات را به گوش مقامات برساند .
طبق فیصله جرگه، ملک ماموند به جلال آباد رفت و ضمن دیدار با سردار داود خان و والی ننگرهار برای آنها گفت : محترما ! در کُنرها ، چی در ساحه ملکی و چی در ساحه نظامی بالای ما ظلم های رنگارنگ ، رشوتخوری و انواع بیگاری صورت میگیرد . شدت اين فشار ها بر مردم ما بسيار زياد است . اما در مورد اين شکایات از طرف مقامات هیچ اعتنای صورت نگرفت . ملک ماموند متاثر از این بر خورد همراه با همرهانش دو باره به کُنر بر گشت .
بعد از بازگشت، نامبرده ضمن دید وادید با بزرگان کُنر بتاریخ ۲۱ سنبله۱۳۲۳ در "پلار دره دیوه گل" جرگۀ دیگر قومی را بره انداختند. در این جرگه از سراسر کُنر افراد ذیل اشتراک نموده بودند :
1. میر سلام خان ، رحیم دلخان ، داوا جان و سید انشا از درۀ باډیل
2. ملک ماموند، میرزا عبدلکریم خان وملک گلزار از درۀ دیوه گل
3. مولوی ابا خان ، الله خان و ملک دائین از درۀ مزار
4. ملک شاد نور و دلاور خان از درۀ نور
5. عبدالجلال خان از درۀ شونکری
6. محمد صفدر خان ، سید ستار خان ، حاجی غلام عمر خان ، وکیل محمد سید ، محمد شاه خان ، محمد جمال، وملک عظیم خان از ساکنین درۀ پیچ .
این بزرگان ضمن ده روز جرگه و صحبت های زیاد، بتاریخ اول ماه میزان فیصله نمودند که یکبار دیگر فریاد و استغاثه خویش را با مقامات حکومتی وقت در میان گزارند .طبق فیصله ، هیئت هفت نفری به شمول ملک ماموند، محمد صفدر خان، عبدالجلال خان، میرزا عبدالکریم خان، مولوی ابا خان، میر سلام خان و حاجی غلام عمر خان به تاریخ هفتم میزان به ساعت ۹ صبح نزد عبدالله خان به جلال آباد رفتند . عبدالله خان بعد از دیدار برایشان گفت : فردا بیائید که هم صدراعظم هاشم خان و هم داود خان از کابل آمده اند .
آنها فردا به تاریخ هشتم میزان در باغ [شاهی] غازی امان الله خان با هاشم خان صدراعظم ، سردار داود خان ، جنرال سید عالمشاه خان و عبدالله خان ملاقات نمودند . ملک ماموند ضمن صحبتی اظهارداشت :
" محترما ما در پشتو ضرب المثلی داریم که میگویند «یک بام و دو هوا»، در تمام مملکت یک قانون و بالای ما قانون دیگری تطبيق میگردد . ما از زمانه های دور تا امروز از هر هشت نفر یک نفر عسکر داده ایم و بعد از این نیز خواهیم داد و چنین قانونی بالای ما اجرا میشود .ما رعیت حکومت هستیم . بالای ما چهار دوره عسکری از سن ۱۸ تا ۲۷ سالگی بی مورد و نا موجه است . کدام حملۀ خارجی یا اغتشاش داخلی صورت نگرفته است که از ما چنین تعدادی را میخواهید، اگر چنین حمله صورت گیرد ما حاضریم . از طرف ديگر بالای ما قسم ، قسم بیگاری ، رشوتخوری، چار چند مالیات ، چیلک [چهل يک] و گدام و چنین چیز های به یکبارگی عمل نا درست است ".
جنرال ميراحمد خان مولائی قوماندان فرقۀ مشرقی هم در خاطرات شان از شکايات مردم کُنر چندين بار يادآوری نموده ، که درين جا از يک نمونۀ آن يادآوری ميشود:
« در آخر برج ثور برای ديدن قطعات شنوار و کُنر ها حرکت کردم . در تمام دره جات کُنر ها اوضاع خوب نبود. مخصوصاَ مردمان صافی يک نوع مغرور و بی باک ديده ميشد. در "بابر" [يک قريه کنر در نزديکی ولسوالی چوکی-ز] به خانۀ محمد علی که دوست من بود، نشسته بودم، در وقت نان خوردن دو نفر صافی های باډيل که پسان ها معلوم شد ميرسلام و قاسم برادرش بود، موجود بودند. ميرسلام که يک شخص فهميده ولی از حکومت شکايت داشت، نه تنها از اجراءات مشرقی، بلکه از مرکز هم متاثر بود. گفتم چطور با بودن من صريحاَ از حکومت شکايت و کلمات نادرست استعمال ميکنی؟ گفت : حکومت از حال ما مردم صافی خبر نيست، همه مردم برهنه و فاقه مانده و به حال نيمه وحشی به سر می برند». (جنرال ميراحمد خان مولائی، خاطرات و تاريخ، جلد دوم ، ص ۴۷۷).
(ادامه دارد)