جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس— 1818 — 1883 — بخش ۴۶ 

( آقای «ویلیام کورنهوزر» یکی از جامعه شناسان سیاسی معاصر در کتاب « سیاست جامعهٔ توده ای » با کار برد مفهوم الیت و بر حسب نوع رابطه میان الیت و توده و وسایل نیل به مناصب الیت و امکان بسیج توده ها چهار نوع جامعهٔ سیاسی را از هم تمیز داده است:

« ۱– جامعهٔ همبستهٔ سنتی که در آن امکان پیوستن به الیت بسته؛ کم و بیش منتفی است و در عین حال توده ها غیر قابل بسیج اند؛ زیرا موقعیت اجتماعی آنها ریشه در روابط سنتی و‌ ‌مستحکم حانواده و‌جماعت ‌‌و قبیله ‌دارد۰ ۲– در جامعهٔ تکثر گرا امکان ورود به درون الیت وجود دارد؛ اما امکان بسیج توده ها عملن منتفی است؛ زیرا مردم در درون سازمانها ‌نهادهای جامعهٔ مدنی تشکل یافته و از دسترس مستقیم الیت به دورند۰ ۳– جامعهٔ توده ای که در آن توده ها به آسانی قابل بسیج هستند و در عین حال امکان ورود به دور مناصب الیت هم برای دیگران وجود دارد۰ ۴– جامعهٔ توتالیتر که در آن الیت بسته و دور از دسترس است اما درجهٔ بالایی از امکان بسیج توده ای گسسته و پراکنده وجود دارد۰» در این جستار اندکی به دیدگاه و نقد ماکس وبر بر کارل مارکس پر داخته می شود و اگر این جستار زیاد به درازا نکشید طبق روال گذشته نسبت به زندگی مارکس نیز نکاتی مطرح خواهد گردید۰ نخست چند جملهٔ در بارهٔ ماکس وبر: ماکس وبر « Max Weber » فرزند دکتر ماکس وبر؛ نمایندهٔ لیبرال مجلس آلمان ؛ در ۲۱ آوریل سال 1864 در شهر ارفورت « Erfurt» زاده شد ‌و در ۱۴ ژوئن سال 1920 در مونیخ « München» و در سن پنجاه و شش سالگی در گذشت۰ماکس وبر تحصیلات خود را در رشته های حقوق؛ تاریخ ؛ فلسفه؛ الهیات؛ اقتصاد و سیاست؛ در دانشگاه های برلین ؛ هایدلبرگ؛ اشتراسبورگ و‌ گوتینگن به پایان رساند و سر انجام دکترای خود را مطالعات وسیعی « و بر گرفته از منابع آلمانی ؛ ایتالیایی و اسپانیایی » و نگارش رسالهٔ در بارهٔ « شرکت های تجاری قرون وسطا» به سال 1892 راجع به « تاریخ کشاورزی رم » نگاشت۰آنگاه ماکس وبر با سمت استادی به تدریس حقوق؛ و سیاست اجتماعی و اقتصاد در دانشگاه های برلین؛ فرایبورگ؛ هایدلبرگ و مونیخ پر داخت۰ماکس وبر حدود سال 1904 به همراه آقای زومبارت؛ سر دبیری « آرشیو علوم اجتماعی و سیاست اجتماعی» را به عهده گرفت و عضو اصلی و مؤسس تنظیم سومین طبع « فرهنگ عمومی علوم کشوری » گردید۰ماکس وبر از سال 1905 به بعد اداره و ریاست تهیهٔ کتاب سیزده جلدی « اساس اقتصاد اجتماعی » را به عهده گرفت۰ ماکس وبر همچنین بنیانگذار« انجمن جامعه شناسی آلمان » محسوب می شود۰ماکس وبر از بنیانگذاران جامعه شناسی دین؛ حقوق ؛ کار و مشاغل؛ صنعت ؛ اقتصاد ؛ سیاست و سازمان های اجتماعی و حتا هنر و‌ موسیقی و از پایه گذاران « جامعه شناسی تفهمی » و تعمیقی و نیز جامعه شناسی تجربی و میدانی است۰آثار منظم و مدون و نیز پراکندهٔ ماکس وبر بسیارند۰به همین چند نکته در بارهٔ این اندیشمند بزرگ اکتفا می شود و اکنون به نقاط مشترک و افتراق ماکس وبر و کارل مارکس به اختصار می پر دازم۰ماکس وبر جامعه شناس بزرگ آلمانی نیز مانند مارکس به تحلیل دولت مدرن و رابطهٔ پیچیدهٔ آن با جامعه علاقه مند بود هر چند بر خلاف مارکس استدلال می کرد که دولت مدرن زائده و باز تاب صرف و سادهٔ فعالیت طبقات اجتماعی نیست؛ بلکه برای شناخت آن باید فرایندهای گسترده تری را در نظر گرفت۰با این حال به نظر ماکس وبر دولت مدرن نیز مانند هر حوزهٔ دیگری از نظام اجتماعی دارای سیر تحول و دینامیسم مستقل درونی خاص خویش است و بنابر این نمی توان هیچ حوزهٔ از زندگی اجتماعی را صرفأ بازتاب و پرتو حوزهٔ دیگری گرفت۰ به عبارت دیگر؛ ماکس وبر بر انفصال نسبی حوزه های مختلف زندگی اجتماعی تأکید می گذاشت و بر آن بود که میان آنها « مثلن میان ساخت اجتماعی و ساخت اقتصادی » رابطهٔ انتخابی وجود دارد به این معنی که هر ساخت به نحوی تقریبأ اتفاقی ویژگیهای مناسب را از ساخت دیگر انتخاب می کند۰آنچه کم و بیش در نوشته های ماکس وبر روشن است این می باشد که تحلیل قدرت سیاسی و دولت را نمی توان صرفأ به تحلیل طبقات اجتماعی به نحوی که در الگوی اولیهٔ مارکس آمده است تقلیل داد۰به نظر ماکس وبر رابطهٔ نزدیکی میان دولت ‌ساخت قدرت یا روابط طبقاتی وجود ندارد و به علاوه دولت مدرن حاصل پیدایش یا روبنای سرمایه داری نیست؛ بلکه خود در پیدایش آن تأثیر اساسی داشته است۰دست کم اینکه بوروکراسی و‌ سرمایه داری و دولت مدرن ملازم یکدیگر بوده اند۰گرچه ماکس وبر از روش‌های جامعه شناختی و تاریخی مارکس در پژوهشهای خود به طور غیر مستقیم بهره گرفت؛ لیکن مارکسیسم را نظریهٔ تک بعدی و عاجز از دریافت درست روابط پدیده های اجتماعی و به ویژه دولت مدرن می دانست۰از دید ماکس وبر اشتباه عمدهٔ مارکس در این بود که به یک وجه از واقعیت بیش از حد بها داده و نقش عوامل تعیین کنندهٔ مختلف را در نظر نگرفته بود۰البته ماکس وبر ماتریالیسم تاریخی مارکس را یکسره نادرست نمی دانست؛ بلکه تعلیل پدیده های اجتماعی به وسیلهٔ علت واحد را رد می کرد۰بنابر این ماکس وبر بر آن بود که باید عوامل سیاسی و نظامی را در کنار عوامل تولیدی مادی و اقتصادی مورد توجه قرار داد۰ماکس وبر به ویژه بر ساختار های سیاسی به عنوان عوامل تعیین کننده تأکید اساسی می گذاشت۰از نگاه ماکس وبر سلطه بر وسایل ادارهٔ جامعه دست کم با همان اندازهٔ سلطه بر وسایل تولید واجد اهمیت است۰ماکس وبر تاریخ را؛ بر خلاف مارکس از نقطه نظر سیاسی و اداری تقسیم بندی می کرد۰مثلن فئودالیسم به نظر ماکس وبر عبارت بود از مالکیت خصوصی بر وسایل خشونت نظامی و مالکیت گروهی بر وسایل ادارهٔ جامعه۰در نظام فئودالی حاکم نمی توانست بر وسایل نظامی و اداری سلطه پیدا کند؛ زیرا با گروه های اجتماعی برجستهٔ رو در رو بود که بر آن وسایل مالکیت داشتند۰بنابر این درک کنترل وسایل مادی قدرت سیاسی و اداری برای درک انواع ساختار سیاسی واجد اهمیت بنیادی است۰ماکس وبر دولت را به عنوان « انحصار کاربرد مشروع زور در یک سرزمین معین» تعریف می کند و بر حسب سرزمین؛ دولت‌ها را به دولت های « بری » و « بحری» و « کوهستانی» تقسیم می کند۰از نظر ماکس وبر نوع سرزمین ظاهرأ تعیین کننده است؛ زیرا دولت های ساحلی یا بحری زمینهٔ مساعدی برای رشد دموکراسی ؛ تجارت و ایجاد امپراتوری به وجود می آورند؛ حال آنکه دولت های بری مثل روسیه بیشتر زمینهٔ مناسبی برای گسترش دستگاه بوروکراسی مرکزی فراهم می کنند۰یکی دیگر از ویژگیهای اساسی جامعه شناسی ماکس وبر آن است که وی میان قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی تمیز می دهد و آن دو را دو مقولهٔ جداگانه می داند۰ ماکس وبر در نقد مارکسیسم بر آن بود که باید میان آنچه دقیقن اقتصادی است و آنچه به موجب عوامل اقتصادی تعیین شده است و آنچه صرفأ ربطی به اقتصاد دارد تمیز داد۰مثلن اهمیت اندیشه های مذهبی از دیدگاه پیدایش نهادهای اقتصادی مدرن را نمی توان به این معنی گرفت که آن اندیشه ها عوامل اقتصادی هستند۰ماکس وبر بر خلاف مارکس طبقه را تنها واحد اساسی تقسیم بندی جامعه نمی داند۰به نظر او جامعه از سه جهت اساسی ؛ یعنی از حیث قدرت اقتصادی « طبقه» منزلت و شأن اجتماعی و قدرت سیاسی « حزب» تقسیم بندی می شود و لیکن آنها ضرورتأ بر هم منطبق نیستند۰ طبقه به عنوان مجموعه ای از افراد که دارای وضعیت بازاری یکسانی هستند ممکن است چند منزلت اجتماعی را در بر گیرد و نیز ممکن است در درون یک منزلت اجتماعی تفاوت‌های از حیث طبقاتی وجود داشته باشد۰حزب نیز به عنوان « خانهٔ قدرت» بر اساس علایق سیاسی سازمان می یابد و ممکن است متشکل از طبقات و منزلتهای گوناگون باشد و یا یک طبقهٔ دارای چندین حزب باشد۰از این رو زندگی سیاسی و حزبی لزومأ رابطهٔ با طبقات و منزلتهای اجتماعی ندارد ‌‌این البته اختلاف مهمی است میان نطرگاههای ماکس وبر و مارکس ازدیدگاه جامعه شناسی سیاسی۰اما یکی از نقاط مشترک اندیشه های ماکس وبر با مارکس در این است که ماکس وبر نیز می کوشد میان پدیده های مربوط به حوزهٔ آگاهی و اندیشه با علایق و منافع اقتصادی و سیاسی رابطهٔ به دست آورد۰ماکس وبر در واقع برای « ایدئولوژی » و « توجیهات نظری» ارزشی قائل نبود۰ به گمان ماکس وبر ایدئولوژی ها در واقع امر سرپوشی برای منافع مادی هستند؛ از جمله ایدئولوژی پرولتاریایی به نظر او در واقع امر باز تاب منافع روشنفکران و سیاستمداران و پیشروان انقلابی بود۰همچنین اندیشهٔ دولت فراملی سوسیالیستی نیز « ایدئولوژیک» است و مفهوم ملت و منافع ملی را نمی توان کنار گذاشت۰شباهت اساسی دیگر ماکس وبر با مارکس را باید در کوشش ماکس وبر برای درک روابط میان حوزه های نهادی جامعه یافت۰به نظر ماکس وبر نهادهای نظامی ؛ مذهبی ؛ سیاسی و حقوقی به شیوه های گوناگون از حیث کارکردی با نظم اقتصادی جامعه پیوند دارد۰با این تفاوت اساسی که به نظر مارکس اقتصاد سرمایه داری اساسأ غیر عقلانی است؛ زیرا این نظام دچار تضادی است میان پیشرفتهای عقلانی نیروهای تولید و موانعی که نظام حقوقی سرمایه داری بر سر راه آنها ایجاد می کند؛ اما از دیدگاه ماکس وبر نهادهای سرمایه داری مدرن عین عقلانیت هستند۰سرمایه داری همانند بوروکراسی دولتی مبتنی بر انضباط ؛ محاسبه و دقت است و به شیوهٔ عقلانی اداره می شود۰نظام سرمایه داری در عین حال پویا نیز هست و افراد را به سوی تخصص حرفه ای سوق می دهد۰همین فرایند خود زمینهٔ گسترش دستگاه بوروکراسی را فراهم می آورد۰ماکس وبر اهمیت مبارزهٔ طبقاتی را در جریان تاریخ و در تعیین ماهیت دولت مدرن انکار نمی کند؛ اما نقش تعیین کننده و مرکزی بدان نمی بخشد۰همچنین ماکس وبر امکان اجتماعی شدن وسایل تولید را انکار نمی کند؛ هرچند سوسیالیسم به نظر او اصلن جالب نیست۰به نظر ماکس وبر همان کاری را که دولت با وسایل اداره و حکومت انجام داده است؛ سوسیالیسم با وسایل تولید ممکن است انجام دهد۰یعنی چنانکه دولت مالکیت وسایل اداری و نظامی را ملی کرده است؛ اجتماعی کردن وسایل تولید به وسیلهٔ سوسیالیسم ممکن است زندگی و وسایل اقتصادی را تابع نظام بوروکراسی دولت سازد۰به نظر ماکس وبر بوروکراسی و سوسیالیسم هر دو به بردگی انسان مدرن می انجامند۰به گمان ماکس وبر دست کم در کوتاه مدت آنچه در حال تحقق است نه دیکتاتوری پرولتاریا ؛ بلکه دیکتاتوری بوروکراتهاست۰به باور ماکس وبر در نتیجهٔ گسترش بوروکراسی نه تنها کارگران از وسایل تولید اقتصادی بیگانه می شوند؛ بلکه سربازان نیز از وسایل خشونت نظامی و کارمندان دولتی از وسایل اداری و‌دیوانی و دانشمندان از وسایل پژوهشی بیگانه می گردند۰پس ماکس وبر اندیشهٔ از خود بیگانگی در نظریه مارکس را تنها یک مورد از بیگانگی کلی می داند؛ آن هم موردی که در باره اش مبالغه شده است۰موارد مذکور همگی جلوه های مختلف فرایند گسترش بوروکراسی هستند۰سوسیالیسم نیز خود به فرایند بوروکراتیزه شدن جهان کمک می کند۰یکی از مباحث عمده ماکس وبر در زمینه جامعه شناسی سیاسی در بارهٔ رابطهٔ میان اندیشه ها و منافع اجتماعی است۰مارکس اندیشه ها را از حیث کار ویژه آنها در مبارزهٔ طبقات بررسی می کرد۰از دیدگاه مارکس اندیشه هاییکه معطوف به عمل هستند به ایدئولوژی به عنوان ابزاری در مبارزهٔ طبقاتی تبدیل می شوند۰پویایی تاریخ اندیشه ها هم از دیدگاه نقش آنها در توجیه منافع و علایق اقتصادی تبیین می شود۰ماکس وبر نیز بر آن بود که اندیشه ها در صورتی که با منافع مادی در آمیخته نشوند در تاریخ بی اثر خواهند بود۰با این حال ماکس وبر اندیشه ها را صرفأ باز تاب علایق و منافع اجتماعی و اقتصادی نمی دانست۰چنانکه دیدیم به نظر ماکس وبر همه حوزه های گوناگون زندگی اجتماعی و منجمله حوزهٔ فکری و نیز سیاسی؛ اقتصادی و مذهبی دارای تحولات درونی و مستقل خاص خویش هستند۰حتا ممکن است میان اندیشه ها و منافع و نیز میان حوزه های گوناگون زندگی اجتماعی مثلن حوزه های سیاسی و اقتصادی تضاد پیش بیاید۰به هر حال ؛ به نظر ماکس وبر میان اندیشه ها و منافع اجتماعی « رابطهٔ انتخابی » وجود دارد نه رابطه بازتاب و انعکاس۰با این توضیح که میان منافع عرضه کنندگان یا پیروان یک اندیشه و محتوای آن اندیشه در مراحل اولیهٔ پیدایش آن رابطهٔ وجود ندارد۰مثلن رهبران جنبش اصلاح دین از درون طبقاتی که بعدها مجری اندیشهٔ ایشان شدند بر نخاسته بودند۰اما بعدها پیروان یک اندیشه بخشی از آن را انتخاب می کنند که نسبت بدان از حیث منافع و علایق خود احساس نزدیکی می کنند۰بنابر این پیشاپیش میان محتوای اندیشه و علایق پیروان انطباقی وجود ندارد۰با این حال اندیشه ها در صورتی که همراه با علایق و‌ منافع خاص پیش نروند ؛ به تدریج اعتبار خود را از دست می دهند و در صورتی رابطهٔ انتخابی مذکور پدید نیاید اندیشه ها بی اعتبار می شوند۰این نکته نیز قابل ذکر است که گرایش به مارکس در آثار اخیر ماکس وبر افزایش یافت۰ماکس وبر گرچه در کتاب « اخلاق پروتستانی و روحیهٔ سرمایه داری » بر عامل فکری و مذهبی در پیدایش سرمایه داری تأکید کرده بود؛ اما در مقاله های آخر عمر خود بحث خود را از مبانی اقتصادی آغاز نمود۰در واقع ماکس وبر هرچه بیشتر از زندگی سیاسی و ایدئولوژیک آلمان سرخورده شد بیشتر بر اهمیت علایق مادی تأکید گذاشت۰تا جای که ماکس وبر اعلام داشت :« آنچه رفتار انسان را تعیین می کند؛ نه اندیشه ها بلکه منافع و علایق مادی است۰با این حال اغلب اندیشه ها ؛ انگاره های کلی ایجاد کرده اند که همچون قطاربانان خط سیری را تعیین می کنند که در طی آنها اعمال به وسیله عامل محرکه علایق و منافع سوق داده می شوند۰»چون در این جستار از بوروکراسی سخن رفته است و شاید بعضی از عزیزان خواننده معنا و مفهوم دقیق آن را ندانند؛ لازم دانستم که توضیح جناب ماکس وبر را بیاورم: « به نظر ماکس وبر یکی از عوامل مهم دگرگونی جامعهٔ سنتی رشد ‌و گسترش عقلانیت و بورو کراسی مبتنی بر هنجارهای عینی و قانونی است۰مهمترین مظهر و فرایند عقلانی شدن در تاریخ غرب پیدایش بوروکراسی عقلایی بوده است که به دیگر بخش های جهان نیز سرایت کرده است۰تمدن غربی از این رو بر همهٔ تمدن های باستانی مزیت و بر تری فنی دارد و امور را به صورتی منظم و سریع انجام می دهد۰توسعهٔ این عقلانیت نتیجه عوامل بسیاری بوده است که از آن جمله باید به پیدایش نظام حقوقی عقلایی ؛ اقتصاد پولی ؛ توسعهٔ امکانات ارتباطی و به ویژه تحول فکری به سوی علایق دنیوی « در مذهب پروتستان » تأکید گذاشت۰در سلطه و سیاست بوروکراتیک و عقلانی رابطهٔ حکم و اطاعت غیر مشخص است۰حکم و اطاعت نه بر اساس سنن قدیمی و‌ نه بر پایهٔ ویژگی های خاص شخصی قرار دارد؛ بلکه مبتنی بر هنچارهای قانونی یعنی تفکیک وظایف است۰سیاست بوروکراتیک بر کنش های عقلانی هدفمند استوار است و در واقع یکی از حیطهٔ های گسترش چنین کنشی در جهان معاصر در همان حوزهٔ بوروکراسی ظاهر می شود۰در بوروکراسی مدرن مهارت و کاردانی جای تعهدات سنتی و شخصی و حسب و نسب را می گیرد۰به موجب مقررات و هنجارهای قانونی میان منصب و مقام جدایی وجود دارد و منصب ملک منتقدی آن به شمار نمی رود و یا از کسی به دیگری به ارث نمی رسد۰در سیاست بوروکراتیک همهٔ صلاحیت ها و حوزه های عمل به نحوی مشخص بر اساس سلسلهٔ مراتب توزیع شده اند و در حدود قوانین موجود شغل و پیشهٔ سیاسی و اداری از امنیت بر خوردار است۰»طبق تعریف جناب ماکس وبر جامعه و نظام های حکومتی در سرزمین هندوکش « بهتر است گفت اندیشه کش » هنوز وارد عقلانیت بوروکراتیک نشده اند۰هنوز از خردگرای و عقلانیت مدرن به معنای اخص کلمه خبری نیست۰جامعهٔ ما و حکومتگران ما و حتا بسیاری از سیاسیون و کنشگران سیاسی و تحصیل کردگان کشور افکار قبیله ای ؛ سنتی ؛ سمتی ؛ زبانی ؛ مذهبی و عقب مانده ای داشته و دارند۰بسیاری افراد و اشخاصی که تحصیل کرده ای جهان غرب بودند و وارد دستگاه حکومتی شدند و به مقام های بلندی نیز دست یافتند؛ شوربختانه افکار و باورهای سنتی ؛ قومی و قبیلهٔ داشتند و تلاش ننمودند و نخواستند که از چارچوب تفکر سنتی و قبیلهٔ عبور نمایند۰و حتا به اختلافات بین اقوام دامن زدند و مانع عقلانیت مدرن شدند۰شیفتگی دیوانه وار و جنون آمیز نسبت به مثلث شوم قدرت ‌و ثروت و شهرت چشمان آن مدرک داران « بی درک و بی اخلاق »را آنچنان نابینا و گوششان را چنان ناشنوا نموده بودند که به هیچ چیز جز منافع پلید و کوتاه مدت شان فکر نمی کردند۰

( افسوس که آنچه برده ایم باختنی ست— بشناخته ها تمام نشناختنی ست— برداشته ایم هر آنچه باید بگذاشت — بگذاشته ایم هر آنچه برداشتنی ست « شیخ طوسی »)

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها