قيام سال ۱۳۲۴ صافی های  کُنر  عليه رژيم خاندانی نادرشاه (۶) (از لابلای اسناد آرشيف انگلستان)

(پيوسته به گذشته)
پيشروی اوليه و موفقيت  مؤقت  قوای عسکری
مقاومت صافی ها به مقابل قوای عسکری فرستاده شده از فرقه های جلال آباد و قوای مرکز به تاريخ  اول ماه جون   ۱۹۴۵ (مطابق با ۱۰ ماه سرطان  ۱۳۲۴) آغاز شد. سردار داؤد خان  که به رهبری عمليات سرکوب صافی ها تعين شده بود، بعد از رسيدن به

نسخه پی دی اف

جلال آباد، مطابق به پلان  آماده شده چند لوای فرقه  های جلال آباد و قوای مرکز را تحت قومانده فرقه مشر ميراحمد خان مولائی به کنر ميفرستد. 
۱۱ سرطان ۱۳۲۴ : اولين برخورد بين  يک دسته از صافی های دره  های «مزار» و «ديوه گل»  وقوای نظامی حکومتی در منطقه «اسلام پور»  صورت ميگيرد.  به گفتۀ فرقه  مشر ميراحمد خان ، «ذريعه دوربين  قيچی ملاحظه کردم بعضی نفری های اشرار ديده ميشد که کوتل [اسلامپور] را بطرف ما عبور ميکردند. به لوا امر دادم که توسط دو کندک تعرض کند و به توپچی امر دادم که نقطه «زيړی بابا»  و «کوتل اسلامپور» را زير آتش بگيرد، و هم يک تانک که تحت اثر عبدالغنی خان ياور اعليحضرت بود امر دادم  پيش روی پياده حرکت و راه را صاف کند. محاربه به شدت جاری شد و اشرار مخالفت نتوانستند، فرار کردند».
۱۲ سرطان ۱۳۲۴ :  قوای نظامی به نورگل، دهنۀ درۀ  مزار ميرسند.  و در منطقه «سورۍ تيگه» ترتيبات عبور از  تنگنای بين  «نورگل» و ولسوالی «چوکی» گرفته ميشود. 
فرقه مشر يک هيئت از سادات «نرنگ» و« اسلامپور» را با پسر بابا جان پاچا به دره مزار ميفرستد تا مردم را تسلی داده و يک تعداد شان را بياورد. ساعت هشت شب سی نفر از اهالی دره مزار ميرسند، درين فرصت لوای اول فرقه دوم قوای مرکز در شرف رسيدن بود و قوماندان  فرقه برای نشان دادن قوت نيرو های حکومتی به نور  چراغ های موتر های عسکری اشاره ميکند که تمام راه  را روشن ساخته بود. 
فرقه مشر ميراحمد خان در خاطراتش مينويسد  که «آنها اظهار ندامت کردند و نفری ديوه گل را ملامت کرده گفتند يک غلطی از ما سر زد که با پوليس ها جنگ کرديم، ديگر تمام حرکات غلط، از ديوه گل بود. آنها را نصيحت کرده فوری توسط موتر به جلال آباد فرستادم و از حضور سردار صاحب خواهش کردم که آنها را واپس بفرستند». (خاطرات و تاريخ افغانستان-جلد اول جنرال ميراحمد مولائی، جلد دوم صفحات ۴۸۲ – ۴۸۴).
۱۲ سرطان ۱۳۲۴ :  فرقه مشر ميراحمد خان  به بهانۀ به جلال آباد خواسته  شده و بخاطر تلاش پيدا کردن راه حل غير نظامی  معضله و اطلاعات نادرست نائب الحکومه به سردار داؤد خان، از قوماندانی جنگ با صافی های کنر  برطرف  ميشود. 
۱۳ سرطان ۱۳۲۴:  جنرال ميراحمد خان در خاطرات خود از جريان پيشرفت و فتوحات سردار محمد داؤد خان ياد آور شده مينويسد که  «اطلاعات متواتر از فتوحات  و پيشرفت قطعات و هم از ندامت  و پشيمانی مردم ميرسيد.  …شب مجلس کرديم، نائب الحکومه [عبدالله خان وردک] از فتوحات قوای مرکز و جنگ های مردانه ی شان داستان هايی گفت. حتی گفت  حال کسی گوش خود را شور داده نميتواند. هر خواهشی که داريد اجرا ميشود. سردار  صاحب گفت من چهار خواهش دارم: ۱- نفوس شماری ۲- بردن سرک به داخل دره ها ۳- نفر قومی که باقی مانده ۴- تحصيل باقی ماليه و گدام گذشته. نائب الحکومه به موضوعات موافقه کرده، اوامر ترتيب داده شد….به کابل گفتند که چند گروپ برای نفوس شماری برسد و …خلاصه روز به روز  راپور های خيريت ميرسيد و هم  يک کندک توسط موتر های لاری الی اسمار و بريکوت رفتند.   (همانجا)
به رويت اسناد آرشيف انگلستان «شاه در اوايل ماه جولای ازپغمان به کابل برگشته است تا با انکشافات ولايت مشرقی در تماس نزديک باشد. وی به تاريخ چهارم جولای با صدراعظم و وزير دفاع مشوره نموده و آنها موافقه نموده اند تا يک مبلغ گزاف پول را به فرقه مشر سردار محمد داؤد خان، قوماندان قوای مرکز به جلال آباد بفرستندتا در بسيج حمايت عليه متمردين صافی کمک کند. 
صدراعظم همچنان به مامورين ضبط احوالات در کابل هدايت داده است تا حرکات نمايندگان قبايل را، بخصوص در دوران ناآرامی ولايت مشرقی، تحت نظارت داشته باشند».  (اسناد آرشيف انگلستان، راپور شماره ۲۷، مؤرخ ۱۴ جولای  استخبارات انگليس )
«وزارت حربيه احکام مقدماتی فراخواندن نظاميان  دارای رتبه های متعدد را صادر نموده است . گفته ميشود تعداد اين نظاميان به حدود ده هزار نفر ميرسد.  
تاثيرات توزيع رشوه توسط فرقه مشر سردار محمد داؤد خان، از پولی که صدراعظم از کابل فرستاده بود، پيش از پيش بخصوص بين خوگيانی ها، با وجود مناسبات خراب شان با حکومت ، ديده ميشود. آنها هيچ علامت حمايت از صافی ها را نشان نداده اند. شينواری ها هم خاموش مانده و اکثر رهبران شان تا هنوز در جلال آباد ميباشند».   (همانجا)
اسناد آرشيف انگلستان  بيانگر آنست  که استفاده از توزيع پول و قوای عسکری مؤثر بوده، حکومت اوضاع را تحت کنترول قرارداده و قوای نظامی مؤفق شدند تا به چغه سرای [اسعدآباد مرکز کُنرها] به پيش روی شان ادامه دهند.
«بنظر ميرسد که حکومت افغانستان تا به حال بر اوضاع درۀ کُنر نسبتاَ به خوبی حاکم بوده و قوای نظامی تا به چغه سرای پيشروی نموده و انسداد دره های عمدۀ صافی نشين را آغاز نموده است .  جيره خواران، بخصوص پاچا گل و خانواده اش  در وادار ساختن  اقوام همسايه به نا ديده گرفتن تقاضای کمک صافی ها، مؤفقيت  چشمگيری را بدست آورده اند. خوگيانی ها و شينواری ها خاموش مانده و تنها کمکی که صافی ها از بيرون بدست آورده اند، دسته های از منطقۀ ماموند و چهارمنگ [باجور] بوده که در يکی دو حمله بر پوسته های شرق دريای کُنر سهم گرفته اند. گروپ های آنها شامل بعضی از افراد قبايل سمت انگليسی خط ديورندميباشند، اما هيچ جيره خور انگليسی در بين آنها ديده نميشود. گزارش داده شده است که اکثريت بزرگ ماموند ها و چهارمنگی ها صادقانه به عساکر افغان در کُنر بالا کمک ميکنند ».  ( اسناد آرشيف انگلستان، راپور شماره ۲۷، مؤرخ ۱۴ جولای  استخبارات انگليس )
سردار داؤد خان در شدت عملش از مربی خود، هاشم خان صدراعظم، هم پيشدستی وسبقت ميکرد  
حکومت درين دوران «الله خان» يکتن از ملکان صافی درۀ مزار را، که افراد قبيله اش مسئوليت حمله بر مامورين احصائيه را بدوش داشتند، توقيف و به جلال آباد فرستاد. دوتن از سران ديگر قوم صافی از دره های ديوه گل و باډيل به ترتيب ملک ماموند و ميرسلام خان هم درين دوران دستگيرشدند، اما دوتن اخير شايد هم به سفارش سردار هاشم خان صدراعظم، که به سردار داؤد خان  توصيه نمود تا در اعمال فشار از ميانه روی کار بگيرد، بزودی رها شدند.
ملک «الله خان» بعد از آنکه شکنجه و آزار فراوانی را تحمل کرد، از جلال آباد زنجير و زولانه  به کابل فرستاده شد و تا زمانی که  در زندان دهمزنگ کابل ازين جهان فانی چشم پوشيد، در زندان بسر برد.  الحاج محمد ارسلان زمانی  که خود با خانواده اش برای مدت سيزده (۱۳) سال  در زندان دهمزنگ بسر برده است از زبان ملک «الله خان» در زندان روايت ميکند که «در جلال آباد توسط شخص سردار محمد داؤد خان مورد ضرب و شتم قرار  گرفتم . سردار داؤد خان در حالی که موزه های عسکری پوشيده بود، من را مورد ضربات لگد و مشت قرار داده و ميخواست تا خانوادۀ ميرزمان خان  و شخص عبدالرحيم خان صافی را بحيث عاملين و مشوقين حمله بر تيم مامورين احصائيه در درۀ مزار و مقاومت مردم کُنر قلمداد کنم . اما من با ترس از خداوند حقيقت را گفته جواب ميدادم که خانوادۀ غازی ميرزمان خان درين موضوع هيچ دخيل نبوده و من و مردم کُنر اصلاَ عبدالرحيم خان صافی را نمی شناسيم».  ( مصاحبۀ ماه دسمبر سال ۲۰۱۵ اين قلم  با الحاج محمد ارسلان زمانی، پسر غازی ميرزمان خان کنری )
ميرسلام خان هم  که بعد از عکس لعمل  و قيام  صافی ها دوباره  زندانی ومهمان زندان دهمزنگ شده بود، گفته است که  «بعد از آنکه با ملک ماموند خان در جلال آباد از توقيف آزاد و به کُنر برگشتيم، ملک ماموند خان با من  در بارۀ مقاومت بمقابل تعرض قوای عسکری مشاجرۀ لفظی نموده گفت  : ميرسلام خان!  شمامانند «پيزار پشدی» [يک نوع پيزار  معروف آنوقت که در منطقۀ پشد ساخته ميشد] انعطاف پذير بوده با هر پای  ميسازيد، اما من اين حالت را نميتوانم تحمل کنم . متاسفانه ملک ماموند خان هيچ مجال عکس العملی نيافت و در همان هفتۀ اول در حاليکه پای پياده و بدون اسلحه بين  منطقۀ چوکی  و «نورگل» سفر ميکرد، مورد حملۀ گماشتگان  خاندان حاکم قرار گرفته به شهادت رسيد. سردار محمد داؤد خان بعد از آنکه مهر ملک ماموند خان را به نشانۀ ثبوت مرگش برايش آوردند، نفس راحتی کشيد».  (همانجا)       
سردار محمد داؤد خان خواهان مجازات شديد کنری ها ميشود
«فرقه مشر سردار محمد داؤد خان از تاريخ ۶ تا ۹ جولای (مطابق ۱۵ تا ۱۸ ماه سرطان ۱۳۲۴) در منطقۀ شيوه (خيوه) بسر برده از تجمع قوای نظامی برای سرکوبی صافی ها نگرانی ميکرد. بتاريخ ۸ ماه جولای يک قوای عظيم پياده بطرف چغه سرای حرکت نموده بتاريخ ۹ ماه جولای با وجود تيراندازی شديد صافی ها به آنجا رسيد. بعد از آن دسته های هم برای انسداد [دهانه های ] دره های عمدۀ صافی ها [دره های مزار، ديوگل، باډيل و پيج] که به دريای کنر در جنوب چغه سرای امتداد دارند، فرستاده شدند» .  (اسناد آرشيف انگلستان، راپور شماره ۲۸، مؤرخ ۱۴ جولای استخبارات انگليس)
آتشۀ نظامی سفارت انگلستان در کابل  بتاريخ  ۱۴ جولای ۱۹۴۵  در راپورش نوشت که « عمليات قوای هوائی و زمينی تلفات سنگينی را، که از يکصدو پنجاه ( ۱۵۰) تا دوصد ( ۲۰۰)  نفر تخمين شده است، بر شورشيان صافی  واردکرده است . جنگ های زمينی شامل زدوخورد های کوچکی بودند که تلفات  نظامی در آن بسيار اندک بوده است . هشت بال طيارۀ نوع  «هند» از پايگاه جلال آباد برای بمباردمان قريه جات و جمعيت های صافی ها بين سرکانی و اسمار مورد استفاده قرار گرفتند.  
به اساس راپور انگليس ها «سردار محمد داؤد خان  بتاريخ نهم ماه جولای به عجله از کابل بازديد نموده و گزارشش را به صدراعظم داده است . اعتقاد برين است که او اظهار  داشته است که صافی ها تجريد شده اند و خواسته است که به او اجازه داده شود تا عليه آنها از اقدامات تنبيهی شديد کار بگيرد. صدراعظم در حاليکه موافق است تا صافی ها بايد به دولت امتياز انحصاری  بدهند،  به [داؤد خان ] توصيه نموده تا دربرخوردش  از ميانه روی کار بگيرد. وی تمايل نشان داده تا اگر معضله قبل از رسيدن تجليل جشن استقلال حل و فصل شود». (راپور شماره ۲۷، مؤرخ ۱۴ جولای  استخبارات انگليس)
غرور سردار داؤد خان، پاش دادن نمک بر زخم های مردم  و آنچه باعث قيام سرتاسری صافی های کنر شد
سردار داؤد خان بعد از پيشروی قوای نظامی اش با غرور خاصی که داشت امر نمود تا جشن استقلال را در «منطقۀچوکی» که در دهانۀ درۀ ديوه گل، زادگاه ملک ماموند خان فقيد، قرار داشت و بعد از درۀ پيچ، بزرگترين درۀ محل بودو باش صافی ها بود، تجليل شود. جنرال ميراحمد خان جريان را در صفحۀ۴۸۶ جلد دوم خاطرات شان چنين حکايت ميکند که سردار صاحب امر دادند که نظر به «پيشنهاد نائب الحکومه، جشن به ناحيۀ چوکی گرفته شود. تمام چيزهايی که برای ترتيبات جشن لازم بود، با عمله و فعلۀ ولايت و چندين دسته ساز و غيرۀ بلديۀ جلال آباد به چوکی فرستاده شد و يک روز قبل از جشن، سردار صاحب کابل رفتند. 
حملات روزمرۀ هوائی مناطق صافی ها
در راپور استخباراتی انگليس ها همچنان گزارش داده شده است که «پرواز های اکتشافی مناطق صافی ها هر روز از جلال آباد صورت گرفته و قريه جات و دسته های مردم در دره های مزار و پيچ بمبارد و مورد حملات ماشيندار قرار گرفته اند». (همانجا)
راپور بعدی استخبارات انگليس حاکيست که  قوای سردار داؤد خان در هفتۀ گذشته پيشرفت قابل ملاحظۀ داشته و اوضاع را تحت کنترول درآورده است . قوای نظامی که تا به اسمار رسيده، توانسته است گذرگاه های دريای کنر را تحت نظارت گرفته و مؤفق شده تا ارتباط بين صافی ها و اقوام ديگر دو طرف دريای کنر را قطع کند. 
راپور اضافه ميکند که « پاچا گل و حاميان ديگر حکومت بتاريخ ۱۳ جولای با يک جرگۀ صافی ها در منطقۀ پشد ملاقات نموده و آنها را متقاعد ساخته است تا از مخالفت دست برداشته به خانه هايشان برگردند. پاچا گل به آنها وعده داده است تا به سفارش وی مقامات به سيستم مکلفيت قومی [هشت يک] قناعت نموده و فعلاَ به تطبيق سيستم مکلفيت اجباری به اساس احصائيه پا فشاری نه نموده و همچنان دست به اقامات تلافی جويانه نخواهد زد.   جرگۀ صافی ها تا اندازۀ زيادی از صافی های مناطق بين شيوه و چغه سرای نمايندگی نموده، اما رهبران عمدۀ مخالفين مانند سلطان محمد خان درۀ پيچ در آن شامل نبودند».   (راپور شماره ۲۹، مؤرخ ۲۱ جولای استخبارات انگليس)
راپور حاکيست که «صافی هائی که توسط گزمه های قوای نظامی بين شيوه و چغه سرای اسير شده اند، بشمول زنان بحيث گروگان به کابل فرستاده شده اند».  (همانجا).  
در همين راپور آمده است که «يک جرگۀ صافی های مخالف بتاريخ ۱۵ ماه جولای در قريۀ چلس [مربوط به درۀ ديوه گل] در مجاورت درۀ پيچ ،تحت قيادت عبدالقدوس خان، برادر سلطان محمد خان درۀ پيچ داير شده بود. درين جرگه [عمل گروگان گيری زنان و مردان صافی تقبيح] و فيصله بعمل آمد که نميتوانند به وعده های حکومت اعتماد نموده و تسليم شوند. پيغام های هم به قبايل مجاور فرستاده شده و آنها را ازين فيصله مطلع ساختند. صافی هائی که   درين جرگه شرکت نموده بودند عمدتاَ آنهائی بودند که در درۀ پيچ، در شمال غرب چغه سرای،  سکونت داشتند. 
بتاريخ ۲۰ جولای  خانوادۀ غازی ميرزمان خان  هم در حاليکه بزرگان خانواده به شمول فرقه مشر خان محمد خان (برادر غازی ميرزمان خان)، و شيرمحمد خان و عصمت الله خان  (پسران غازی ميرزمان خان) که از قبل با فاميل هايشان در کابل تحت نظارت بودند، دستگير شدند.  پسران و برادرزاده های غازی ميرزمان خان در کنر به بهانۀ ملاقات با حکمران  به چغه سرای مرکز کنر دعوت و در آنجا بعد از دستگيری با تمام افراد خانوادۀ شان به کابل فرستاده شدند.  
درحالی که حکومت پيروزی سردار داؤد خان را هم در چوکی و هم در کابل جشن ميگرفت، يکبار ديگر پاليسی دوگانۀ حيله  و زور خود را به کار انداخت . بدين معنی که از يکطرف از فريب و نيرنگ کار گرفته رهبران مخالف به شمول ميرسلام خان صافی را به ميانجيگری و شفاعت پاچاگل با حکومت به مذاکره دعوت نموده به جلال آباد برده توقيف نمودند، و از طرف ديگر تلاش نمود تا رهبرانی را که در قريۀ چلس ديوگل برای جرگه گردآمده بودند، با ارسال يک لوای عسکری قوای مرکز تحت قوماندۀ فرقه مشر سيد صالح خان به  سختی کوبيده و از بين ببرد. 
(ادامه دارد)


 

اخبار روز

12 قوس 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها