( اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه میابد یا نه اصلاً سراغ تکنالوژی کارخانه و ابزاری که استفاده میکند نروید؛ اینها را به راحتی میتوان خرید یا دزدید یا کاپی کرد.
برای دیدن توسعه بروید:
در کودکستانها و مکاتب ببینید آنجا چگونه اطفال را آموزش میدهند مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند بلکه ببینید چگونه آموزش میدهند.
اگر کودکان شما را پرسشگر، خلاق، صبور، دارای روحیه گفتگو، تعامل و دارای روحیه مشارکت و کار تیمی بار آورند، آنها انسانها و شخصیت هایی خواهند شد که میتوانند توسعه ایجاد کنند.
داگلاس نورث، برنده نوبل اقتصاد )در این جستار به موضوع بسیار مهم در اندیشه جناب مارکس یعنی زیربنا و روبنا پرداخته میشود۰درحقیفت مسئلهٔ زیربنا و روبنا به عنوان مهمترین عنصر جامعه شناسی مارکسیستی مناقشه انگیزترین مبحث در این زمینه بوده و مورد تعبیر و تفسیرهای گوناگون قرار گرفته است۰مسئلهٔ مهم در این است که آیا زیربنا که ظاهرأ متشکل از نیروها و روابط تولید است؛ تنها عبارت از ساخت اقتصادی است و یا اینکه برخی از آنچه که معمولن روبنا به شمار می آید را نیز در بر می گیرد۰به عبارت دیگر؛ آیا زیربنا گسترده تر از ساخت اقتصادی است؟ مسئلهٔ مهم دیگر این است که آیا تنها در وجه تولید سرمایه داری با توجه به ماهیت اقتصادی آن « یعنی ماهیت غیر سیاسی روابط استثمار » زیربنا؛ اقتصادی است در حالی که در صورت بندی های اجتماعی ماقبل سرمایه داری و مابعد سرمایه داری عناصری از آنچه در نظام سرمایه داری روبنایی است« مثل سیاست و مذهب و ساخت خویشاوندی» ممکن است کار ویژه های زیربنایی داشته و حافظ روابط تولید باشند۰روی هم رفته در تفسیر تمثیل زیربنا— روبنا سه تعبیر عرضه شده است که خود ریشه در تمثیل های گوناگونی دارد که مارکس در مورد روابط زیربنا و روبنا به کار گرفته است۰این سه تعبیر را اندیشمندان چنین بیان می دارند:« یکم — تعبیر تعیین کنندگی یکجانبه — دوم — تمثیل دیالکتیکی یا تعیین کنندگی دوجانبه و تعامل زیربنا و روبنا ؛ و سوم تعیین کنندگی همه جانبه۰» مارکس خود در دیباچه ای بر نقد اقتصاد سیاسی استدلال کرد که :« انسانها در فرایند تولید اجتماعی زیست خود ضرورتأ در درون روابطی وارد می شوند که اجتناب ناپذیر و مستقل از ارادهٔ آنهاست۰این روابط تولیدی متناسب با مرحلهٔ خاصی از فرایند توسعهٔ نیروهای تولید مادی است ۰مجموعهٔ این روابط؛ ساخت اقتصادی جامعه یعنی بنیاد واقعی را تشکیل می دهند و بر اساس آنها؛ که اساس واقعی هستند) روبناهای حقوقی و سیاسی پیدا می شوند و اشکال خاصی از آگاهی اجتماعی با آنها تطابق می یابد۰» به نظر می رسد که تمثیل زیربنا و روبنا در اندیشهٔ مارکس به عنوان الگوی تبیین روابط اجزای جامعه عنوان شده است۰به عبارت دیگر زیربنا و روبنا به نحوی قطعی و همیشگی در ساحتهای واقعی جامعه استقرار ندارند۰به علاوه مارکس از مفاهیم دیگری در توضیح رابطهٔ روبنا و زیربنا بهره می گیرد که از آن جمله می توان از مفهوم رویش ؛ انعکاس ؛ تطابق ؛ تعامل؛ رابطهٔ انداموار و رابطهٔ استلزام نام برد۰مثلن مارکس از تطابق « نه تعیین کنندگی» میان اشکال آگاهی و ساخت اقتصادی سخن می گوید و یا استدلال می کند که از درون هر وجه تولید مادی ساخت اجتماعی می روید۰در بسیاری موارد مارکس سازمان اجتماعی را زیربنای دولت و ایدئولوژی و حقوق معرفی می کند۰همچنین مارکس در اثر یاد شده اغلب از سه سطح صورت بندی اجتماعی سخن می گوید: یکی نیروهای تولیدی ؛ دوم روابط تولیدی و سوم سازمان اجتماعی ۰میان نیروهای تولید و روابط تولید از یکسو و روابط تولیدی سازمان اجتماعی — سیاسی از سوی دیگر نوعی رابطهٔ تعیین کنندگی مفروض است۰تغییر در روابط تولید دیر یا زود به تغییر در کل روبنا می انجامد۰بدین سان روابط تولیدی نسبت به دولت و ایدئولوژی از لحاظ علمی اولویت دارد۰روابط زیربنایی یا تعیین کنندهٔ دولت همان روابط تولیدی اند که طبعأ به وسیلهٔ دولت ایجاد نمی شوند ؛ بلکه قدرت دولتی خود محصول آنهاست۰مارکس در دیگر آثار خود کرارأ از روابط دو جانبه و چند جانبه میان نیروهای تولیدی ؛روابط تولیدی و روبناهای سیاسی — ایدئولوژیک سخن گفته است۰با این حال در این اشارات روابط میان زیربنا و روبنا به عنوان رابطهٔ تعامل عنوان می شود یعنی اینکه روبنا بر زیربنا عمل می کند؛ لیکن آن را تعیین نمی کند۰تعیین کنندگی یعنی ویژگی زیربنا را باید از عمل و تعامل تمیز داد۰روابط تولیدی همچون پایه های بنایی است که بر روی آن روبنا قرار می گیرد۰مارکس در برخی دیگر از آثار خود برای تبیین تعیین کنندگی روابط تولیدی به عنوان زیربنا نسبت به روبنا از تمثیل رویش بهره گرفته و بر آن است که دولت و ایدئولوژی همچون گیاهی ریشه در زمین قدرت بندی اجتماعی دارند۰همچنین مارکس از تمثیل بازتاب و انعکاس بهره می گیرد و شرایط سیاسی را بازتاب جامعهٔ مدنی به شمار می آورد۰در تمثیل های دیگر مارکس می کوشد به نحوی هم تعیین کنندگی زیربنا نسبت به روبنا و هم تعامل میان آن دو را نشان دهد۰طبعأ دولت روی روابط تولید به نحو مؤثری عمل می کند؛ اما به هر حال روابط تولیدی تعیین کنندهٔ ماهیت دولت هستند۰در بر داشت یک جانبه یا اکونومیستی و تقلیل گرا ؛ اقتصاد ؛ دولت و ایدئولوژی به عنوان عناصری مجزا و دارای روابط بیرونی با یکدیگر در نظر گرفته می شوند۰در این برداشت اقتصاد یا روابط تولیدی عنصر محرک کل صورت بندی اجتماعی است و تغییر آن تغییرات مشابهی در روبنا ایجاد می کند۰در مقابل روبنا هیچ گونه تأثیر تعیین کننده ای نسبت به زیربنا ندارد۰در بر داشت دیالکتیکی از زیربنا و روبنا در واقع نخستین بار به طور صریح به وسیلهٔ انگلس مطرح شد۰در این تعبیر نیز زیربنا و روبنا مجزا و دارای روابط بیرونی نسبت به یکدیگر تلقی می شوند؛ با این تفاوت که روبنا دارای نقش تاریخی فعال و مهمی است هر چند در آخرین تحلیل زیربنای اقتصادی تعیین کننده است۰انگلس بر داشت یک جانبه و « تقلیل گرایانه» را تعبیر نادرستی از اندیشهٔ مارکس می دانست۰به نظر انگلس به این تحلیل که ایدئولوژی از نظر تاریخی به طور مستقل تکوین نیافته نمی توان نقش و تأثیر آن را نادیده گرفت۰میان اقتصاد و روبنا رابطه ای دیالکتیکی وجود دارد۰روبنا بر زیر بنا تأثیر عملی می گذارد؛ هر چند زبربنا محرک اصلی تاریخ است۰همچنین به نظر انگلس سیاست و دولت صرفأ بازتاب انفعالی زیربنای اقتصادی نیست بلکه اشکال سیاسی و حقوقی بر روی مبارزات تاریخی تأثیر می گذارند۰جزئیات سیاسی و ایدئولوژیک روبنا را نمی توان به وسیلهٔ زیربنای اقتصادی توضیح داد۰به نظر انگلس؛خود مارکس نیز در تحلیل های تاریخی خود تمثیل زیربنا و روبنا را به صورتی دیالکتیکی به کار برده بود۰در برخی موارد مثل روسیه و پروس مارکس به تصریح بر نقش اجتماعی و فعال دولت تأکید گذاشته بود۰با این حال به نظر انگلس رابطهٔ متقابل دیالکتیکی میان زیربنا و روبنا رابطهٔ متوازنی نیست بلکه مجموعأ زیربنا نیرومند تر و مؤثر تر است۰شناسایی تأثیر عملی ساخت های سیاسی و ایدئولوژیک به معنی انکار این اصل سیاسی نیست که نهادهای روبنایی به هر حال در زیربنا ریشه دارند۰در هر حال فرض بر ابن است که روبنا نقش فعال دارد و با این حال زیربنا از نظر تعیین کنندگی دارای اولویت است۰در واقع در نگرش انداموار فرض بر این است که زبربنا و روبنا ساخت های جداگانه نیستند بلکه باهم روابط درونی دارند۰بنابر این مثلن حقوق بازتاب نظام اقتصادی نیست بلکه جزیی از آن نظام است و به آن صورت می بخشد۰سیاست و ساخت سیاسی هم در مواردی روبنایی و در موارد دیگر جزء زیربناست۰ مارکس در برخی موارد به جای تمثیل زیربنا و روبنا از تمثیل « ارگانیسم» بهره گرفته است۰البته اغلب منظور مارکس از این کاربرد تنها بیان این مطلب است که جامعه نیز مانند هر ارگانیسم دیگری دستخوش دگرگونی است۰به طور کلی تبعات نظری تمثیل ارگانیکی به مفهوم زیربنا و روبنا آسیب می رساند۰زیرا در صورتی که بدون توسل به « روبنا» نتوانیم « زیربنا» را مشخص کنیم؛ طبعأ هر گونه ادعایی در خصوص اصل تمیز اجزایی جامعه بر حسب تعیین کنندگی بی معنی خواهد شد و هیچ دلیلی برای اولویت ساخت اقتصادی در درون کل اندامگونه وجود نخواهد داشت۰در نتیجه ممکن است به شیوهٔ برخی منتقدین استدلال شود که اخلاق و حقوق و اشکال آگاهی محصول روابط تولیدی نیستند بلکه خود جزیی از اجزای تشکیل دهندهٔ آن به شمار می روند۰در نتیجه اصلن نمی توان زیربنا را به طور مستقل از عناصر روبنایی تصور کرد۰در واقع در واکنش به چنین ایراداتی بوده است که برخی از مارکسیست های معتقد به اصالت ساختار مانند آقای « لویی آلتوسر» تمثیل کل انداموار را بر تمثیل زیربنا و روبنا ترجیح دادند۰طبق نظر آقای آلتوسر ؛ میان سطوح اقتصادی ؛ سیاسی و ایدئولوژیک هیچ گونه رابطهٔ تعیین کنندگی وجود ندارد۰زیرا هر یک از سطوح دارای تعارضات داخلی و تاریخ تکامل و تحول خاص خویش است و این تعارضات در هر سطح را نمی توان به تضاد مرکزی واحدی تقلیل داد۰در نتیجه هر موقعیت تاریخی خاص به وسیلهٔ مجموعهٔ تأثیرات از هر سطوح کلیت تعیین می شود۰بنابر این سیاست و حکومت صرفأ بازتاب زیربنای اقتصادی نیستند؛زیرا خود بدان صورت می بخشند۰با این همه از دیدگاه آلتوسر گرچه هر سطحی کل انداموار استقلال نسبی دارد لیکن سطح اقتصادی سطحی است که در آخرین تحلیل شیوهٔ سازمانیابی و درهم تنیدگی کل سطوح در درون ساختار کلی را تعیین می کند۰تعیین کنندگی سطح اقتصادی در دو شکل ظاهر می شود۰یکی اینکه سطح اقتصادی تعیین می کند که کدامیک از سطوح یا دقایق سه گانه عینیت خارجی پیدا کند۰مثلن در جوامع بی طبقهٔ اولیه روابط تولیدی خاص مستقر در آنها ضرورتی برای وجود سطح سیاسی یا دولت ایجاد نمی کرد۰دوم اینکه سطح اقتصادی تعیین می کند که کدام یک از سطوح سه گانه در درون کل ساخت مسلط خواهد بود۰بنابر این باید میان مفاهیم سلطه و تعیین کنندگی تمیز داد۰مارکس نیز خود در کتاب سرمایه گفته بود که در قرون وسطا مذهب و در جهان باستان سیاست عنصر مسلط بود؛ لیکن در هر مورد به هر حال وجه تولید یا روابط تولیدی دلیل تسلط مذهب یا سیاست را توضیح می دهد۰در قرون وسطا سیاست نیز عنصر مسلطی « زیربنایی» در فرماسیون اجتماعی بود؛ زیرا باز تولید سلطه در روابط طبقاتی را تضمین می کرد؛ اما به هر حال روابط تولید فئودالی تعیین می نمود که عنصر سیاسی می باید عنصر مسلط در فرایند استثمار باشد۰در مقابل در اقتصاد سرمایه داری به واسطهٔ استثمار ارزش اضافی از طرق اقتصادی ؛عنصر اقتصادی هم عنصر تعیین کننده و هم عنصر مسلط است۰مشکل مشترک همهٔ تعابیر مختلف و پیچیده ای که از رابطه زیربنا و روبنا در اندیشهٔ مارکس عرضه شده در این است که بر خلاف تحلیل های تاریخی خود مارکس؛مفهوم عمل یا پراکسیس نیروهای اجتماعی به سود مفهوم ساخت کنار گذاشته می شود و به جای آنکه از نقش نیروهای اجتماعی بر ساختها سخن برود از دیدگاه تأثیر تعیین کنندگی یک ساخت بر ساخت دیگر به رابطهٔ زیربنا و روبنا نگریسته می شود۰به عبارت دیگر هم عمل تاریخی و هم حاصل عملی تاریخی «ساخت» قلمداد می شود۰از نظر مارکس چنانکه پیشتر گفته شدکار یا پراکسیس نیروهای اجتماعی سازنده و تعیین کنندهٔ کل اشکال و نهادها و سخت های اجتماعی است۰ساخت ها تنها عینیت یافتنی یا تجسم عمل نیروهای اجتماعی هستند۰عامل حرکت در تاریخ در کل روابط و اشکال تولیدی و اجتماعی ؛عمل نیروهای جامعه یا طبقات است۰صورت بندی های اجتماعی به طور کلی محصول عمل نیروهای اجتماعی هستند۰مارکس نیز خود جامعهٔ مدنی « مجموعهٔ نیروهای اجتماعی » را زیربنای اشکال سیاسی و حقوقی می دانست ۰مارکس می گوید:« روابط حقوقی و نیز اشکال دولت را نه می توان به خودی خود فهمید و نه می توان آنها را به موجب ترقی ذهنی بشر توضیح داد؛بلکه آنها در شرایط مادی حیات ریشه دارند که هگل این شرایط را به شیوهٔ نویسندگان انگلیسی و فرانسوی قرن هجدهم تحت عنوان جامعهٔ مدنی خلاصه کرده است۰» و همچنین مارکس در کتاب فقر فلسفه می نویسد:« در هر جامعهٔ مدنی خاصی شرایط سیاسی خاصی بر قرار است که صرفأ بازتاب رسمی جامعهٔ مدنی است۰» بنابر این حوزهٔ به عنوان حوزهٔ روبنایی را باید بر حسب عمل نیروهای اجتماعی شناخت ۰بحث از رابطهٔ ساخت های زیربنایی و روبنایی با یکدیگر چه در شکل رابطهٔ تعیین کنندگی یک جانبه؛ دو جانبه و یا چند جانبه ؛ با روح تحلیل های تاریخی مارکس مناسبتی ندارد۰منظور مارکس از زیربنا چیزی جز عمل نیرهای اجتماعی نیست و از این نقطه نظر بحث از روابط میان قدرت سیاسی و نیروهای اجتماعی به عنوان الگوی مارکس در جامعه شناسی سیاسی کفایت می کند۰حوزه اصلی جامعه شناسی سیاسی که در حقیقت محل تجلی کل روابط زیربنا و روبنا به شمار می رود؛ رابطهٔ میان طبقات اجتماعی و دولت است۰( پول وفاداری را به بی وفایی، عشق را به نفرت، نفرت را به عشق، فضیلت را به شرارت، شرارت را به فضیلت، خدمتکار را به ارباب، ارباب را به خدمتکار، حماقت را به هوش و هوش را به حماقت تبدیل میکند.
کارل_مارکس )