قيام سال ۱۳۲۴ صافی های  کُنر  عليه رژيم خاندانی نادرشاه (۷) (از لابلای اسناد آرشيف انگلستان)

در يک سند آرشيف انگلستان ميخوانيم که «صافی های ولايت مشرقی از مقاومت سازمان يافته دست برداشته و سخت ميکوشند با حکومت به تفاهم برسند. اما آنها هنوز هم مايل به قبولی خدمت عسکری جبری به اساس احصائيۀ نفوس  نبودند.

محمد داؤد خان با درک موقف قوی اش [حمايت هاشم خان صدراعظم] تا حال حاضر به عقب نشينی از خواستش،  که کماکان عمده ترين نکتۀ اين معضله است، نميباشد. ميرسلام خان، يکی از متمردين عمدۀ صافی ها به قيد ضمانت حاضر شده به جلال آباد بيايد، در حالی که محمد داؤد خان از پايتخت بازديد نموده  تا دوام برخورد شديد [با صافی ها] را توصيه کند». (اسناد آرشيف انگلستان، گزارش استخباراتی شماره ۳۰، مؤرخ ۲۸ جولای ۱۹۴۵ انگليس ها)
همين گزارش علاوه ميکند که «راپور های متعدد هفته های اخير راجع به خرابی صحت صدراعظم [هاشم خان] موجب نگرانی دوامدار بوده و ظرفيت کاری او رو به کاهش است» .  راپور می افزايد که «اثبات اين موضوع ارائۀ اخباريست که او با تقاضای  برادرزاده اش محمد نعيم خان، معاون صدارت، که ميخواهد به عوض عبدالحسين خان،  که به کابل برگشته است، بحيث سفير افغانستان در واشنگتن تعين شود، بدليلی که به کمک او در کابل از هر وقت ديگر نياز بيشتر است، مخالفت ميکند.  نشانۀ ديگر آغاز اين اتکای بيشتر بر نسل جوان يحيی خيل مؤظف ساختن فرقه مشر سردار محمد داؤد خان، برادر بزرگ نعيم خان، برای خاتمه دادن به ناآرامی های ولايت مشرقی ميباشد، نوع ماموريتی که در سابق معمولاَ به وزير حربيه سپرده ميشد. ثبات آيندۀ رژيم [حاکميت خاندان حاکم] تااندازۀ زيادی به قابليت اين دو برادر و پادشاه، پسر کاکای شان، مربوط است . در کابل حالا علا قمندی دانستن عکس العمل بمقابل ازدياد مسئوليت اين دو نفر زياد شدده است».  (همانجا) 
شکست فاحش لوای سيد صالح خان در درۀ ديوه گل 
در حاليکه حکومت پيروزی های اوليۀ داؤد خان قوماندان عمومی جنگ عليه صافی های کنر را در ولسوالی چوکی و کابل جشن ميگرفت  و قطعات نظامی در ولسوالی چوکی رسم گذشت داشتند،  خبر باور نکردنی تلفات شديد قوای نظامی حکومت  خاندانی ميرسد. درين جا خلاصۀ جريان اين رويداد را از خاطرات جنرال ميراحمد خان مولائی نقل ميکنيم:
«ساعت  ۲۲:۳۰: بالای ميز نان بوديم ، نفر آمد که قوماندان صاحب لوا از سورگل [نورگل- ز] حرف ميزند. با رئيس ارکان به اتاق دفتر خود رفتم با قوماندان صاحب  [محمدعارف خان -ز] حرف زدم…امروز قطعات به چوکی رسم گذشت داشتند. در حين رسم گذشت اطلاع گرفتند که به داخل دره ديوه گل جمع آوری شده و هيئت های احصائيه را جواب دادند و ميخواهند بالای چوکی تعرض کنند. فرقه مشر سيد صالح خان در حاليکه ملبس به لباس سفری رسم گذشت مينمايند به دو کندک امر تعرض ميدهد. کندک اول به داخل دره الی قلعه ماموند ميرسد و يک کندک هم به سرت های دو طرف پيشرفت ميکند. قريب شام از طرف قوماندان مفرزه امر داده ميشود که کندک رجعت نموده پس بيايند. کندک احمد علی خان که بالای تپه بود منظما پس می آيند، اما کندک نصرالله خان بداخل دره بوده، وقتی که بر ميگردند صافی ها تعقيب ميکنند. چند نفر ضابط و يک تعداد زياد عسکر مقتول و مجروح ميشوند. چهار ميل ماشيندار و يک و نيم صد ميل تفنگ و جبه خانه را تاراج مينمايند». 
باور نکردن داؤد خان  و متهم ساختن فرقه مشر ميراحمد خان به هنگامه جوئی
فرقه مشر مولائی مينويسد«نيم ساعت مخابره وقت گرفت و برای اين که مردم نفهمند واپس بالای ميز نان رفته و سلام محمد عارف خان را برای همه تقديم کرديم ... بعد از نان با رئيس ارکان و عبدالرزاق خان پيلوت به کابل تليفون دادم. سردار صاحب [داؤد خان] به حضور اعليحضرت بود. گفتم يک اطلاع است عبدالرزاق خان به زبان انگليسی عرض ميکند. عبدالرزاق خان موضوع را طوری که معلومات گرفته بود مفصل عرض کرد. بعد سردار صاحب به چوکی با عبدالرؤف خان حرف زد. عبدالرؤف خان اطمينان دادند که بکلی ځيريت است. سردار صاحب به من تليفون داد و گفت فرقه مشر صاحب شما چه مقصد داريد که مسايل را دامن ميزنيد؟ گفتم من راپور از يک قوماندان محل  اعتماد شما گرفته بودم به شما اطلاع دادم. گفت قوماندان هم هنگامه جوی است. ازين هنگامه جويی صرف نظر  کنيد. عرض کردم کسی که هنگامه جويی می کند خاين است. من خاين نيستم. فرمودند آينده از همچه راپور های غير واقعی احتراز کنيد! عرض کردم من از نقطه نظر وظيفه مسئوليت دارم. بعد ازين من به آنها کاری ندارم. راپور های شان را راسا به حضور شما تقديم دارند. اين را گفته تليفون را بدون اينکه از هم خدا حافظی نماييم، گذاشتم. به محمد عارف خان تليفون  دادم گفتم سردار صاحب آزرده شدند زيرا عبدالرؤف خان اطمينان داد که چيزی نيست، به کلی خيريت است. گفتند مسئله مخفی نيست و فورا معلوم ميشود. در اين بين از چوکی گفتند شفر داريم. رئيس ارکان را گفتم شفر بگيريد. دو تخته کاغذ، پشت و رو، پر شد. چون کليد شفر نزد خود سردار صاحب بود گفتم فوری به کابل مخابره کنيد. الی ساعت دو شفر ختم شد». (جلد دوم خاطرات جنرال ميراحمد خان مولايی، ص ۴۸۶)
بازگشت عاجل  داؤد خان به جلال آباد و طلب پوزش از ميراحمد خان 
فرقه مشر ميراحمد خان می افزايد «ساعت دو [شب ] سردار تليفونی بامن حرف زدند. بدون اينکه سلام بدهم ، گفتم چه امر است؟ فرمودند برادر مرا بسيار ببخش! حال جای گفتن نيست . ساعت ۵ بچه می آيم…۸:۵۰ موتر آمد. تا از کوتی پايان شدم سردار صاحب به داخل باغ آمدبه دهن دروازه استقبال کردم. به مجرد ديدن، عذر خواهی کرد. عرض کردم پروا ندارد، ولی کاش راپور عبدالرؤف خان ، يک صاحب منصب تعليم يافته و خاندانی حقيقت ميداشت! شديدا متاثر شد و چند دشنام به همه تعليم يافته ها نثار کرد. در اتاق خود رفتند. من به سالن منتظر نشستم. حينی که بر آمد، فرمودند: بعد از آن چه اقدامات شده؟ گفتم چون وظيفه نداشتم، در مورد تماس نگرفتم، معلومات ندارم. فوری تليفون دادندبا آنها مخابره کردند. بعد به کابل امر دادند که دو لوای ديگر هم آمادۀ حرکت باشند. سه چهار روز به بحث و گفت و شنيد گذشت... ۶ ماه اسد ۱۳۲۴ ساعت ۱۰ عبدالرزاق خان پیلوت ، بعد از کشفیات دره دیوه گل آمده  بيان نمود که کندک  به قلعه ماموند در داخل دره محاصره است.  زيرا حينی که طیاره داخل دره شديکتعداد نفر با پتک‌ها جهت گرفتن آب خارج شدند ولی از طرف صافی‌ها فیر شد یکی دو نفرشان غلطید باقی نفری  به داخل دره فرار کردند. باز هم تلفنی تماس گرفت وپرسيد کندک به قلعه مامون چطور است؟ گفتند ارتباط با کندک قطع است . درینجا بسیار عصبی شده،  عبدالودود خان را خواسته امر داد شخصا قومانده را به دست گرفته، فورا ذريعه  دو کندک تعرض و کندکی که محاصره شده آن را نجات داده با خود به چوکی بیاورد. طبق امر لوامشر دو کندک را گرفته به طرف قلعه ماموند حرکت می‌کند. حينی که به قلعه نزدیک می‌شود قوماندان قوا به غلام حسن خان غندمشر امر می‌دهد که با ظریف خان کندکمشر که کندک او محاصره است، کندک را منظما عقب کشيده بيايند. درين وقت رگ ديوانگی غلام حسن خان غوندمشر وردک به حرکت آمده (ساعت ۷  است)  امر می‌دهد که کندک به پیشرو تعرض کند. هر قدر عبدالوود خان می‌کوشد، غلام حسن خان برنمی‌گردد.  عبدالوود خان با دو کندک از بالای بلندی‌ها رجعت کرده شام می‌شود،  صافی‌ها کندک غلام حسن خان را که اصلاً کندک ظریف خان بود، کوک شکار ميکنند؛ ولی کندک هم با يک تلفات فوق العده به چوکی خود را ميرساند. هر قدر خواستند به چوکی حرف بزنند، ميسر نشد. صرف چوکی همينقدر گفت: خیریت است ! ».   (همانجا، ص ۴۸۸)
تقرر دوباره ميراحمد خان بحيث قوماندان  مفرزه
«۷   اسد ۱۳۲۴: در وقت نان يک شفر رسيد که تلفات کندک را نشان ميداد. سردار صاحب زمين و زمان را دشنام ميداد. حاضر نشد که بالای ميز نان بيايد. کسی بالای ميز نان نرفت. من نزد شان رفتم . ديدم خيلی متاثر است و می گويد: ديروز ابلاغيه بلند و بالا از فتح و آرامی منطقه  داديم، امروز به اين وضع گرفتار شديم! عرض کردم جنگ است اين طور تلفات در محاربات پيش ميشود، نبايد قوماندان  های بزرگ خود را طوری از دست بدهند که نان نخورند و نفری معيتی خود را نيز کم دل بسازند! در اينجا دست شان به زنخ من رسيد، فرمودند: بيا برو، ديگر  چاره نيست. عرض کردم  به خدمت مملکت و تحت امر شما و از شما ميباشم. به امر شما اطاعت دارم، ليک درين فرصت تبديلی قوماندان ها درست نيست. مادون خود را تقويه کنيد، تا وضع خود را جبران کنند و بدنام نشوند.. گفت: من به قد و بالای سيد صالح خان فريب خوردم، خود و مملکت را به تباهی شدن دادم. عرض کردم در محاربات چنين پيش آمد ها زياد است....تا يک درجه اعصابش تسکين شد. صاحب منصبان را نزد خود خواسته از قضيه گفتند».  (جلد دوم خاطرات جنرال ميراحمد خان مولايی، ص ۴۹۲)
ناکامی تلاش های صافی ها برای کنار آمدن با حکومت 
بعد از شکست فاحش لوای تحت قوماندۀ فرقه مشر سيد صالح خان در درۀ ديوگل و عقب نشينی توام با تلفات سنگين قوای نظامی، رهبران صافی ها باز هم نه تنها خواهان مذاکره با حکومت بودند، بلکه تلاش نمودندتا از طريق جرگه با حکومت به تفاهم رسيده و به کشت و خون خاتمه دهند. آنها حتی حاضر بودند، بدون از قبولی مکلفيت اجباری عسکری، تمام شرايط ديگر حکومت را قبول کنند. 
جنرال ميراحمد خان مولائی نيز در رابطه با تلاش های صلح صافی هامينويسد که «۱۳ اسد ۱۳۲۴: از اطرف اشرار اطلاع داده شد که با ما جرگه نمايند. کيفيت به قوماندانی عمومی [سردار داؤد خان] رسانيده شد . اجازه و امر دادندکه من به جرگه نروم، عبدالله خان نايب الحکومه را بفرستم . ليل ۱۳ و ۱۴ منصبداران را خواسته مجلس کرديم و فيصله شد به معيت نايب الحکومه يکنفر کندکمشر، دو نفر توليمشر و يکنفر هم عبدالله خان بلوکمشر، برادر ملک خان [عبدالرحيمزی مدير لوازم، بعدا وزير و زندانی] به تغير لباس بروند. شکل جرگه اين بود که سی نفر از طرف اشرار و سی نفر از طرف ما به قريۀ چوکی جمع  شوند. برای فردا ترتيبات لازم گرفته شد... به روز مذکور پنج نفر صاحب منصب و بيست و پنج نفر افراد غير مسلح  به تغير لباس، با نايب الحکومه فرستاده شد. نفری اشرار نيز غير مسلح به قريۀ چوکی آمدند. الی ساعت ۱۶ جرگه دوام کرد. بعد نفری واپس آمدند».  (جلد دوم خاطرات جنرال ميراحمد خان مولايی، ص ۴۹۲)
جنرال مولايی راجع به خواست های صافی ها مينويسد که «...گفته بودند: از ما نفوس و نفر قومی گرفته نشود، غلۀ خريداری گرفته نشود، از نفری قومی ما که در کابل است، چهار نفر وزير مقرر شود، اسلحه و اموال حکومت را که گرفته ايم پس ميدهيم». 
قابل يادآوريست که مردم کنر يکی ازين خواست را بشکل ديگری يادآور ميشوند. آنهاميگويند که خواست  صافی ها اين بود که به شمول ملک الله خان، چهار نفر از سران شان که در کابل زندانی هستند، آزاد شوند.
جنرال ميراحمد خان می افزايد«نايب الحکومه گفته بوداين خواهشات شما از اختيارات ما خارج است، گرچه غير ممکن است، با آن هم به مرکز مخابره ميکنيم. از جرگۀ اشرار به قوماندانی عمومی خبر داده شد. [چون خواسته های آنها قبول نشد] عکس العمل جرگه را انتظار می کشيديم. به قطعات امر داده شد که عموماَ بصورت آماده باش باشند». (جلد دوم خاطرات جنرال ميراحمد خان مولايی، ، ص ۴۹۳.)
به اساس راپور انگليس ها سردار داؤد خان تقاضای يک جرگۀ ديگر صافی هادر شيوه را هم رد نموده و به همان خواسته های اولی اش پافشاری مينمود. وی ونائب الحکومۀ سمت مشرقی از جرگه خواسته بود تا موارد آتی را بدون قيد و شرط قبول کنند:   
1.    مکلفيت اجباری عسکری بايدقبول شود.
2.    تمام صافی های مخالف  و ژاندارمری [قوای امنيتی] فراری بايد تسليم و اسلحۀ را که به غنيمت گرفته اند، باخود بياورند.
3.    تمام پايه های تليفون ، سرک ها و پل هائیکه خساره ديده اند، بايدتوسط صافی ها با کار اجباری [بدون مزد] ترميم شوند.
4.    متقابلاَ حکومت زندانيان [گروگانان] صافی را آزاد ساخته و يک قسمتی از قوای مرکز کابل، نه تمام آن عقب نشينی خواهد کرد.
تا اعلام صلح دستگيری افراد مشتبه و تخريب خانه های مخالفين ادامه خواهد داشت». ( اسناد آرشيف انگلستان،  گزارش  شماره ۳۰، مؤرخ ۲۸ جولای ۱۹۴۵ ).
5.        
تقرر پاچا گل بحيث اختيار دار و تقريباَ رئيس تنظيميه 
جنرال ميراحمد خان در خاطرات شان از رسيدن يادداشت تاريخی هشت اسد به خط سردار داؤد خان يادآور شده مينويسد که «امر داد که در امور با پاچاگل خان مشوره کنم. تقريباَ مشوره داد[ن] و امر او نافذ است .
متن يادداشت قلمی سردار داؤد خان راجع به تقرر پاچاگل 
ع  ش  فرقه مشر صاحب !
تماماَ کيفيت و احوالات را جناب پاچاگل جان مفصلاَ بيان نمود و از تمام واقعات استحضاری حاصل گرديد. چيزيکه قابل گفتن بود و نظريۀ قطعی ميباشد، مفصلاَ به جناب پاچا گل جان فهماندم . بنابرآن در آئنده تمام اجراآت آئندۀخود به انتهای دورانديشی، صبر حوصله و تحمل بايدکار بگيريد. از جملۀ پنجاه هزار افغانی که با خود برده ايد، لطفاَ بيست هزار آنرا به تحويل شخص ش عبدالملک خان رئيس تفتيش قوای مرکز بنمائيد تا برای مصارفی که به او امر داده شده است مصرف نمايد و حسابات آنرا رأساَ برای خودم بفرستد. 
از کارات و اجراآت عبدالرزاق پاچا [معروف به شال پاچا، برادر سيد شمس الدين خان مجروح  که بعد ها به وزارت عدليه و معاونيت صدارت رسيد] بايد از طرف من تشکر نمائيد و هميشه راساَ خود شما با او در تماس باشيد. بعضی نظرياتيکه ميگويند و يا می نويسند، بدون اينکه خود شان حس کند، بايد در اطراف آن همرای پاچا گل هم طور خصوصی مشوره نمائيد.
راجع به برادر ماموند و ديگر محبوسينيکه همرای مير  آغا جان آورده شده، چون تماماَ به اعتبار شخص پاچاگل ميباشد، بنابرآن راجع به آن برای اينکه  نبايد درين وقت اعتماد پاچاگل صاحب هم از حکومت خلاص [شود]بايد به مشوره و نظريۀ ايشان اجرا نمائيد. يعنی اگر به اعتبار او رهائی مير آغا جان  و ديگر محبوسينی که همراه او آورده شده از طرف پاچاگل تقاضا شود، بايد به اعتبار و اينکه بالای حکومت بدگمان نشود، رها گردند.
راجع به وضعيت و سکونت قطعات با پاچاگل مشوره نمودم و درين موضوع برايش فهماندم. کوشش نمائيد تا آهسته آهسته بدون اينکه کسی حس کرده بتواند، همان ترتيب گرفته شود هم در نورگل و در چوکی.
باقی کاميابی و مؤفقيت دارين شما را از خداوند بزرگ تمنا دارم . (محل امضا سردار داؤد خان)  
فرقه مشر ميراحمد خان بعد از ناکامی و شکست سردار داؤد خان بمقابل صافی ها که  بعداَ ذکر خواهد شد، در جمع بندی از عوامل شکست حکومت به مقابل قيام صافی ها از غرور و خود راضی بودن و بی خبری مقامات ياد آوری نموده و راجع به نقش منفی اين اقدام سردار داؤد خان مينويسد که «وقتی که سردار محمد داؤد خان مجبور شد که مرا دفعه دوم به قوماندانی مفرزه تعين کند و سيد صالح خان را پس بخواهد و همان روز پاچا گل خان را به حيث اختيار دار و تقريبا رئيس تنظيمه مقرر نمود، مصرف پول را به تحت نظر ملک خان قرار دادند. باز هم دست و بازوی مرا نسته کرده بود، اما تحمل من بود که به فضل خداوند رياست تنظيمه پاچاگل خان  خود به خود از بين رفت و ملک خان هم به اطاعت مجبور شد.  بايد بگويم که سردار محمد داؤد خان فکر نکردند که يک نفر مرموز مانند پاچاگل خان که نزد من از يک مخبر انگليس بيشتر موقف نداشت، تمام اسرار قوا و حرکات خود را به او بسپارد و ملک خان هم به امر او پول برای نفر سرحدی بدهد».  (جلد دوم خاطرات جنرال ميراحمد خان مولايی، ص ۵۷۱) 
(ادامه دارد)

اخبار روز

02 جدی 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها