(پيوسته به گذشته)
پافشاری سردار داؤد خان، خرابی مجدد اوضاع و شدت جنگ با ناکامی تلاش های رهبران صافی برای کنار آمدن با حکومت ، اوضاع کُنر يکبار ديگر رو به خرابی رفته و جنگ شدت بيشتر گرفت . فرقه مشر ميراحمد خان در خاطرات خود از دو حمله ناگهانی شب های ۱۶/ ۱۷ و ۲۳ اسد ۱۳۲۴ ياد آور شده بدون ذکر تلفات
نظاميان، تلفات صافی ها را در حمله اول ( ۶۰) نفر کشته و ۲۱۶ نفر مجروح ، و در حمله دوم (۹۰) نود نفر کشته و يکصد و چند نفر زخمی ذکر نموده است . (خاطرات جنرال ميراحمد خان مولايی، جلد دوم، صفحات ۴۹۳، ۴۹۹ و ۵۰۰).
وی علاوه ميکند که «بعد از آن مخالفين مؤقتاَ دست از حملۀ دسته جمعی کشيدند، تنها بصورت داره [حملات چريکی] بالای قطعات بالای تپه و گاه گاهی در شب و يا روز بالای قطعات قرار گاه آتش می کردند. چنانچه يک روز سه نفر مريض در شفاخانه به اثر اثابت مرمی مجروح شدند. در همين روز يک خبر دلخراش از کُنر خاص گفته شد. يک موتر از جلال آباد می آمد. در حدود گټو قلعه [قلعۀ سنگی] بالايش فير شد و موتر مذکور از طرف اشرار به تاراج رسيد. چند نفر مقتول و مجروح شدند و چند نفر اسير گرديدند...به اثر اين فير ها محمد انور خان کندک مشر هوائی و محمد عظيم خان بلوکمشر شهيد شدند».
در اسناد آرشيف انگلستان در رابطه با اين خرابی مجدد اوضاع و شدت جنگ آمده است که «اوضاع ولايت مشرقی از ديدگاه حکومت افغانستان رو به وخامت گذاشته است . آرامش خصومت، که در آغاز ماه رمضان بوجود آمده بود، در ماه اگست هنگامی شکسته شد که صافی های تحت قيادت سليم خان درۀ ديوه گل بر پوسته های اطراف چغه سرای حمله ور شده و ضربات مرگباری را بر اردوی افغان وارد کردند. از آن به بعد دسته های نيرومند [مخالفين] در اطراف چغه سرای و پوسته های سرکانی و کُنر [خاص] در شرق دريای کُنر در حال حرکت ميباشند. پيروزی های مکرر محلی جنگجويان مخالف، بر اذهان اقوام مجاور نيز تاثير منفی گذاشته و چند صد نفر مهمند، عمدتاَ از شاخه های عيسی خيل و خوگاخيل قبيلۀ بيزی در شرق دريای کُنر به اميد بدست آوردن غنيمت جنگی به مخالفين پيوستند. در حاليکه عقيده بر آن است که رهبران ماموند و چهارمنگی، بعد از عيد (نهم سپتمبر) به فکر مداخلۀ آشکار به نفع صافی ها ميباشند. بنا بر گزارش ها تاحال هيچ کسی از معاش خوران انگليس درين ناآرامی ها شرکت نکرده اند». ( گزارش شماره ۳۴ استخبارات انگليس، مؤرخ ۲۵ ماه اگست سال ۱۹۴۵.)
استفاده از زور، زر و زاری رژيم خاندانی نادرشاه
به اساس گزارش سفارت انگلستان ازکابل «رضايت بخش ترين خصوصيت وضعيت فعلی برای حکومت برخورد شينواری ها و خوگيانی ها ميباشد. آنها تا هنوز به حکومت وفادار مانده و اينکه آنها يله جاری ها يا لشکر های قومی را برای حمايت از سپاهيانی که عليه صافی ها ميجنگند، فرستاده اند. جنگ های بيشتر غير قابل اجتناب بنظر ميرسد، و اگر اين هيجان عمومی با شکست های تازه برجسته شود، بعد از عيد، يک خطر بسيار بزرگ کمک مهمند ها، ماموندها و چهارمنگی ها به مخالفين وجود دارد». (همانجا)
البته با شدت گرفتن جنگ، خاندان حاکم يکبار ديگر به فکر راه های ديگر شکستاندن مقاومت صافی ها افتاده و باز هم نسخۀ خاندانی سه (ز) يعنی زر، زاری و زور خود را مورد استفاده قرار دادند . درين رابطه به چند نمونۀ از اسناد استخبارات انگليس توجه کنيد :
اسناد آرشيف انگلستان از تجمع بيشتر قوای عسکری رژيم اطلاع ميدهد که «فرقه مشر محمد داؤد خان حالا چهار لوای قوای مرکز را که تعداد شان به يازده هزار (۱۱۰۰۰) نفر ميرسد[علاوه بر قوای فرقۀ مشرقی] در اختيار دارد. به نظر ميرسد که وی سعی می ورزد برای حمله بر مراکز مقاومت در مناطق صافی ها به تمرکز قوا در چغه سرای بپردازد. وی با وجود آن نميتواند قوای مخالفی را که اکنون در شرق دريای کُنر فعاليت ميکنند، نا ديده بگيرد. در عين حال مورال سپاهيان هزارۀ قوای خودش هم بر پريشانی اش افزوده است ، چون گفته ميشود که اخبار ناآرامی مناطق خود شان، بر آنها تاثير ناگوار داشته است . علت اين ناآرامی جلب مجدد يک تعداد زياد از عساکر ترخيص شده به خدمت دوبارۀ عسکری ميباشد» . (همانجا)
در راپور انگليس ها راجع به علت ناکامی تلاش های محمد داؤد خان آمده است که «محمد داؤد به کابل راپور داده است که «ادارۀ ناقص سپاهيان توسط قوماندانان ارشد سبب شده است تا صافی ها به مؤفقيت های متعدد محلی قادر شوند. او بصورت خاص يک لوامشر به اسم سيد صالح خان را متهم ساخته و واپس به کابل فرستاده است . اعتقاد برين است که او همچنان پاليسی نائب الحکومه [عبدالله خان وردک] را مورد انتقاد جانبی قرار داده است» . (همانجا)
بر علاوه استفاده از پولی که يک مثال آن در مکتوب سردار داؤد خان عنوانی فرقه مشر مير احمد خان قبلا ذکر شد، مثال های ديگر آن نيز در آرشيف انگلستان موجود است. در يکی ازين اسناد ميخوانيم که «محمد داؤد در جلال آباد است و در آنجا يک تعدادی از ملکان خوگيانی و مهمند های کامه را بحضور پذيرفت . گفته ميشود وی پيغامی به سلطان محمد خان [صافی از درۀ پيچ] فرستاده و يک مبلغ هنگفت رشوت را به وی پيشنهاد نموده تا از حمايت سليم خان درۀ ديوه گل دست بردارد». (گزارش شماره ۳۴ استخبارات انگليس، مؤرخ ۲۵ ماه اگست سال ۱۹۴۵)
«شاه به تاريخ هشتم اگست با شيرآغا، نقيب چهارباغ، ملاقات نمود. در جريان اين ملاقات شيرآغا پيشنهاد نمود که سيد عباس و بابا جان [پسران شيخ پاچا] اسلامپور بايد از نظر بندی [تحت نظارت در خانه هايشان] در کابل آزاد شوند. وی گفته است که اين حرکت بر اذهان عامۀ ولايت مشرقی تاثير مثبت خواهد گذاشت» .
«بتاريخ ششم اگست ميا گل جان، ملای تگاب، به هدايت صدراعظم در زندان دهمزنگ با ملک ميرسلام خان ملاقات نمود. اما کوشش هايش نتوانست ميرسلام خان را وادار سازد تا در نامۀ از پيروانش بخواهد تقاضاهای حکومت را قبول کنند». (گزارش شماره ۳۳ استخبارات انگليس، مؤرخ ۱۸ ماه اگست سال ۱۹۴۵)
«فرقه مشر گل احمد خان و کندکمشر جان محمد خان جديدی [نورستانی] بتاريخ ۱۴ اگست کابل را به قصد نورستان ترک گفته و از وزير حربيه هدايت گرفته اند که از فرستادن هر نوع کمک از آن منطقه به صافی ها جلوگيری کنند». (همانجا)
حتی اقدام فرستادن لشکر های قومی خوگيانی، شينواری، مهمند دره و لغمانی برای حمايت از عساکر ، با وجود تلفات سنگين شان، نه تنها نتوانست مقاومت جنگجويان صافی را بشکند، بلکه باعث شد قوم مهمند هم به حمايت از صافی ها برخاسته، مراکز عسکری کُنر خاص را محاصره نموده و شدت جنگ بيشتر شود. حکومت همچنان مجبور شد از مزار شريف و خان آباد قوای عسکری تازه دم فرستاده به تقويت بيشتر قوای نظامی که تلفات سنگينی را متحمل شده بود، بپردازد .
خرابی بيشتر اوضاع بعد از آن راه های حل مسالمت آميز مسئله را از طريق مذاکره و جرگه بسته بود. خصوصاَ بعد از جرگۀ که به زدوخورد انجاميده و در نتيجۀ آن حاکم شيوه کشته شده و پاچا گل، رئيس تنظيميۀ سردار داؤد خان، هم به جرم بدام انداختن سران صافی ها، مخصوصاَميرسلام خان، از طرف صافی ها بازداشت و بعداَ به وساطت جرگه و مساعی سيدان اسلامپور و سران قومی ديگر، آزاد شده بود.
ذکرجريان اين رويداد در اسناد استخبارات انگليس قرار ذيل است :
«اوضاع ولايت مشرقی در جريان هفته، به سببی که فرقه مشر سردار داؤد خان، قوماندان قوای مرکز کابل ، مشورۀ پاچا گل مبنی بر تعديل شرايطی که قبلاَ بر صافی ها گذاشته بود، را قبول نکرد، بطور قابل ملاحظۀ رو به وخامت گذاشته است . انکشافات عمده درين زمينه قرار آتيست :
حاکم شيوه و پاچا گل با جرگۀ از رهبران اعتدال پسند صافی ديوه گل ملاقات نمودند. جرگه مجدداَ بر قبولی تمام تقاضا های حکومت، بغير از مکلفيت اجباری، آمادگی نشان داد، بشرطی که مورد حملات تلافی جويانه قرار نگيرند. حاکم جواب داد که شرايطی که توسط محمد داؤد بتاريخ ۱۸ جولای گذاشته بود، بايد فوراَ قبول شوند و سلطان محمد خان و برادرش عبدالقدوس خان بايد تسليم شوند. [بعد از آن] نزاع خشونت باری آغاز شد. تيراندازی از هردو طرف صورت گرفت و حاکم و چند تن از عساکر محافظ او کشته شدند، و پاچاگل هم توقيف و گروگان گرفته شد. سردستۀ صافی ها درين جنگ سليمۍ از ديوه گل بود». (اسناد آرشيف انگلستان، سند شماره ۳۱ ماه اگست ۱۹۴۵استخبارات انگليس)
همچنان خاندان حاکم کوشيد سردار شامحمودخان وزير حربيه را وادار سازد تا کنترول اوضاع را در دست گرفته و چارۀ بيرون رفت ازين معضله را پيدا کند.
«به اساس راپور های مؤثق هم شاه و هم صدراعظم با اصرار از وزير حربيه خواسته اند تا به جلال آباد رفته و مسئوليت عمليات کُنر را بدست خود بگيرد، چون اوضاع در ده روز گذشته به طور جدی رو به وخامت گذاشته است . گفته ميشود وزير حربيه به آنها يادآور شده که هردوی آنها برای اين کار محمد داؤد جان را انتخاب نموده اند و حالا مسئوليت او [داؤد خان] ميباشد تا آنرا مؤفقانه به انجام برساند. وزير حربيه آشکارا علاوه نموده است که محمد داؤد پاليسی سازش قسمی و پرداخت پول او را، در حاليکه يک روش عاقلانه بود، بار ها مورد انتقاد قرار داده است؛ حالا محمد داؤد بايد نشان بدهد که روش وی کم و زياد مؤفق ميباشد». (سند شماره ۳۵، مؤرخ اول سپتمبر استخبارات انگليس)
بسيج شينواری ها و خوگيانی ها عليه صافی ها
خاندان حاکم برای حفظ سلطۀ خود و منافع انگليس ها در منطقه، در پهلوی استفاده «زر، زور و زاری»، از نسخه های آزموده شدۀ ديگر انگليس مانند نگهداشتن مردم در فقر و جهل و فشار های متعدد هم کار ميگرفت ، که از جمله يکی هم نسخۀ معروف «نفاق بيانداز و حکومت کن» بود. در استفاده از نيروهای قومی عليه صافی ها، سرادر محمد داؤد خان توانست با انداختن اقوام سمت مشرقی به جان هم از يکطرف خود را از شر و خطر مخالفت اقوام شينواری، خوگيانی و مهمند نجات دهد، و از طرف ديگر قوای نظامی در سرکوبی مخالفين صافی از نيروی اين اقوام نيز استفاده کند.
درين رابطه در خاطرات جنرال ميراحمد خان، از نامۀ که او به سردار داؤد خان نوشته است، چنين ميخوانيم که «و راجع به قوای ملی عرض کردم که جناب سردار صاحب به خاطر داشته باشند حينی که به جلال آباد بودم، راپور های شرارت از شينوار و خوگيانی ميرسيد و شما خيلی پريشان بوديد و من به حضور شما عرض کردم که ازين اقوام لشکر ها گرفته به کنر ها بفرستيد، تا اينکه شما مؤفق شديداين خارچنگ ها را از خود جدا کرده به ما حواله داديد. اما شما گمان کرديد که اين ها مانند قوای عسکری اوامر شما و ما را قبول خواهند کرد! يک وضع تصادفی بود که دفعتا صافی ها از اقوام مذکور با اسلحهٔ گرم استقبال نمودند، چندين مرده از هر قوم به ميدان انداختند و احساسات اقوام را به مقابل خود به شورش آوردند ورنه همين لشکر ها همان ها بودند که در روز های اول که وضعيت نازک و پريشان کننده بود، در آنجا به طرفداری صافی سنگ به سينهٔ خود ميزدند». (مولايی، ميراحمد خان، خاطرات و تاريخ، جلد دوم، ص ۵۰۵)
در بارۀ قوای ملی يا لشکر اقوام ديگری که به حمايت از قوای عسکری در جنگ عليه صافی ها فرستاده شده بود، در خاطرات جنرال ميراحمد خان تذکرات زيادی رفته است، مثل اينکه «...شينواری ها بدون اينکه از من بپرسند، يک حمله به قريۀ چوکی نموده يک مقدار زياد غله و حيوانات به دست آورده، نزدم حاضر کردند»… «چند راس گاو که اولجه کرده بودند، چهار راس آن را کبابی به عسکر ها دادند و به قطعات داده شد و در عوض برای لشکر های ملی گوسفند ها خريداری و توزيع شد و از حرکات اشرار به مقابل قوای ملی شينوار و مهمند دره و تلفاتی که قوای ملی رسيده به جلال آباد راپور داده شد، و هم پيشنهاد کردم که قوای ملی اسلحۀ درست ندارند .... اگر قوماندانی قوا لازم بدانند، يک مقدار تفنگ های روسی با جبه خانه کافی بفرستند. زيرا آنها بايد اسلحه داشته باشند». (همانجا)
«امر رسيد که به تعداد شصت موتر به جلال آباد فرستاده شود که اسلحه و جبه خانه فرستاده ميشود. به جواب مذکورنوشتم که فردا موتر ها فرستاده ميشود، مطلع باشيد.از طرف کُنر خاص هم اطلاعات مشوش کننده ميرسدو هم از چغه سرای اطلاع رسيد که مردم درۀ پيچ به سرکردگی [شير محمد خان] پسر ملک عبدالقادر کور باغ بالای چغه سرای حمله کرده بانده های مردم را در بغل کوه سوختانده اما بواسطۀ تعرض يک کندک و آتش شديد توپچی عقب زده شدند. اين راپور نيز به جلال آباد مخابره شد». (همانجا، ص ۵۰۶)
«ساعت ۱۶ قطار با کندک و قوای مهمند دره به خيريت مواصلت کرد. درين قطار برعلاوۀ خوراکه يک هزار ميل تفنگ روسی و جبه خانۀ وافر رسيد. موتر ها جابه جا شد. کندک عبدالشکور خان و تولی های شکاری جا به جا شد. به مصلحت نايب الحکومه، تقسيمات اسلحه را به لشکر های ملی، با سران قوم مذکور مذاکره کرديم . چنين فيصله شد: چهار صد ميل تفنگ برای شينوار، چهارصد ميل برای خوگيانی، دوصد ميل برای مهمند دره داده از خوانين رسيد گرفته و برای هر تفنگ فعلاَ پنجاه دانه کارتوس داده شد...تحت ادارۀ يک هيئت که رئيس آن عبدالملک خان، مدير لوازم، بود تقسيم اسلحه و جبه خانه شروع شد...که يک امر توسط طياره قرار ذيل رسيد:
1. درين وضعيت که اسلحه و جبه خانه و يک مقدار خوراکه برای تان رسيده، بدون معطلی بايد ترتيبات بگيريد.
2. …
3. بايد لشکر ها و قطعات زياد عاطل گذاشته نشود و دست به عمل و عمليات بزنيد و از ترتيبات به من اطلاع دهيد». (همانجا ص ۵۰۹)
وارخطايی خاندان حاکم
به مصداق ضرب المثل پشتو که «د خلکو زور د خدای زور دئ» سردار سرزور اين بار مجبور شد تا خودش تقاضای آتش بس و آشتی نمايد.
و ارخطائی خاندان حاکم را ازين سند آرشيف انگلستان ميتوان بخوبی درک کرد که «باز هم خبر عمده ودلچسپ از ولايت مشرقی آمده، جائيکه بعد از عمليات بی نتيجۀ بيشتر عليه مخالفين، فرقه مشر سردار محمد داؤد جان (مراجعه شود به کی کيست شماره ۲۳۸) ، قوماندان قوای مرکز کابل ، يک پيشنهاد صلح جديد را در سرتاسر کُنر آغاز نموده است . علت عمدۀ اضطراب [حکومت] افغان را ميتوان در وضعيت نظامی يافت . در مناطق صافی واقع در غرب دريای کُنر، قوای حکومتی مواضع خود را حفظ نموده ، ولی در تلاش های شان برای رخنه کردن در دره های بين چغه سرای و شيوه، که مراکز مقاومت ميباشد، ناکام مانده اند. انکشافات مناطق شرق دريای کُنر حتی بيشتر به نفع مخالفين است . يک لشکر عمدتاَ مهمند، به کمک بعضی از صافی های «شونکړۍ» بتاريخ ۲۲ ماه اگست «تپۀ تنر»، پوستۀ سرحدی کُنر خاص، را تصرف نموده و بعد از آن خود کُنر خاص و سرکانی را تهديد ميکند. مقامات افغان عمدتاَ بخاطر حفظ نيرو های مستقر درين مناطق خود در تلاش ترتيب آتش بس ميباشند». (اسناد آرشيف انگلستان،گزارش استخباراتی شماره ۳۵، مؤرخ اول سپتمبر)
سفارت انگليس در کابل هم در يک راپور محرمانه به مرکزش نوشت که « وضعيت درۀ کُنر در هفتۀ گذشته سبب اضطراب روز افزون خاندان شاهی و حکومت شده است . و سرنوشت نيروهای محاصره شدۀ کُنر خاص، که از ۲۳ اگست بدينسو به مقابل حملات مکرر افراد قوم مهمند مقاومت ميکنند، سبب عصبانيت آشکارای آنها [خاندان حاکم] شده است . پلانهای حکومت در مقابله با صافی ها به اثر عکس العمل قبيله های «خوگاخيل» و «عيسی خيل» مهمند های «بيزی» برهم خورده است .
آنها ميترسند که اگر به نيروهائی کُنر خاص که سخت در محاصره قرار دارند، کمک نرسد، آنها اين قلعه را با نيروهای مستقر و اسلحۀ اش از دست داده، و وضعيت نظامی در سرتاسر کُنر سخت رو به زوال خواهد رفت ، و در نتيجه ازبين رفتن آبروی قوای نظامی مهمندها و باجوری ها هم تشويق خواهند شد تا فعالانه از صافی ها حمايت کنند، و آنها را وادار خواهد ساخت تا بر درۀ کُنر يورش ببرند. اين کار بر روحيۀ همکاری موجودۀ شينواری ها و خوگيانی ها به حکومت هم تاثير ناگوار خواهد داشت» . (آرشيف انگلستان، مکتوب محرمانه سفارت بريتانيا از کابل، مؤرخ (۸) هشتم سپتمبر ۱۹۴۵)
(ادامه دارد)