( از كسى كه كتابهاى زيادى مى خواند نبايد ترسـيد. از كسـى بـايد ترسـيد كه تنها «يك» «كتاب» دارد و آنرا«مقدس» مى پندارد اما هرگز آن را نخوانده است !نيچه ) در مانیفست حزب کمونیست مسائل و مفاهیم و مطالب زیادی مطرح شده و مورد بحث قرار می گیرند؛
مانیفست حزب کمونیست اساس و بنیاد دیدگاه مارکسیستی را به روشنی و بدون اما و اگر ابراز و بیان می دارد؛ من در یکی از جستارهای پیشین مفصل بدان پرداخته ام و چگونگی شکل گیری و ایجاد آن را آورده ام ؛ بنابر این لزومی نمی بینم دوباره همان مطالب را تکرار نمایم؛ اما در این این جستار فقط به یک اصل مانیفست پرداخته میشود و آن اصل این است « بر چیدن حق وراثت » در این جستار خواهیم دید که آیا خود بنیاد گذاران این مانیفست بدان پایبند بوده اند و یا واعظان غیر متعظ بودند۰جملهٔ که از مانیفست نقل قول شد به صراحت از برچیدن حق وراثت سخن می گوید۰حالا می خواهم نشان دهم که آیا جناب مارکس و جناب انگلس این اصل را که برخاسته از ذهن خودشان می باشند را واقعن در زندگی شان رعایت نموده یا خلاف آن عمل کرده اند۰ در گام نخست به مارکس پرداخته می شود و بعد به انگلس می پردازم۰روز سی ام ماه نوامبر تلگرافی به دست مارکس رسید که خبر میداد مادرش در همان روز فوت کرده است و اتفاقأ در آن روز خود مارکس سخت بیمار بود که به قول خودش یک پای او در این دنیا و یک پای دیگرش در آن دنیا بود۰مارکس فورأ نامهٔ به انگلس فرستاد و در خواست نمود که هرچه زودتر مقداری پول برای او بفرستد تا بتواند خودش را به فوریت به شهر «تری ار» برساند۰مادر مارکس مبلغ « چهل و نه هزار و یکصد و سی فلورین » هلندی نزد برادرش لیون فیلیپس به ودیعه یا امانت گذاشته بود۰مبلغ هزار و هشتصد و نه فلورین قرضدار بود که پرداخته شد۰مبلغ باقی مانده به طور مساوی بین مارکس و سه خواهر زندهٔ او « امی لی— لوئیز و سفی» تقسیم گردید—و از مبلغی که سهم مارکس می شد دائی او« مامایش» تاکنون مبلغ پنج هزار و پانصد و بیست فلورین در گذشته به مارکس داده بود که حالا باید از قسمت مارکس کم می شد۰در این صورت اکنون مبلغ چهار هزار و چهارصد و هشتاد فلورین به طور نقد به دست مارکس رسید۰ همچنین مادر مارکس وصیت نموده بود که علاوه بر سهم قانونی مارکس مبلغ دوصد و هفتاد پوند انگلیسی به طور ویژه به مارکس داده شود( اگرچه در مذهب یهود سهم موروثی پسر و دختر مساوی است ؛اما بر طبق سنت برای وارث پسر علاوه بر سهم قانونی یک سهمیهٔ دیگری قائل می شوند ؛ به خصوص اگر او تنها پسر شخص فوت شده باشد) می بینیم که حتا جناب مارکس نه تنها سهم ارث اش را کامل دریافت می کند؛ بلکه ۲۷۰ پوند انگلیسی به عنوان فرزند پسر بیشتر از سه سهم سه خواهرش نیز می گیرد ؛ که این بی عدالتی و تبعیض را مارکس با کمال راحتی و دلخوشی می پذیرد و از گرفتن این مبلغ خرسند هم می شود۰در این صورت مبلغ ۷۵۰ پوند انگلیسی به دست مارکس افتاد که در آن زمان مبلغ نسبتأ هنگفتی بود « برای مقایسه باید متذکر شد که در آن سالهایی که مارکس برای روزنامهٔ « نیویورک دیلی تری بیون » کار می کرد؛ در آمد سالیانهٔ مارکس یکصد پوند بود ۰پس تفریبأ ارث که به مارکس رسید معادل هفت سال کارش بود»همچنین باید متذکر شد که نخستین چاپ آلمانی مانیفست در فوریهٔ ستار1848 در لندن انجام گرفت و مادر مارکس در سی ام ماه نوامبر 1863 درگذشت ؛یعنی پانزده سال بعد از انتشار مانیفست کمونیست که مارکس و انگلس به صراحت از بر چیدن حق وراثت سخن گفته بودند؛ اکنون پرسش اساسی اینجاست که چرا مارکس و انگلس نخست این اصل را برخوردشان تطبیق ننمودند ؟ به غیر از ارثی که از مادر مارکس به او و سه خواهرش رسید؛ در ماه مه سال 1864 ارثیهٔ دیگری نیز نصیب مارکس گردید؛ بدین طریق که یکی از دوستان مارکس به نام « ویلیام ولف لوپوس» در سن پنجاه و پنج سالگی در گذشت و در وصیت نامه اش تمام دارایی خود را به اضافهٔ تمام کتابهایش به فامیل مارکس واگذار نموده بود— ولف مردی مجرد بود و از خود مبلغ یکهزار پوند باقی گذارده بود— از این مبلغ هفتصد پوند به مارکس رسید؛در این صورت در ظرف شش ماه گذشته مبلغ یکهزار و پنجصد و پنجاه پوند به دست مارکس آمد؛و پس از آن در تمام عمرش هرگز خود را صاحب این مقدار پول ندید۰نخستین کاری که مارکس بعد از دریافت پول انجام داد تغییر منزل بود اجارهٔ یک خانهٔ سه طبقه بود که دارای یک باغچهٔ کوچک بود و در جلو آن پارک عمومی بزرگی قرار داشت و هر اتاق دارای بخاری مستقل بود که در آن زمان چیزی بسیار لوکسی به شمار می رفت۰مارکس در این خانه مدت یازده سال در کمال راحتی با خانواده اش زندگی نمود۰در همین خانه بود که جناب مارکس کتاب معروف و شاهکارش یعنی « داس کاپیتال » را نوشت و از همان خانه بود که مارکس انترناسیونال اول را رهبری کرد۰و همچنین در همین خانه بود که دو دختر مارکس شوهر کردند و دختر کوچکش « النور » به نگهداری جانوران کوچک می پرداخت و خود مارکس نیز این جانوران را مانند افراد فامیلش دوست می داشت و این را می توان یکی از زیباترین و عالی ترین ویژگی های انسانی کارل مارکس نامید۰اکنون موقع آن است که به جناب انگلس پرداخته شود و ببینیم که چه مقدار ارث به ایشان رسید و پولش را کجاها سرمایه گذاری نمود۰درسال 1864 پس از آنکه انگلس مبلغ ده هزار پوند از پدرش ارث برد؛در کارخانهٔ که در مشارکت با شخصی به نام « گوتفرید ارمن » متعلق به پدر او بود به جای پدر نشست و مانند هر سرمایه دار و کارخانه داری تلاش می نمود تا بر ثروتش بیافزاید و یک زندگی مرفه به خودش ترتیب دهد و همچنین به خانوادهٔ دوستش کارل مارکس نیز کمک نماید۰انگلس بر عکس مارکس در کارهای اقتصادی بسیار با استعداد و فعال بود و می دانست که ده هزار پوندش را که در آن زمان مبلغ هنگفتی بود کجا و چگونه سرمایه گذاری کند۰انگلس که جامعهٔ انگلیس و شرکتهای آن را خوب می شناخت ؛بیشتر پولش را در راه خرید سهام در شرکت های که احتیاجات و نیازهای ضروری و اصلی زندگی مردم انگلستان را تأمین می نمودند؛ از قبیل شرکت آب؛ شرکت گاز؛راه آهن و غیره که در آن موقع هفت و نیم درصد بهره می پرداختند؛ سرمایه گذاری می نمود؛و از این راه در آمد و عایدی خوب و مطمئنی داشت۰انگلس که چم و خم پول در آوردن را بلد بود و بازار را خوب می شناخت؛ پنج سال بعد پس از گفتگوها و چانه زدنهای زیاد بالاخره سهم خود را در شرکت «انگلس و ارمن »به شریک خود آقای« گوتفرید ارمن » به قیمتی فروخت که مبلغی که از آن فروش به دست او آمد انگلس را نسبتأ در ردیف متمولین قرار داد۰روزی که بالاخره مدارک بین انگلس و آقای ارمن به امضاء رسیدند و معامله قطعی شد « آخرین روز ژوئن 1869» انگلس از خوشحالی در پوست نمی گنجید ۰النور دختر کوچک مارکس که در آن روزها در منزل انگلس در شهر منچستر مهمان بود بعدها در خاطرات خود در خصوص این روز چتین می نویسد:« من هرگز نمی توانم فراموش کنم آن فریاد خوشحالی را که انگلس بر آورد؛وقتی که آن روز بامداد انگلس برای آخرین بار کفش های خودش را به پا کشید؛ برای اینکه به دفتر کارخانه برود و چند ساعت بعد که ما در جلو درب ایستاده بودیم و در انتظار برگشت او بودیم ؛او را دیدیم که از وسط میدان کوچکی که در مقابل منزلش بود به طرف ما می آمد؛عصای خودش را در هوا می چرخاند و آواز می خواند و خنده تمام چهرهٔ او را گرفته بود ۰» خود انگلس با خرسندی فراوان روز اول ژوئیه به مارکس نوشت:« ای سیاه عزیزم ؛هورا؛ امروز تجارت شیرین به انتها رسید۰اکنون من مرد آزادی هستم! روز سوم ژوئیه مارکس به انگلس پاسخ داد:« فرد عزیز؛ فرار تو را از اسارت مصر تبریک می گویم !»و پیش از اینکه شب بشود مارکس یک گیلاس شراب به سلامتی دوستش آشامید « اما نه مانند ژاندارمهای پروسی۰»انگلس یک مقرری سالیانهٔ بسیار سخاوتمندانهٔ برای خانوادهٔ دوستش مارکس تعیین نمود۰انگلس همچنین به مارکس نوشت که با زنش ژنی مشورت نماید و تعیین کند که پس از پرداخت وام هایشان ؛ فامیل مارکس چه مبلغی برای گذراندن زندگی روزانه لارم دارند؟ در نتیجه انگلس وام های مارکس را پرداخت و به علاوه یک مستمری سالیانه به مبلغ سیصد و پنجاه پوند برای او معین نمود که به طور همیشه به مارکس پرداخت بشود۰ روز 29 نوامبر سال 1868 ؛ وقتی انگلس این تصمیم خود را برای مارکس فرستاد ۰« مارکس نزدیک بود از شادمانی سکته کند۰» و روز سی ام نوامبر مارکس به زبان آلمانی مخصوص خودش ؛ به انگلس نوشت:« پیشنهاد سخاوتمندانه و بزرگ تو به کلی مرا بی حس کرده است!» مقرری انگلس به افکار مارکس از لحاظ مخارج زندگی راحتی بخشید و جناب مارکس می توانست حالا با طیب خاطر به جمع و جور نمودن اندیشه هایش بپر دازد۰بالاخره انگلس در سپتامبر 1870 محل سکونت خود را از شهر منچستر به لندن انتقال داد تا اینکه بتواند در نزدیکی عزیزترین دوستش کارل مارکس باشد و از آن روز به بعد تا هنگام درگذشت مارکس هر روزه این دو دوست بسیار صمیمی همدیگر را ملاقات می نمودند۰
( من به کسانی که از مذهب خود با دیگران
سخن میگویند و تبلیغ میکنند،
مخصوصأ وقتی که منظورشان این است که
آنها را به دین خود در آورند،
هیچ اعتقادی ندارم....
مذهب و اعتقاد به دین با گفتار شکل نمیگیرد
بلکه در کردار و اعمال هر کسی آشکار است،
و در این صورت عمل هر کسی
عامل تبلیغ مذهبش خواهد بود ...
«مهاتما_گاندی» )