امان الله خان، قهرمان بد شانس مدرنیزاسیون: بخش پنجم و اخیر

نويسنده پروفيسور گريگورين

برگردان از انگليسی به فارسی دری اسد الم

سـقــوط امـان الله

در سال 1928 امان الله از پشتیبانی کمتر مردم برخوردار بود. مالیات و اصلاحات او، مردمان شهرنشین و هم چنین روستانشین، دستگاه دینی و نیز بسیاری از قبایل را از او دور ساخته بود.

اصلاحات اجتماعی او، کانون فعالیت ها علیه او شده بود، اکثر آن ها شخصی بودند. مخالفین او وفاداری او به اسلام را زیر پرسش می بردند و بعد از شرفیابی اش به پیشگاه پاپ، شایعه پراگنی شده بود که او به مذهب کاتولیک تغییر عقیده داده است. موافقت نامه های امیر با فرانسه، آلمان و به ویژه بریتانیای کبیر تعبیر می شد که به نفع افغانستان نیست.[i] باز دید او از اروپا، بی باکانه انتقاد می شد. شایعه پخش شده بود که مسافرت او یک ملیون پوند خرچ برداشته است، و سلوک امیر در اروپا به دور از دین داری بوده است: او رقص کرده است، مشروبات الکلی نوشیده است، حتا گوشت خوک خورده است.[ii] سنتگرایان خشمگین بودند، زیرا ملکه بدون نقاب در کشورهای خارجی سفر کرده بود.[iii] افزون بر آن تصاویرش در بسیاری از روزنامه ها، از جمله در روزنامه های کشور فارس، مانند « ستارۀ ایران»، «کوشش» و «ايران» چاپ شده بودند. آن ها هم چنین در مورد یک فرمان اداری که پنجشنبه را روز تعطیلی عمومی اعلام کرده بود، اعتراض داشتند.[iv] از نگاه آن ها این عمل بیدينی بود، زيرا مفهوم دینی و تقدس روز جمعه را که یک روز استراحت و عبادت اسلامی است، کم جلوه می دهد. تحت چنین وضعيت و شرایطی، اعلام اصلاحات جدید امان الله، بعد از برگشت او از اروپا، وضعيت فوق العاده خطرناکی را به وجود آورد. وضعيت هنگامی بیشتر رو به وخامت گرایید که حضرت صاحب شوربازار و برادر زاده اش دو تن از مشهورترین رهبران مذهبی افغانستان به جرم آشوب انگیزی و جمع آوری امضاء برای یک عریضه علیه اصلاحات امیر، به زندان انداخته شدند.[v]

به تاریخ دوم اکتوبر سال 1928 در کابل تظاهرات خشونت آمیزی علیه دولت صورت گرفت، هر چند این تظاهرات به زودی توسط ارتش افغانستان سرکوب شد، اما شورش عظیمی در ماه نوامبر همین سال هنگامی آغاز شد که قبایل شینواری آشوب نمودند و دیری نگذشت که خوگیانی ها، مهمندها، جدرانی ها، و جاجی ها با آن ها یکجا شدند.[vi] علت اصلی شورش نا روشن است. یک توضیح در ماه نوامبر سال 1928 توسط فلیچر (Fletscher) صورت می گیرد که چنين می نویسد: «یک کاروان از غلزایی های سلیمان خیل در کوچ زمستانی شان به هند در بین راه با یک گروه از شینواری ها روبرو شدند که سهوا" (و یا شاید بر حق) به حیث راهگیران از طرف شینواری ها تشخیص شدند. سلیمان خیل ها مقاومت کردند و چندین تن از شینواری ها را قبل از آن کشتند که سربازان دولتی برسند و کوچی های غلزایی را دستگیر کنند. بهر صورت، آن ها بعد از دستگيری يا بی گناهی خود را به فرمانده محل ثابت نمودند و یا رشوت دادند، و آزاد گردیدند. به زودی بعد از آن قبیلۀ منگوخیل شینوار که کشته داده بودند،قیام کردند و در یک شورش پایگاه های نظامی اخین و کای را تصرف نمودند. این موفقیت سایر قبایل شینواری را به حرکت وادار نمود... خوگیانی ها و صافی ها که تا حالا اوضاع را با علاقه مندی شدیدی نظاره می کردند، با قیام کنندگان پیوستند.[vii] »

یک توضیح بیشتر موجه توسط تیلردات (Tailardat) ارائه داده می شود، که در آن زمان (در ماه جنوری سال 1929) گزارش می دهد که حمله به تاریخ دهم نوامبر، هنگامی شروع شد که ماموران جمع آوری مالیات و افسران سربازگیر امان الله در منطقۀ شینوار رسیدند، و با فیر تفنگ روبرو شدند. به قول او، پادگان کابل برای سرکوبی شورش به حرکت افتاد و از بین قبایل خوگیانی که رقیب شینواری ها بودند، سربازگیری نمود، اما به دلایلی نامعلومی، خوگیانی ها که توسط دولت مسلح شده بودند، پشت به امیر نموده و به شورشیان پیوستند.[viii] بهرصورت، قبایل شورشی راه جلال آباد و دکه را مسدود نمودند و به این شکل جریان صدور مهمات و دیگر کمک ها را از طریق گذرگاه خیبر قطع کردند. آنها بعد از آن جلال آباد را تصرف نموده و قصر شاهی را تخریب کردند. دست امیر از ولایات شرقی کوتاه شده بود. ارتش با مزد و آموزش کم، برای یک جنگ زمستانی آماده  نبود و به دوباره گرفتن مناطق از دست رفته ناکام شد.

در این هنگام وضعيت سیاسی متزلزل، هنگامی ترسناک تر شد که کابل به وسیلۀ پیروان بچۀ سقاء یک رهزن مشهور و جسور تاجیک مورد حمله قرار گرفت. نیروهای بچۀ سقاء بعد از یک جنگ خونین از کابل بیرون رانده شدند، اما به کمک یک تعداد از ملاهای متنفذ، رهبری عناصر سنت گرا را در دست گرفت. با سنگر گرفتن در کوهستان،این نیروهای شورشی دوباره نبرد را به حومۀ بیرونی کابل علیه امان الله ادامه داد، با وجود کوشش های نیروهای دربار، بچه سقا موفق شد که درآنجا سنگرش را حفظ نمايد. امان الله مجبور بود که برای حفظ پایتخت و تخت تاجش با آن ها مذاکره کند. بین دوم و چهاردهم جنوری (سال 1929) امیر مجبور بود که اکثر اصلاحات اجتماعی اش را ملغا اعلام کند و اقدام های اداری مورد منازعه اش را به تعویق بیاندازد. دخترهای افغان که به استانبول درس می خواندند، باید دوباره به وطن فراخوانده می شدند و مکتب های دخترانه باید بسته می شدند، علمای دیوبند ورود آزاد و حق اقامت در افغانستان داشتند، زن ها نباید که بدون نقاب به بیرون بروند و یا موهای شان را کوتاه کنند، ملاها دیگر برای تدریس نیازی به شهادت نامه و جواز درسی نداشتند. سیستم سربازی گیری اجباری لغو شد و سیستم قبایلی دوباره جاگزین آن شد، محتسبین باید در هر ولایت برای کنترول رعایت قوانین دینی مقرر شوند. امیر هم چنین اين فرمانش را لغو کرد (بعد از ماه مارچ سال 1929) که کابلیان و تمام کسانی که از کابل دیدار می نمايند، بايد هنگام راه رفتن و یا رانندگی کردن از جاده های عمدۀ پایتخت، لباس غربی، منجمله کلاه بپوشند. افغان ها در پوشیدن و نپوشیدن آنها خود مختار شدند، در صورتی که لباس آنها باعث برانگیختن احساسات دینی نشود. یک حکم ديگر نيز لغو شد که بر اساس آن افراد نظامی نمی توانستند تعلق به فرقه های تصوفی داشته باشند. پنجشنبه بعد از این دیگر روز رخصتی رسمی نبود. امان الله هم چنین قول داد که در همه ولایات افغانستان بازرس های را برای استفادۀ درست وزن ها و اندازه ها مقرر کند. و در اخیر يک امتیاز ديگری که امیر بدشانس از روی ناگزیری بدان گردن نهاد، عبارت بود از تشکیل یک شورای متشکل از پنجاه آدم متشخص که از بین «برجسته ترین شخصیت های دینی و روسای قبایل» انتخاب شوند، و قول داد که به مشورۀ آنها نیز به قوانین اسلامی بر اساس تفسیر رهبران بنیادگرا (سنتی) عمل کند. هر اقدامی پیشنهادی دولت، باید به تصویب این شورا برسد.[ix] در فرجام  تمام این امتیازات بی هوده بود. به تاریخ 14 جنوری سال 1929 نیروهای بچۀ سقاء حملۀ دیگری به شهر کابل نمودند. به کمک اعضای غیر وفادار ارتش شاهی، بچۀ سقاء توپخانۀ امیر را تصرف نمود، و به قول یک منبع قابل اطمینان، یک نیروی کمکی از مردم مسعود فرار نمود و به پایگاه شورشیان رفت و از آنجا نیروهای دولت را زیر آتش گرفت.[x] امان الله کنار می رود و اعلان می کند که: «خیر کشور تقاضا می کند که من از انظار عمومی به دور بروم، قبل از همه خونریزی و شورش در کشور به خاطر خصومت شخصی با من است.» با تسلیم کردن تاج و تخت شاهی به برادرش عنایت الله، او به قندهــار فرار کرد.[xi] اما بچۀ سقاء، این توافقات دولتی را قبول ننمود. به تاریخ هفدهم جنوری نیروهایش قلعۀ نظامی ای را که شامل قصر شاهی، خزانه و زراد خانه می شد، محاصره نمودند و تهدید به گلوله باران آن کردند. در این موقع حضرت صاحب مشهورترین رهبر دینی، در طلب کمک از سر فرانسیس هومفری (Sir Francis Humphrey) کاردار انگلیس در کابل، برای برقراری آتش بس شد. عنایت الله نیز استعفا کرد. یک جواز عبور به وسیلۀ رهبران مسلمان فراهم شد و سر فرانسیس تخلیۀ وابستگان شاه را از طریق هــوا به پشاور تدارک دید.[xii] (دیپلومات بریتانیا هم چنین تدارک تخلیۀ هوایی اکثر باشندگان خارجی در کابل را در این ماه دید.[xiii] در بین 12 دسامبر تا 25 فبروری سال 1929 در حدود 585 نفر خارجی که شامل انگلیس ها، آلمانی ها، ایتالیایی ها، جاپانی ها، فرانسوی ها، ترک ها و ایرانی ها می شدند، از طریق هوا به پشاور منتقل شدند. این عملکرد با درنظرداشت مشکلات عظیم تخنیکی، یک شاهکار فوق العاده بود.)*

بعد از استعفای عنایت الله، بچۀ سقاء به حیث شاه اعلام شد، با گذاشتن نام و لقب امير حبيب الله غازی بر خود (او از روی تواضع لقب شاه را که امان الله و پدرش برخود گذاشته بودند، رد کرد) او وعده نمود که قوانین اسلامی را دوباره «با تمام پاکیزگی آن» حاکم سازد.[xiv] امان الله هنوز به قندهــاربود و در اثر رویدادهای اخیر سراسیمه بود. به پاسخ تقاضای مردم قندهـــار، فـــراه، هـــرات و قطغن، او استعفانامه اش را پس گرفت و به قبایل افغان اعلام نمود که زیر پرچم او جمع شوند و شورشیان غاصب را شکست بدهند.[xv] هزاره ها، مهمندی ها، صافی ها، وردک ها به این خاطر صف آرایی نمودند و به شمال افغانستان غلام نبی چرخی (نمایندۀ افغانستان به روسیه) ارتشی جمع آوری نمود که به کمک او بیاید، قرار گزارش به تأیید و حمایت اتحاد شوروی.[xvi] بهر صورت، امید واقعی امان الله گردآوری و سازماندهی عاجل قشون قبایل دُرانی به پشتیبانی او و جلب و حمایت و یا حد اقل گرفتن قول بیطرفی غلزایی ها بود، که او به آن قادر نبود.

علی رغم یک دوره دو ماهه عدم فعالیت نظامی در اثر زمستان سخت افغانستان، امان الله قادر نبود که ارتش جدید 15000 نفره اش را به شکل یک نیروی مؤثر و کارا سازماندهی کند. نیروهایش حالت بهتری نسبت به زمان قبل از استعفای شتاب زده اش نداشت و وفاداری آن ها در اثر تبلیغات بچۀ سقاء و سنت گرایان که از او پشتیبانی می نمودند، بیشتر ضعیف شده بود. (در قندهـــار بعضی از ملاهـــا، نام امان الله را دیگر در نماز جمعه و یا در سایر مراسم یاد نمی کردند.) امان الله مشکلات دیگری نیز داشت: او کم پول شده بود، نیروهایش در نزدیکی غزنی وادار به عقب نشینی شدند، و حمایت غلزایی ها به دشمنی و عداوت آشکار قبیلۀ سلیمان خیل علیه او تبدیل شد. مآیوس و مرعوب و روبرو با شایعه توطئه علیه او، او از مبارزه دست کشید. در اواخر اپریل سال 1929، افغانستان را به قصد هند ترک گفت و از آنجا از طریق بمبی به طرف ایتالیا رفت.[xvii] افغانستان در انارشی سیاسی غوطه ور شد.

 

چند نتـیــجـــــه گــیـری

 

علل سقوط امان الله خان، موضوع تفسیرها و گمانه زنی های گوناگونی تاریخ نویسان و ژورنالیست های معاصر بوده است. بسیاری از این گمانه زنی ها به عنوان واقعیت ها در تحقیقات تاریخی عرضه گرديده، مانع تحقیقات انتقادی شده و اهمیت عامل داخلی-اجتماعی-اقتصادی را که سهم بسیار زیاد در حادثات سال 1928 داشته است، مکدر و مبهم کرده اند.

منابع روسی چه در گذشته و چه در زمان حال بیشترین تأکید را روی عامل خارجی می کنند، از ديد آنها «عوامل خارجی قیام» شورشیان سال 1928 را تصریح نمود. روسها سقوط امان الله را بیشتر دسایس انگلیس می دانند. آن ها بچۀ سقاء را ضد روسی، طرفدار مسلمانان باسمه چی واپسگرا و وسیلۀ دست علایق سیاسی انگلیس معرفی می کنند.*

به نظر آن ها، انگلیس ها کوشش نمودند که جنبش آزادیخواهی ملی افغانستان را سرکوب و قبایل مرزی را علیه امان الله تحریک نمايند. در آن زمان پراودا (Pravda) گزارش می دهد که، کول تی، ای لاورینس (Col. T. E. Lawrence) همان لاورینس مشهور عربی است که محرک شورش داخلی علیه امان الله بوده است،§ در حالی که ایسوستیا (Izvestia) در طغیان روح دیسراییلی (دیسراییلی (Disraeli) نام، یکی از نخست وزیران و نویسندگان مشهور انگلیس می باشد. مترجم) را می بینید: یکی از بهانه های انگلیس ها برای توسعۀ مرزهای هند و برای حمله علیه اتحاد شوروی.[xviii]

این اتهامات تنها به مطبوعات اتحاد شوروی محدود نمی شدند. در رسانه های اروپایی بویژه در روزنامه های آلمان و فرانسه نتیجه گیری ها و ادعاهای مشابهی صورت می گرفتند، رسانه های آلمان سقوط امان الله را، مانور انگلیسها برای برقراری حالت قبل از سال 1914 در افغانستان تفسیر می نمودند، تا از ظهور هر نوع سیستم حکومت قوی در کشور همسایۀ هند جلوگیری کند. روزنامه های فرانسه تفاسیر مختلفی ارائه نمودند، آنها سرنگونی امان الله را یک برنامۀ خیلی دقيق و از قبل سنجیده شده انگلیسها برای گرفتن انتقام از نقش امیر در جنگ جهانی سوم افغان-انگلیس، روابط نزدیک او با اتحاد شوری، و بی اعتمادی او به حکومت انگلیس در هند، می دانند.[xix] حتا روزنامه های انگلیس نیز از نقش انگلیس در این مورد سوال می کردند. روزنامۀ دیلی هیرالد (Daily Herald) که به گرمی از اصلاحات امان الله دفاع می کرد، همصدا با روزنامۀ دیلی نیوز (Daily News) از دولت انگلیس در مورد فعالیت های مرموز « مانور هــوایی شاو» (Aircraftsman Shaw) با نام (مستعار لاورینس) در ولایت مرزی شمال-غرب هند و رابطۀ اجتماعی او با دگرگونی در افغانستان، خواهـــان پاسخگویی شدند، پرسش های مشابهی در مجلس عوام انگلیس از طرف نمایندگان لیبر (Labour) یا حزب کارگر مطرح شدند.[xx] حرکت بی سابقۀ حضرت صاحب برای دریافت کمک از سرفرانسیس هومفری و نقش دیپلومات های انگلیس در تدارک آتش بس و تخلیۀ خانوادۀ شاهـی و خارجی ها از کابل در رسانه های اروپایی و هندی و هم چنین منابع روسی باعث آن شد، که از نقش او در این رابطه پرسش کنند.r

برای بسیاری از مشاهــده کنندگان مـعاصر انگلیس، سقوط امان الله ریشه در بی حوصله گی يک بخشی از افغان ها و تعصب در بخش دیگر آن دارد. به گونۀ مثال کومیون پلت (Comyn-Platt) تشریح می دهد که: «این همان داستان کهن جوانانی است که عجله دارند، و اگر فقط یک چیز وجود داشته باشد که افغان ها آنرا دوست ندارند،عجله و تغییر است.» سرمایکل اودییر (Sir Michael O`Dewyer) در روزنامه های دیلی میل و سندی اکسپرس (Sunday Express) نوشته است که امان الله کوشش نمود که «راه غرب را در پیش گیرد» و بنابر این «ویرانی خودش را با بی پروایی و تلاشهای نا سنجیده با پایمال کردن سنت ها و مذهب قبایل محافظه کار و متعصبی که هیچگونه وفاداری به جز به نام، به حکومت کابل نداشتند، آماده ساخت». ایمانوییل (Emanuel) چنین ابراز داشته است: «افغان ها ممکن مُتعصب ترین مردمان مذهبی در روی زمین باشند و ملاها عاملین اصلی براندازی امان الله بودند».[xxi]

تا آن جا که مربوط به افغانها در مورد قیام می شود، امان الله خودش آن را «یک واکنش می داند و نه یک انقلاب»، قضاوتی که هدایت الله خان، وارث مسلم، به آن موافق می باشد. از طرف دیگر عنایت الله فکر می کند که واژگونی امان الله ریشه در «نفرین» روح پدر مرحومش (پدر امان الله) بر آن هایی دارد که مسئول قتل او بودند.[xxii]

تاریخ نویسان افغان بعداً مشکل داشتند که علت این آشوب را تشریح کنند. اگر آنها واژگونی امان الله را به یک واکنش و یا انقلاب علیه برنامه های بلند پروازانه و فراگیر اصلاحات اجتماعی–اقتصادی نسبت بدهـند، در حقیقت اعتـــراف می کنند، که افغان ها یا آماده برای مدرنیزاسیون نبودند و يا تمایل نداشتند که پیشرفت را قبول کنند، از جانب دیگر اگر آن ها قبول کنند که شورش از طرف نیروهای خارجی یعنی انگلیسها طرح ریزی شده پرابلم بودند، در این صورت آنها مسئله مشروعیت تغییر در حاکمیت شاهـی افغان را زیر پرسش می برند، و دستگاه دینی را با این گفتار تلویحی که آن ها به مثابۀ یک آلت استفاده شده اند، از خود می رنجاندند. در نتیجه آنها فورمول بنديی را پیدا نمودند که انگیزۀ شورش را در وحلۀ نخست مربوط به کوته بینی -امان الله و شتاب او در عملی کردن برنامه هایش و مشورت های ناقص مشاورانش می دانند که در آن دسایس خارجی ها نقش داشتند.[xxiii] به دلیل مشغولیت شان به مسایل ایدیولوژیک و سیاسی، آنها به سمتی هدایت شدند که  آن عوامل داخلی را انکار نمایند  که سقوط امان الله را تسريع نمودند،

برنامۀ اصلاحات امان الله از همان ضعف های رنج می بُرد که برنامه های به مراتب محدودتری اسلافش. واقعیت غم انگیز این است که او وظیفۀ تغییر بلادرنگ جامعۀ افغانستان را بدون کدام برنامه از قبل تعریف شده، بدون منابع لازم مالی، و بدون مهارت تخنیکی و نیروی انسانی مورد نیاز، روی دست گرفته بود. فراتر از آن، برایش ناممکن بود، که کشورش را بدون دگرگون کردن ساختار اجتماعی- اقتصادی آن مدرن سازد و به همان اندازه نيز ناممکن بود که اين امر را بدون محدود کردن صریح اقتدار مذهبی و قبایلی عملی سازد. اما برای نگهداشت کرکتر افغانی، نظام سلطنتی اش و برای تضمین نقش وراثتی دودمانش، او به پشتیبانی قبایل افغان نیازمند بود، بویژه به پشتیبانی دُرانی ها، و برای همبستگی مردم افغانستان، او به اسلام به مثابۀ دین و پیوند فرهنگی مردم احتیاج داشت.

از جانب دیگر برنامۀ زمانی امیر، غیر واقع بینانه بود، به ویژه به خاطر ضعف پایه های مالی آن. او با فیوداليسم به مثابۀ یک قدرت سیاسی مخالفت کرد، اما هیچ چیزی نداشت که آن را جانشین اش سازد، و پایه های اقتصادی آن را مورد حمله قرار نداد. برای راه اندازی یک کارزار موفق علیه دستگاه دینی و رهبران مرتجع قومی، او به پشتیبانی عمومی مردم محتاج بود. از این حمایت او فقط زمانی برخوردار می بود که اهــداف سیاسی ناسيونالیسم افغانی در میان می بود. بسیج و حمایت مردم برای برنامه های اجتماعی-اقتصادی ای که ارزشهای سنتی بنیادین را لطمه می زدند، ممکن نبود. حملات پیهم بر اصلاحات اجتماعی امیر، شديداً ارزش برنامه های اقتصادی، تعلیمی و سیاسی او را مکدر می ساختند، که در غیر آن ممکن باعث جلب حمایت از او می شد. در مقابل مخالفت یک اپوزیسیون قبایلی– فیودالی-مذهبی-سنتی، او قادر نبود که پشتیبانی لازم را در بين یک قشر متوسط شهری و یا در بين یک قشر از نظر اقتصادی سالم دهقان بدست آورد.

در آغاز سال 1929 راسکولنیکوف (Raskolnikov) فرستادۀ اتحاد شوروی به افغانستان وضعيت را چنین بررسی می کند: «در افغانستان عملأ قشر متوسط وجود نداشت». در آنجا مساله  بورژوازی صنعتی مطرح نبود، او می گويد، و «حتا قشر بورژوازی تجاری هنوز  درحالت جنینی است». « به استثنای موارد اندک و قابل چشم پوشی،  تمام تجارت خارجی در دست تجار هندی است ». راسکولینکوف نتیجه گیری می کند که: «تراژیدی مسئله امان الله تکیه بر این واقعیت دارد که او اصلاحات بورژوازی ملی را بدون موجوديت بورژوازی ملی در کشور روی دست گرفت....عیب اساسی تمام اصلاحات امان الله بر همین واقعیت نهفته است که تمام آنها فاقد شالودۀ اقتصادی بودند».[xxiv]

راسکولنیکوف هم چنین تأکید می ورزد، امان الله  برای پيشبرد اصلاحات ترقی خواهانه اش ، نه تنها به ارتش سلطنتی، بلکه هم چنین به تودۀ مردم و «افغانهای جوان» که اکثرأ مربوط به خانواده های پیشرفته، زمینداران کوچک بودند، متکی بود. اما از چنین ادعای نمی توان حمایت کرد، در این مورد راسکولنیکوف خود در اظهارات و گزارش اش عکس آنرا ثابت می کند، همان گونه که سایر منابع همان عصر شوروی نیز نموده اند. در واقعیت امان الله هیچ برنامۀ اجتماعی–اقتصادی ای را که ممکن باعث جلب حمایت توده ها می شد، روی دست نگرفت، به گونۀ مثال اصلاحات اراضی و اکثر اقدام ها او مربوط به پرابلم های شهری می شدند. تودۀ مردم زیر فشار انواع و اقسام مالیات قرار گرفته بودند، و اکثر مصارفی که برای اصلاحات صورت می گرفت، برای آن ها کدام مزیت واقعی و بلافصل  نداشت. سلینسکی (Zelenski) منشی دفتر آسیای مرکزی، کمیته مرکزی حزب کمونیست کل-روسیه در سال 1928 هشدار می دهــد که: «از دید طبقاتی اقدام های که توسط امان الله طرح ریزی شده بودند و یا تحمیل می شدند، بیشتر میلان به طرف ایجاد شرایط مناسب برای توسعۀ بورژوازی شهری برای پیشرفت تجارت و سرمایۀ صنعتی داشتند. در مقایسه با فیودالیسم البته که کاپیتالیسم نشانه ای از فرهنگ و پیشرفت اقتصادی... می باشد. حالا کاپیتالیسم در افغانستان با خون، رنج و استثمار مردم کارگر و ویرانی دهــات، تغذیه می شود».[xxv]

رسانه های آسیای مرکزی شوروی در تحلیل شان از علل سقوط امان الله، به عین موضوع می پردازند. پراودا فوستوکا (Pravda Vostoka) می نویسد: «بار اصلی صعود مالیات سالانه که برای پیشرفت صنعت و استقرار وزارت خانه های يک دولت متمرکز و ارتش بدان نیاز است، به دوش رعایا افتاده است. شهروندان ناخشنود قادر نیستند که تقاضاهای شان را فورمولبندی کنند، بجای آن از عناصر فیودالی و روحانی دنباله روی می کنند که آن ها را تحریک می کنند تا علیه دولت دست به عمل بزنند.»[xxvi] r

در سال 1928، در حدود سی درصد درآمد مالیاتی امان الله از زمین بود.[xxvii] ویلد (Wild) وضعيت را با این کلمات شرح می دهــد: «از زمان مجادله با انگلیس، فشار بر مالکان زمین روز افزون شده می رفت. مالیات آن ها پیوسته بالا می  رفت... موظفین جمع آوری مالیات، بیشتر از هر زمانی تحت فشار بودند. به ندرت یک ماه می گذشت که آن ها، باز با خبر تعیین نرخهای جدید مالياتی می آمدند. مالیات جدید بر اسپ ها وضع شده بود، و تقاضاهای جدید بر مراسم عروسی، تدفین و مراسم روستایی آماده شده بودند. طوری معلوم می شد که تعداد کارمندان جمع آوری مالیات، بیشتر از افراد واجد مالیه بودند. آهسته آهسته شهروندان داشتند با جهت دیگر اصلاحات آشنا می شدند.» ... مالیات جدیدی برای آموزش و پرورش به اضافه مالیات برای ساختمان پیدا شدند. مالیات برای جنگ و مالیه فقط به نام «توسعه» وجود داشت....رعيت می پرداخت و اگر نمی توانست از مصادره شدن زمينش در زمستان بیرحم رنج می برد.[xxviii]

امير هم چنین مردمان شهرنشین را نيز سخت زیر فشار بار مالیه گرفته بود، و عوارض گمرکی او بر صادرات و واردات ضربۀ سختی بر قشر بازرگان وارد کرده بود. از نظر قانونی مالیات گمرکی از صد درصد به اجناس لوکس شروع می شد و بین پانزده تا چهل درصد برای اجناس مفید (با چند استثنا) تقلیل می یافتند. اما عملا" عوارض گمرکی به مراتب بالاتراز آن بودند، اکثرا" از بیست درصد تا به دوصد درصد می رسید.[xxix] حتا داد و ستد داخلی می بایست که حد اقل پنج درصد مالیه می شدند. بی خبری در مورد قیمت اجناس ساخته شده و یا وارد شده، راه را برای تصامیم خود سرانه و فساد باز نمود، بنابرین قشر سوداگر را از حکومت رنجاند. وقتی امان الله آرزو می کرد که با برنامۀ پر طمطراق اش به جلو برود، در هنگام ضرورت پولی در هر طرف برای خود مانع می دید. او قادر نبود که کمپاين اش را علیه فساد اداری به جدیت به پیش ببرد، زیرا او توان پرداخت معاش کافی به کارمندانش را نداشت تا آن ها را از وسوسۀ نفس به دور نگه دارد.[xxx] رشوه خواری در بین افراد اداری فراگیر بود و بنابر این واقعیت که معاش کارمندان کم بود، بیشتر رونق می يافت. بعضی از مامورین بلند پایه، حتا مسئولان ناحیه ها، مجبور بودند که اتاق های کار شان را خود بخرند. حتا کارمندان اداری با حقوق اندک مجبور بودند که برای شان لباس اروپایی تهیه نمایند. استقرار سیستم خدمت اجباری نظام، همراه با مالیات ویژه برای مصارف مدرنیزه کردن ارتش نه تنها مخالفت قبایل را برانگیخت، بلکه باعث سوء استفاده های جدیدی شد. در کشوری بدون ثبت احوالات مرکزی و بدون سرشماری دقیق، ملک های محل و حکام ناحیه ها برای عملی کردن قانون اجباری وظیفه دار شده بودند. آن ها اکثرأ فرزندان خانواده های با نفوذ و یا سرمایه دار را معاف می کردند، و از بین خانواده های که توان رشوه دادن به آن ها را نداشتند و يا با آن ها عداوت شخصی داشتند، سربازگیری می کردند. در محل های مختلفی کنترول حق آب توسط صلاحیت داران محلی مشوق رشوه خواری می شد. منابع افغانستانی، فرانسوی، شوروی همه موافق اند که فشار بارمالی همراه با سوء استفاده های اداری عامل سرکشی در اطراف کشور شده و سهم در آشوب اجتماعی داشته است. یک مثال قابل ذکر سال 1927 بود، هنگامی که 30 نفر از شهروندان به وزیر مالیه حمله ور شدند.[xxxi] جاذبه و موفقیت قانون شکنی بچۀ سقاء در منطقۀ کوهستان به آسانی می تواند که با وضعيت حاکم اجتماعی-اقتصادی منطقه تشریح شود. تاکتیک های امان الله نیز قسما در مورد رنجیدن قبیلۀ مُهمند نقش داشت. در هنگام شورش خوست یک مبلغ زیاد پول برای سران قبیلۀ مُهمند وعده داده شده بود، به شرط آن که مُهمندی ها قول بدهند که با قبیلۀ منگل همراه نشوند. کارمندان امیر نه تنها منکر این وعده شدند، بلکه هم چنان رهبران مُهمند را بخاطر فقدان وطن دوستی   مزمت کردند. بویژه در قیام سال 1928 حرکت قبیلۀ مُهمند علیه دولت افغانستان برای امان الله مهلک تمام شد.

منابع محدود مالی امیر بدون فایده به هدر می رفت. در فقدان کارگزاران آموزش دیده در خارج، لوازم مورد ضرورت اکثرأ در برابر بیشتر از آنچه که ارزش داشتند، خریداری می شدند. افزون بر آن در عدم موجودیت مشاورین و کارشناسان خارجی، در مورد پلان های آینده کم فکر شده بود، حتا در مورد پروژه های که زیردست بودند: «انجنیران مخابره (ایتالیایی) برای نصب دستگاه بی سیم استخدام شده بودند. انجنیران برای اعمار جاده ها وجود داشتند و آمده بودند که به مقاطعه کاران افغان، جدید ترین روشهای غرب را بیاموزانند. انجنیران معادن آلمانی وجود داشتند که وقت شا نرا در کابل تلف می کردند و منتظر دستور بودند، که هرگز صادر نشد.[xxxii] فرمایشات و خریداری های امان الله از اروپا به همین ترتیب بدون حساب و کتاب بود، او کارخانه های برای پارچه پشمینه بافی یک دستگاه برقی، کارخانۀ کاغذ سازی، لباسشويی و ماشین چاپ خرید بدون آن که قبلا" یک بررسی دقیق از ضروریات و منابع ملی کشور صورت گرفته باشد[xxxiii]. کشوری با این منابع محدود به سختی  می توانست از عهده این ولخرجی برآید.

 از یک طرف مجهز بودن با پروژه های بلند پروازانه، پر مصرف و مطالعه و تحقیق نشده  و از جانب دیگر ترس از این که مبادا استقلال افغانستان برهم بخورد، امان الله را نمی گذ اشت که تن به سازش بزرگ با دیگر کشور ها بدهد و یا به سرمایه گذاری خارجی اجازه بدهد. از این جهت ارچند او سیاست درهای باز را دنبال می نمود، ملاحظات سیاسی نیازهای اقتصادی را تحت الشعاع قرا می داد. اگرچه  او یک تعداد جیولوژیست ها (زمین شناسان) اروپایی را استخدام کرده بود، اما او از دادن حق استخراج به خارجی ها امتناع می ورزید، گویا این که استقلال تازه بدست آوردۀ افغانستان با «فریب حرص خارجی ها» به «مسخره» کشیده می شود.[xxxiv] حتا زمانی که او در مورد امکان دادن امتیازات به شرکت های خارجی غور می کرد و یا در بارۀ گرفتن وام خارجی مذاکره می کرد، بیشتر انگیزۀ سیاسی را مدنظر می گرفت تا اقتصادی را، او شرکت ها و شهروندان آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و یا امریکایی را نسبت به شرکت های روسی و انگلیسی ترجیح می داد. بهر صورت ارتباطات ضعیف، فقدان نیروی کاری ماهر، و عدم امکانات بانکی و کریدتی برای جذب تعداد زیادی از سرمایه گذاران خارجی مناسب نبود. وضعيت قانونی و حقوق نامناسب باشندگان خارجی غیرمسلمان در افغانستان، مشکلات سرمایه گذاران محتمل را بیشتر بغرنج و پیچیده می کرد، و در بعضی مراحل برخوردهای جدی دیپلوماتیک را خلق می نمود.§

 

در يک تلاش برای غلبه نمودن بر کاستی های مالی، امان الله برای تاسیس یک بانک افغانستانی تلاش نمود و سعی کرد که برای سرمایه گذاری خارجی در اين بانک، در نظامنامۀ اداری اش محدودیت قایل شود. در سال 1927 در لویه جرگــه، بحث بر سر آن بود که آيا وظایف کاری بانکی با مقررات قوانین اسلامی در تضاد قرار دارند یا خیر؟ هر چند این جرگه در اساس با تاسیس بانک موافقت نمود، اما این پروژه به زمان نا معلومی به تعویق افتاد.[xxxv] به صورت عموم تلاش های امیر برای نهادینه کردن قانون رفورم های مالی با مخالفت دستگاه دینی که پیوسته تاکید می ورزید که قوانین اسلامی از جانب خدا آمده اند و نیازی به تکمیل ندارند، بی نتیجه ماندند.[xxxvi]

بنابر این، وابستگی مالی امان الله به مالیات سنگینی که بالای مردمان روستانشین و شهرنشین کشور وضع شده بودند، و موقف پر مخاطره او به پيش دستگاه دینی و قبایل، او را مجبور می کرد که برای تقویت موضع اش به ارتش اتکا نموده و بعضی از اصلاحات نامحبوب اجتماعی اش را تحمیل کند. اما بهر حال برخلاف پدر و پدر کلانش، او ارتش را که بالقوه بهترین اسلحه اش بود،  مرکز ثقل اصلاحاتش نساخت. به جای آن، او بودجۀ محدودش را صرف مخارج پروگرام های آموزش و پرورش و امور اجتماعی- اقتصادی نمود و پول کمی برای آموزش و مجهزسازی کامل دوباره ارتش ناکارای افغانستان باقی می ماند.

هر چند بسیاری از اصلاحات امیر ترقیخواهـــانه بودند، اما تعدادی زیادی از افغانها آنان را منزجر کننده می دانستند، میتودهایش کاملأ فوق العاده بی تدبیر بودند. فقط یک گروه کوچک روشن بین به پياده کردن ایده آل یک افغانستان مدرن و بلند پروازِ و به پروگرام های ناروشن و نا مشخص امیر وفادار بودند. علي رغم رويارويی با این همه موانع، امان الله خدمات مهمی انجام داد. او استقلال دوبارۀ افغانستان را بدست آورد، با بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی روابط دیپلوماتیک برقرار نمود، و دروازه پادشاهی افغانستان را باز نمود. او مکاتب مدرن را تـأسیس نمود، و آموزش زبان های خارجی را تشویق نمود و تعداد زیادی از دانشجویان را برای تحصیل بیشتر به خارج فرستاد. او از بهبود ارتباطات و بازیابی کاوش باستان شناسی در افغانستان حمایت کرد. حتا اصلاحات فیمینستی نامحبوب او نیز یک شوک روانشناختی را که ضرورت آن می رفت، فراهم ساخت. شاید یکی از اشتباهات بزرگش این بود که به جای متمرکز نمودن نيروهايش برای پیشرفت اقتصادی کشور، اونيروها و منابع اش را با معرفی کردن پیشرفت های صرف سمبولیک پراگنده نمود. بنابر این او گرامافون و میکروفون خریداری نمود، سالن کنسرت، تیاتر و هوتل و یک سینما (movie house) ساخت، پاسپورت صادر کرد و بر اقتباس لباس اروپایی تأکید ورزید.[xxxvii]

اشتباهــات بزرگ امان الله را مصطفی چوکايف (Mustafa Chokaiev) به خوبی جمع بندی کرده است:

امان الله تصمیم گرفت راهی را برود که غازی مصطفی کمال رفته بود، اما فراموش نمود که او سده ها با دنیای فرهنگ اروپايی در تماس بوده است. قشر حاکم ترکیه سال ها قبل اروپایی شده بودند. امان الله هم چنین فراموش کرده بود که ترکیه رژیم قبیله ای نداشت و ترکیه در مقایسه با افغانستان یک دستگاه قدرتمند مرکزی با نظم خوبی را داشت که برایش وفادار بود و خود را فدای رهبرش می کرد، چنین امکاناتی در افغانستان وجود نداشتند...ما از یک جانب رفورمیست های شاه را داریم، که افغان ها را به مثابۀ یک ارگانیسم سیاسی واحد و به مثابۀ یک ملت متحد، می پندارند و از جانب دیگر قبایل افغان را، که حکومت را فقط از دید علایق قبایلی می توانند درک کنند، و دفاع از آن را صرف بر اساس دستورات «مقدس شريعت» پيشنهاد می کنند.[xxxviii]

سرفرانسیس هومفری کسی که بعدها سفیر انگلیس به ترکیه مقرر شد، با تحلیل چوکایف موافق است.[xxxix]

واژگونی امان الله و ظهور بچۀ سقاء عقب نشینی بزرگی از مسیر مدرنیزاسیون بود. دستگاه دینی و قبایل دو نیروی بودند که در سقوط او، در براندازی محدودیت های شایان و قابل توجه اداری، قضایی و مالی که توسط عبدالرحمان و حبیب الله وضع شده بودند و توسط امان الله وسعت داده شده بودند، نقش عمده ای داشتند. پی آمد جنگ داخلی و حاکمیت بچۀ سقاء، افغانستان را در انارشی فرو برد و اکثر دستاوردهای امان الله را از بین بردند، یک رویای شورانگیز ناپدید شد.

 

 

 

* به قول سرفرانیس در این وقت، تنها یک تصادف مهلک رخداد: یک خانم آلمانی که نگران چمدانش بود، داخل بالهای هوا پیما افتاد

* انگلیس هر گونه رابطه با بچۀ سقاء را کاملأ رد نموده و آنرا مُضحک و غیر واقعبینانه تعریف میکند. بزرگترین خوف دولت انگلیس درهند نه امان الله بلکه انارشی سیاسی و یا تجزیۀ افغانستان بین شهزادگان بود، افزون برآن دوری درانی ها از انگلیس برای شان غیر قابل جبران بود. سرفرانسیس هومفری این نکات را علاوه میکند: او خودش شخصأ هیچگاه بچۀ سقاء را ندیده است، امان الله یک دوست شخصی نزدیک او بوده است، و انگلیسها کاملأ بی طرف مانده و حکومت بچۀ سقاء را به رسمیت نشناختند. در مورد بی طرفی انگلیسها مراجعه شود به

A. Qadir, „The Outlook“ p. 466.

§ لاورینس به راستی در این زمان در هند بود، اما هیچگونه سند و یا حتا اشاره ای در مراسلات اش دیده نمی شود که او در کدام عملیات واژگونی در افغانستان شریک بوده باشد. در مورد نامه هایش مراجعه شود به گارنت (Garnet) برای لورینس این شانس آماده بود که به حیث منشی اتشۀ هــوایی انگلیس در کابل کار کند، اما او آنرا رد کرد. مراجعه شود Weintraub

 

r محبوبیت امان الله در هند پا برجا ماند. در یک مصاحبه با روزنامۀ اسوست پرس (Associated Press) در ماه فبروری سال 1929 آقا احمد خان, امان الله را « یک رهبر ایده آل» توصیف نموده گفت: او همیشه بعد از هــر نمـاز برای بهبودی افغانستان دعــا میکند. او قلب عجیبی داشت و شاه وطنپرستی بود، که نظیر آنرا افغانستان هرگز ندیده بود.عشق شاه مخلوع برای مردمش، آن چنان بالایش غلبه کرده بود که، او تمام اصلاحات را در یک زمان کوتاه، صریح و پشت سر هم راه انداخت، اما راه حل آن در براندازی، آهسته و با برنامه بود ( طوری که توسط (N.N. Ghlosh, pp. 180-81) نقل قول می شود:

غوش (Ghosh) خودش امان الله را به حیث شخصی معرفی می کند که توسط «مردم کشورش غلط فهمی» شده است، و ادعا میکند که در دورۀ خدمت این مرد بزرگ، حقا که با شکوه تر از هر افغان دیگر است، دريغا که به زور به وسیلۀ اپوزیسیون بی دانش، کله شق و تفرقه برانگیز که مانند آن در بسیاری از کشورهای غربی معمول است، به پایان رسید. (صفحۀ 178). کترک (Kätrak) در صفحات 6-105 در مورد سقوط امان الله می نویسد: «علت آن زیاد مبهم نیست که بايد زياد آنرا جستجو نمود. یک ملت خود فرمان، جنگ-دوست، متعصب با یک عقیدۀ محکم مذهبی که مانع ورود هر گونه علم و تحصیل، روش و رسومات خارجی به داخل خانۀ  و کاشانه شان می شوند، نمی تواند که مداخله را تحمل کند، حتا اگر طرف مقابل شاه هم باشد، وقتی که او بخواهــد، بر سنت ها و عادات اجتماعی او بتازد، چطور یک ملتی با این سرسختی در عقیده اش، و با این تعصب می تواند که تغییر در عادات و سنت های اجتماعی اش را اجازه بدهـــد؟». در بین نویسندگان مسلمان هنــد، فقط محمد یونس، سقوط امان الله را، به اشتیاق او در کاپی کردن (نسخه برداری) اتاترک نسبت میدهــد. او استدلال میکند، که امیر « توازن اش را از دست داد، و بعضی از افکارش برایش غیر قابل هضم شدند، او در کشور خودش، اشخاص دور میزش را علیه خود شوراند (صفحۀ 64).

r شورش سال 1928 هنگامی به وقوع پیوست که وضیعت اقتصادی، کشاورزی خراب شده بود، در وحلۀ نخست به علت ازدیاد مالیات و همچنین بخاطر این که مالیات باید نقد پرداخته می شدند. در جریان 9 سالی که امان الله بر سر اقتدار بود، مالیات خر و اسپ بین 400 الی 500 درصد افزایش یافت، مالیات زمین بین سه الی چهار برابر شدند، مالیات بز، گوسفند و گاو بیشتر از چهار برابر شدند و از هفت به سی پول بالا رفت. این پیش شرط، که مالیات نقد پرداخته شوند، نه تنها موجب سوء استفاده های بروکراتیک (اداری) شد، بلکه هم چنین فشار وامداری بسیاری از شهروندان را زیاد نمود، که آنها را محتاج به وامگذاران نمود. حتا هنگامی که در سال 1925 حاصلات وجود نداشت، حکومت فشار مالیات را بر مردم کم نکرد. مراجعه شود به:

Chokaiev, „Bolsheviks and Afghanistan“, pp 507-10, and „Situation in Afghanistan,“ p. 326; and Rastolnikov, “The War in Afghanistan,” p. 183.

 

 

§ در یک مورد یک انجنیر ایتالیایی پیپرنو (Piperno) بالای یک پولیس در حالی فیر نمود و او را کشت که می خواست برایش یاد داشتی را بدهد که به ادارۀ پولیس خود را معرفی کند. پیپرنو محاکمه شد و محکوم به مرگ گردید، اما مقامات ایتالیایی کوشش نمودند که فاميل متقول را تشویق نمایند که خونبها بگیرند و از اعدام او جلوگیری کنند- یک سنت کهنۀ افغانی که در نظامنامۀ اداری نگاه داشته شده بود. اما پیپرنو نخواست که منتظر این رسمیات طولانی شود، او از زندان فرار نمود که به آسیای مرکزی شوروی برود، اما او دستگیر و به سال 1925 اعدام شد. دولت ایتالیا نه تنها معذرت خواهـــی رسمی و شخصی وزارت خارجۀ افغانستان را مطالبه نمود، بلکه هم تأکید می ورزیدند که نیروهای نظامی افغانستان می بایست که به پیش بیرق ایتالیا تعظیم کند، خونبها برگشت داده شود، و مبلغ هفت هزار پوند جبران پرداخته شود. بعد از مذاکرات طولانی دولت افغانستان موافقت نمود که مبلغ شش هزار پوند تاوان بپردازد و یک معذرت نامۀ رسمی و شخصی توسط معاون وزارت خارجـــۀ افغانستان بفرستد. به این شکل پایان قضیه اعلام شد. مراجعه شود به:

The Times, June 15 and August 19, 1925; and Caspani and Cagnacci, pp. 135-36.

روسیۀ شوروی در رفتار ایتالیا کوشش سرپوشیده ای یک کشور کاپيتالیستی برای تضمین حق خود ارادیت بیرون مرزی (extrateritorial) و داشتن حقوق ویژه در خارج (capitulatory rights) و به اين ترتيب زمينه سازی يک مداخلۀ بزرگتر ايتاليا در افغانستان را می ديد. مراجعه شود به: Izvestia, June 27, 1925

واقعیت اینست که کدام قانون ویژه و یا دستورالعملی در رابطه با وضیعت قانونی اروپایی ها در افغانستان وجود نداشت. حادثۀ مشابهی روابط افغانستان با آلمان را وخیم ساخت. مراجعه شود به: Stratil-Sauer.

 

[i] Morrish, p. 3.

[ii] Tailardat, Revolte afghane,“ p. 15.

[iii] Morrish, pp. 7-8.

[iv] I. A. Shah, Tragedy of Amanullah, p. 178.

[v] The Times, September 15, 1928; Fraser-Tyler, Afghanistan, p. 214; P. Sykes, Afghanistan, II, 312; Tailardat, „Revolt afghane,“ p. 15

[vi] Fraser-Tyler, Afghanistan, p. 214.

[vii] Fletcher, Afghanistan, pp. 215-16.

[viii] Tailardat, „Revolt afghane,“ p. 15.

[ix] Fo rth enext of the proclamation in which Amanullah made these concessions, see Amani-afghan January 7, 1929. Some of the main features of it  appeared in The Times, january 12, 1929; 2 I a guerre civile,“ p. 267; Morrish, p. 11; and N.N. Ghosh, p. 179. For details abouth the various tacticle moves Amanullah  made to save his throne, see I. A. Shah, Tragedy of Amanullah, p. 208; and Tailardat, „ Revolte afghane,“ p. 16. On the ruling on clothing, see Toynbee, Survey, 1929, p. 205.

[x] This information was obtained from an eyewithness who was in the British Legation at the time

 

[xi] Mohammed Ali, Progressive Afghanistan, p. 39. See also Daily Mail, may 31, 1929. According to Toynbee (Survey, 1930, p. 183), Amanullah escaped to Kandahar by air. Fraser-Tyler (Afghanistan, p. 216) and Fletcher (Afghanistan, p. 218) assert he travelled by road.

[xii] Jackson Fleming, “ The afghan Tragi-Comedy,”Asia, June 1929, pp. 508-10. See also Freser-Tyler, Afghanistan, p. 216; and Toynbee, Survey, 1930, p. 183: On Inayatullah`s concession and attempt to win over the religious establishment and the Kabulis, see The Times, January 16, 1929.

 

[xiii] See India, Royal Air Force.

 

[xiv]   تايلردات (Tailardat) در کتابش بنام Revolte afghan در صفح  16 مدعی می شود که کتاب My Life from Brogant to King. (زندگی من از راهزن تا شاه) نوشتۀ حبیب الله  اتوبیوگرافی بچۀ سقاء  می باشد. اصالت این اثر (که قیام شکوهمند بچۀ سقاء را شرح میدهد و از فعالیت های شعله مانند او سخن میگوید، او را آدم شبیه رابينهــود معرفی میکند، قویأ قابل پرسش است. مطالعۀ دقیق بخشهای متعدد آن و همچنین نحو، دستور زبان انگلیسی کتاب، مرا معتقد ساخت، که این اثر اصلی نیست. این ممکن، اثر چندین نویسنده باشد. چندین بخش کتاب همانند، آثار چاپ شدۀ دیگر در افغانستان می باشند.

 

[xv] . به قول تیلردات (Taillardat) امان الله قادر بود که پیامش را به رهبران قبایل از طریق رادیو به آنها برساند، چند پایه رادیو را او بعد از بازگشت از اروپا به آنها داده بود. من نمی توانم این ادعا را تأیید کنم.  Agabekove, pp. 159-60

 

[xvi]  به قول اگابیکوف (Agaabekov,PP.59,164,166) غلام جیلانی خان وزیرخارجۀ افغانستان (1927 میلادی) به روس اصرار کرد که به پشتیبانی از امان الله وارد عمل شود. یکبار دیگر مهاندرا پراتاپ (Mahaendra Partap) اظهار همکاری نمود و پیشنهاد کرد که به بدخشان برود و یک «ارتش انقلابی از مردم» تشکیل بدهــد و به طرف کابل علیه بچۀ سقاء حرکت کند، پیشنهاد او جدی گرفته نشد. مراجعه شود به. Paratap, My Life, pp. 156f.

 

[xvii] .منابع متعددی گزارش میدهــند که امان الله به ارزش پنجاه ملیون دالر دارايی خزانه را با خود برده است. به « امان الله در تبعید» صفحۀ 257 مراجعه شود.

 

[xviii]  Pravda and Izvestia, December 20, 1928; Chokaiev, „ Bolsheviks and Afghanistan,“ pp. 506-7. On Soviet reaction to the events in afghanistan, see Castagne, „Soviet Imperialism,“ pp. 701-2; „ Afghanistan,“ in BSE, 2d ed., Vol. II; Reyesner, Novesishaia istoria, pp. 211-34; Akhramovich, Afghanistan,“ pp. 766-67; and Masson and Romodin, II 406-8.

[xix] For the views of the German and the Fench press, respectively, see the January 16, 1929, editions of the German and the Manchester Guardian.

[xx] Hansard`s Parliamentary Debates, January 20 and Febuary 6, 1929; Daily Herald, January 5 and 7, 1929; Daily News, Febuary 4, 1929. Raskolnikov („War in Afghanistan,“ p. 185) states that during Amanullah`s Grand Tour, Bacha was in close touch with the British Legation at Kabul. This, of  course, the British categorically deny.

[xxi]  Comyu-Platt, p. 297; Daily Mail and Sunday Express, January 20, 1929; Emanuel, p. 202.

[xxii] The statements of Amanullah and Hidayatullah can be found in „Laguerre civile,“ p. 268; and Tailardat, „ Revolte afghane,“ p. 50; Inayattullah`s is in Morrish, p. 13 The Afghan envoy to Paris was blunter: he accused Great Britain of in citing the Afghan tribes against Amanullah. See the Morning Post , January 17, 1929.

[xxiii] See, for instance, Mohammed Ali, Progressive Afghanistan, pp. 6f, 11; I. A. Shah, Tragedy of Amanullah, p. vii; Karimi, „Maaref,“ p. 397; and Pazhwak, Afghanistan, p. 12.

[xxiv]  Raskolnikove, „War in Afghanistan,“ pp. 180, 183.

[xxv] Pravda Vostoka, November 2, 1928, as quoted by Chokaiev, „ Bolshevikas and Afghanistan,“ p. 506.

[xxvi] Ibid. , January 1, 1929, as quoted by Chokaiev, „ Bolshevikas and Afghanistan,“ p. 507. For a Soviet analysis of Amanullah`s reforms and the nature of the opposition to them, see Ilinkii, pp. 68-79.

[xxvii] B. Nikitine, „L Àsie qui change, „ p. 15.

[xxviii] Wild, p. 69.

[xxix] I. A. Shah, Tragedy of Amanullah, pp. 162-63; Katrak, p. 36; Furon, LÀfghanistan, p.95; Trinkler, p. 189.

[xxx] Wild, p. 70.

[xxxi] Taillardat, „Revolte afghane,“ pp. 18-19; Mohammed Ali, Progressive Afghanistan, pp. 8ff. See also Habib-Allah, pp. 50, 110, 112; and Chokaiev, „Bolsheviks and  Chokaiev, „Bolsheviks and Afghanistan,“ pp. 507-9.

[xxxii] Wild, pp. 86, 143.

[xxxiii] Morrish, p. 36; Tailardat, „Revolte afghane,“ pp. 17f.

[xxxiv] M. Nikitine, p. 13. See Amanullah`s statement to the correspondent of Yaung India, October 12, 1922. See also Rhein and Ghassy, p. 22.

[xxxv] Joseph Potocki, p. 113.-

[xxxvi] Anis, 1st year, No. 15.

[xxxvii] For these innovations, see L. Thomas, Khyber Pass, pp. 234-55; Wild pp. 87, 95, 161, 163, 172,; MacMunn, From Darius to Amanullah, pp. 292, 296; Katrak, pp. 38f, 50-58 passim; pp. 122f; and Jackson Fleming, „ The Afghan Traggi- Comedy,“ Asia, June 1929, pp. 469ff

[xxxviii] Chokaive, Situation in Afghanisatn,“ p. 330.

[xxxix] Personal interview on October 19, 1960, in London.

 

اخبار روز

01 قوس 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها