بدترین بیسواد، بیسواد سیاسی است وی کور و کر است، درک سیاسی ندارد و نمیداند که هزینههای زندگی از قبیل قیمت نان، مسکن، دارو و درمان همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند. او حتی به جهالت سیاسی خود افتخار کرده، سینه جلو میاندازد و میگوید که...: "از سیاست بیزار است"
. چنین آدم سبکمغزی نمیفهمد که بیتوجهی به سیاست است که زنــان فــاحــشه و کــودکان خــیابانــی میسازد، قتــل و غــارت را زیاد میکند و از همه بدتر بر فساد صاحبان قدرت میافزاید...
«برتولت برشت»)پس از درگذشت مارکس ؛ انگلس وسائل دو چاپ دیگر از کتاب داس کاپیتال را ؛ چاپ سوم در سال 1883 و چاپ چهارم که در سال 1890 انتشار یافت؛ فراهم ساخت۰به علاوه انگلس از روی یادداشت های مارکس که به سختی خوانده میشدند شرایط انتشار جلد دوم داس کاپیتال را در دو چاپ یکی در سال 1885 و دیگری در سال 1894 فراهم آورد۰ولی برای انجام این کار لازم می آمد ارقامی که مارکس در آمار خود آورده بود تجدید نظر بشود و از نو حساب بشوند ۰همچنین باوجود اینکه در آن موقع انگلس مبتلا به سرطان لولهٔ مری بود و همین بیماری در پنجم ماه اوت سال 1895 موجب مرگ او گردید؛ با از خود گذشتگی بی نظیر و سعی خستگی ناپذیری وسائل چاپ جلد سوم داس کاپیتال را تهیه نمود و آن را به چاپ رسانید۰در حین رسیدن بدین منظور انگلس به دختر مارکس لورا که در آن موقع در شهر لوپرو در فرانسه زندگی می کرد نوشت: « امروزها به سختی گرفتار به اتمام رسانیدن « کرایهٔ املاک» «عنوان جلد سوم داس کاپیتال »می باشم۰تصحیح اقلام پدرت دردسر زیادی برایم فراهم ساخته است؛زیرا تفریبأ ارقام و حساب ها اشتباه هستند و بایستی از نو حساب بشوند؛ با اینکه او از لحاظ ارقام چه نابغهٔ بود۰» فروش کتاب داس کاپیتال که در ابتدا در آلمان بسیار کم بود؛به تدریج رو به ازدیاد نهاد و سالی چندین هزار نسخه به فروش می رسید؛ چنانکه نفعی که از فروش آن در سال 1886 به دست آمد به یکصدا و سی پوند انگلیسی یا دو هزار و ششصد مارک آلمانی رسید که بین دو دختر مارکس : لورا. و النور تقسیم گردید۰کمکی که به هر دوی آنها بسیار به موقع رسید۰این دو دختر مانند پدرشان اغلب از انگلس در خواست کمک مالی می نمودند۰انگلس در وصیت نامه اش تمام دارایی خودش را به این دو دختر مارکس تخصیص داد۰عقاید و افکار مارکس نیز؛ یعنی آنچه که بعدأ به عنوان مارکسیسم معروف گردید؛ به تدریج درآلمان رو به شهرت گذارد و با نضج گرفتن حزب سوسیال دموکرات در آن کشور « حزبی که مورد علاقهٔ زیاد مارکس بود» هر روزه رو به پیشرفت می بود۰در ماه مه سال 1875 دو حزب بزرگ کارگران آلمان « حزب سوسیال دموکرات کارگران » و « حزب انجمن عمومی کارگران آلمانی» که فردیناند لاسال پایه گذار و رهبر آن بود در شهر گوتا کنگره ای تشکیل دادند در تحت عنوان « حزب سیوسیالیت کارگران» به صورت یک حزب بزرگ کارگران در آمدند۰و رهبری آن را ویلهلم لیب کنشت به عهده گرفت« عنوان این حزب بعدأ به حزب سوسیال دموکرات کارگران آلمان » تبدیل گردید۰لیب کنشت از پرستش کنندگان مارکس بود و مارکس نیز در نشست های عمومی نسبت به او اظهار لطف و دوستی می کرد ؛ اما در محافل خصوصی او را ضعیف و اشتباه کار می خواند۰بزرگترین اتفاقی که در این کنگره رخ داد فرستادن یک فرمان روشن و صریح و قاطع و موجز از جانب کارل مارکس به کنگره بود که بعدأ به نام « فرمان گوتا» معروف گردید۰این فرمان بعدأ اصول برنامهٔ حزب معروف سوسیال دموکرات آلمان را تشکیل داد؛ حزبی که دو دهه پس از در گذشت مارکس به صورت بزرگترین حزب مستقل آلمان در آمد۰حزبی که در موقع جنگ نخست جهانی «1914—1918» قوی ترین فرقهٔ سوسیال دموکرات قارهٔ اروپا و یا شاید در جهان بود۰« هرچند بعدها سوسیالیسم مارکس به وسیلهٔ اشخاص متعصب تری از قبیل لنین و دیگران ؛ با استفاده از نام مارکس به مارکسیسم تغییر داده شد۰» همچنین کتاب داس کاپیتال در کشورهای دیگر سریعتر از آلمان شناسایی پیدا نمود و نخستین ترجمهٔ آن ؛به عکس آنچه انتظار می رفت در روسیه صورت گرفت و نه در انگلستان و یا در فرانسه؛ یعنی داس کاپیتال ابتدا در کشوری معروف گردید که از لحاظ سرمایه داری و اقتصاد از سایر کشورهای آن زمان اروپا عقب مانده تر بود۰و شگفت انگیز تر آنکه اجازهٔ چاپ و انتشار این کتاب به آسانی از طرف ادارهٔ سانسور مطبوعات روسیه داده شد؛زیرا آن اداره این کتاب را یک نوشتهٔ علمی تشخیص داد و به نظر آنها نمی توانست عامل مؤثری در تحریک روستائیان عقب افتاده و بی سواد روسیه باشد؛ و در نتیجه خطری برای رژیم تزاری در بر نمی داشت۰ ترجمهٔ کتاب داس کاپیتال به زبان روسی در نتیجهٔ همکاری « نیکلای فرانتویچ دانیل سن» که اقتصاد دان بود و « الکساندرویچ لپاتین » که آلمانی و از ملاکین آزادیخواه بود صورت گرفت ؛ و در سال 1872 به وسیلهٔ « نیکلای پطرویچ پلی آکوو» در شهر سن پطرسبورگ به چاپ رسید و انتشار یافت۰به زودی موضوع داس کاپیتال در میان متفکران و روشنفکران و اقتصاد دانان شهر مورد بحث و نقد قرار گرفت؛ و نهصد نسخه از سه هزار نسخهٔ که به چاپ رسیده بود در همان ماه نخست به فروش رفت؛ که البته با در نظر گرفتن جمعیت کم شهر پطرسبورگ وکمی عدهٔ باسوادان این خود پدیدهٔ قابل توجهی بود۰و آقای دانیل سن توانست به مارکس بنویسد:« اغلب روزنامه ها و مجله ها مقاله هایی انتقادی در بارهٔ کتاب شما به چاپ رسانیده اند۰» و مارکس به اندازهٔ از این خبر خوشحال شد که در مقدمهٔ جلد دوم کتاب جمله های زیادی از مقالهٔ انتقادی پرفسور نیکلای ایوانویچ سیبر که در مجله « ژورنال سن پطرسبورگ » به چاپ رسیده بود عینأ تکرار نمود۰پرفسور سیبر در بارهٔ داس کاپیتال چنین می نگارد:« توضیح مطالب این کتاب به غیر از یکی دو بخش بسیار عالی و قابل درک برای عموم می باشد زیرا این کتاب ؛با وجود ضوابط علمی آن بسیار واضح و روشن نوشته شده است۰و از این لحاظ نویسنده با هیچ یک از سایر دانشمندان آلمانی که اندیشه های خود را به گونهٔ می نویسند که فهم آنها برای بشر زنده مشکل است ؛ قابل مقایسه نمی باشد۰» این نقد مارکس را بسیار خرسند نمود۰نقدی دیگری از جانب یکی از استادان سن پطرسبورگ به نام « ایلاریون ایگنا تسیویچ کافمان» در مجلهٔ مهم و با نفوذ « پیک اروپایی » شمارهٔ ماه مه سال 1872 به چاپ رسیده بود چنین می نویسد:« در نگاه نخست مارکس ایده آلیست ترین فیلسوف از بین فلاسفهٔ ایده آلی به نظر می آید ؛ به معنی بد و منفی این عنوان در زبان آلمانی ۰اما از لحاظ عرضه نمودن مدارک و دفاع از عقایدش دیده میشود که او از هر اقتصاددان حرفه ای ؛ نکته سنج تر می باشد و به حقیقت وقایع نزدیکتر است— هرگز نمی توان او را یک ایده آلیست خواند۰» از همه مهمتر اینکه تأثیر کتاب داس کاپیتال مارکس بیشتر در مجامعی مشهود بود که انتقاد آنها و عقایدشان حایز اهمیت زیادی می بود۰به ویژه در بین دانشجویان و در بین متفکرین ؛ چنانکه در انقلاب سالهای 1873 و 1874 انقلابیون اغلب از گفته های داس کاپیتال را در شعارهای خودشان می آوردند و از همین لحاظ مطالب کتاب مارکس به طور مفصل در روزنامه ها می آمد و تفسیر می شدند۰و این تفسیر ها حتا از سال 1879 یعنی سالی که ژوزف استالین و لیون تروتسکی متولد شدند و سالی که لنین ۹ سال داشت به طور مکرر ادامه داشتند۰وقتی مارکس می دید که کتاب او تا این اندازه در کشور تزارها مورد توجه قرار گرفته است؛ با خوشحالی زیاد سخت به شگفتی افتاده بود۰در سال 1880مارکس به یکی از دوستانش نوشت:« در کشوری که من آن را دوست نداشتم و جزء کشورهای وحشی حساب می کردم؛ کتاب من از هر کجای دنیا بیشتر خوانده میشود۰»اگر افکار مارکس روی دانشمندان و اقتصاددانان چندان زیاد نبود؛ در عوض روی رادیکالهای روسیه و به ویژه روی شخص لنین چنان زیاد بود که همچنان پس از در گذشت او « مارکس» به خصوص در سالهای انقلاب و پس از آن هم تا کنون همچنان ادامه دارد۰با وجود موفقیت فراوان کتاب و افکارش در روسیه ؛ آرزوی بزرگ مارکس این بود که داس کاپیتال هرچه زودتر به زبان فرانسه برگردانده بشود۰مارکس سرزمین فرانسه را مهد بزرگترین انقلابها و گهوارهٔ پیشرفته ترین اندیشه های انقلابی و محل که هر نوع اندیشهٔ جدیدی می بایستی از آنجا به سایر نقاط دنیا سرازیر شود؛ و بدین جهت برای ترجمه کتاب داس کاپیتال به زبان فرانسه اهمیت فوق العاده ای قایل بود۰مارکس جدأ معتقد بود که ترجمهٔ داس کاپیتال به زبان فرانسه نه فقط « ایده های غلط » فرانسوی ها را که به نظر او اسیر افکار پوسیدهٔ پرودهن و بورژوازی بودند آزاد می ساخت؛ بلکه زمینهٔ برای رشد اندیشه های سایرین را نیز که در تحت تأثیر مقاله های انتشار یافته از فرانسه بودند فراهم می آورد۰النور دختر مارکس به پیروی از اندیشه های پدرش؛ در تاریخ ۲۳ ژانویه سال 1872 به آقای دانیل ین نوشت:« امیدوارم که پس از ترجمهٔ داس کاپیتال؛ترجمهٔ آن به زبان انگلیسی هم به زودی منتشر شود؛ معمولن انگلیسی ها در همه چیز از فرانسویها تقلید می کنند— فقط چیزی در انگلستان موفقیت حاصل می نماید که از پاریس آمده باشد۰» بالاخره آقای ژوزف ری همان شخصی که نوشته های فویر باخ را به فرانسوی ترجمه کرده بود؛آغاز به ترجمهٔ داس کاپیتال به زبان فرانسه گرفت— اما او این کار را به آخر نرساند و بقیه را آقای شارلز کلر یک سوسیالیستی که خود از اعضاء انترناسیونال بود به آخر رساند۰اما مارکس از ترجمهٔ هیچ کدام از این دو نفر راضی نبود؛ و بالاخره خود مارکس پس از تصحیحات زیادی از آنچه آن دو نفر نوشته بودند ترجمهٔ نهایی داس کاپیتال به زبان فرانسه را برای چاپ حاضر ساخت؛ و یک ناشر فرانسوی به نام آقای موریس لاشاتر و یک روزنامه نگار کمونیست بود؛ با دادن دو هزار فرانک پیش قسط ؛ حاضر شد که کتاب مارکس را به چاپ برساند—و پس از گفتگوها و کشمکشهای زیاد ؛ مارکس در یکی از نامه های خودش ؛ آقای لاشاتر را یک شارلاتان درجه اول خواند۰بالاخره داس کاپیتال در سال 1875 به زبان فرانسه منتشر گردید— و در همان سال ده هزار نسخه آن کتاب که به چاپ رسیده بود به فروش رسید! و در نتیجه موفقیت کامل داس کاپیتال در تمام اروپا تأمین و تضمین شد۰هرچند النور دختر مارکس آرزو داشت که هرچه زودتر داس کاپیتال به زبان انگلیسی برگردانده شود؛ اما نخستین ترجمهٔ کتاب بیست سال بعد از ترجمهٔ فرانسهٔ آن یعنی در سال 1887 و چهار سال بعد از در گذشت مارکس صورت گرفت۰علت به تعویق افتادن ترجمهٔ کتاب به زبان انگلیسی موجود نبودن مترجم توانا و ماهری بود که بتواند از عهدهٔ برگرداندن واژه های تکنیکی که در داس کاپیتال آمده بود بر آید۰ترجمهٔ هفت فصل نخست که به وسیلهٔ یکی از سوسیالیست های انگلیسی به نام آقای هنری مایرس هایندمان انجام گرفته بود از طرف انگلس به علت « کاملن غلط بودن» رد شد۰انگلس در این باره می نویسد:« مارکس یکی از قوی ترین ؛ دقیق ترین؛ موجزترین نویسندگان عصر حاضر است۰آن کس که می خواهد نوشتهٔ او را ترجمه کند بایستی نه فقط آشنایی کاملی به زبان آلمانی داشته باشد؛ بلکه باید به همان روانی مسلط به زبان انگلیسی نیز باشد۰» اما بالاخر داس کاپیتال به وسیلهٔ دو تن از دوستان مارکس و انگلس ؛ یکی آقای ساموئل موئر که وکیل دعاوی بود و دیگری آقای ادوارد آولینگ که روزنامه نگار بود صورت گرفت۰اما همین ترجمه هم در حقیقت در تحت نظر خود انگلس و دختر مارکس النور که در آن موقع در منزل آقای آولینگ زندگی می کرد؛ انجام یافت۰و انگلس در مفدمهٔ این ترجمه ذکر نمود:« باید از نظر دور نداشت که این ترجمه کاملن دقیق نمی باشد۰» در انگلستان فقط یک مقالهٔ انتقادی آنهم بدون امضاء در بارهٔ کتاب مارکس در شمارهٔ پنجم ماه مارس در روزنامهٔ « آتنئوم » منتشر شد۰ داس کاپیتال در انگلیس مورد استقبال چندانی قرار نگرفت و در طی دو سال فقط مبلغ دوازده پوند و خورده ای به عنوان حق نویسنده به وارث مارکس پرداخته شد۰عدم توجه به کتاب نشانگر این بود که انگلیسی ها توجهی به ایدئولوژی ندارند۰ در سال 1906 انتشارات به نام چارلز کر ترجمهٔ انگلیسی جدیدی از داس کاپیتال انتشار داد که مترجم آن آقای ارنست اونترمان بود ؛ ولی این چاپ نیز چندان مورد استقبال قرار نگرفت و خریداری نداشت۰آنچه جالب است چگونگی انتشار بخشی از جلد نخست داس کاپیتال در ایالات متحدهٔ آمریکا می باشد؛داستان از این قرار است: بدین طریق که یکی از بنگاه های انتشارات شهر نیویورک به نام « بارنوم— Barnum» آن فصل از کتاب داس کاپیتال را که تحت عنوان « سرمایه» نوشته شده بود به گونهٔ جداگانه به چاپ رسانید و در نیویورک در تبلیغات خود در بارهٔ آن چنین وانمود کرد که یک نویسندهٔ معروف آلمانی در این کتاب نشان داده است که « چگونه می توان سرمایه را اضافه نمود و جمع کرد» و برگهای که محتوای آن جمله ها انتخاب و گزینش شده ای از این کتاب بود به چاپ رساند و به تمام بانکهای بزرگ آمریکا و سایر دستگاه های که با پول سر و کار و ارتباط داشتند فرستاد — البته سرمایه داران آمریکا بلافاصله برای خرید این کتاب مهم بر یکدیگر سبقت گرفتند و در ظرف مدت کوتاهی پنج هزار نسخه از این کتاب که فقط حاوی فصل « سرمایه» از کتاب بزرگ داس کاپیتال بود به فروش رسید۰در ضمن کتاب داس کاپیتال و سایر نوشته های مارکس که در بارهٔ مسائل اجتماعی و اقتصادی نگاشته بودند در دیگر نقاط جهان نیز رخنه نمودند۰گرچه در قرن نوزدهم در کشورهای از قبیل ایتالیا ؛ لهستان و اسپانیا ترجمهٔ داس کاپیتال ممنوع بود؛ معهذا ممکن نبود از شیوع مطالب آنها در کشورها جلوگیری بشود۰و حتا دیری نگذشت که بالاخره در همین کشورها ؛ در ایتالیا و اسپانیا در سال 1886 و در پولند یا لهستان در سال 1890 و در دانمارک در سال 1885 و در هلند در سال 1894 داس کاپیتال ترجمه شد و در بسیاری از کتاب فروشی ها فروخته می شدند۰ نوشته های کارل مارکس جذابیت خاصی دارند که نه تنها روی مغز انسان ؛ بلکه روی قلب و مغز هر دو اثر می گذارند ۰جناب مارکس بسیار دقیق و صادقانه نوشته است و شیوه نگارش او نیز فوق العاده جذاب می باشد۰به قول معروف می توان گفت :« آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند — این سخن کاملن در بارهٔ شخص کارل مارکس و نوشته هایش مصداق دارد۰»