جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس—1818– 1883– بخش ۶۱

( هیچ چیز خارج از تو وجود ندارد که بتواند شما را بهتر، باهوش‌تر قوی‌تر یا سریع ‌تر کند همه چیز در درون شماست.
هرچه نیاز داری وجود دارد چیزی
را بیرون از خودت جستجو نکن !
« خرد_سامورایی») ( آلکسی دو توکویل در توضیح روش خویش می افزاید:« من از طبقات سخن می گویم۰تنها طبقات اند که باید تاریخ را اشغال کنند۰»

این عین جمله توکویل است و همچنین من یقین دارم اگر مجلهٔ یا نشریهٔ این جمله را منتشر می کردند و می پرسید این جمله از کیست؟ از هر پنج نفر پاسخ دهنده چهار تن می گفتند از جناب کارل مارکس۰این جمله دنبالهٔ قضیهٔ زیر است: بی شک می توان در مخالفت با استدلال من نقش افراد را به میان کشید۰»در این جستار و چند جستار بعدی به تحلیل اجتماعی — اقتصادی نظام سرمایه داری از دیدگاه کارل مارکس پر داخته می شود و در عین حال نظریه های جناب مارکس مورد بررسی و ارزیابی و نقد قرار می گیرد؛ و همچنین تفاوت دیدگاه مارکس با یک جامعه شناس معروف دیگر یعنی جناب اوگوست کنت به گونهٔ مختصر ارزیابی خواهد شد۰اندیشهٔ مارکس تحلیل و درکی از کارکرد فعلی؛ ساخت کنونی و تحول ضروری جامعهٔ سرمایه داری است۰اوگوست کنت در بارهٔ آنچه خود جامعهٔ صنعتی می نامید؛یعنی در بارهٔ خصائص و ویژگی های عمدهٔ تمامی جوامع نوین؛ نظریه ای داشت۰تضاد اساسی در اندیشهٔ اوگوست کنت؛تضاد بین جوامع گذشته؛ فئودالی ؛نظامی؛ و الاهی و جوامع نوین؛ صنعتی و علمی بود۰تردیدی نیست که مارکس نیز به این تضاد توجه دارد و معتقد است که جوامع نوین؛بر خلاف جوامع نظامی و الاهی گذشته؛ جوامع صنعتی هستند۰اما مارکس به جای آنکه تنازع میان جوامع گذشته و جوامع نوین را در مرکز خویش قرار دهد؛اندیشهٔ خود را بر تناقض جامعهٔ سرمایه داری نوین که به عقیدهٔ مارکس تناقضی است که در ذات جامعهٔ مذکور وجود دارد متمرکز می کند۰در نظام فکری اثباتی اوگوست کنت؛تعارض‌های کارگران و کارفرمایان از نمودهای فرعی؛ از آن گونه نقائص جامعهٔ صنعتی که اصلاح آنها نسبتأ آسان است محسوب می شدند و حال آنکه در اندیشهٔ مارکس تعارض‌های کارگران و کارفرمایان؛ یا به قول مارکسیستها؛ طبقهٔ کارگر و سرمایه داران؛ واقعیت عمدهٔ جوامع نوین است؛واقعیتی که طبیعت ذاتی جوامع مذکور را آشکار می کند و در عین حال تحول تاریخی بعدی را به ما نشان می دهد۰اندیشهٔ مارکس تعبیری است از خصلت متناقض و متخاصم جامعهٔ سرمایه داری۰از یک لحاظ تمامی کار مارکس کوششی است برای نشان دادن این نکته که خصلت متخاصم مذکور از ساخت بنیادی نظام سرمایه داری جدایی ناپذیر نیست و در عین حال منشأء حرکت تاریخی است۰سه متن مشهوری که مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت عبارتند از : بیانیهٔ کمونیستی یا مانیفست؛ مقدمهٔ نقد اقتصاد سیاسی؛ و کتاب سرمایه و یا داس کاپیتال؛ در واقع سه نمونه از طرز تبیین ؛ تأسیس و توضیح همین خصلت متخاصم نظام سرمایه داری محسوب می شوند۰اگر خوب در نظر گرفته شود که مرکز اندیشهٔ مارکس همانا تصدیق خصلت متخاصم نظام سرمایه داری است؛ بیدرنگ درک خواهد شد که چرا تفکیک مارکس به عنوان جامعه شناس از مارکس به عنوان مرد عمل امکان پذیر نیست؛ زیرا نشان دادن خصلت متخاصم سرمایه داری به نحوی اجتناب ناپذیر به اینجا می کشد که بگوییم نظام سرمایه داری خود به خود ویران خواهد شد و بدین سان تنها کار که می ماند همانا تشویق آدمیان به شرکت در عملی شدن این تقدیر از پیش نوشته است۰بیانیهٔ کمونیستی متنی است که می شود آن را به اصطلاح متنی غیر عملی دانست۰این متن در حکم یک جزوهٔ تبلیغاتی است اما جزوه ای که مارکس و انگلس در آن برخی از افکار علمی خویش را به صورتی فشرده تشریح کرده اند۰مایهٔ اصلی و بنیادی مانیفست کمونیستی؛ موضوع نبرد طبقاتی است۰در مانیفست می خوانیم اینکه:« تاریخ تمام جوامع تا به امروز همانا تاریخ نبرد طبقات است۰آزاد مردان و بردگان؛ نجبا و عوام؛خوانین و رعایا ؛ استادکاران و شاگردان ؛ خلاصه؛ ستمگران و ستمدیدگان ؛ که در تضادی دائمی رو در روی یکدیگر ایستاده اند؛ نهان یا آشکار ؛ در نبرد بی امان بوده اند که هر بار با واژگانی انقلابی همهٔ جامعه یا با ویرانی مشترک طبقات در گیر در نبرد خاتمه یافته است۰»این نخستین فکر قطعی مارکس است۰خصوصیت تاریخی بشری نبرد گروه های بشری است که ما آنها را طبقات اجتماعی می نامیم ولی تعریف شان اکنون نامشخص است مع ذلک این دو خصلت در آن هست:از یک سو تخاصم ستمگران و ستمدیدگان و از جانب دیگر گرایش به سمت ایجاد تنها دو جبهه در دو قطب متضاد۰از آنجا که همهٔ جوامع به طبقات متخاصم منقسم بوده اند؛جامعهٔ کنونی ؛یعنی جامعهٔ سرمایه داری؛به یک معنا با جوامع پیشین تفاوت ندارد۰اما در جامعهٔ کنونی ویژگی های وجود دارد که تا کنون سابقه نداشته است۰نخست اینکه بورژوازی با طبقهٔ مسلط بدون منقلب گردانیدن دائمی ابزار تولید قادر به حفظ حکومت خود نیست۰مارکس می نویسد:« بورژوازی نمی تواند بدون آنکه ابزار تولید و بنابر این روابط تولیدی و در نتیجه مجموعهٔ شرایط اجتماعی را؛ سراپا دگرگون کند به هستی خویش ادامه دهد۰و حال آنکه بر عکس نخستین شرط بقای همهٔ طبقات صنعتی قبلی این بود که شیوهٔ تولید قدیم همچنان محفوظ بماند۰بورژوازی در جریان تسلط خویش؛که بیش از قرنی از آن می گذرد؛ آنچنان نیروهای تولیدی عظیم و سترگی پدید آورده که در گذشته همهٔ نسلها با هم بزرگ‌تر از آن را پدید نیاورده اند۰» از سوی دیگر آن نیروهای تولیدی که نظام سوسیالیستی را پدید خواهند آورد؛ در درون جامعهٔ حاضر؛ در حال تکامل یافتن اند۰دو صورت از تناقضات مشخص کنندهٔ جامعهٔ سرمایه داری؛که در آثار علمی مارکس هم مشاهده می شوند؛ در کتاب بیانیهٔ کمونیستی به چشم می خورند۰صورت نخست؛ صورت تناقض نیروهای تولیدی با روابط تولیدی است۰بورژوازی دائمأ وسایل تولیدی قویتری ایجاد می کند۰اما روابط تولیدی یعنی ظاهرأ هم روابط مالکیت و هم نحوهٔ توزیع در آمدها؛به همان آهنگ نیروهای تولیدی دگرگون نمی شوند۰نظام سرمایه داری قادر است که بیش از پیش بر میزان تولید بیفزاید۰لکن به رغم این افزایش ثروت‌ها؛ فقر همچنان نصیب بخش اعظم جامعه است۰پس دومین صورت تناقض ؛یعنی تناقض افزایش ثروت‌ها و ازدیاد فقر بخش اعظم جامعه در اینجا آشکار می شود۰این تناقض است که سر انجام روزی به بحرانی انقلابی کشیده خواهد شد۰مزد بگیران که اکثریت عظیم جمعیت را تشکیل می دهند و خواهند داد؛تبدیل به طبقه خواهند شد؛یعنی به صورت واحدی اجتماعی که هدفش کسب قدرت و دگرگون کردن روابط اجتماعی است در خواهند آمد۰آری ؛انقلاب طبقهٔ کارگر طبیعت اش چنان است که با همهٔ انقلاب‌های گذشته تفاوت خواهد داشت۰همهٔ انقلاب های گذشته را اقلیت هایی به نفع اقلیت ها انجام داده اند۰انقلاب طبقهٔ کارگر را اکثریت عظیم به نفع همگان انجام خواهد داد۰پس انقلاب طبقهٔ کارگر پایان طبقات خواهد بود و با این انقلاب خصلت متخاصم جامعهٔ سرمایه داری از بین خواهد رفت۰این انقلاب که سرمایه داری و طبقات را با هم از میان بر خواهد داشت؛کار خود سرمایه داران خواهد بود۰سرمایه داران نمی توانند سازمان اجتماعی را سراپا دگرگون نکنند۰آنان که در رقابتی بی پایان در گیرند؛نمی توانند وسایل تولید را افزایش ندهند و این افزایش در عین حال افزایش تعداد کارگران صنعتی و میزان فقر آنها خواهد بود۰خصلت متناقض سرمایه داری از اینجا پیداست که افزایش وسایل تولید به جای آنکه سطح زندگانی کارگران را بالا ببرد دو فرایند دیگر را موجب می شود: تکثیر روز افزون شمارهٔ کارگران و تشدید فقر۰مارکس منکر آن نیست که امروزه میان دو طبقهٔ سرمایه دار و کارگر؛گروه‌های واسط متعددی مانند پیشه وران؛خرده بورژواها ؛تجار و دهقانان مالک وجود دارند اما او از دو چیز سخن می گوید۰از یک سو؛به تدریج که نظام سرمایه داری تحول می یابد؛روابط اجتماعی به سمتی می گرایند که سر انجام به صورت دو گروه؛و فقط دو گروه؛متبلور گردند که در یک سوی آنها سرمایه داران و در سوی دیگر کارگران قرار دارند۰از جانب دیگر؛ دو طبقه؛ و فقط دو طبقه؛ نمودار امکانی از نظام سیاسی و تصوری از نظام اجتماعی اند۰طبقات واسط نه ابتکار عمل دارند و نه قدرت تحرک تاریخی۰فقط دو طبقه اند که می توانند نشان خود را بر جامعه حک کنند۰یکی طبقهٔ سرمایه دار است و دیگری طبقهٔ کارگر۰آنگاه که نبرد قاطع میان این دو طبقه در گیرد؛هر کس مجبور خواهد شد که یا به سرمایه داران یا به کارگران بپیوندد۰آن روز که طبقهٔ کارگر قدرت را در دست گیرد فصلی قاطع در جریان تاریخ گذشته پدیدار خواهد شد چرا که خصلت متخاصم جوامع بشری تا به امروز از میان خواهد رفت۰مارکس چنین می نویسد:( « هنگامی که در جریان توسعهٔ « جامعهٔ بشری »همهٔ تنازعات طبقاتی محو شوند و تولید یکباره در دست افراد متحد با هم متمرکز گردد؛قدرت عمومی « یعنی دولت» خصلت سیاسی خود را از دست خواهد داد۰قدرت عمومی؛ به معنای دقیق کلمه؛ همانا قدرت سازمان یافتهٔ یک طبقه برای ستمگری بر طبقهٔ دیگر است۰اگر طبقهٔ کارگر در نبرد بر ضد بورژوازی مجبور است به صورت یک طبقهٔ واحد در آید؛اگر طبقهٔ کارگر در اثر انقلاب تبدیل به طبقهٔ مسلط می شود و بدین عنوان روابط تولیدی قدیم را به شدت از بین می برد؛در این صورت همراه با نابود کردن سیستم تولیدی قدیم شرایط بقای تخاصم طبقاتی را نیز از بین خواهد برد؛در این صورت؛ طبقات و در نتیجه تسلط خاص طبقهٔ کارگر؛ به عنوان طبقه نیز از میان خواهد رفت۰به جای جامعهٔ بورژوایی قدیم با همهٔ اختلافات طبقاتی آن؛ اتحادی پدید خواهد آمد که در آن شکفتگی آزادانهٔ هر کس شرط شکفتگی آزادانهٔ همگان است۰نقل از بیانیهٔ کمونیستی؛ مجموعهٔ آثار جلد یکم ص ۱۸۲ و ۱۸۳ »)این متن مشخص کنندهٔ کامل یکی از مایه های اساسی نظریهٔ مارکس است۰گرایش نویسندگان آغاز قرن نوزدهم آن بود که سیاست یا دولت را نسبت به نمودهای اساسی؛ که اقتصادی یا اجتماعی اند؛ نمود فرعی بدانند۰مارکس هم جزو این جنبش عمومی است و او نیز معتقد است که سیاست یا دولت؛نسبت به آنچه در خود جامعه می گذرد؛نمودهایی فرعی هستند۰از این رو است که وی قدرت سیاسی را مظهر تعارض های اجتماعی می داند۰قدرت سیاسی وسیله ای است که طبقهٔ مسلط؛ طبقهٔ استثمار کننده به یاری آن تسلط و استثمارگری خویش را حفظ می کند۰اگر در همین خط اندیشه پیش برویم منطقأ محو تضادهای طبقاتی باید به نابودی سیاست و دولت منجر شود زیرا سیاست و دولت؛در ظاهر محصول فرعی یا تعارض های اجتماعی می باشند۰اینها هستند مایه هایی که مارکس هم در بینش تاریخی و هم در تبلیغات سیاسی خود به کار می بندد۰البته در اینجا فقط بیان موضوع ساده تر شده؛اما دانش مارکس هدفش اثبات دقیق قضایای زیر است: خصلت متخاصم جامعهٔ سرمایه داری؛از هم پاشیده شدن اجتناب ناپذیر چنین جامعهٔ تناقضدار بر اثر عواملی که در خود آن وجود دارد؛انفجار انقلابی که به خصلت متخاصم جامعهٔ کنونی خاتمه خواهد داد۰بدین سان؛اندیشهٔ جناب مارکس بر تعبیر نظام سرمایه داری به عنوان نظامی تناقضدار؛یعنی نظام تحت سلطهٔ نبرد طبقاتی؛ متمرکز است۰اوگوست کنت جامعهٔ زمان خود را فاقد اجماع عام می دانست و دلیل آن هم به نظر وی این بود که در آن جامعه نهادهای مربوط به جوامع الاهی و فئودالی با نهادهای مربوط به جامعهٔ صنعتی در کنار هم قرار داشتند۰وی که در پیرامون خویش؛اجماع کاملی نمی دید اصول اجماع جوامع تاریخی را در گذشته جستجو می کرد۰اما مارکس به روشنی می بیند؛ یا حداقل به خیال خود می بیند؛که در جامعهٔ سرمایه داری نبرد طبقاتی وجود دارد و وی معادل این نبرد طبقاتی را که در حال حاضر شاهد آن است در جوامع متفاوت تاریخی نیز باز می یابد۰به عقیدهٔ مارکس؛ نبرد طبقاتی به سمتی می رود که همه چیز به نحوی ساده تر خواهد شد۰گروه های متفاوت اجتماعی هر کدام به گرد یکی از دو قطب اصلی؛بورژوازی یا طبقهٔ کارگر ؛جمع می شوند و توسعهٔ نیروهای تولیدی است که از این پس محرک حرکت تاریخی خواهد بود که آن هم؛به نوبهٔ خود؛از طریق ازدیاد روز افزون شمارهٔ طبقهٔ کارگر و‌تشدید فقر به انفجار انقلابی خواهد انجامید و بدین سان؛برای نخستین بار در تاریخ؛جامعهٔ غیر متخاصم به وجود خواهد آمد۰اکنون کار ما این است که بر اساس این سرمایه های کلی تعبیر تاریخی مارکس؛دو چیز را دو بنیاد را پیدا کنیم؛کدام نظریهٔ کلی جامعه است که در اندیشهٔ مارکس؛هم تناقضات جامعهٔ حاضر و هم خصلت متخاصم تمام جوامع شناخته شدهٔ تاریخی را توجیه می کند؟دیگر آنکه :کدام ساخت؛ کدام کارکرد؛ کدام تحول در جامعهٔ سرمایه داری است که نبرد طبقات و سر انجام انقلابی نظام سرمایه داری را می توان با آن تبیین کرد؟به عبارت دیگر؛ما بر اساس مایه های مارکسیستی که در بیانیهٔ کمونیستی پیدا کرده ایم باید مسایل زیر را تبیین کنیم : نظریهٔ عمومی جامعه؛یعنی همان چیزی که به زبان معمولی « ماتریالیسم تاریخی» نامیده می شود۰و فکر های اقتصادی اساسی مارکس ؛آن چنانکه در کتاب سرمایه آمده است۰« دنبالهٔ این مطلب در جستارهای بعدی پی گرفته خواهد شد۰»

اخبار روز

01 قوس 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها