اعترافات لارنس عربی (T.E. Lawrence) و دسایس بادارنش که در آغاز کتابش تحت عنوان "پنج ستون خرد" ((Seven Pillars of Wisdom تحریر و بتاریخ ۱۵
آگست ۱۹۲۶م در لندن به چاپ رسیده جهت معلومات هموطنان تقدیم میشود تا با آگاهی از دسایس اجنبیان، دیگر فریب نخورده خود به اتکا به خداوند متعال و نیروی ملت شریف، نجیب و آزادیخواه افغان آگاهانه، مستقلانه و متحدانه برای آزادی مادروطن خود اقدام نمایند.
لارنس عربی چنین مینویسد Thomas Edward Lawrence.
"همه انسان ها خواب می بینند ، اما نه بطور مساوی. کسانی که شب در ذهن غبارآلود خود خواب می بینند، در روز بیدار می شوند و می بینند که این مزخرف است، اما آنانکه در روز خواب میبینند مردان خطرناکی هستند، زیرا ممکن است خواب خود را با چشمان باز عملی نماید. من این کار را کردم منظور من ساختن یک ملت جدید، یعنی بازگرداندن نفوذ از دست رفته ما بالای یک دوست بیست ملیونی با دوربینای الهام بخش بود. که افکار ملی شان هدف بسیار والای ذهن آنها را فرا می خواند و آنها را وادار می کرد که نقش سخاوتمندانه ای در رویدادها ایفا کنند: برنده شدم، به من اتهام وارد شد یعنی با شک و تردیدی پطرول بریتانیا در بین النهرین را به استعمار قبلی فرانسه در کرانه شرق میانه ارتباط دادند.
"من متاسف ام که چنین باشد اما امیدوارم که ما بهای این چیزها را به افتخار در زندگی با بی گناهی پبردازیم. من با صد نفر سر سپرده جوان، نظیف، خوش اندام و سرشار از قدرت شادی و شاد کردن زنان و کودکان رفتم به وضوح می دیدم که چقدر عالی بود که آنها بریتانویها را خویشاوندان خود فکر میکردند. و ما هزاران نفر آنها را به بدترین مرگ در آتش می انداختیم، نه برای پیروزی در جنگ، بلکه برای اینکه جواری ، برنج و روغن بین النهرین مال ما باشد. تنها نیاز این بود که بر دشمنان ما (ترکیه) پیروز شویم و این سرانجام با کمتر از چهارصد کشته، با روی آوردن به استفاده ما از دست مظلومان ترکیه انجام شد. من به این ادعای خود افتخار می کنم که در سی جنگ باعث ریختن خون خودما نشدم. همه مناطق برای من ارزش یک مرد بریتانوی را نداشت.
"لارنس عربیا در کتاب خود مینویسد که ما سه سال از این تلاش گذشته بودیم و من مجبور شدم چیزهایی را انجام دهم که ممکن است هنوز گفته نشده باشد. و مینویسد،بهرحال، بخشهایی از این کتاب تقریباً برای همه کسانی که آن را میخوانند، و به بسیار چیزها آشنا و آنها را پیدا میکنند این استکه یک بار من به طور کامل به آمرینم گزارش دادم، اما فهمیدم که با شواهد خودم به من پاداش داده اند. این آنطور بود که باید نمی بود. افتخارات ممکن است در یک ارتش حرفهای ضروری باشد، همانطوریکه در اعزامها وعده های مؤکد و فراوانی میشود، و با سربازگیری ما خواسته یا ناخواسته خود را در جایگاه سربازان عادی قرار دادهایم.
"برای کارم در جبهه عرب، تصمیم گرفته بودم که هیچ چیز را نپذیرم. کابینه بریتانیا،عربها را تحریک کرد که برای ما بجنگند و وعده قطعی تحریری دادند که بعد از جنگ حق خود ارادیت برای شان داده میشود، اعراب به اشخاص باورداشند نه به نهادها، انها من را به بحیث شخص مستقل میدیدند نه نماینده دولت بریتانیا، از من تقاضای عملی شدن موافقه تحریری شان شدند، لهذا من مجبور شدم که با دسیسه بپیوندم و من عملی شدن وعده های خود را برایشان دادم، در مدت دوسال که باهم همکار بودیم آنها باور داشتند که دولت چون گفتار من صادق است، با این امید انها کارهای خوبی را انجام دادند،اما من دایمآ در عوض اینکه افتخار کنم شرمنده بودم."
"از همان ابتدا آشکار بود که اگر ما در جنگ پیروز شدیم، این وعده ها کاغذها بی اعتبار می ماند، و اگر من مشاور صادق اعراب بودم، به آنها توصیه می کردم که به خانه های خود بروند و جان خود را در جنگیدن برای چنین چیزها به خطر نه آندازند: اما من خود را به امید پیروزی، اعراب را به جنګ سوق دادم و اگر موفق نشدیم آنها را با مقدار زیادی سلاحها خواهیم گذاشت با این امید که با رهبری دیوانه وار اعراب در پیروزی نهایی، آنها را با سلاح هایی در دستانشان در موقعیتی قرار دهم که مطمئن به موفقیت شان باشم ورنه به توصیه قدرت های بزرگ عادلانه ادعاهای شان را حل و فصل کنند. اما واضح است که هیچ سایه ای برای درگیر کردن اعراب، ناآگاهانه درچنین خطری نداشتم. من با این اعتقاد بودم که کمک با اعراب برای پیروزی ارزان و سریع ما در شرق ضروری است و بهتر است پیروز شویم و قول خود را بشکنیم تا باخت، تقلب را به خطر انداختم.
"برطرفی سر هنری مک ماهون اعتقاد من را به عدم صداقت ما تأیید کرد: اما من نمیتوانستم موضع خود را در جریان جنگ به ژنرال وینگیت توضیح دهم، زیرا من رسماً تحت فرمان او بودم و او به نظر نمیرسید که از حساس بودن موقف خود چیزی بداند. برای من تنها چیزی باقی مانده بود که از قبولی پاداش به خاطر اینکه یک شیاد موفق بودم امتناع کنم لهذا برای جلوگیری از افشای این ناخوشایندها خودم به نشر گزارشهایم شروع کردم تا واقعیتها را برملا کنم تا بتوانم تعداد محدودی از اعرابی که میدانستند اما سکوت اختیار نموده اند بدانند. در این کتاب نیز، برای آخرین بار، منظور من این است که خودم قاضی ګفتار خودم باشم."
هموطنان گرانقدر مطلب از نوشته فوق این بود که ما در طول تاریخ فریبها خورده ایم اما نه آموخته ایم، ما شاهد بوده ایم که در طول قرن بیست مخصوصآ از تاریخ هفت آکتوبر ۲۰۰۱م الی آگست ۲۰۲۱م اضلاع متحده امریکا و متحدینش چه فریبکاریها را در کشور عزیز ما توسط عمال فریب خورده خود انجام دادند و در اخیر مادروطنما را بیدفاع رها و به دوره حبیب الله کلکانی یک قرن قبل عقب راند، هموطنان گرانقدر بیاید از تاریخ بی آموزیم متکی به خداوند متعال و نیروی ملت شریف ، باعزت و غیور افغان خود باشیم به نام مسلمان و افغان متحد و یکپارچه شویم مادروطن خود را از بلاها و مصیبتهای وارد شده اغیار نجات و در فضای آزادی و استقلال در روشنی قانون اساسی مترقی که منعکس کنند اراده واقعی ملت افغان باشد بطرف خوشبختی جهان مدنی امروزی سوق دهیم. و من الله توفیق.