مقدمه
این نوشته به تعقیب نوشته ای دیگری که قبلاً عنوان "آیا پای استدلالیان چوبین است؟" می آید. به دلیل فشرده بودن نوشته و نام بردن کوتاه از نظریات دانشمندان، ریاضی دان ها و فیلسوفانی که بعضی از آنها مشهور نیستند، به پیشنهاد دوست گرامی و فرهیخته جناب داکتر رسول رحیم چند نوشته را در آینده ارائه خواهم کرد که این یکی از آنها است.
در اینجا به شکل کوتاه مبانی آئین بودا مورد بحث قرار خواهد گرفت. در نوشته های آینده معرفت شناسی و منطق بودیستی و یکی از نابغه های ریاضی قرن گذشته کورت گودل (1906-1978) و نظریه ای نا تمامیت اش را معرفی خواهم کرد. این نظریه رویای ریاضی دان ها و منطق دان ها مبنی بر "ریاضی جهان روا" (Mathesis Universalis) را نقش بر آب نمود. چون در هوش مصنوعی هم از منطق و هم از ریاضی استفاده می شود، نظریه ای گودل از اهمیت ویژه برخور دار است. با این مسائل هم خواهم پرداخت. بر گردیم به سیدهارتا گُتاما (563-483 ق.م) (بودا) و اندیشه هایش.
پایان مقدمه
در زمان بودا در شمال هندوستان 4 شاهی و چندین جمهوری اولیگارشیک و تعدادی از اقوام، تعیین کننده ای سیاست و حکومت بودند. در بین شاه نشین ها، جمهوری ها و اقوام هر از گاهی اختلاف نظر ها روی منابع آبی وجود داشت ولی در کل آنها در جوار همدیگر مسالمت آمیز زندگی می کردند. بدون موانع مردم این مناطق می توانستند از مرز های این سرزمین ها عبور کنند. حدود 75% از مردم به شمول راجا ها و بخش بزرگی از برهمن ها کشتمند بودند و زمین های خویش را کشت می کردند. برنج بخش مهم از غذای مردم بود. مالداری هم بخش دیگری از فعالیت معیشتی مردم را شامل می شد. حرفه های متنوع اصناف خویش را داشتند و آنها در انجمن های خویش قیمت ها را تعیین می کردند و بیمه برای اعضای مرحوم خویش داشتند و در صورت مرگ، عضو فامیل اش به ویژه بیوه اش حمایت می شد. رئیس کل اصناف با دربار رابطه ای نزدیک داشت و عرضه ای کالا به دربار را به عهده داشت. شهر ها شکل مستطیلی داشتند و در کنار دریا ها واقع بودند. یک خندق دور شهر را احاطه می کرد و شهر ها در جهت های چهار گانه دروازه ها داشتند.
در مرکز شهر های هندوستان آن زمان یک خانه ای بزرگی وجود داشت که زنی ویژه در آن زندگی می کرد. وی در واقع رئیس بانوان تن فروش بود که مشتریان زیادی از خدمات شان استفاده می نمودند. مردم آنها را تحمل می کردند گرچه نظر مثبتی در مورد آنها نداشتند. رئیس بانوان نه تنها زنی بسیار زیبا بود، بلکه از مهارت های دیگری مانند ادب و شعر و شاعری، هنر موسیقی و رقص هم برخوردار بود. وی معمولاً از طرف یک مرد ثروتمند حمایت می شد. در برنامه های این رئیس بانو که مثلاً مشاعره ها و مسابقات رقص و موسیقی بود متنفذان شهر شرکت می کردند. جوانان اشراف در سالن این بانو آداب معاشرت یاد می گرفتند. هیچ بانوی شهری مانند وی به هنر موسیقی دسترسی نداشت. آنچه ما امروز به نام موسیقی کلاسیک هندوستان می شناسیم، بخش مهم اش نتیجه ای کار این بانوان است.
زمانی که کسی از یکی از دروازه های شهر بیرون می شد با فقیر ترین قشر مردم آن زمان مواجه می شد. آنها در کلبه های خویش زندگی می کردند و کار شان جمع آوری هیزم و ساختن تپال (کیکی که از سرگین گاو ساخته می شود و خشک می شود تا بعداً از آن به حیث سوخت استفاده شود) بود. مشغولیت دیگر شان باغبانی در پارک ها و باغ های ثروتمندان بود. در اطراف شهر های آن زمان هندوستان باغ ها و پارک های ثروتمندان قرار داشتند که برای پیکنیک و گریز از گرمی از آنها استفاده می شد.
کاپیالاواتهو شهری که سیدهارتا گُتاما (بودا) 29 سال اول زندگی اش را در آن سپری نمود در مرز نپال و هندوستان قرار دارد. پدرش سودهودانا نام داشت و در میانه ای قرن 6 قبل از میلاد رئیس جمهور جمهوری ساکیا بود. این فامیل از قوم ساکیا بود که در آن زمان بخشی از اشراف بودند. حکومت و قانون گذاری مربوط آنها بود که در صورت ضرورت از بین شان یک راجا یا رئیس جمهور جمهوری ساکیا در یک شورای اشراف انتخاب می شد. در این زمان پدر بودا این سمت را به عهده داشت. پدر بودا دو خواهر (مایا و پجآپاتی) که دختران کا کایش بودند را ازدواج کرده بود. مایا مادر بودا بود. در آن زمان وصلت با خودی برای اشراف امری معمول بوده است.
در قرن 6 قبل از میلاد در هندوستان مفهوم انتخابات به معنای اکثریت و اقلیت هنوز وجود نداشت. فامیل بودا از قشر اشراف یا کشاتریا یعنی همان کاست نظامی جامعه ای هند بود. آنها محافظان جامعه ای هند بودند و در زمان جنگ از جامعه حفاظت می کردند و در زمان صلح مسئول حکومت داری و اداره ای جامعه بودند. در انتخابات مردان همین قشر شرکت می کردند و تا زمانی که اجماع کلی بدست نمی آمد بحث صورت می گرفت تا اینکه یکی به حیث رئیس جمهور قبول می شد و کسی مخالفتی نداشت. اینگونه اجماع ها در قبایل افریقایی هم صورت می گیرد طوری که نیلسون ماندیلا در خاطرات اش به آن پرداخته است. آنچه با اهمیت است ظرفیت سخنرانی و قدرت بیان و بصیرت کسی است که می خواهد رئیس جمهور شود. پدر بودا از این ظرفیت برخوردار بود و بودا هم در این فامیل بزرگ شد و خودش سخنوری ماهر بود.
مهم ترین وظایف راجا یا رئیس تعیین میزان و جمع کردن مالیات بود که چندان مورد علاقه ای مالیات دهندگان نبود. وظیفه مهم دیگر رئیس کار های عام المنفعه از قبیل ساخت و ساز جاده ها، کاروان سرا ها، سد ها و کانال های آبیاری و کندن چاه ها بود. بودا بعداً ساخت پارک ها، سد ها و مخازن آب را در شریعت اش به حیث کار های که به تناسخ مفید می انجامد گنجانید. وظیفه مهم دیگر راجا دیپلماتیک بود. رئیس جمهور باید با شاهی کُسالا که بر جمهوری های زمان نوعی تسلط داشت مسائل بین کشوری را حل می نمود. این مسائل بیشتر به آب و چراگاه ها مربوط می شدند.
از اینکه آیا بودا باسواد بوده است در شریعت پالی، که در ذیل به آن پرداخته می شود، ذکری از آن نرفته است. احتمال قوی این است که وی خواندن و نوشتن را بلد نبوده است. در آن زمان وسایل نوشتن مانند کاغذ وجود نداشت. کتاب های نوشته شده هم وجود نداشتند. گرچه قابلیت خواندن امری مثبت تلقی می شد ولی نوشتن و خواندن وظیفه و مسلک طیف کوچکی بود. یگانه اسناد نوشته شده در سنگ و یا چوب حکاکی می شدند و برای ثبت قرار داد ها و اعلانات بکار می رفتند.
برای وضع حمل مایا مادر بودا که در آن زمان 40 ساله بود به طرف خانه ای پدرش در حرکت بود. ولی در بین راه درد زایمان به سراغش آمد. وی در روستای لومبینی در زیر سایه ای درخت سال (Salbaum) در ماه می 563 قبل از میلاد پسرش را به دنیا آورد. باستان شناسان این روستا را در سال 1896 کشف نمودند. مهمترین اثر باقی مانده از آن زمان یک ستون سنگی است که امپراتور آشوکا بنا نهاده است و 6 متر طول دارد. در روی این ستون نوشته ای ذیل حک شده است:
بیست سال بعد از تاجگذاری، شاهنشاه دیوآنامپیا پیاداسی (آشوکا) اینجا آمد و اظهار احترام نمود، به خاطر اینکه بودا، حکیمِ نسل ساکیا در اینجا تولد شده است. وی امر نمود که یک نقش برجسته ای سنگی؟ و یک ستون سنگی در اینجا بنا شود که نشان دهد که فرزانه ای برجسته اینجا تولد شده است. روستای لومبینی را از پرداخت مالیات معاف نمود و پرداخت های جنسی را از یک چهارم به یک هشتم کاهش داد.
مایا، مادر بودا یک هفته بعد از تولد وی به سرنوشت بیشتر مادران در آن زمان دچار شد و از جهان رفت. ولی سیدهارتای کوچک بی مادر نماند. خواهر مایا، پجآپاتی مراقبت از وی را به عهده گرفت. گرچه خودش هم پسری به نام ناندا داشت که برادر اندر بودا بود، توجه اش به سیدهارتا بیشتر بود تا ناندا. سیدهارتای کوچک در ناز و نعمت بزرگ شد طوری که خودش گفته: "ناز پرورده، بسیار ناز پرورده"
سیدهارتا در جلسات حکومتی در تالار شورای شهر اکثر اوقات شرکت می کرد و شاهد بحث و مباحثات بود. وی به مسائل فکری و معنوی علاقه ای ویژه از خود نشان می داد و فهم این مسائل برایش مشکل نبود. در این جلسات سیدهارتا هنر سخنوری را فرا گرفت. پدر "واقع بین" وی که می خواست پسرش روزی رئیس و راجا شود از اینکه وی در تفکر و مراقبه فرو می رفت و حساسیت ویژه از خود نشان می داد نگران بود. باور به اینکه زندگی همیشه ناز و نعمت نیست را سیدهارتا ناگهان، طوری که در اسطوره آمده است، بدست نیاورد، بلکه در نو جوانی به این بصیرت رسید که زندگی در پهلوی سعادت (سوکا) شامل رنج (دوکا) هم می باشد.
ویژگی دیگر سیدهارتا این بود که به امور نظامی و جنگ علاقه ای نشان نمی داد، طوری که از یک کاست جنگجو یا کشاتریا انتظار می رفت. وی در مقام پسر راجا باید اسب سواری، هدایت کالسکه ای جنگی، تیر و کمان، شمشیر بازی، کشتی گیری و کار با فیل ها را می آموخت. وی در همه ای مهارت ها شاگردی میانه حال بود و از خود شور و شوقی نشان نمی داد. این برای پدرش یک مشکل بزرگ و تشویش مهم بود. با در نظر داشت بی علاقگی سیدهارتا به تجملات روزمره و قدرت سیاسی، پدر به این فکر شد که وی را در سن 16 سالگی داماد کند تا وی را به مادیات و لذات حسانی علاقه مند سازد. دختر یکی از کاکا هایش را برایش انتخاب نمود. شواهد می گویند که وی به یاسودهارآ، همسر آینده اش بی علاقه نبود. آنها هم سن بودند. ازدواج هم نتوانست جوان در خود فرورفته و متفکر را این جهانی سازد. این ازدواج 13 سال تمام ثمری نداشت.
سیدهارتا در نو جوانی در بیشه های اطراف شهر با انواع مرتاضان و جوگیان هندی زیر درختان بانیان ملاقات می کرد و به بحث های عرفانی و فلسفی شان گوش می داد. این مرتاضان متفکرین آزاد بودند و به مناسک و سنت های هندی علاقه نداشتند و برای شان سرود های مقدس ویدا ها و مناسک قربانی برهمن ها بی اهمیت بودند. ملاقات های وی با این مرتاضان بی اثر نمی ماند. وی به سن 29 سالگی از قصر پدرش بیرون می شود زن و فرزند نوزاد خویش را رها می کند و به زندگی زهد و ریاضت و روزه گیری روی می آورد. از تصمیم وی پدرش سودهودونا و پرستارش پجآپاتی مطلع بودند ولی نتوانستند وی را مانع شوند. وی هفت سال تمام را در جنگل ها زندگی می کند و امیدوار است تا بتواند از مرتاضان زاهد راه رستگاری را در یابد. این مرتاضان با گدایی از روستا ها غذای نا چیزی بدست می آوردند که معمولاً یک پیاله برنج بیشتر نبود. سیدهارتا هفته ای یک بار غذا می خورد و باقی روزه داشت. وی مو های ریش وسرش را نمی تراشید و غسل هم نمی کرد. اطفال هیزم گرد آورنده وی را مسخره می کردند و گاهی هم اذیت می نمودند.
در شب سال 528 قبل از میلاد در سن 35 سالگی است که پسر راجای کاپیلا واتهو بودا (روشن) می شود. وی از زهد و ریاضت دست می کشد چون به این نتیجه رسیده است که از راه زهد و ریاضت نمی شود به حقیقت دست یافت. دو باره غذا می خورد ولی بسیار کم. بودا بیشتر مناسک مذهبی هندو را رد می کند. قربانی حیوانات را رد می کند و می توانیم آئین بودا را در این زمینه فرهنگ ساز بدانیم. بودا برای حیوانات حق مساوی با آدم ها قایل بود و از کشتن آنها برای منافع آدم ها متنفّر بود. بودا باور هایش را همیشه با استدلال و منطق به دیگران ارائه می کرد و کسی را از گناه و عقوبت دنیای دیگری نمی ترساند. قدرت استدلال و شخصیت وی بود که جوانان زیادی خانه های خویش را رها کردند و به حلقه ای بودا در آمدند. در آئین بودا دانش و منطق نقش بسیار مهمی بازی می کند.
منابع تاریخی در مورد بودا محدود به مجموعه ای می شود که به نام "سه سبد" (تی پیتاکا) معروف است. این مجموعه بزرگتر از انجیل است و در قرن های بعد از بودا جمع آوری شده است و بعد ها در اجتماع سوم پیروان بودا در سال 253 قبل از میلاد به رشته ای تحریر در آمده است. این گرد هم آیی به حمایت امپراتور آشوکا موریا (304-232 ق.م) در شهر پتنه ای امروزی صورت گرفت. این گرد هم آیی 9 ماه نیاز داشت تا مجموعه را ترتیب کند. این همان سه سبد است که به زبان پالی (یکی از زبان های هندی) نوشته شده است و به نام "شریعت پالی" معروف است. اگر امپراتور آشوکا موریا به آیین بودا در نمی آمد، شاید امروز ما از بودا چیزی نمی دانستیم. به همت وی بود که پسرش ماهندا، جزیره ای سیلون را به آیین بودا دعوت نمود و بدین تر تیب برای آیین بودا میهنی ایجاد نمود که تا حال وجود دارد و ما امروز آنرا به نام سریلانکا می شناسیم. قابل یاد آوری است که آیین بودا در همه جا صلح آمیز رواج یافت و هیچ خشونتی در اشاعه ای این آیین ثبت تاریخ نیست.
می دانیم که بعد از رحلت پیامبران پیروان شان نظر به علاقه ای که به آنها دارند در طول زمان به آنها کرامات و ویژگی هایی نسبت می دهند که آنها نداشته اند. این یک روند روایت سازی است که انسان در آن استاد و سرکرده ای همه ای حیوانات است. در این نوشته من به "بودای تاریخی" خواهم پرداخت، نه به خرافاتی که در مورد وی اشاعه شده است. بودا خودش هیچ ادعای کرامات و دانش ویژه را نداشت، گرچه پیروان اش از وی قرن ها بعد نوعی "خدا" ساختند. یک مثال جالب قصه ای ذیل است:
در زمان بودا یکی از پیروانش از وی تمجید های مبالغه آمیز نمود و وی را حکیم ترین حکیمان نامید. بودا در جوابش گفت: کلمات جسورانه و بزرگ از دهانت بیرون می شود. آیا تو حکیمان در گذشته را می شناختی؟ آیا روح آنها در تو دمیده شده است؟ آیا همه ای فرزانگان در آینده را درک کرده ای؟ پیرو بودا جوابش منفی بود. پس چرا اینگونه حرف های جسورانه می زنی؟
آیین یا دین بودا یکی از نادر ترین ادیان است که خدا نا باور است. شاید تعجب کنید که آیا می شود دین بدون خدا داشت؟ در جهان به صورت کل دین مترادف است به باور به خدا یا خالق جهان. دین بدون مفهوم خدا بی معنا به نظر می رسد. در دین جَین یا جَینیسم هم مفهوم خدا وجود ندارد. این دین هم در هندوستان در قرون 6 و 7 قبل از میلاد ظهور نموده است و اصل مهم آن "آهیمسا" یا بی آزاری به مقابل موجودات زنده است. جَین مومن هر وقت به جاده می رود متوجه زمین است تا مبادا موجود زنده ای را زیر پا کند!
اصل مهم دیگر آیین بودا "داهرما" است. با وجود اینکه بودا به پرسش هایی از قبیل آیا جهان آغازی در زمان دارد؟ آیا جهان متناهی است یا نا متناهی؟ جواب نمی داد و آنها را بی معنا می دانست و براهمن هایی که با اساس ویداها تصور می کردند که پاسخی برای این پرسش ها دارند را مورد تمسخر قرار می داد، در آیین بودا نوعی متافیزیک وجود دارد که تصوری از جوهر و تشکل جهان دارد. ساده ترین موجودیت داهرما است که همه ای هستی از آنها متشکل است. در مورد آنها نظریات متنوع است ولی این واضح است که آنها روح ندارند و یا زنده نیستند. شبیه اتم ها. همه ای موجودات زنده و بی جان از همین داهرما ها تشکیل شده اند. داهرما ها ثابت نیستند بلکه پدیده های کوتاه مدت اند. ایجاد می شوند و زود سپری می شوند. هستی پایدار وجود ندارد و همه چیز در جریان است. هستی فقط از لحظه ها شکل گرفته که می آیند و می روند. جهان "پیوستگیِ نا پایداری" است. الفرد نارث وایتهد (1861-1947) یکی از ریاضی دان ها و فیلسوفان مطرح قرن گذشته که استاد برتراند راسل بود و بعد با هم یکی از مهمترین کتاب ها در مبانی ریاضی (اصول ریاضی) را نوشتند نظری شبیه به داهرمای بودا دارد. برای وی عناصر هستی "وقایع" یا لحظات واقعی اند. تبعات این اندیشه این است که روح، خود و آگاهی ثابت نیست. در هر آن پدید می آیند و نا پدید می شوند. فقط سرعت این پدید آمدن و نا پدید شدن طوری است که ما تصور می کنیم که آگاهی و نفس ثابت داریم و خود ما ثابت است. نتیجه ای این اندیشه این است که تصور ما از زمان را تغییر می دهد. ما معمولاً زمان را مانند یک ویکتور تصور می کنیم که به صورت پیوسته از گذشته به حال و از حال به آینده در "حرکت" است. در تصور بودایی زمان فقط لحظه ها است که یکی بعد از دیگر می آید و پیوستگی ندارد. بدین ترتیب فهم ما از تاریخ هم متغیر می شود. به همین دلیل است که بودا به سنت های گذشته بی اعتنا بود و هیچ وقت به سنت های گذشته متوسل نمی شد.
بدین ترتیب تفکر بودایی یک نفی بزرگ است. خدا وجود ندارد، خالق وجود ندار، هستی پایدار، روح جاویدان وجود ندارد. فیودور شچارباتسکی(1866-1942) ، هند شناس شهیر قرن گذشته اندیشه ای بودا را اینگونه خلاصه می کند: عدم ماده، عدم دوام و عدم رستگاری. در اینجا رستگاری به معنای سعادت است. البته در اندیشه ای بودا رستگاری پایدار وجود دارد که همان "نیروانا" است. سلسله ای رسیدن به نیروانا از قانون اخلاقی جهان شروع می شود، از تناسخ می گذرد، به رستگاری می رسد و به نیروانا پایان می یابد.
در اندیشه ای بودا پدید آمدن و نا پدید شدن داهرما تابع قانون علت و معلول است. هر داهرما نتیجه ای داهرمای پیشین از وی است (پیدایش وابسته). داهرما های گذشته زمینه ظهور داهرما در حال را مهیا می کند. همه ای پدیده ها شامل قانون علیت اند. در اینجا به یک امر پایدار در تفکر بودایی بر می خوریم که آن "قانون جهان" است که به نام قانون داهرما هم گفته می شود. قانون علت و معلول شامل اخلاقیات هم می شود.
تناسخ در تفکر بودا از نوع متعارف باور هندی (اوپانیشاد ها) نیست. چون وی به روح باور ندارد، تناسخ به معنای دوباره آمدن روح با لباس جدید نیست. برای برهمن ها این یک تضاد بنیادی به نظر می رسید. ولی بودا به جواب شان می گفت باور به زنده بودن روح به علت عادت ما به مفهوم جوهر یا ماده است. در حالیکه هر آنچه نفس ما را تشکیل می دهد (گروه پنجگانه) یعنی بدن، احساس، ادراک، هیجانات و آگاهی همه بعد از مرگ نا پدید می شوند. کسی که مفهوم جوهر را با عملکرد تعویض کند، نیاز به تناسخ ارواح ندارد و تناسخ بدون روح ممکن می شود.
در مورد تناسخ بودا نظری دقیق داشت. تولد مجدد در وضعیت یا بدن خوب یا بد به معنای مکافات و مجازات برای اعمال خوب و بد نیست، بلکه نتیجه ای طبیعی آنها است. نیازی به داور یا قاضی که در مورد ما داوری کند نیست. قانون کارما (کاما) به شکل میخانیکی و بدون تزلزل عمل می کند. از تبعات اعمال خود نمی توانیم فرار کنیم. مانند همه ای قوانین طبیعی، انسان می تواند از آنها به نفع خویش استفاده نماید اگر از آنها پیروی کند. این نوع نگرش به تناسخ یکی از نو آوری های مهم بودا در تفکر هندی است.
هرگاه هر عمل ما در واقع زمینه ای تولد مجدد ما را آماده می کند و هر تولد رنج آور است، راهی برای رهایی از رنج دیده نمی شود. انسان نمی تواند عمل نکند. هر حرفی که از دهان ما بیرون می شود و هر حرکتی که از ما صادر می شود یک کنش است. بناءً هر آنچه آینده ای فردی ما را معین می کند تنها در عمل نه، بلکه در انگیزه ها و اهداف ما قرار دارد. تاثیرات کامایی در خواست ها و اعمال ارادی و اهدافی که با این اعمال دنبال می کنیم نهفته است. اگر کسی اندیشه ای بدی داشته باشد ولی نتواند آنرا اجرا کند این خود تبعات کامایی دارد. مهم برای آینده ای هر فرد نگرش وی است.
این نوع نگاه تبعات مهمی را همراه دارد. اول اینکه اصل تاثیر کامایی را از کنش بیرونی به درون نفس انسان انتقال می دهد و بدینوسیله فهم روانشناختی تناسخ را ممکن می کند. دوم راه را برای رفتاری که ما را به گیر تاثیرات کامایی نمی اندازد نشان می هد. بودا به این باور است که همه ای اعمالی که از طمع، تنفر و کوری (نتیجه ای جهالت یا اشتیاق شدید است) تبعات کامایی دارد. اندیشه ای کامایی بودا نظری جبرگرا نیست. یعنی زندگی امروزی ما زندگی بعدی ما را کاملاً تعیین نمی کند، بلکه ما می توانیم با پیروی از راه های هشتگانه رستگار شویم.
نیروی محرکه ای سامساره (چرخه ای تولد مجدد) حرص و طمع برای لذت، ثروت و شهوت است.. تا زمانی که انسان از دانشِ رنج و درد موجود زنده بی بهره باشد این حرص ما را در چرخه نگه می دارد. دانش، بصیرت و شناخت بزرگترین دشمن حرص و آز است. به همین دلیل بودا از نادانی و جهالت مذمت می کند و آن را محرکه ای سامساره می داند.
راه های هشتگانه ای بودا فرمان نیستند، بلکه پیشنهاد ها برای رفتار سالم اند. این پیشنهاد ها و تقاضا ها شکل مراسم و مناسک مذهبی ندارند. رفع رنج در بودیسم جریان مقدس و مرموز نیست. راه های هشتگانه رابطه ای شفاف به رستگاری دارند. این رهنمود ها را بودا در طول 45 سال دعوت ارائه کرده است. پیش از اینکه به آنها بپردازیم لازم است از 4 حقیقت بزرگ نزد بودا نام ببریم. اول اینکه رنج (دوکا) همه ای موجودات زنده را همراهی می کند. نارضایتی، احساس حقارت و کمبودی، ناکافی بودن و کم آمدن بخشی از زندگی ما است. دوم اینکه علت رنج (سامودایا) حرص و آز، پیوند شدید به باور ها، مذهب ها و ایده ئولوژی ها و در نهایت نادانی است. سوم پایان رنج (نیرودها) و چهارم راه و سلوک پایان رنج (ماگاه)، یعنی راه های هشتگانه. در ذیل به رهنمود های هشتگانه می پردازیم:
اول: پندار نیک شامل دانش به رنج، علت رنج و روش رفع آن است. یا به عبارت دیگر دانش از 4 حقیقت بزرگ.
دوم: نیت و ارادۀ نیک یعنی دوری از افراط در زندگی و لذت هایش و مهربانی و بی آزاری به مقابل موجودات زنده.
سوم: گفتار نیک یعنی پرهیز از دروغ، غیبت (بد گفتن از دیگران وقتی خود شان حضور ندارند)، توهین و یاوه گویی.
چهارم: رفتار نیک یعنی پرهیز از قتل، دزدی و پرحرفی های بی معنا.
پنجم: معیشت نیک یعنی از شیوه های نا درست پول دار شدن باید پرهیز کرد. یعنی اعمالی که به دیگران ضرر می رسانند یا باعث اذیت شان می شوند.
ششم: تلاش و جد جهد نیک متوجه درون انسان است. برای راهب (بیکو) بودایی لازم است تا همه ای رانش های نا سالم را از خود دور کند و در رشد و تقویت آنچه شفا بخش و سالم است بکوشد.
هفتم: توجه نیک که بیشتر متوجه بیکو ها است ولی غیر راهب ها از آن استثنا نمی شوند. بعد از اینکه راهب نگاه و تلاش این جهانی را پشت سر گذاشت، باید توجه خویش را به بدنش، محسوسات و حس تفکر (بودا تفکر را یک حس می داند) و تولیدات آن کند. هدف از این کار این است که راهب همه ای آنچه در درونش رخ می دهد را بتواند کنترل کند و زیر سلطه ای عقل و نفس آورد.
هشتم: مراقبۀ نیک نتیجه ای زمان زهد و تنهایی بودا است. هدف آماده سازی ذهن و روح راهب برای دریافت روشنایی است.
آئین بودا مذهب انحصاری نیست. هر بودیست می تواند به ادیان دیگر هم باور داشته باشد. این نتیجه ای مستقیم خدا ناباوری بودا است. گسترش آئین بودا بر خلاف ادیان یهودی، مسیحی و اسلام کاملاً صلح آمیز بوده است. بودیستم در 2500 سال یک آئین صلح پرور و خشونت پرهیز بوده است. بعد از بودا تحولات بزرگی در آئین بودا آمده است که به آنها در این چوکات پرداخته نمی شود. در بخش دوم این نوشته، به معرفت شناسی و منطق بودیستی می پردازم.
ادامه دارد.