عنوان کتابیست که توسط (امیرسلطان تارر) مشهور به کرنیل امام یکی از افسران دستگاه استخبارات نظامی پاکستان پیرامون پروژه ی طالب سازی برای افغانستان نگاشته شده است.
من، قبلاً کتاب "تلک خرس" اثر دگروال یوسف کارمند اداره ی استخبارات نظامی پاکستان دربخش افغانستان را خوانده بودم که پیرامون سؤ استفاده ازحضور "رهبران" تنظیم های جهادی و دخالتهای نظامی، لوژستیکی، تبلیغاتی و تخریباتی شبکه ی آی. اس .آی علیه افغانستان نوشته شده بود، اما این فرصت برایم میسر نشده بود تا کتاب دیگری ازهمین قماش را که توسط امیرسلطان تارر مشهور به "کرنیل امام" عنصر فعال دیگری از شبکه ی (آی.اس.آی) پاکستان نگاشته شده است، مرور نمایم. اما درهمین اواخرزمینه ی صحبت با یکی از دوستان آگاه وتحلیلگرامور سیاسی درتورنتو برایم میسرگردید. ضمن صحبت و تبادل نظربا وی، نه تنها از کتاب مورد نظر یاد کرد، بلکه آنرا با لطف خاص برایم نیزفرستاد.
گرچه کتاب دست داشته بسیار فشرده و گذرا نگاشته شده و اما درعین حال، حقایق تلخی در لابه لای آن موج میزند که مرورآن برای هرافغان وطندوست نیازاشد پنداشته میشود. لهذا حیفم آمد که تحلیل و تبصره یی در این زمینه نداشته باشم:
قبل ازهمه لازم می دانم مختصراً متذکر شوم که کرنیل مذکور نظر به شرحی که در مقدمه ی کتابش آمده است، " در ولسوالی چکوال ایالت پنجاب پاکستان به دنیا آمده بعد از دوره ی ابتدایی، شامل آموزش نظامی شده و تحصیلات عالی را در اکادمی نظامی پاکستان تکمیل نموده است. بعد ازفراغت، مدتی در قوای سرحدی و سپس درسپیشل فورس پاکستان وظیفه انجام داده است. در سال ۱۹۷۴م غرض آموزش در عرصه ی نظامی و استخباراتی به امریکا اعزام و چگونگی ایجاد هرج و مرج و بحران و مهارت هایی را در باره ی انفجارات فرا گرفته است. برگشت وی به پاکستان مصادف به زمانی بود که در حدود سی و پنج تن {درواقع، هفتادو چهارتن} از افراد نهضت اسلامی ازجمله برهان الدین ربانی، گلبدین حکمت یار و احمد شاه مسعود به پاکستان فرار نموده بودند..." امیر سلطان "با " کرنیل را زو میجر ظهور" در سال ۱۹۷۵م مسوول آموزش این گروه شد که گلبدین حکمتیار، احمد شاه مسعود و دین محمد شامل آن بودند."
این بود فشرده یی اززندگینامه ی امیرسلطان تارر یا همان کرنیل امام مشهورکه بعرض رسانیده شد.
چون کرنیل امام با عده ی دیگراز جنرالان و افسران شبکه ی جهنمی (آی.اس.آی) فعالیتهای مهم و جدی استخباراتی به سود پاکستان و به زیان افغانستان درسالهای جهاد انجام داده و بخصوص درساختن گروه طالبان واشغال افغانستان توسط گروه مذکورجانکنی های زیادی بخرچ داد بود، پس او را (مرشد) جهادیها و (امام) طالبان نیز میخوانند.
اینک چند پاراگراف مربوط به مطالب مندرج کتاب این جاسوس ورزیده ی پاکستان را طی این مقاله مورد تحلیل و تبصره قرار میدهم تا فرزندان دلسوز و آرزو مند افغانستان بتوانند درپرتو حقایق تلخ روزگارخویش، دشمنان سوگند خورده ی ملت و مملکت خویش را (اگرتاکنون نشناخته باشند)، خوب تربشناسند:
کرنیل امام در بخش نخست کتاب خویش چنین مینگارد: " بعد ازانجام مذاکرات بین محمد داود و ذولفقارعلی بوتوو تفاهم نسبی بین دو کشور، ظاهراً آموزش و فعالیت این گروپ ها {گروپ های فراری به نام اخوانی ها} متوقف شد. اما در خفا روابط با آنها حفظ و در بخش های گوناگون تعلیم و تجهیز و تنظیم آنها ادامه یافت. با کشته شدن داودخان و به قدرت رسیدن نورمحمد تره کی، آی.اس.آی دو باره به پیشبرد پروژه قبلی خویش ادامه داده و نقش اردوی پاکستان در مورد مجاهدین افغان بیشتر شد"
اظهارات بالا حقایق تلخی را برای ما میرساند؟ بلی! گفته های کرنیل امام این حقیقت تلخ را با صراحت بیان میکند که مقام های پاکستانی گروه فراری (ضد رژیم جمهوری داوود خان) را که تازه بدست آورده بودند، وسیله ی مؤثری به منظوربه راه اندازی شورش وبی ثبات سازی افغانستان دانسته با مطالعه ی دقیق گرایشات فکری، روانی و قدرت طلبانه ی آنها، میخواستند آتشی را درکشورعزیزما مشتعل سازند که همه ی هستی ملی ما درکام آن بسوزد که بالاخره چنین هم شد. چنانکه دراین پاراگراف به این امراعتراف میکند که ذولفقارعلی بوتوغرض عادی سازی روابط متقابله ی دو کشور و انصراف ازخصومت ورزیهای دوجانبه، مذاکراتی را انجام داده و به توافقاتی با داوود خان نیز رسیده بودند. اما چون برنامه ی خرابکاری مقام های نظامی پاکستان علیه افغانستان هنوز بجای خودش باقی بود، لهذا، علی رغم آنکه رژیم داوود خان دراواخرسال ۱۹۷۷ بوسیله ی کودتای ثور سقوط نمود، اما "آی.اس.آی دوباره به پیشبرد پروژه ی قبلی خویش ادامه داده و نقش اردوی پاکستان در مورد مجاهدین افغان بیشترشد."
طی پاراگراف دیگردراین کتاب چنین میخوانیم: " با کشته شدن حفیظ الله امین و داخل شدن قوای شوروی، زمینه برای تحقق شورش و بغاوت بزرگ مساعد شد. این زمانی بود که ریگن کمکهای زیادی را برای اقتصاد پاکستان شروع کرد."
پس ملاحظه میشود که چگونه پروژه ی خرابکارانه ی آی.اس.آی پاکستان، سی .آی. ای امریکا، ام.آی ۶ بریتانیا و متحدان عربی وعجمی آنها دریک زمان برمحور یک هدف (دست یابی به آب وخاک افغانستان) گره خورده نظامیان پاکستان را برای رسیدن آنها به اهداف از قبل تعیین شده ی نظامی، سیاسی، ایدئولوژیک، فرهنگی و ...خویش درافغانستان یاری می رسانیدند؟
کرنیل مذکور بازهم ادامه میدهد: " تقریباً نود و پنجهزار افغان توسط دوصد افسر اس. اس. جی که در دوازده تیم تقسیم شده بودند، تعلیمات نظامی گوناگون را فرا گرفتند امیرالمومنین {ملاعمرمجاهد} و شیخ علامه بن لادن نیز در جمله ی کسانی شامل بودند که زیر نظر افسران نظامی پاکستان تعلیمات نظامی دیدند."
این تذکرکرنیل امام به ما میرساند که با پیروزی کودتای ثور و متعاقباً هجوم قشون روس به افغانستان، اگراز یکطرف سرمایه گذاری عظیم مالی، سیاسی و نظامی جهان غرب درقلمرو پاکستان و درمیدان خونین افغانستان تراکم میکند، ازسوی دیگر، برای پاکستانیها فرصت خیلی مساعد را برای سؤ استفاده های همه جانبه و بخصوص دربخش ویرانگری و تبهکاری درخاک افغانستان میسر میگرداند. همینجاست که به قول کرنیل مذکور، " دردهه ی هشتاد، پاکستان به حیث مرکزی برای گروه های دارنده ی افکار اسلامی مبدل شد"(خواننده ی عزیز میتواند غرض حصول معلومات بیشتر و دقیقتر، به کتاب "نقش پاکستان درتراژیدی خونین افغانستان تألیف اینجانب در وبسایت گفتمان دموکراسی افغانستان مراجعه فرماید.)
بلی ! بعداً دیدیم که این دارنده گان افکاراسلامی (عربی و عجمی) تحت عنوان فریبکارانه ی " کمک به جهاد مردم افغانستان" چه مصیبت های تروریستی و تبهکارانه یی را بر سرمردم ما تحمیل نمودند وهنوزهم تحمیل مینمایند.
دریکی دیگرازپاراگراف های این کتاب میخوانیم: " بعد ازشکست روسیه، امریکا از افغانستان رو گرداند و همه معضلات را برای پاکستان واگذار کرد"
کرنیل مذکور بجای آنکه بگوید، امریکا پس از شکست شوروی دیروز، افغانستان وسرنوشت مردم قربانی شده ی آن را به حیث یک امتیازبزرگ سیاسی و استعماری و در ازأ چاکریهای چندین ساله دراختیارپاکستان گذاشت، با چشم سفیدی خاص میگوید که "همه معضلات را برای پاکستان واگذارکرد". کرنیل امام اگر وجدان میداشت، بجای گلایه ازارباب امریکایی اش، بایستی با صراحت میگفت که امریکا پس از شکست شوروی دیروز، دست نظامیان پاکستان را در تعیین سرنوشت خونین مردم افغانستان و بازیهای تخریبی و استخباراتی آن کشورباز گذاشت تا قلمرو آزاده گان افغانستان را زیرو زبرنمایند که کردند.
اما، این جاسوس کارکشته ی آی. اس.آی علی رغم بازی با کلمات و پنهان گذاشتن اصل بازیهای سیاسی – استخباراتی کشورش علیه افغانستان، در پاراگراف بعدی، نکته ی مهمی از زبانش بیرون می جهد و چنین: " ما آرزو داشتیم که افغانستان شبیه صوبه ی پنجم پاکستان باشد و به حیث همسایه ی خوب {تابع و فرمانبردار} درمنطقه از آن باید بهره گیریم، هیچگاهی برضد ما قرار نگیرد و دشمنان پاکستان {دولت هندوستان و روشنفکران میهن پرست داخلی} در آن جای پایی نداشته باشند. به همین منظور ما زیاد تلاش کردیم تا به رهبری جمعیت اسلامی و حزب اسلامی {دوتنظیم جهادی مطیع پاکستان} حکومتی ایجاد شود تا این خواست عملی گردد، اما این همه خواب بود و خیال و ما در میدان خالی باقی ماندیم"
ولی کرنیل امام اسباب و دلایل این ناکامی و "باقی ماندن درمیدان خالی" را توضیح نمیکند؟ وی بدون شرح عوامل این "ناکامی"، از"جهاد" و جهاد پرستی میان تنظیم های راست افراطی، آناً به سوی " طرح نو و طالب سازی" می پرَد تا بگوید که میخواستند "امکانات مطمئنی را برای خویش بوجود آورند. همچنان این نکته را نیز افشا میکند که "طالبان به حیث فرشته های صلح بعد از چندین سال جنگ به وجود آمد {بوجود آورده شد} و همه ی افغانستان را تصرف نمود و زمینه برای مصئونیت پاکستان مساعد شد."
این، همان نکته ی اساسی و بنیادی است که کرنیل امام به آن اعتراف میکند. یعنی به وجود آوردن طالبان برای مصئون سازی پاکستان و "صوبه ی پنجم" سازی برای این کشور.
کرنیل مذکوردرصفحه ی پنجم این اثر تحت عنوان " امارت اسلامی طالبان – جهاد افغان و ۳۵جوان نمونه" چنین مینویسد: " دادن آموزش نظامی کوتاه مدت و دراز مدت برای مجاهدین آمده از افغانستان و سایر نقاط جهان برای ما به عشق مبدل شده بود؛ زیرا در آن بقای پاکستان را می دیدیم و مجاهدین نیز در این جهت همکاری زیاد نموده و مشوره های ما را عملی مینمودند." و علاوه میکند: " راز عمده ی موفقیت ما نیز در این بود که ما این جنگ را برای پاکستان مهم میدانستیم و به همین جهت آنرا تحمل میکردیم."
اینجاست که مردم عزیز افغانستان، بخصوص نسل وطنپرست و آزاده ی ما باید بدون تردید بدانند که حکومت مداران مغرض پاکستان، برخلاف شعارها و تبلیغات رهبران "تنظیم" های جهادی و مغایرلاف و گزاف مقام های پاکستان، به هیچصورت دوست و دلسوز میهن ما نه، بلکه خصم قسم خورده ی این آب و خاک بوده و هستند.
جاسوس تبهکارپاکستانی (کرنیل امام) طی پاراگراف دیگر، اقدام جانب پاکستان در جهت ایجاد بدیل دیگر(گروه طالبان) بجای مجاهدین سابق را چنین بیان میکند:
" براساس این گزارش تحلیلی، آی. اس. آی، مجاهدین افغان روزتا روز تحت تأثیر و نفوذ دیگر ادارات استخباراتی قرار گرفته و واضح شده که در موارد زیادی مجاهدین توسط رهبران در مخالفت با افسران آی.اس.آی تشویق میشوند، از هدایات آنها سرپیچی کرده و اوامر آنها را تعمیل نمیکنند... افسران آی. اس.آی که تحت نظرمشاورین امریکایی با مجاهدین افغان کار میکردند در گزارش های خویش نوشته بودند که روز به روز روابط مجاهدین با نماینده گی های امریکایی مستحکم و عمیق میگردد. ایران نیز کمک های خود را با مجاهدین بیشتر ساخته و روابط انگلیس، فرانسه و جرمنی نیز با آنها مستحکم شده روابط با سیاف بیشتر شده و بیشترین کمکهای آنان برای او و جلال الدین حقانی تخصیص یافته است. همه ی این ها برای ما نا مطلوب بود. اکثریت شاملین جلسه {جلسه ی جنرالان آی . اس. آی} به این عقیده بودند که رهبری جهاد افغان باید همیشه از طرف پاکستان صورت گیرد و دیگران تنها از همین طریق کار های خود را پیش ببرند."
درواقع، این همان شرط و شروطی بود که رژیم جنرال ضیا الحق طی مذاکراتش با مقام های (سی.آی.ای) دراوایل حضور قشون شوروی و در بدل استفاده ی امریکا از خاک پاکستان طرح و تعیین نموده بود، یعنی " باید همه ی امورجهاد مردم افغانستان علیه قشون روسی به شمول حصول سلاح های پیشرفته، کمکهای لوژستیکی، مواد غذایی و البسه، استفاده ازملیارد ها دالرودینارجهان، تقسیم سلاح برای "تنظیم" های جهادی و مقرری و برطرفی قوماندان های جهادی و امثالهم از کانال آی .اس. آی عبور نماید. "امام" می افزاید که " از جانب رهبران {آی.اس.آی} برای من هدایت داده شد تا در حدود پنجاه تن قوماندانان را طور خاص آموزش دهم. تصریح شده بود که این اشخاص باید به عوض آموزش علم معاصر، تنها آموزش دینی داشته باشند و آنرا نیز عوض سیستم های عصری، باید در مساجد و مدارس قرار گرفته باشند."
این همان مراحل نخست طالب سازی بود که باساس طرح مشترک (امریکا – انگلیس -عربستان سعودی و پاکستان) به حمایت سیاسی ایالات متحده، با پرداخت هزینه ی جنگ از سوی عربستان سعودی درپرتو فعالیتهای استخباراتی بریتانیا و شیادی های مقام های پاکستانی آغازگردید. البته کرنیل مذکوردرنوشتار خود، نمیخواهد اصل هدف پروژه ی کمپنی های غول پیکر نفتی مانند "یونوکال" و " بریداس" و " آرامکو" وغیره را غرض تمدید لوله ی انتقال نفت و گازترکمنستان از خاک افغانستان تا بندر" گوادر" پاکستان افشا نماید که قراربود حدود هشتصد کیلو متررا با هزینه ی ده ملیارد دالرامریکایی احتوا نماید.. آنچه را بعداً متذکرمیشود، تنها گشایش راه ترانزیت از پاکستان تا آسیای میانه (ازطریق کویته تا قندهار- هرات – باغیس و ترکمنستان) تنها به منظورارسال امتعه ی پاکستانی به بازار های آسیای میانه است و بس.
چونکه هموارسازی راه برای کمپنی های نفتی غرب با پرداخت انبوه پول وحمایت های سیاسی و تبلیغاتی به عهده ی پاکستانیها سپرده شده بود، بنابرآن، آی.اس.آی دست بکارگردیده آماده ی به سر رسانیدن این پروژه ی استعماری میشود. لهذا کرنیل امام متذکرمیشود که :
" برای عملی ساختن طرح، بازهم ضرورت به کمک مجاهدین بود و به همین جهت با مولوی محمد نبی محمدی در تماس شدم. مولوی نبی در بین رهبران مجاهدین به پاکستان عشق خاص داشت و همیشه برای بقای پاکستان دعا میکرد. مولوی شخص ساده و مخلص ما بود. هرگز تقاضا های ما را رد نمیکرد. خصوصیت تنظیم او این بود که بیشتر فارغان مدرسه و عالمان دین در آن تنظیم بودند و به همین جهت افراد مطلوبه ی من نیز دربین آنها موجود بود."
او بازهم علاوه میکند که : " مولوی نبی لیست پنجاه نفری جوانان را غرض آموزش برایم سپرد واز مراجع دیگری {بخوان افراد نظامی – استخباراتی پاکستان} نیز افراد مورد نظر را پیدا و در مرحله ی اول تریننگ از بین آنها ۳۵تن را بر گزیدم که لیاقت {بخوان سرسپرده گی} به پاکستان را ثابت نمودند."
کرنیل پاکستانی طی پاراگراف دیگری، مکنونات استخباراتی اش را چنین بیان میدارد:
" به تاریخ هفتم ماه می ۱۹۸۵ این ۳۵ تن تحت آموزش خاص قرار داده شدند که طی آن ایجاد شورش و بی امنیتی در بین جامعه، نفوذ دربین مردم و کشاندن آنها برای سرنگونی یک نظام ملحد آموزش مید دیدند."
پس به روشنی دیده میشود که مقام های دشمن کیش پاکستان، همانطور که احزاب و گروه های اسلامی – جهادی را درقلمرو آن کشورایجاد نموده پس از آموزش و تلقینات و دستورات خاص بجان مردم ما انداختند، به همان ترتیب، گروه طالبان را بخاطربه سررسانیدن پروژه ی بزرگ استعماری غرب به کارگرفتند، اما درعین حال و با استفاده ازشرایط مساعدی که برای شان میسر گردیده بود، گروه مذکور را به منظور سبوتاژ، شورش، ایجاد نا امنی و سرنگون سازی رژیم های برسر اقتدار افغانستان، ازمیان جاهل ترین، سر سپرده ترین و بی دانش ترین افراد و عناصری که جز تلقینات مذهبی و سیاه دلانه ی مدارس پاکستانی را ندیده بودند، انتخاب نموده یک باردیگر به جان مردم شریف افغانستان فرستادند.
این جاسوس ورزیده ی پاکستانی پنهان نمیکند که برای این گروه دستور داده بودند تا از مردم "عشرو ذکات" بگیرند، کارمندان دولت را "اغوا" نمایند، از راه اخاذی ومعاملات قاچاق مواد مخدر و ... " راه های اکمال ضروریات" شان را میسرسازند.
منسوبین (آی.اس.آی) پاکستان درحالیکه خودشان شراب مینوشیدند، عیاشی میکردند و اندکترین تقوایی نداشتند، مگربرای دست پرورده گان مدرسه یی وطالبی خویش ازدین و مذهب و عشر و ذکات و تقوا میگفتند. مثلاً کرنیل امام مینویسد:
"درآی.اس. آی گروپ دیگری از افسران بودند که گاه گاهی ما در مهمانی ها یکجا می بودیم و آنها شراب نیز می نوشیدند، اما فردا حین مواجه شدن با مردم، تظاهر به افراد مذهبی و ملایی و تقوا مینمودند. من برای آنها میگفتم که شما عجب مردم دو رویی هستید و اینکار چقدر دشوار است. آنها می خندیدند و میگفتند که حال ما ملاهستیم" .
خواننده ی عزیزبه این نکته ی مهم توجه فرماید که شبکه های استخباراتی کشورها، بخصوص شبکه ی آی.اس.آی پاکستان، چگونه از افراد مفلوک، ناشناخته و گم نام برای مردم ما "امیر"، "رهبر"،" رییس جمهور" و بالاخره "امیرالمومنین" ساخته وآنان را برکشورما تحمیل نموده و هنوزهم مینمایند؟ به این تذکر کرنیل امام پاکستانی توجه کنید:
" ملا عمر، ملاربانی، ملابورجان و ... درجمله ی همین ۳۵تن برگزیده شامل بودند که ما آنها را آموزش دادیم. این گروه توانایی استفاده از هرنوع سلاح را داشتند و میتوانستند به خوبی تکتیک های جنگی را به کار ببرند. طور امتحانی، آنها را برای چند جنگ فرستادیم که درآن جنگها موفق شدند." و می افزاید که : " طی یکی ازهمین جنگها، ملا عمر یک چشم خود را از دست داد و درمورد آن افسانه هایی نیزبه وجودآمد {بخوانید عمداً به وجود آورده شد} که "وی {گویا} با شجاعت تمام چشم زخم شده ی خود را با چاقوبیرون کشید و پرتاب کرد. این افسانه برای "بزرگ سازی" او و این که "شخص فوق البشر" است ساخته و پخش شد، درحالیکه وی در یکی از شفاخانه های کراچی زیر نظر نظامی ها تداوی شد و به همین خاطر همیش ممنون ما بود و از آن کمک یاد آوری میکرد."
عناصراستخباراتی، بخصوص جواسیس پاکستان درقبال افغانستان، گزافه گویی هایی هم دارند و از جمله اینکه او دریکی از پاراگراف های مندرج صفحه ی ۱۳ میگوید: " امریکا قبلاً نیز نمی خواست با روسها در تصادم قرار گیرد و به همین خاطر این پاکستان بود که بار اصلی مقاومت را در مقابل دشمن قوی به عهده گرفت، اما امریکا بعد از شکست روس، آنچه را حق پاکستان میشد، نا دیده گرفت و ما شاهد بودیم که با ایجاد حکومت مجاهدین، ما همه چیز را از دست می دادیم."(؟!)
دراینجا دیده میشود که مستی ها و سؤاستفاده های عظیم مالی وسیاسی و نظامی پاکستان دردوران جهاد و صلاحیت های وسیع اجرآیی (آی.اس. آی) علیه افغانستان به یاد کرنیل امام می آید که نظامیان آن کشور، در واقع نازدانه های سی.آی. ای و متحدان آن بودند.حالا که صحنه ی تیاتر تا حدی تغییر کرده و دور دیگری از بازیهای استعماری آغاز شده، کرنیل مذکور گلایه سرداده میگوید که " اما امریکا بعد از شکست روس، آنچه را حق پاکستان میشد، نا دیده گرفت...". (فاعتبروایااولی الابصار!)
کرنیل امام متعاقباً یک نکته ی مهم دیگر را نیزافشا میکند و چنین: " هند بار دیگربا چشم سفیدی در افغانستان برعلیه ما به فعالیت پرداخت و می خواست در هلمند، نمیروز، کندهار، خوست ، ننگرهار و کنر برعلیه ما زمینه سازی و موانع را در مقابل پروژه های ما ایجاد نماید."
این جاسوس آی.اس. آی اما نمیگوید که پاکستان در این شش ولایت متذکره چه نوع "پروژه" ها را رویدست داشت؟ ولی ما میدانیم که آنها جز پروژه های استخباراتی و تبهکارانه علیه منابع ملی مردم افغانستان، هیچ پروژه ی رفاهی و انسانی دیگر درخاک ما نداشتند و ندارند. اگرهموطنان گرامی ما چشم و گوش خودشان را خوب بگشایند و حواس شان را متمرکزترنمایند، کف دست جنرالان آی. اس. آی و کرنیل های آنرا بخوبی میتوانند بخوانند. اینک، بخوانید که این جاسوس شناخته شده ی پاکستان درصفحه ی شانزدهم کتاب خویش چه میگوید؟: " آی.اس.آی در کندهار،هلمند، خوست، ننگرهار و کنرها نیز پروژه هایی داشت ووقتاً فوقت با آنها ارتباط داشتم...ما همیشه از تلاشهای بلوچ ها وهند و اداره ی اطلاعاتی آن در هلمند تشویش داشتیم و آنرا زیر{نظر} میگرفتیم"
وهمینطورقدم به قدم اهداف شوم استعماری و تجاوزکارانه ی آی.اس. آی درافغانستان را گاه با طمطراق و گزافه و گاهی هم در لفافه بیان میکند. چون منظورامریکا، بریتانیا، عربستان سعودی وطبعاً اسرائیل این بود تا نفت و گازدست نخورده ی ترکمنستان را، آنهم ازکوتاه ترین مسیر(بادغیس- هرات- فراه نمیروز- هلمند و قندهار) تا بندر"گوادر" پاکستان بکشانند، لهذا پروژه ی طالب سازی را بخاطرمدرسه یی بودن و جهالت مضاعف آنها در پیش گرفته مقام های پاکستانی را بحیث تسهیل کننده ی آن برگزیدند. اصل داستان ازهمینجا آغازمیشود. چنانکه کرنیل امام با صراحت مینویسدکه:" برای تحقق خواست نصیرالله بابر{وزیرامورداخله ی وقت پاکستان ودشمن سوگند خورده ی افغانستان}، ما تیمی را ایجاد کردیم تا طرق، امکانات و راه هایی را برای ایجاد چنین جاده ی تجارتی جستجو نمایند...موجودیت مخالفت ها و خصومت ها بین رهبران حکومتی درکابل، موانع برای کار ما ایجاد کرده بود، به همین جهت مناسب دانستیم که مستقیماً به قندهار رفته و در آنجا کار های خویش را پیش ببریم. بودن درکندهار برای من تجربه ی بزرگی بود. برای ایفای بهتر اینکار با علمای دینی و فامیل های آنان رابطه های شناخت و رفت و آمد را ایجاد کردم و برای اطفال آنها درس میدادم این شیوه سبب شد که قندهاری های بیشماری مرا بشناسند و احترام کنند و "امام صاحب" خطاب کنند. روز های پنجشنبه و جمعه جلسات خاصی با شماری ازآنها دایر میکردم. برای اینکه مردم از راز های ما آگاهی نیابند و مانع فعالیت ما نشوند، ما این جلسات را در مساجد دور دست دایر میکردیم. "
درقسمت گزینش ملاعمربحیث رهبرگروه طالبان، کرنیل امام چنین مینویسد: " برای ایجاد کمیته ی اصلاحی وهمآهنگ ساختن فعالیت طالبان و تبدیل کردن آن بحیث یک نیرو، زمینه ی تدویر یک جلسه را روز پنجشنبه در مسجد حاجی غوث الدین فراهم نمودیم. دراین جلسه برعلاوه ی ملا محمد عمر مجاهد، ملا عبدالصمد، حاجی بشیر، مولوی سید محمد که در بین طالبان به مولوی پاسنی مشهور بود و مولوی عبدالحکیم موجود بودند. تاریخ تدویر جلسه ی فوق برای گزینش رهبر" کمیته ی اصلاحی طالبان" ۱۳ماه می ۱۹۹۴م بود"
متعاقباً کرنیل امام پاکستانی، از"بچه بازی" ملامحمد عمرمجاهد در صفحه ی هجدهم کتاب خویش چنین پرده برمیدارد: " درقندهارنگهداری "بچه" امرمعمولی است. زورمندان و ثروتمندان چنین "بچه" ها را نگهداری و بالای آن افتخار کرده و آن را عمل شرم آوری نمی دانند. نکته که موجب تعجب من شد این بود که این پسر"بچه" برخلاف سایر طلبه های مسجد ملا عمر، موهای دراز، چشمان آبی وکلاه قندهاری به سرداشت. جگ ملا گفت که وی از جمله ی شاگردان خاص ملاعمر و مورد مواظبت خاص اوست. من بجوابش گفتم که ملاصاحب! واقعاً که شاگرد خاص است"
به یاد دارم که زمانی جنرال حمیدگل رییس سابق آی. اس. آی پاکستان در برابر سؤال یکی از خبرنگاران با صراحت گفت: " آنقدرکه گلبدین حکمتیارپاکستانیست، من نیستم"، حالا امیرسلطان تارر (کرنیل امام) جنرال دیگرآی.اس. آی بدون پرده پوشی در صفحه ی بیستم کتابش مینویسد: " طالبان دوستان حقیقی ما هستند و به پاکستان محبت دارند و آنرا قلعه ی اسلام میدانند.آنها در این خاک زنده گی کرده اند و نمک حرام نیستند که نیکی و کمک مردم {بخوان شبکه ی استخبارات } پاکستان را فراموش نمایند..."
واقعیت هم همینست که کرنیل مذکورمیگوید. یا به عباره ی دیگر، این، بی دروغ ترین اظهارات یک جاسوس بلند مرتبه ی پاکستان در مورد گروه طالبان است. این واقعیت، دیگراز نظرهیچ کسی پنهان نمانده است که طالبان محصول پروژه ی استعماری غرب، نمک خوارسفره ی مفتی های مدارس مذهبی پاکستان و دست پرورده ی شبکه ی استخبارات نظامی آن کشور بوده و توسط همین دست پرورده گان شان دو مرتبه در افغانستان به قدرت سیاسی رسانیده شدند.
این وفا، نمک شناسی و سرسپرده گی طالبان دربرابر ولینعمتان شان تا آنجا است که کرنیل متذکرمیشود: " زماینکه مناسبات ما با هند در مورد کشمیر بحرانی شد، رهبران طالبان برایم گفتند که امر کن تا چه تعداد مجاهدین خویش را بفرستیم؟ آنها گفتند که ما برای قربانی پاکستان آماده هستیم.
درپاراگراف اخیر صفحه ی بیست و یکم کتاب مورد نظر، حینیکه کرنیل اما راجع به حملات نخست گروه طالبان بالای "سپین زبولدک" قندهار(۱۹۹۴م) صحبت میکند، بازهم بی پرده میگوید: " و ما نیز در مشوره با رفقای خویش { رهبری آی.اس.آی} برای آنها کمک نمودیم. از جمله، مخابره های گوناگون را در اختیار آنها قرار دادیم..."
باید گفت که شبکه ی استخبا رات نظامی پاکستان نه تنها "مخابره های گوناگون" را در اختیار طالبان قرا ردادند، بلکه نقشه ورهبری جنگ، سلاح های پیشرفته، پرسونل ورزیده ی توپچی و حتی سربازان و افسران اردوی پاکستان را نیز در خدمت آنها قراردادند. عین اقداماتی را که قبل ازآن درجنگ جلال آباد و اشغال خوست تحت شعارتنظیم های جهادی برضد قلمرو افغانستان انجام داده بودند.
فراموشم نمیشود وقتی کتاب "تامی فرانک" جنرال امریکایی وفرمانده ی نظامی درسال ۲۰۰۱م درافغانستان را خواندم، واقعاً عرق شرم درجبینم احساس کردم که گفت: " زمانیکه فهیم و مسوول مالی اش از طیاره بیرون می رفتند و بوجی هایی
را که با ملیونها دالر پُرشده بودند و درموتر مرسدس بنز جهت حمل بارگیری میشدند، دیده میتوانستم. امیدم برآن شد که موترش اسپرنگ های قوی جهت حمل بوجی های نوت های صد دالری که بارش را گران ساخته بودند، داشته باشد. من فهمیده نتوانستم که آیا ما اسبی سودا کردیم یا قالینی خریدیم."
حالاوقتی این جمله ی جاسوس آی.اس.آی (کرنیل امام) را در صفحه ی بیست و دوم کتابش میخوانم که نوشت: "زمانیکه بدست حاجی نورزی دو موتر برایش {برای ملا محمدعمر} فرستادم، درمخابره با اظهار شکران گفت که گپ شما راست برآمد، کمکهای غیبی ازجانب خدا برای ما میرسد و متقین هستیم که در وقت ضرورت ، ابابیل را نیز برای ما خواهد فرستاد..."، حقیقتاً از سنگینی چنین جهل و چاکری احساس شرم مینمایم.
این موضوع را نیزبه یاد دارم که در اوایل هجوم گروه طالبان بالای " سپین بولدک" و اشغال قندهار، اکثریت خبرنگاران، رسانه ها و منابع خبری داخلی و خارجی هی میگفتند که ماهیت این گروه مسلح (طالبان) روشن نیست و ... مگرمن که درآن سالها مسوولیت نشر و پخش ماهنامه ی (پگاه) در کانادا را به عهده داشتم، طی نشرتبصره یی تحت عنوان "اسرارطالبان" با درک عمیق و با درنظرداشت سیراوضاع واحوال درمنطقه، با صراحت نوشتم که گروه طالبان در واقع، فوجی های شلوارپوش و عمامه به سرپاکستان هستند. هموطنان ما نباید فریب شعارهای ظاهری را بخورند. بخشی ازاین تبصره ی نشرشده چنین بود: "عروج ناگهانی، فاتحانه و حیرت برانگیز پدیده ی (جنگی – اسلامی) جدید به نام "طالبان" و آنهم از ناحیت شهر مهم، تاریخی وسرحدی قندهاردرافغانستان، عده ی زیادی را که البته اطلاع کافی ازعمق جریانات سیاسی درمنطقه ندارند، به تعجب وا داشته است... این عده همچنان می پرسند این چه معجزه یی است که "طالبان" را ازکلیه سلاح های ثقیله ی جنگی، پول گزاف مربوط به سوقیات لشکری، داشتن نقشه ی دقیق حربی، روحیه و قدرت پیشروی چشمگیر برخوردارنموده بربلا های مجرب و قوی پنجه ی "تنظیم" های جهادی سابق که حتا مگس مزاحم را با توپ و راکت از خود دور میکنند، به ساده گی غیر قابل باور مسلط میگرداند؟ و ..."
نشراین تبصره ی سیاسی درآن زمان، بیانگراین واقعیت بود و هست که ما دخالتها، رزالت ها، برنامه های تخریبی وبالاخره طرح پروژه ی استعماری جهان غرب به چاکری و دستیاری مقام های پاکستانی را دقیقاً د رک نموده بودیم.
کرنیل امام در قسمت به کارگیری گروه طالبان برای اشغال قندهار این چنین ادامه میدهد: "...تا این موقع طالبها تنها درجنگ با حزب اسلامی پیروزی را بدست آورده بودند و مردم فکرمیکردند که این جنگ بین قوماندانان حرکت اسلامی و حزب اسلامی است و متوجه افراد ما که در بین طالبها بود {بودند} نمیشدند و مشکلاتی برای آنها خلق نمیشد... فیصله ی نهایی چنین شد که بر سپین بولدک حمله کنیم، طوریکه نخست به مرکز ولسوالی، گروهی از مجاهدین مسلح را داخل نموده و سپس گروپهای حمایوی داخل عمل میشوند. من بر جگ ملا اعتماد داشتم و در اثنای آموزش درکمپ ها او را شخص شجاع تشخیص داده بودم. شما کمتر در مورد جگ ملا شنیده اید. این همان شخص است بنام ملا محمد که درگروپ ۳۵ نفری ملا ها تحت تربیه قرار گرفته بود و تا آخر برای ما وفادار باقی ماند.قبل از حمله بر سپین بولدک، من از رفقای خویش {بخوانید از رهبری آی.اس.آی} در کویته تقاضای کمک کردم تا در داخل ولسوالی برای طالبان افراد حمایه کننده پیدا شود. برایم لیست داده شد که دربین آنها دو نام برایم آشنا بود: یکی ملا ربانی و دیگری ملا داد الله. این هردو نیز از جمله ی همان ۳۵ نفر اولی بودند که از طرف ما آموزش دیده بودند. میخواهم که نام هردو در تاریخ به خط زرین نوشته شود." {با دریغ که دردازنای تاریخ معاصرکشورمصیبت دیده ی ما، همیشه نام امرای جبار، دست نشانده گان اجنبی وملت ستیزبا خط درشت یا بقول کرنیل امام، با "خط زرین" نوشته شده است!}
بازهم ازقول این جاسوس پاکستان بخوانید: " به تاریخ نهم اکتوبر۱۹۹۴م در ولسوالی هلمند ۴۷ مجاهد را در دو موترلاری جابجا کردیم. دربین آنها بیست تن ازجمله ی قوماندانان جوان و قوی ما بودند با همراهی طالبها سوی سپین بولدک حرکت کردند."
این تذکرکرنیل امام با وضاحت میرساند که ازهمان وهله ی نخست، افراد و افسران اردوی پاکستان یا آی.اس.آی آن کشور با تمام ساز و برگ نظامی و استخباراتی، درشکستاندن خط مرزی جنوب غرب افغانستان، کشتارافغانها و اشغال قندهارودیگرولایات افغانستان سهم فعال داشتند.
نکته ی مهم دیگری را که کرنیل امام در کتاب خویش افشا میکند، اینست که : " یکی از افسران آی.اس.آی که تازه به قندهارآمده بود ازمن تقاضا کرد که نگذاریم ملا عمربا وسایل ارتباط جمعی صحبت نماید؛ زیرا خبرنگاران میخواهند در مورد طالبها معلومات بیشتری حاصل کنند... ما نمی خواستیم که به زودی هرچیز درمورد طالب ها علنی و درمیدیا نشر شود."
اگرازکم دانشی وعدم فهم سیاسی ملاعمر بگذریم که اصلاً قادرنبود مطابق خواست آی. اس. آی سخن گوید، این ترس نیزازسوی اداره ی استخبارات پاکستان موجود بود که مباداماهیت پاکستانی بودن و هدف اشغالگرانه ی این جنگ نزد خبرنگاران و مردم افغانستان افشا گردد. به اساس همین ترس و ملاحظه ی خاص بود که پاکستانیها ملاعمر را پس ازاعطای لقب "امیرالمومنین"، در حجره یی نشانیدند و بجای او، اجرای اموررا خود بدست گرفتند.
کرنیل مذکوراسمای یکتعداد از"بچه" ها یا شاگردان خود را درصفحه ی بیست و هفتم کتاب خویش این چنین معرفی میکند: " دراین زمان درجمله ی شاگردان من، اشخاص آتی برجسته شده بودند که بعدها مقامات مهمی را بدست آوردند: ملا محمد عمرمجاهد که دراوایل خود را آخوند خطاب میکرد، ملاربانی که معاون ملاعمر بود و سپس به ملا معاون مشهورشد، ملا داد الله آخوند، ملا برادر مربوط قبیله ی پوپلزی که ازجمله ی رفقای صمیمی ملا عمر و ازجمله شاگردان خاص ما است، درعرصه ی نظامی شخص ماهراست در قندهارصاحب نفوذ است. این همان شخص است که برای ملا عمر پیشنهاد کرد تا حامدکرزی را دروزارت خارجه توظیف نماید، ملانورالدین ترابی که وزیر عدلیه ی امارت اسلامی است، ملا بورجان، ملا عبدالرزاق وزیرداخله ی طالبان، ملا محمد، جگ ملامحمد، قاری احمد الله که اول وزیر داخله و تا زمان مرگ رییس عمومی استخبارات طالبان بود، ملا نورالله نورانی رییس تنظیمه ی شمال و والی بلخ، مولانا جلا الدین حقانی، ملا اخترمحمد منصور، ملا عثمانی، ملا یارمحمد، ملا عبیدالله آخوند درامارت اسلامی وزیردفاع بود، ملا هبت الله آخوند، ملا عبدالرقیب وشماری دیگر که در ایجاد امارت اسلامی نقش اساسی داشتند."
(مردم افغانستان شاهد بودند که حامد کرزی نیز وقتی ازسوی امریکا به کرسی ریاست جمهوری افغانستان نصب شد، چندین بار از مقام های پاکستانی تقاضا نمود تا ملابرادر را از زندان آزاد سازند. یعنی کرزی خواست به سهم خود حق نمک برادر طالبی خویش را ادام نماید!)
سرسپرده گی افراد مورد نظر کرنیل امام به اداره ی استخبارات نظامی پاکستان تا بدانجا بوده است که "امام" شان درصفحه ی بیست وهشتم کتابش متذکر میشود که : " اینها یا روابط بسیار نزدیکی با ما داشتند و یا در مرحله یی بودند که در مناطق شان میتوانستیم جبهه بسازیم. " و متعاقباً می افزاید که : " یکی دیگر از علت های تصرف سپین لولدک این بود که در آنجا ما سلاح کوت بزرگی داشتیم که باید آنرا طالبان به دست می آوردند..."
آیا این اظهارات کرنیل امام پاکستانی مهُرازسرِاسرارمگو مبنی برآماده گیهای قبلی، تهیه ی سلاح های پیشرفته و اشتراک مستقیم اردوی آن کشور دراشغال قندهارو سراسرافغانستان برنمی دارد؟! و آیا با مطالعه ی این سند معتبر، دیگرشک و تردیدی مبنی برماهیت استعماری و استخباراتی گروه طالبان نزد ما باقی خواهد ماند؟!
به مورد خواهد بود قول "مارک جیمز" امریکایی را دراین جا مرور نماییم که درصفحه ی فیسبوک آقای نورآقا ولیزاده مورخ سوم ماه دسامبر ۲۰۲۳میلادی به نشر رسید: "{آی.اس.آی پاکستان} افراد بیسواد را درگرِد تنظیم های جهادی درخاک اش جمع و کمپ های تروریستی را بنیاد گذاشت. پاکستان توسط افسران ورزیده ی آی. اس. آی برای تعلیمات نظامی و تخریبکاری برای این افراد، آموزش داد و اعزام آنها برای انفجارات پُلها وسرک ها و به آتش کشیدن مکاتب، ترور افراد روشنفکر، معلمین، افسران اردوی افغانستان، آنها را دو باره به داخل افغانستان فرستاد."
آیا اعترافی آشکارترازاین سراغ شده میتواند که کرنیل امام پاکستانی میگوید: " من تا واقعه ی یازدهم سپتمبر۲۰۰۰م درآن جا {افغانستان} بودم، اما به صراحت باید بگویم که با من شماری رفقا و همکاران نیرومندی {ازنیروهای اردو و استخبارات پاکستان} بودند که با اتفاق هم وظایف را موفقانه انجام میدادیم" ومی افزاید که " آنها {فرماندهان آی.اس.آی} متیقن شدند که طالب ها بیگانه نه، بلکه دست پرورده های ما اند و نه تنها از جانب آنها برای پاکستان خطراتی وجود ندارد، بلکه آنها میتوانند در افغانستان منافع پاکستان را تأمین نمایند."
هموطنان شریف و آزاده ی من! دوعنوان کتاب " تلک خرس" به قلم دگروال یوسف پاکستانی و "پروژه ی طالب سازی افغانستان" به قلم امیرسلطان تارر(کرنیل امام)، در واقعیت امر، اعتراف نامه ها ی بی پرده و آشکاری اند که خواننده را به عمق خیانت های جانب پاکستان و مصیبت های چهل و پنج ساله ی مردم افغانستان متوجه میسازد. یا بعباره ی دیگر، خواننده میتواند ازمجمل ارائه شده، داستان مفصل و درد ناکی را بخواند که درسالهای پسین برما و حیات ملی ما تحمیل گردید.
آنچه برفرزندان با وجدان مردم افغانستان فرض پنداشته میشود، اینست که بایستی در جُست وجو و افشأ برنامه ها، فعالیتها و ارتباطات پنهانی اجانب درامورکشورما و همچنان کتبی سازی شنیده گیها و چشمدیهای خاص تر و درونی تری باشند که عناصراستتخباراتی و مزد بیگران بومی آنها از افشأ آن طرفه میروند.
بربنیاد نوشته ی کرنیل امام، شبکه های استخباراتی، همیشه درقسمت تبلیغات به سود جانب خویش و دست پرورده گان شان داخل اقدام میشوند. چنانکه کرنیل مذکوردرصفحه ی ۳۳کتاب خویش به این موضوع اذعان میدارد و چنین: " ما نیز افراد خویش را در قندهار جابجا نموده بودیم که آنها نیز تبلیغاتی را به نفع طالبان انجام میدادند. "
ما باید متیقن باشیم که شبکه های استخباراتی پاکستان و متحدان غربی و منطقه یی آنها، همانطورکه در دورنخست حاکمیت گروه طالبان (۱۹۹۴تا۲۰۰۱م) افراد، ادارات، وسایل و امکانات غرض تبلیغات به سود گروه طالبان داشتند، در دوردوم (پانزدهم ماه آگست ۲۰۲۱تا کنون) نیزهشیارترو مجهزتر ازقبل و با استفاده ازافراد بومی و غیربومی، صفحات مجازی و رسانه های داخلی و خارجی دراین زمینه دست بکار اند تا حاکمیت دست پرورده های شان را " مسجل" نمایند.
کرنیل امام درصفحه ی ۳۵کتابش تحت عنوان " فتح کندهار و امارت اسلامی"، یک سلسله مسایل دیگر را نیز افشا میکند. مثلاً مینویسد: " استاد ربانی دوست نزدیک من است و دروقت جهاد کارهای مشترک زیادی انجام داده ایم. با او تماس گرفته و خواستار کمک او شدم و به تاریخ اول نوامبر۱۹۹۴م ساعت هفت شام صحبت مفصلی باهم کردیم. برای استاد ربانی گفتم که یک شاگرد من ملا محمد عمر از شما طالب کمک شده است؛ زیرا درقندهار قوماندانان حزب اسلامی با مردم رویه ی خوب نمیکنند و ملا عمر میخواهد خلاف آنها اقدام نماید واگرخودت با او کمک کنی خوشحال خواهد شد. استاد ربانی برایم گفت که من برای ملا نقیب الله نامه مینویسم که با طالب ها همکاری نماید. او علاوه کرد که برای ملا عمر بگویم اگرملا عمر آخوند اسلحه و مجاهدین ضرورت داشته باشد، ما میتوانیم برایش بفرستیم. من تشکرکردم که خواهش مرا به زمین نه انداخت."
این جاسوس ورزیده ی پاکستان متعاقباً می افزاید که : " رفقای ما {بخوان افسران و سربازان اردوی پاکستان} در خط اول طالب ها بودند و به سرعت جانب میدان هوایی حرکت کردند تا میدان هوایی را تصرف و رفت و آمد هوایی را زیرکنترول خویش قراردهند... ازمدارس پاکستان نیز هزاران تن طالب داو طلب به قندهار رسیدند."
وی، (کرنیل امام) زیر عنوان " توظیف من بحیث قونسل درهرات"، مندرج صفحه ی ۴۱کتاب خویش، بازهم مُهرازسربخش دیگری ازاسراراستخباراتی کشورش بر میدارد و چنین: " منظوراصلی وظیفه ی من ایجاد راه جانب آسیای مرکزی بود. بعد ازجنگ افغانستان ما در وضعیت مناسب قرار نداشتیم و با مشکلات زیادی دست به گریبان بودیم. حکومت ما میخواست تا راه کوتاه و کم مصرفی را تا آسیای میانه پیدا نماییم و از امکانات آن بهره برداری نماییم...بع برداشت من، این فیصله ی بسیار مهم رهبران ما بود. گرچه این، تنها کار من نبود و پلان های دیگری نیز در باره موجود بود که باید آنرا به سر میرسانیدم..."
ضرب المثلی داریم که میگوید: "بزدرغم جان، ولی قصاب درغم چربی". چقدراین ضرب المثل درحق خونین تنان افغانستان ومقاصد شوم حکومتمداران پاکستانی صدق میکند. مبارزه ی طولانی مردم ما به نام جهاد علیه اجانب بخاطرحصول آزادی و رسیدن به رفاه توأم با قربانی های ملیونی ازیکطرف، غداری، غرض ورزی و تطبیق پروژه های حکومت پاکستان ازسوی دیگر، صداقت، ساده اندیشی و عدم آگاهی لازم مردم ما و خصومت ورزی و تبهکاری حکومت داران پاکستان را آشکارا میسازد. هرچند خیلی دیرشده تا مشت دشمن نزد ملت افغانستان باز شود، اما چونکه این درامه ی خونین وغدارانه هنوزادامه دارد، پس به قول بزرگمردی که گفت" هرزمانیکه جلو ضرر را بگیریم، درآن منفعت ما ست" هموطنان ما باید خود شان را تکان دهند و راه های خنثی سازی دسایس دشمن ونجات میهن عزیز را درپرتو خرد و آگاهی جُست نمایند. کرنیل امام در صفحه ی ۵۱ و بخشهای پایانی اثرخویش، ازبی وفایی و مداخلات امریکا و بخصوص آنگاه که قشون امریکا ومتحدان غربی آن کشور گروه طالبان را ازافغانستان راندند، می نالد و چنین مینویسد: " ... باخود {خطاب به شخص خودش} میگفتم که سلطان! با همه زرنگی، نفهمیدی که چگونه به حیث وسیله برای یک کشور کافر استعمال شدی!
این، اعتراف آشکار یک جاسوس پاکستانیست که میگوید " با همه زرنگی" نفهمید که " چگونه بحیث وسیله برای یک کشور کافر{ایالات متحده} استعمال شد؟ ولی سؤال اینجاست که آیا رهبران افغانستان و بخصوص رهبران تنظیم های مجاهدین یکبارهم گفته یا اعتراف نموده اند که ازجانب استخبارات منطقه و جهان و بخصوص از سوی شبکه ی استخبارات نظامی پاکستان فریب خورده و یا فروخته شده اند مشخصات این اثرچنین است:
تذکرچند نکته ی دیگر را نیز در همینجا لازم میدانم:
اول) کرنیل امام درجنگ خونین جلال آباد نیز رهبری جنگ علیه نیروهای افغانی را به عهده داشت.
دوم) کرنیل مذکور زمانیکه ظاهراً بحیث جنرال کونسل پاکستان و اما در واقعیت امر، بحیث همه کاره ی آن ولایت در زیر ریش و عمامه ی طالبان توظیف شده بود، یک حرکت ضد طالبان را کشف وآنرا با فجیع ترین شکل وخونین ترین وجهی سرکوب نمود.
سوم) کرنیل امام درماه مارچ سال ۱۳۸۹خورشیدی (۲۰۱۱م) توسط طالبان پاکستان (تی تی پی) در وزیرستان پاکستان دستگیر و با همسلک وی (خالد خواجه) اعدام گردید.
مشخصات کتاب چنین است:
عنوان کتاب: داستان جهاد افغانستان یا "پروژۀ طالب سازی" افغانستان
راوی مطلب : کرنیل امام کارمند اداره ی استخباراتی پاکستان
نویسنده: احمد رضوان تارر
ترجمه به پشتو: علی یوسفزی
برگردان به دری و تلخیص : قاسم آسمایی
(پایان)