لشکرکشی شش جدی ۱۳۷۹روسها به افغانستان آغاز تجاوزنظامی یک ابرقدرت و زمینه ساز تجاوز نظامی ابرقدرت دیگربود. رابطهٔ علت معلولی حوادثی که طی۴۵ سال اخیر در افغانستان اتفاق افتاد، چنان واضح و قابل لمس است که بسادگی میتوان ازموجودیت رابطهٔ زنجیری حوادثی که افغانستان را از یک بحران به بحران دیگری سوق داده، صحبت نمود.
ببرک کارمل که توسط اشغالگران روس به کرسی ریاست دولت رسانیده شد، در نخستین سخنرانی خویش شش جدی را ادامهٔ «انقلاب ثور» خواند. در عمل هم همینطوربود. کودتای ثور افغانستان را درپرتگاه تبدیل شدن به میدانی برای زورآزمائی امریکا و شوری قرار داد و با تجاوز نظامی شش جدی افغانستان به عمده ترین میدان جنگ نیابتی دو ابرقدرت در دههٔ ۸۰ مبدل شد. نجیب الله که دراوج شکست اشغالگران روسی به مقتضای سیاست پروسترویکای گورباچف توسط او به عوض کارمل گماشته شد حکومت خود را «مؤظف به زمینه سازی دفاع مستقل» معرفی کرد. اما کشوری که باشندگانش در قطارهای طولانی مقابل نانوائی ها و تانک های تیل ایستاد میشدند و ماشین جنگی حکومت مرجع اساسی استخدام درکشور محسوب میشد، هرگزنمیتوانست قادر به دفاع مستقل شود. در زمان جنگ جلال آباد روسها با ایجاد «پل هوائی» قوای نظامی داخلی را تسلیح و اکمال کردند تا آنها بتواند از خود دفاع کند. درمذاکرات صلح تحت نظر ملل متحد نجیب الله در ابتدا برای حزب خود سهم شیرمیخواست، اما در ماه های اخیرقدرت اش بعد از مواجه شدن به قطع کمکهای نظامی و لوژستیکی روس که بر مبنای توافقنامهٔ ژنیو صورت گرفت، حکومت اش را در آستانهٔ سقوط احساس نمود و کوشید با نوشتن نامهٔ که دگرجنرال قارییف مشاورنظامی نجیب الله آنرا «تضرع آمیز» توصیف کرده است، از شواردنازه درخواست ادامهٔ کمک کند. در واقع درفرجام ده سال اشغال، سرکوب و ویرانگری در افغانستان، روسها هم با نظر اندازی به عواقب این ماجراجوئی نظامی برای خودشان، به نتایج دیگررسیده بودند. مصوبهٔ کنگرهٔ دوم نمایندگان مردمی اتحاد شوروی منعقدهٔ دسمبر ۱۹۸۹ اعلام داشت که «مداخلهٔ نظامی در افغانستان از نظر سیاسی و اخلاقی شایسته محکوم نمودن است». تقریباً ۳۰ سال بعد از آنروز یعنی بتاریخ ۲۷ دسمبر۲۰۱۸ آژانس خبری بین المللی روسیه بنام اسپوتنیک در نشراتی که به زبان دری برای افغانستان دارد، این مناسبت را «روز سیاه در تاریخ شوروی» توصیف نمود. همین منبع تاریخ آغازتجاوز نظامی را ۲۵ دسمبرنوشته و این دو روز قبل اعلام رسمی این تجاوز بیشرمانه توسط شوروی است. به هرحال تجاوزشش جدی روسها به افغانستان که بتاریخ ۱۵ فبروری ۱۹۸۹ با خروج آخرین سرباز شوروی از افغانستان پایان یافت، فاجعهٔ حقوق بشری ایجاد شده بعد از کودتای بد فرجام هفت ثور را تعمیق و تداوم بخشیده و به بزرگترین فاجعهٔ حقوق بشری تاریخ معاصرافغانستان انکشاف داد.
درموازات جنگ ارتش سرخ در افغانستان، تحولات فاجعه آفرین دیگری برای افغانستان در خاک پاکستان که ازصد ها هزار پناهجوی افغان در دشتهای سوزان وکمپهای فاقد نیاز های اولیه میزبانی میکرد، درحال تکوین بود. ایالات متحدهٔ امریکا که قبل ازشش جدی در قسمت پشتیبانی معنی دار ازگروهک های کوچک جهادی که توسط آی.اس.آی ساخته شده بودند در حالت دو دلی قرار داشت، از شش جدی به بعد، به هدف تطبیق تئوری زبگینوبريژنسکی، یعنی تبدیل افغانستان به ویتنام شوروی، به کمک متحدینش کمپاین وسیع حمایت مالی، تسلیحاتی، سیاسی و تبلیغاتی را بنفع تنظیمهای مستقردر پاکستان آغازنمود. نقطهٔ اوج حمایت امریکا از تنظیمها توزیع راکت های ستنگربه آنها بود. تنظیمها از آی.اس.آی پول و اسلحهٔ تهیه شده توسط امریکا را میگرفتند و بخشی از آنرا به قوماندانهای خویش در داخل افغانستان میفرستادند. بدین ترتیب تنظیمها نفشی بالا ترازحلقه ای در زنجیراکمالات قوماندانهای تنظیمی در داخل نداشتند و تابع نظر سی.آی.ای بودند که از طریق آی.اس.آی به آنها ابلاغ میشد. سپاه قدس یعنی استخبارات برونمرزی سپاه پاسداران ایران نیزنقش همسان با آی.اس.آی را در رابطه با گروپ های ۸ گانهٔ شیعه ایفا میکرد. اینکه میلیونها افغان در این جنگ نیابتی کشته ویا معیوب میشدندهم برای شوروی و حکومت پوشالی اش قابل اغماض بود و هم برای امریکا-پاکستان -ایران و گروه های نیابتی شان. با تکمیل خروج نظامیان اشغالگر روس علاقمندی و کمکهای امریکا ومتحدین به جنگ افغانستان تدریجاً فروکش کرد. اما پروسهٔ مذاکرات که برمبنای توافقنامهٔ ژنیو که امریکا یکی از تضمین کنندگان آن هم بود، از جانب آی.اس.آی وعمال و یقیناً با چراغ سبز ازجانب امریکا بسوی شکست هدایت میشد. در حالیکه امریکا وپاکستان بخوبی از اختلافات شخصی و جاه طلبی های مهره های شان چون گلبدین حکمتیار، ربانی وسیاف اطلاع کامل داشتند، عمداً پروسه صلح را حتی در زمانی که نجیب الله دچار بحران درون حزبی و حاضر به کنارگذاشتن همه بلندپروازی های نخست اش بود، به توافق میان رهبران تنظیمها موکول نموده به شکست محکوم نمودند. سرانجام سفر مجددی به کابل دو روز بعد از سقوط رژیم پوشالی و زمانی اتفاق افتاد که جنگ قدرت میان حکمتیاراز یکسو ومسعود ودوستم از سوی دیگر بالای تقسیم کابل جریان داشت. خلاصه اینکه بحران بشری ۱۹۹۲ الی ۲۰۰۱ در بطن بحران ایجادشده توسط روسها وحکومت پوشالی شان، زاده شد.
(عکس صحنهٔ تلاشی خانه به خانهٔ متعاقب یکی ازعملیاتهای ارتش روس در یکی از قریه های افغانستان را نشان میدهد. درهمین نوع تلاشی ها جوانان قریه به ظن همکاری با باسمچی ها دستگیر شده و به دست خاد سپرده میشدند. در حالی که هیچ شواهد و مدارکی علیه آنها وجود نداشت، خاد به زور شکنجه برای آنها دوسیه میساخت و روانهٔ پولیگون یا زندان میشدند.)
جنگ قدرت میان تنظیمهای دست آموزغرب، تاراج دارائی های عامه، عدم احترام به ملکیت و ناموس مردم ملکی توسط تفنگداران تنظیمی وجنبشی، راکتباران شهر کابل و جنگهای قدرت درزون های شمال و غرب تنفر مردم افغانستان را نسبت به تنظیمها بر انگیخت و پاکستان برای امریکا زنگ خطر را بصدا درآورد. آنگاه آی.اس آی و سی آی ای به مصرف عربستان با ایجاد تحریک طالبان که ترکیبی از جهادی های بقدرت نرسیدهٔ جنوب غرب و طلاب افغانی مدارس پاکستان تربیت شده بودند، پروژهٔ مشترک خود را به اجرا گذاشتند. طالبان از لحاظ تاریخچه، منشأ فکری و ایدئولوژی هیچ تفاوتی با تنظیمهای اخوانی نداشتند با آنهم با استفاده ازنام ظاهرشاه و تنفرگسترده نسبت به قوماندانهای جهادی قادر به تسخیرو کنترول بخش اعظم افغانستان شدند ولی نتوانستند به جنگ کاملا خاتمه دهند. زیرا با فرامین و احکام قرون وسطائی وکوشش برای احراز کنترول کامل بر زندگی شخصی افراد، افغانستان را به زندانی بزرگ برای مردم آن مبدل کرده و ازجانب دیگربر خلاف رضائیت ایالات متحده از تروریستهای بین المللی میزبانی میکردند.
حادثهٔ ۱۱ سپتمبر بهانه ای داد بدست امریکا تا خود وارد میدان شود، با ساقط نمودن حکومت طالبان دوباره تنظیمهای فراری اما دست آموز خود را به کرسی قدرت برساند. افغانستان از حالت زندان برای باشندگانش خارج شد وتحت مدیریت غربی ها تحولات سطحی در ساختارسیاسی اجتماعی رونما شد. اما گردانندهٔ اصلی امورکشور ایالات متحده باقی ماند. این کشور نخواست یا نتوانست از بروز یک جنگ دیگرکه از مردم افغانستان قربانی های زیادی گرفت، جلوگیری کند . سرانجام ایالات متحده توافقنامهٔ دوحه را با طالبان امضا کرد وطبق همین توافقنامه، بتاریخ ۱۵ اگست ۲۰۲۱ یعنی دو هفته قبل ازاینکه مداخلهٔ نظامی دومی هم پایان یابد، افغانستان دوباره به طالبان سپرده شد. بدین ترتیب در بطن بحران قبلی، افغانستان با تبدیل شدن مجدد به زندانی برای زنان، در کام بحران جدیدی فرورفت. افغانها هنوز هم در گرداب عواقب بحران زاء مداخلات نظامی شوروی و امریکا، در عمق بحران حقوق بشری ویا در اقصی نقاط جهان در فقدان دورنمای روشن بسر میبرند.
« بنیاد فیاض برای حقوق بشر در افغانستان»