جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس — 1818 —1883 — بخش ۷۲

« ( همه آنچه می گویم و می نویسم نظرات و دیدگاه های موقت من هستند تا اطلاع ثانوی ۰ «هانا آرنت» بنابر این در جهان اندیشه ورزی هیچ نظریهٔ مطلق و کاملی که برای تمام زمان‌ها و نسل ها قابل پذیرش باشد وجود ندارد

 

۰اندیشه مانند جویباریست که همواره جریان دارد و باید حرکت نماید و انسان نیز موجودیست در حال شدن که اگر در یکجا بماند می گندد ۰ ) مارکس کوشیده است دو نظریه را باهم ترکیب کند : از یک سو نظریهٔ کارکرد اقتصاد و از سوی دیگر نطریهٔ تحول اقتصاد سرمایه داری ۰ این ترکیب نظریه و تاریخ در بر دارندهٔ دو اشکال ذاتی در آغاز و انجام کار است۰ نظام سرمایه داری ؛ به نحوی که مارکس تشریح می کند ؛ تنها به شرطی قادر به ادامهٔ کار است که گروهی از اشخاص صاحب سرمایه و در نتیجه صاحب قدرت خرید نیروی کار از کسانی که فاقد سرمایه اند وجود داشته باشد۰این گروه از لحاظ تاریخی چگونه تشکیل شده است ؟ فرایند پیدایش تراکم ابتدایی سرمایه ؛ تراکمی که برای ادامهٔ کار سرمایه داری ضرورت داشت ؛ کدام است؟ برای تشریح چگونگی تشکیل گروه سرمایه داران در طی تاریخ می توان به سهولت از خشونت ؛ زور ؛ حیله گری ؛ دزدی ؛ و شیوه های دیگر نام برد۰ اما تشریح چگونگی تشکیل این گروه بر مبنای اقتصاد دشوار تر خواهد بود۰ تحلیل کار کرد سرمایه داری ؛ در آغاز ؛ مستلزم نمودهای غیر اقتصادی است که شرایطی را ایجاب می کنند که نظام سرمایه داری بتواند در آن شرایط عمل کند۰ در انجام نیز نظیر همین اشکال پیدا می شود۰ در سرمایه ؛ نه در بارهٔ لحظهٔ ختم کار سرمایه داری نتیجهٔ مستدل گرفته شده است نه حتا در بارهٔ این پدیده که سرمایه داری می بایست در لحظه ای معین از کار باز ایستد۰ برای اثبات اقتصادی شکست خود به خودی سرمایه داری ؛ افتصاددان می باید بگوید سرمایه داری با میزان سودی کمتر از فلان قدر درصد نمی تواند به کار خود ادامه دهد ؛ یا اینکه بگوید : توزیع در آمدها از فلان تاریخ به بعد به نحوی است که نظام سرمایه داری در جذب فر آورده های خویش ناتوان خواهد بود ۰ اما عملن هیچ یک از این دو استدلال در کتاب سرمایه وجود ندارد۰ مارکس دلایلی ارایه داده است مبنی بر اینکه ادامهٔ کار نظام سرمایه داری بیش از پیش دشوار تر خواهد شد؛ اما شکست خود به خودی سرمایه داری را به دلیل تناقضات ذاتی آن از نظر اقتصادی به اثبات نرسانده است۰ پس چه در آغاز و چه در انجام تحلیل لازم می آید که عاملی خارج از اقتصاد سرمایه داری ؛ عاملی که از نوع سیاسی است ؛ به میان آورده شود۰ نظریهٔ اقتصادی محض سرمایه داری به عنوان اقتصاد مبتنی بر بهره کشی نیز اشکالات اساسی دارد۰ این نظریه مبتنی بر مفهوم ارزش اضافی است که خود آن از نظریهٔ مزد جدا نیست۰ اما هر اقتصاد نوین ؛ اقتصاد پیشرونده است به این معنی که می باید بخشی از تولید سالانه را متراکم سازد و بر سرمایه بیفزاید تا بتواند نیروهای تولیدی را توسعه دهد۰ از این رو اگر اقتصاد سرمایه داری را اقتصاد مبتنی بر بهره کشی بدانیم باید نشان دهیم که چگونه و به چه معنی در این نظام مکانیسم ذخیره و سرمایه گذاری با مکانیسم تراکم سرمایه که در نوع دیگری از اقتصاد نوین وجود دارد یا ممکن است وجود داشته باشد متفاوت است۰ مارکس بالا بودن میزان تراکم سرمایه را از مشخصات اقتصاد سرمایه داری می دانست۰ مارکس در کتاب سرمایه می نویسد : « متراکم کنید ؛ متراکم کنید ؛ این است قانون آسمانی ۰»بیش از یک قرن بعد از مارکس ؛ اقتصاددانانی که به سنت اصیل مارکسیستی وفادار باشند باید به تحلیل خصوصیات اقتصاد نوین از نوعی غیر از نوع سرمایه داری توجه کنند۰ نظریهٔ مزد ؛ نظریهٔ ارزش اضافی و نظریهٔ تراکم سرمایه ؛ دیگر کاملن قانع کننده نیستند۰ این نظریه ها بیشتر در حکم مسایل طرح شده با نقطهٔ آغاز تجزیه و تحلیل می باشند که به کمک آنها می توان مثلن بهره کشی نوع سرمایه داری را از بهره کشی نوع شوروی سابق تفکیک کرد؛ یا به بیانی بیطرفانه تر ؛ ارزش اضافی سرمایه داری را از ارزش اضافی نظام شوروی متمایز دانست۰ در هیچ نظامی نمی توان کل ارزش اضافی تولید شدهٔ کارگران را به خود آنان داد زیرا بر داشت بخشی از ارزش اضافی برای سرمایه گذاری جمعی ضرورت دارد۰ با همهٔ اینها ؛ میان دو مکانیسم بهره کشی تفاوت‌های ملموس وجود دارد۰ در نظام سرمایه داری تراکم سرمایه بر اساس منافع فردی و بازار صورت می گیرد و توزیع در آمدها نیز در دو نظام یکسان نیست۰ این گونه ملاحظات ؛ که بیش از یک قرن پس از مارکس به سهولت دریافتنی است ؛ به هیچ وجه شامل این ادعا نیست که یکی از دو نظام بر دیگری برتری دارد؛ چنین ادعای مسخره خواهد بود ۰فقط می توان نشان داد که مارکس با مشاهدهٔ واقعیات آغاز دورهٔ سرمایه داری نمی توانست آنچه را که در یک نظام مالکیت خصوصی مستتر بود از یک سو و آنچه را که ناشی از توسعهٔ اقتصادی نظیر اقتصاد انگلیس در زمان مشاهدات مارکس بود از سوی دیگر و بالاخره آنچه را که ناشی از ذات هر گونه اقتصاد صنعتی است از هم تفکیک کند۰ امروزه وظیفهٔ تحلیل جامعه شناختی اقتصاد دقیقن عبارت است از تفکیک این سه عنصر متمایز از یک دیگر : خصایص مربوط به همهٔ اقتصادهای نوین ؛ خصایص مربوط به یک نظام خاصی از اقتصاد نوین و بالاخره خصایص مربوط به مرحله ای از رشد اقتصادی۰این تفکیک دشوار است زیرا این خصایص همواره در واقعیت وجود دارد و همه با هم آمیخته اند۰ اما اگر بخواهیم قضاوت انتقادی ؛ سیاسی ؛ یا اخلاقی در بارهٔ یک نظام بکنیم شکی نیست که نباید آنچه را که ناشی از عوامل تعیین کنندهٔ دیگر است به حساب آن بگذاریم ۰ نظریهٔ تراکم و ارزش اضافی را می توان الگوی کامل به هم آمیختن این عناصر دانست۰ در هر اقتصاد نوینی تراکم وجود دارد۰ بالا بودن یا پایین بودن میزان تراکم ؛ بستگی به مرحلهٔ رشد و نیز بستگی به هدفهای حکومتی دارد که جامعه را اداره می کند۰در عوض ؛ آنچه فرق می کند مکانیسم اقتصادی — اجتماعی ارزش اضافی با شیوهٔ گردش پس انداز است۰ گردش پس انداز در اقتصادی از نوع اقتصاد برنامه ای نسبتأ ساده است و حال آنکه در اقتصاد مبتنی بر مالکیت خصوصی ابزار تولید گردش پس انداز مکانیسم پیچیده تری دارد که بازار آزاد و برداشت های اجباری از طرق مقتدرانه را با هم می آمیزد ۰ یک چنین اقتصادی تعیین مقتدرانه حجم پس انداز و میزان تشکیل سرمایه نسبت به تولید ملی را به آسانی تحمل نمی کند ۰ بررسی روابط میان تحلیل اقتصادی و تحلیل جامعه شناختی مسئلهٔ روابط نظامهای سیاسی با نظامهای اقتصادی را مطرح می کند۰ به نظر می رسد در اینجاست که جامعه شناسی مارکس از همه آسیب پذیرتر است۰ چه در کتاب سرمایه و چه در آثار دیگر مارکس ؛ در بارهٔ این مسئلهٔ مهم ؛ جز چند فکر معدود که آنها هم همه جا تکرار ساده اند چیزی دیگری وجود ندارد۰ دولت اساسأ به عنوان وسیلهٔ تسلط یک طبقه شمرده شده است۰ نتیجه اش این است که نظام سیاسی ؛ با طبقهٔ که قدرت را اعمال می کند تعریف می شود۰ نظامهای دموکراسی بورژوایی در حکم نظامهایی دانسته شده اند که طبقهٔ سرمایه دار قدرت را در آنها در دست دارد و ضمنأ نمایی از نهادهای آزادی را نگه داشته است۰ مارکس ؛ در مقابل نظام اقتصادی — اجتماعی مبتنی بر تنازع طبقات و تسلط یک طبقه بر طبقات دیگر ؛ نظام اقتصادی — اجتماعی دیگری را معرفی می کند که در آن دیگر از سلطهٔ طبقاتی خبری نیست۰ از این رو ؛ دولت بنا به تعریف باید از بین برود ؛ زیرا دولت هنگامی ضرورت دارد که یک طبقه برای بهره کشی از طبقات دیگر بدان نیازمند است۰حد وسط میان جامعهٔ متخاصم و جامعهٔ نامتخاصم آینده ؛ دیکتاتوری طبقهٔ کارگر است که خصوصأ در متن مشهور 1875 نقد برنامهٔ حزب کارگری آلمان یا نقد برنامهٔ گوتا مشاهده می شود ۰ دیکتاتوری طبقهٔ کارگر عالی ترین مرحلهٔ تقویت دولت پیش از فرا رسیدن لحظهٔ حساس از میان رفتن آن است ۰ دولت ؛ پیش از آنکه نابود شود به اوج قدرت خویش می رسد۰ دیکتاتوری طبقهٔ کارگر در متون مارکس چندان روشن نبود چرا که در آن متون عملن دو تصور با هم وجود داشت۰ یکی از آنها به سنت ژاکوبن ها مربوط می شد و دیکتاتوری طبقهٔ کارگر را قدرت مطلق یک حزب که خود را نمایندهٔ توده ها می شمرد می دانست ۰ تصور دیگر ؛ که تقریبأ مخالف تصور نخستین است ؛ بر اثر تجربهٔ « کمون پاریس » که هدف از آن نابود کردن دولت متمرکز بود برای مارکس پیدا شده بود۰ این دریافت از سیاست و نابودی دولت در جامعهٔ متخاصم به نظر من از لحاظ جامعه شناسی ؛ بیش از همهٔ دریافت‌های مارکس قابل ایراد است و به آسانی می تواند رد شود هیچ کس منکر نیست که در هر جامعه ای و به ویژه در جامعهٔ نوین ؛ وظایف اداری و اقتداری مشترکی وجود دارد که باید انجام گیرد ۰ هیچ آدم عاقلی نمی تواند فکر کند که در جامعهٔ صنعتی پیچیده ای امروز ؛ اداره ؛ آن هم اداره ای که تا حدودی متمرکز باشد ؛ مورد نیاز نباشد۰ از این گذشته ؛ اگر اقتصاد برنامه ای را در نظر بگیریم ؛ غیر قابل تصور خواهد بود که دستگاههای متمرکزی برای اخذ تصمیم‌های اساسی که برنامه ریزی بدون آنها نامتصور است وجود نداشته باشد۰ آری ؛ این گونه تصمیم‌ها مستلزم وظایفی است که معمولن وظایف دولتی نامیده می شوند۰ در این صورت نظام اقتصاد برنامه ای مستلزم تقویت وظایف اداری و رهبری است که به وسیلهٔ قدرت مرکزی اجرا می شود مگر آنکه مرحله ای را تصور کنیم که فراوانی نعمت به حد مطلق باشد و مسئلهٔ هماهنگ کردن تولید وجود نداشته باشد۰در این معنا و در آیندهٔ قابل پیش بینی و تا زمانی که تولید هرچه بیشتر و تولید مطابق رهنمودهای برنامه و توزیع تولید در میان طبقات اجتماعی بر حسب عقاید حکومت کنندگان به اهمیت خود باقی است دو فکر برنامه ریزی اقتصادی و تضعیف دولت با هم تناقض دارند۰ اگر دولت را مجموعهٔ وظایف اداری و رهبری اجتماع بدانیم ؛ دولت در هیچ یک از جوامع صنعتی از بین نخواهد رفت و در جامعهٔ صنعتی مبتنی بر برنامه ریزی نیز بیشتر به قوت خود خواهد ماند زیرا برنامه ریزی متمرکز ؛ اساسأ مستلزم آن است که حکومت بیش از آنچه در اقتصاد سرمایه داری دخالت می کرد در اخذ تصمیم‌ها دخالت داشته باشد زیرا قدرت تصمیم گیری در اقتصاد سرمایه داری تا حدودی غیر متمرکز است نه تمامأ۰ پس تضعیف دولت فقط معنایی مجازی می تواند داشته باشد۰ آنچه از بین می رود خصلت طبقاتی دولت است ۰ زیرا اگر رقابت طبقاتی در کار نباشد می توان فکر کرد که این گونه وظایف اداری و ارشادی ؛ به جای آنکه نمودار مقاصد خود خواهان یک گروه خاص باشند مظهر تمامی جامعه هستند ۰ در این معنا می توان محو خصلت طبقاتی ؛ محو سلطه و استثمار و محو خود دولت را واقعن تصور کرد۰اما آیا در نظام سرمایه داری دولت را می توان اساسأ قدرت طبقاتی یک طبقهٔ معین دانست؟ فکر اصلی مارکس این است که جامعهٔ سرمایه داری ؛ جامعهٔ متخاصم است و همهٔ ویژگی های بنیادی این نظام ناشی از همین خصیصه است۰ چگونه ممکن است جامعهٔ بدون تخاصم وجود داشته باشد؟ اساس استدلال مارکس مبتنی بر تفاوت میان ماهیت طبقهٔ بورژوازی — که قدرت را در دست دارد چرا که مالک ابزار تولید است — با طبقهٔ کارگر که به عنوان طبقهٔ که جای بورژوازی را خواهد گرفت در نظر گرفته شده است۰ گفتن اینکه طبقهٔ کارگر طبقه ای جهانی است که قدرت را در دست می گیرد با همهٔ اینها فقط معنایی مجازی می تواند داشته باشد زیرا تودهٔ عظیم کارگران کارخانه ها با آن اقلیت مسلطی که قدرت را اعمال خواهد کرد فرق دارند۰ جملهٔ « قدرت در دست طبقهٔ کارگر » فقط فرمولی مجازی است که معنای آن این است : حزب یا گروهی از افراد که خود را نمایندهٔ توده های مردم می دانند ۰ در جامعهٔ که مالکیت ابزار تولید دیگر خصوصی نیست ؛ بنا به تعریف ؛ تخاصمی که ناشی از خصوصی بودن مالکیت باشد وجود ندارد اما افرادی وجود دارند که قدرت را از طرف توده های مردم در دست دارند۰ پس دولتی وجود دارد که وظایف اداری و ارشادی لازم در هر جامعهٔ توسعه یافته را انجام می دهد ۰ جامعهٔ توسعه یافته تخاصم های دیگری در خود دارد که تخاصم های موجود در جامعهٔ واجد مالکیت خصوصی ابزار تولید فرق می کند۰ اما در جامعه ای که دولت آن تا حدود وسیعی شرایط زندگی همگان و هر کس را تعیین می کند بی شک تخاصم هایی بین گروه ها ؛ خواه گروه های افقی ؛ از یک سو دهقانان ؛ از سوی دیگر کارگران ؛ خواه گروه های عمودی ؛ یعنی کسانی که در پایین و کسانی که در بالای سلسله مراتب قرار دارند ؛ وجود دارد۰« ادامهٔ بحث دولت را در جستار بعدی دنبال نمایید »

 

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها