پاسخ (من) به پرسش های سید مهدی منادی در مورد تروریزم و افغانستان

پرسش:

تعریف تروریزم و تطابق آن با گروه‌های موجود در افغانستان
 
الف: مهم ترین شاخصه‌های تروریزم:

مبتنی بر اعلامیه سال 1994 سازمان ملل متحد در خصوص معیارهاي محو تروریزم بین‌المللی، تعریف تروریزم اشاره دارد به بهره‌گیری تروریست‌ها از خشونت گروهی و یا افراد

منسجم؛ تهدید و وحشت‌پراکنی در مورد به خطر انداختن جان و سلامتی شهروندان (غیرنظامیان)، و تأثیرگذاری بر تصمیم‌های دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی و وجود اهداف سیاسی و یا ایدئولوژیک.

ب: مهم ترین شاخصه تروریزم دولتی:

در تعریف ویلیام دی‌‌پرد در کتاب «تروریزم و دولت» دوازده ویژگی برای تشخیص تروریزم دولتی بیان کرده است که شامل اقدامات سیاسی و خشونت آمیز علیه مردم خویش، حمله‌ی مسلحانه، تلاش در جهت از بین بردن ماموران دولت‌های دیگر و فروش تسلیحات کشتار جمعی می‌شود.


با در نظر‌داشت تعاریف فوق: شما تروریزم را در افغانستان چگونه تفسیر می‌کنید؟ 

پاسخ: 

اگر تعاریف فوق مبنای تعریف و تفسیر تروریزم در افغانستان قرار گیرد و بر اساس آن تروریزم به بحث گرفته شود، مادر و پدر تروریزم چه در افغانستان و چه در بیرون از افغانستان، امریکا و کشورهای سلطه جو و استعمارگر غربی است. آنچه را امریکا و غربی ها به خصوص اروپایی ها، از فرانسه تا انگلیس و تا آلمان و روسیه،  تروریزم می گویند و تروریست می نامند، نتیجۀ عملکرد و سیاست های اشغالگرانه و تجاوز کارانۀ خودشان در صد سال اخیر است. 
فرانسوی ها دست به اشغال کشورهای افریقایی زدند و در طول سال های اشغال این کشورها، مرتکب غارت ثروت آنها و کشتار مردم شدند. در الجزایر صد ها هزار مردم این کشور را به قتل رساندند و از نظر آنها مبارزان و مجاهدان الجزایری که برای استقلال سرزمین و کشور خود می جنگیدند، تروریست شمرده می شدند. 

بریتانیا و اروپایی های دیگر با امریکایی ها، اسرائیل را در خاور میانه و در سرزمین فلسطین بوجود آوردند. اسرائیل با کمک نظامی و مالی این ها 76 سال است که سرزمین فلسطینی ها را در اشغال دارد، ملیون ها فلسطینی را از خانه و وطن شان رانده است، در طول این 76 سال هیچگاه ماشین کشتار و کوچ دادن فلسطینی ها را متوقف نساخت. امریکا در تمام سال های اشغال و تجاوز اسرائیل علیه فلسطین و فلسطینی ها در شورای امنیت سازمان ملل متحد هر گونه قطعنامه ای را در محکومیت این تجاوز و اشغال وتو کرد. امریکا در مجامع بین المللی هیچ صدا و تقاضای را که  از اسرائیل خواسته می شد تا به ظلم و اشغال بر فلسطینی ها پایان دهد و حق انسانی آنها را به رسمیت بشناسد، نشنید و مورد تائید قرار نداد. 
 
 به نسل کُشی امروز اسرائیل با حمایت مستقیم امریکا و اروپا در غزه نگاه کنید که اسرائیلی ها با تائید و حمایت امریکا و غرب چگونه مرتکب جنایت علیه بشریت می شوند و تا حال با این جنایت و نسل کُشی بیش از نود هزار فلسطینی را در غزه کشته و زخمی کرده اند. مهم ترین استدلال اسرائیل و غربی ها در ارتکاب این جنایت هولناک این است که حماس به عنوان یک گروه تروریستی در هفتم اکتوبر 2023 بر اسرائیل حمله کرد و 1200 اسرائیلی را کشت و 245 نفر را گروگان گرفت؛ در حالی که حماس بیست سال است بوجود آمده، اما اسرائیل 76 سال است فلسطین را در اشغال دارد و فلسطینی ها را می کُشد و می کوچاند.
 
تروریزم از نظر امریکا و اروپا و اسرائیل، مطالبات مشروع فلسطینی ها، الجزایری ها، تونسی ها و هر جامعه و مردم کشورهای اسلامی و تحت سلطه و اشغال آنها است که میخواهند به استقلال برسند و این ها دست از تجاوز و اشغالگری و سلطه جویی بردارند. تروریست از نظر این ها کسی است که برای مطالبات مشروع و استقلال با این ها می جنگد. و اگر همین های را که امریکا و غرب تروریزم و تروریست می خواند دست از جنگ با آنها بردارد و به توافق برسد، دیگر تروریست نیست. تروریزم و تروریست را امریکا و غرب بر اساس منافع و اهداف خود تعریف می کنند و بسیار دیده می شود که دو گروه مشابه، دو تعریف متضاد برای این ها دارد. یک گروه که با سلطۀ این ها مخالفت می کند و در برابر آن ایستاد می شود و می جنگد، تروریست است و دیگری که با آنها کنار می آید، تروریست نیست. 

اگر تروریزم با توجه به مهم ترین شاخصه های تروریزم که در این جا شما دو شاخصه را تذکر دادید، تعریف و معنی شود، بازهم مادر و پدر اصلی تروریزم در دنیا، امریکا و استعمارگران غربی است. 
نخست به اعلامیۀ 1994 سازمان ملل متحد در خصوص معیارهای تروریزم بین المللی نگاه کنید که در آن در مورد تعریف تروریزم اشاره می کند: «به بهره‌گیری تروریست‌ها از خشونت گروهی و یا افراد منسجم؛ تهدید و وحشت‌پراکنی در مورد به خطر انداختن جان و سلامتی شهروندان (غیرنظامیان)، و تأثیرگذاری بر تصمیم های دولت‌ها و سازمان‌های بین‌المللی و وجود اهداف سیاسی و یا ایدئولوژیک.»، مربوط می شود. 

چه کسی ترور یست تر از دولت ها و کشورهای استعمارگر غربی که حالا در رهبری آن ایالات متحده امریکا قرار دارد، در دوران استعمار، اشغال و تجاوز  و هم چنان اسرائیل است که با تجاوز و اشغال و جنگ های شان، وحشت پراکنی کردند و می کنند و نه تنها جان و سلامتی شهروندان را به خطر انداختند و می اندازند که شهروندان غیرنظامی را کُشتد و می کُشند؟

از جنگ دوم جهانی بگذریم که توسط غربی ها براه افتید و هشتاد ملیون انسان را به کام مرگ کشاند، به کارنامه ها و عملکرد امریکا و غربی ها در کمتر از یک قرن اخیر نگاه کنید:
 امریکا در سال 1950 به کوریای شمالی حمله کرد و باران بم را بر سر مردم این سرزمین باراند. در سال 1953 امریکا با مشارکت بریتانیا حکومت مصدق را در ایران سقوط داد. امریکا در سال 1954 دولت گواتیمالا را سرنگون کرد. در سال 1961 بار بار تلاش کرد تا حکومت فیدل کاسترو را در کیوبا ساقط کند. در سال 1964 بمباران ویتنام را آغاز و بر این کشور تجاوز و جنگی را آغاز کرد که یازده سال طول کشید و بیش از سه ملیون ویتنامی را به قتل رساند. در سال 1973 حکومت آلنده را در کشور چلی سرنگون کرد و بجایش حکومت جنرال پینوشه دیکتاتور معروف قرن را آورد که بیش از چهل هزار نفر را در کشورش با حمایت امریکا به شکل فجیعی کُشت. در جنگ هشت ساله میان ایران و عراق که صدام حسین رئیس جمهور عراق با پاره کردن موافقت نامۀ 1975 الجزایر میان دو کشور تجاوز نظامی بر ایران را آغاز کرد، امریکا از عراق متجاوز حمایت میکرد. بعداً در ماجرای ایران کٌنترا در سال 1985 در دوران ریاست جمهوری ریگان مشخص شد که امریکا برای ایران نیز در این جنگ تسلیحات به فروش می رساند. 

امریکا در پایان دهۀ هفتاد برای سرنگونی دولت چپ حزب دموکراتیک خلق در افغانستان که طرفدار شوروی بود و برای مقابله با نیروی های ارتش سرخ که افغانستان را اشغال کردند، از طریق سیاست استخباراتی خود و سازمان های استخباراتی متحدان خود به خصوص آی اِس آی پاکستان و استخبارات عربستان سعودی و بریتانیا وارد جنگ افغانستان شد.  

ایالات متحده امریکا صاحب حدود هشتصد پایگاه و ایستگاه نظامی خارج از مرز های خود است و به تنهایی بیش از چین، هند، روسیه، عربستان سعودی، فرانسه، آلمان، بریتانیا، جاپان، کوریای جنوبی و برازیل مجموعاً برای دفاع ملی خود هزینه می کند. امریکا در صد سال اخیر تجربۀ بسیاری در جنگ های تجاوزکارانه و اشغالگرانه داشته است که به نمونه هایی از آن اشاره شد. 

ببنید که فرانسوی ها در افریقا چه کردند، انگلیس ها و امریکایی ها در خاور میانه و جنوب و شرق آسیا چه جنایاتی را مرتکب شدند، روس های استعمارگر چه در دوران تزار ها و چه در عهد بلشویک ها با متصرفات و کشورهای تحت اشغال خود چه کردند؟ 

اگر آن همه عملکرد امریکا قبل از اعلامیۀ 1994 سازمان ملل متحد در مورد معیارهای تروریزم  که هر چند مطابق مفاد این اعلامیه، عمل تروریستی و تروریزم بود، مدنظر گرفته نشود، آیا سیاست و عملکرد ایالات متحده امریکا و غربی ها پس از این اعلامیه،  تروریزم نیست و امریکا و غربی ها مصداق این تعریف و تفسیر از تروریزم مبتنی بر اعلامیه سال 1994 سازمان ملل متحد در خصوص معیارهاي تروریزم بین‌المللی، نیستند؟ 
 
مگر آنچه که امریکا و انگلیس با تجاوز نظامی و اشغال عراق در سال 2003 انجام دادند، تروریزم واقعی نبود؟
 مگر آنها تروریستان واقعی نبودند که در تجاوز به عراق و اشغال عراق، دنیا را فریب دادند و دروغ گفتند؟ 
تا قبل از تجاوز نظامی امریکا به عراق و اشغال آن کشور به بهانۀ تسلیحات کشتار جمعی که بعداً اعتراف کردند که آن تسلیحات پیدا نشد، داعش به عنوان یک گروه تروریستی که امریکا حالا جنگ با آنرا به عنوان جنگ با تروریزم یدک می کشد، وجود نداشت. داعش را امریکایی ها بوجود آوردند و در واقع محصول تجاوز و جنگ اشغالگرانۀ آنها است. مستندات زیادی وجود دارد که زخمی های داعش توسط اسرائیلی ها در جنگ های این گروه در عراق وسوریه درمان می شود. 
مگر حملات فرانسوی ها، انگلیس ها و امریکایی ها بر قذافی و حکومتش در لیبیا که یک کشور آرام و با ثبات را، متلاشی ساختند، دولتش را نابود کردند، تروریزم نبود؟ 

دوم، در تعریف ویلیام دی‌‌پرد در کتاب «تروریزم و دولت» که دوازده ویژگی برای تشخیص تروریزم دولتی بیان کرده است، بازهم امریکا و غربی ها مصداق این تعریف اند. شما نوشته اید که در تعریف ویلیام دی‌‌پرد در کتاب «تروریزم و دولت» دوازده ویژگی برای تشخیص تروریزم دولتی بیان شده است،  که شامل اقدامات سیاسی و خشونت آمیز علیه مردم خویش، حمله‌ی مسلحانه، تلاش در جهت از بین بردن ماموران دولت‌های دیگر و فروش تسلیحات کشتار جمعی می‌شود. 
حالا ببینید، چه کسی و کدام کشوری فروشندۀ تسلیحات کشتار جمعی در دنیا است؟ اگر در تعریف ویلیام دی‌‌پرد در کتاب «تروریزم و دولت» یکی از ویژگیهای تروریزم، فروش تسلیحات کشتار جمعی باشد، در صدر فهرست فروشندگان سلاح از انواع مختلف آن به شمول تسلیحات کشتار جمعی، ایالات متحده امریکا قرار دارد. به این فهرست نگاه کنید:
 ایالات متحده بزرگترین صادرکننده تسلیحات است که چهل درصد از کل حجم انتقال تسلیحات بین المللی بین سال های 2018 تا 2022 را به خود اختصاص داده است. روسیه شانرده در صد و فرانسه یازده درصد در رتبه های نزدیک به هم قرار دارند و پس از آن چین پنج درصد و آلمان چهار درصد در رتبه های بعدی پنج فروشندۀ اصلی سلاح قرار می گیرند.

با توجه به این توضیحاتی که من ارائه کردم، پاسخ این پرسش شما که می نویسید:« با در نظر‌داشت تعاریف فوق: شما تروریزم را در افغانستان چگونه تفسیر می‌کنید؟»، روشن می شود. 

تروریزم در افغانستان زائیده و محصول سیاست های امریکا و غرب است. نکتۀ قابل توجه و شگفت آور، تعریف امریکا از تروریزم و سیاست آن در مورد تروریزم در افغانستان است.  امریکا در طول نزدیک به نیم قرن که در جنگ و بی ثباتی افغانستان دخالت غیر مستقیم و مستقیم داشت و دارد، تروریزم و تروریست را در تمام سال های این دخالت مطابق دلخواه و میل خود تعریف متفاوت و متضاد کرده است و سیاستش در این مورد چندگانه، فریبنده و دروغین می باشد. 

امریکا در دهۀ هشتاد مجاهدین افغانستان را مبارزان راه آزادی می خواند که با دولت کمونیست شوروی و دولت مورد حمایت آن در افغانستان می جنگیدند. امریکا در این سال ها سیاست استخباراتی در چهارچوب یک مناسبات غیر رسمی در رابطه به افغانستان را در پیش گرفت که ورود سازمان اطلاعاتی یا استخباراتی مرکزی امریکا سی آی ِی به حوزۀ سیاست آن در مورد افغانستان بود. سیاست استخباراتی امریکا در مشارکت با سازمانهای استخباراتی و جاسوی دولت های متحد اسلامی و غیر اسلامی کشورهای دنیا به خصوص استخبارات پاکستان و عربستان سعودی عملی می گردید. امریکا در این سال ها از طریق این مثلث استخباراتی هزاران جنگجوی اعضای گروه های اسلامی کشورهای عربی را وارد جنگ افغانستان ساخت که بعد تر این افراد و گروه ها سازمان القاعده و سپس داعش را تشکیل دادند. سپس این ها را امریکا تروریست خواند و جنگ با آنها را، جنگ با تروریزم نامید. اسامه بن لادن که سازمان القاعده را تاسیس کرد و متهم به حملۀ یازدهم دسمبر 2001 در امریکا شد با اکثر افراد و هم فکران و همسنگران عربش در دهۀ هشتاد مشمول کمک، تائید و حمایت امریکا و مثلث استخباراتی بود که به آن اشاره کردم. احمدرشید نویسنده و ژورنالیست معروف پاکستانی از قول اسامه بن لادن در کتاب "طالبان، اسلام، نفت و بازي بزرگ" می نویسد:

«سعوديها براي مقابله با روسهاي کافر مرا به عنوان نماينده خود در افغانستان برگزيدند. من در پاکستان در ناحيه مرزي با افغانستان مستقر شدم. در آنجا از داو طلباني استقبال ميکردم که از سعودي و ديگر کشورهاي عربي و مسلمان مي آمدند. اولين پايگاه آموزشي خود را در نقطه اي ايجاد کردم که در آن افسران پاکستاني و امريکايي داو طلبان را آموزش ميدادند. تسليحات مورد نياز را امريکا و پول آنرا سعوديها تأمين ميکردند. . .»   

زمانيکه استخبارات نظامي پاکستان (آي اس آي) در سال هاي اول جهاد افغانستان عليه تجاوز و اشغال شوروي از ترکي الفيصل رئيس استخبارات عربستان سعودي مصرانه تقاضا کرد تا يک مقام سلطنتي را به عنوان نمايندۀ کشورش در جهاد تعيین کند و به پاکستان بفرستد، او (فيصل)، اسامه ابن لادن را به چنين وظيفه اي برگزيد. و مسلم بود که رئيس سازمان جاسوسي عربستان سعودي هيچگاه نمي توانست اسامه بن لادن را بدون آگاهي و مشوره با سازمان جاسوسي ايالات متحده امريکا (سي آي اي) به وظيفه مذکور بگمارد. اسامه بن لادن با اين وظيفه، سالهاي طولاني در پاکستان و در مرزهاي پاکستان و افغانستان نماينده سازمان استخبارات سعودي و همآهنگ کننده کار سه سازمان جاسوسي امريکا، عربستان سعودي و پاکستان در رابطه با جنگ افغانستان عليه شوروي و دولت مورد حمایت آن در افغانستان بود.
اما در پایان دهۀ هشتاد که امریکا و غرب به هدف شان که شکست شوروی و راندن آن از افغانستان بود، رسیدند، دیگر به افغانستان و مجاهدین و تنظیم های جهادی آن پشت کردند و نام آنها از مبارزان آزادیخواه به گروه های افراطی و حتی بعداً تروریست تبدیل شد و اسامه بن لادن با جنگجویان عربش و سازمان القاعده که متحد و همکار امریکا و سازمان استخبارات آن در جنگ مجاهدین افغانستان علیه شووری بود، تروریست و دشمن امریکا معرفی گردید. 

به دوران بازگشت مجدد امریکا و حملۀ نظامی آن در سال 2001 به افغانستان که بیست سال دوام یافت، نگاه کنید. امریکایی ها از 2001 تا 2021 به بهانه و دلیل مقابله با تروریزم در افغانستان جنگیدند، اما پس از مذاکرات طولانی از سال 2007 تا 2020، نخست بگونۀ مخفی و غیر رسمی و در سال 2018 بصورت رسمی و علنی با طرفی که به نام تروریزم علیه شان جنگیدند، موافقت نامۀ دوحه را امضا کردند که بخش مهم این موافقت نامه خروج امریکا در ازای مقابله با تروریزم از سوی طرف مقابل یعنی طالبان بود. این نشان میداد و میدهد که امریکا تا چه حد در مورد تروریزم، سیاست دوگانه، منافقانه و دروغین دارد. 


پرسش:

چه‌ مولفه ها و بازیگرانی در تحول و تداوم «جهاد» به «افراط‌گرایی» و «تروریزم» نقش داشته است؟


پاسخ:
سه مولفه و سه بازیگر در این مورد نقش برجسته و اصلی داشت: 

1 - افکار و باورهای سلفیت که از عربستان سعودی توسط عرب ها و گروه های مختلف اسلامی و جهادی آنها در دهۀ هشتاد وارد افکار و باور های بعضی از مجاهدین و تنظیم های جهادی افغانستان شد. 
افکار سلفی و نفوذ سلفیت در دوران جهاد یا دوران جنگ دهۀ هشتاد علیه شوروی و دولت مورد حمایت آن در افغانستان، اعتدال گرایی و همدیگر پذیری مذهب حنفی را که اکثریت جامعۀ سنی و مسلمان افغانستان حنفی مذهب بودند در میان شماری از نسل جوان مجاهدین و تنظیم های جهادی تضعیف کرد. ورود هزاران نفر از داوطلبان عرب به پشاور و در میان تنظیم های جهای و مجاهدین که عمدتاً از گروه های اسلامی وابسته به اخوان المسلمین و سازمان های اسلامی هوادار آن بودند و افکار سلفی داشتند، سلفی گری را ترویج داد. موسسات آموزشی و تحصیلی را که عرب ها به نام معهد در میان مجاهدین تشکیل دادند، به گسترش افکار سلفی انجامید. کسانی که از میان مجاهدین و تنظیم های جهادی برای تحصیل به عربستان سعودی می رفتند که هر چند تعداد شان بسیار اندک بود و تنها از سوی عربستان و کشورهای دیگر عربی اجازۀ تحصیل در علوم دینی و علوم بشری را می یافتند، از مذهب حنفی به باورهای سلفیت تغییر و گذر میکردند.  افکار سلفی، افراطیت و بینش افراطی را در میان افراد و گروه هایی از مجاهدین ایجاد کرد که سپس این برداشت و باورهای افراطی به تکفیر گرایی انجامید و بهانه و راه را برای کُشتار آسان گروه های مختلف مسلمان هموار کرد. 
علاوه بر افکار سلفی که از عربستان و از میان گروه های اسلامی و جهادی دارای این افکار برخاست و میان برخی تنظیم های جهادی و مجاهدین افغانستان نفوذ کرد، حاکمیت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی تحت رهبری آیت الله خمینی در ایران عامل دیگری بود که موجب گسترش افراط گرایی دینی و مذهبی درافغانستان و منطقه شد. حتی بخشی از عوامل گسترش و نفوذ افکار سلفی و افراطیت و نابرده باری مذهبی در جوامع سنی و گروه های اسلامی و جهادی این جوامع به حاکمیت جمهوری اسلامی بر مبنای تفکر ولایت فقیه آیت الله خمینی بر می گشت و بر میگردد. شعار صدور انقلاب اسلامی از سوی خمینی و رهبران جمهوری اسلامی ایران به جوامع و کشورهای مسلمان در ظهور و گسترش افراط گرایی میان گروه های اسلامی سنی نقش قابل توجه داشت. 
 
2 – سازمان استخبارات نظامی ارتش پاکستان یا آی اِس آی که هماهنگی و در واقع مدیریت کمک های تسلیحاتی و مالی تمام استخبارات کشورهای مخالف شوروی به خصوص سی ای اِی و سازمان اطلاعات عربستان سعودی به تنظیم های جهادی و مجاهدین افغانستان را بدوش داشت. این سازمان و در کل ارتش پاکستان برنامه ای به جز از جنگ، کُشتار و ویرانی مداوم افغانستان توسط مجاهدین و تنظیم های جهادی نداشتند. در حالی که جهاد از نظر دینی و اسلامی یک مفهوم بسیار وسیع را شامل می شود که جنگ بخشی از آن است، اما آی اِس آی و ارتش پاکستان با سازمان های استخبارات امریکا و عربستان و کشورهای دیگر متحد شان، جهاد را به جنگ محدود می کردند. هیچکدام این ها که در واقع یک مثلث استخباراتی برای کمک تسلیحاتی و مالی به تنظیم های جهادی و مجاهدین افغانستان بودند، برنامه و استراتژی آنرا نداشتند تا مجاهدین به عنوان سازمان و نیروی بدیل و جانشین برای  تشکیل نظامی سیاسی و دولت در افغانستان باشند. این ها یعنی، نه پاکستان، نه امریکا،  نه عربستان سعودی و نه کدام کشور متحد شان در جنگ مجاهدین علیه شوروی برای ایجاد یک نیروی متخصص تحصیل یافته و دولت ساز، کاری انجام ندادند و در این بخش سرمایه گذاری نکردند. تمام تلاش و سرمایه گذاری این ها بر سر جنگ و ضربه زدن به روس ها بود. این سیاست و تبیلغ و تلقین این افکار، به ستیزه جویی و کینه توزی انجامید که فقط تفرقه، تکفیر، جنگ  و کشتار را میان گروه های مختلف از نام و آدرس دین گسترش داد و پایدار ساخت. 
نکتۀ دیگری که در این سیاستِ ارتش پاکستان و استخبارات نظامی آن قابل توجه است، به آیدئولوژیک بودن ارتش و استخبارات نظامی ارتش بر میگردد. بعضی از نویسندگان و پژوهشگران از جمله خانم ِکرل کریستین فییر استاد برنامۀ مطالعات امنیتی در دانشگاه جورج تاون ایالات متحده امریکا و پژوهشگز امور سیاسی و نظامی جنوب آسیا می گوید:«ارتش پاکستان یک ارتش آیدئولوژیک و اسلامی است و اسلام ایدئولوژی آن است و این ویژگی بخش  اصلی فرهنگ استراتیژیک دایمی ارتش پاکستان را می سازد که هیچگاه آن را ترک نمی کند. ترک آن به معنی پایان موجودیت پاکستان است.» از این رو این دیدگاه وجود دارد و مطرح می شود که ارتش پاکستان و استخبارات نظامی آن ارتش با نفوذ خود میان تنظیم های جهادی تنها به نظامی گری و جنگ تاکید داشت و فقط فکر و ذهنیت جنگ با روس های کافر و کمونیستان را تبلیغ و تلقین می کرد. حتی ارتش پاکستان و آی اِس آی هوای تشکیل یک ارتش نیرومند جهادی و اسلامی جهانی متشکل از تمام داوطلبان و جنگجویان گروه های اسلامی را در سر می پروراندند که در دهۀ هشتاد  در جهاد افغانستان علیه شوروی مشارکت داشتند. احمدرشید نویسنده و ژونالیست پاکستانی می نویسد وقتی من به جنرال حمیدگل پس از آنکه از ریاست آی اِس آی کنار رفت و بازنشسته شد پرسیدم، آیا شما از وجود این همه جنگجویان ایغور و عرب و غیرعرب  که در مرزمیان افغانستان و پاکستان در رفت و آمد هستند، به عنوان نیروهای دهشت افگن آینده که پاکستان و منطقه را به درد سر گفتار کنند و بی ثبات سازند، پشیمان نیستید، پاسخ داد: «نه، غرب نیروو ارتش بین المللی خود را دارد که ناتو است. چرا مسلمانان ارتش جهانی خود را نداشته باشند که از اسلام و منافع شان دفاع کنند؟ این ها ارتش بین المللی اسلامی آینده هستند.» 


3 – سیاست امریکا در مورد جنگ و جهاد مجاهدین افغانستان. 
امریکایی ها هیچگاه بسوی مجاهدین و تنظیم های جهادی افغانستان در دهۀ هشتاد به عنوان نیروی آزادیخواه و آزادیبخشی که بدیل و جانشین نظام و دولت مورد حمایت شوروی یا دولت حزب دموکراتیک خلق شوند، نمی دیدند. نه تنها آنها که حتی عربستان سعودی و سایر متحدان مسلمان و نامسلمان امریکا همین نگاه و سیاست را داشتند. موضوع مهم در جنگ افغانستان و جنگ مجاهدین علیه شوروی و دولت مورد حمایتش برای امریکایی ها در دهۀ هشتاد فقط کُشتن بیشتر روس ها بود، زمین گیر کردن روس ها در افغانستان، بالا بردن تلفات روس ها و بالارفتن هزینۀ جنگ تا شوروی یا در واقع روس ها را در افغانستان به شکست مواجه سازند. "زبيگنيو برژينسکي" مشاور امنيت ملي رياست جمهوري ايالات متحده امريکا به جيمي کارتر رئيس جمهور نوشت 
«اکنون فرصتي  است تا شوروي را گرفتار  جنگي  چون  جنگ ويتنام  کنيم.» و"چارليزويلس" نماينده کنگره امريکا در داغ ترين سالهاي جنگ گفت:«در ويتنام  58000 امريکايي کشته شده است و روس ها ممکن است در افغانستان تا حال (1985) 25 هزار نفر از دست داده باشند. آنها هنوز 33 هزار نفر  ديگر قرض دار ما ميباشند. من به خاطر  ويتنام  يک عقدۀ رواني گرفته ام  و  شوروي نيز  بايد مزۀ  آنرا بچشد.»
حتی امریکا که بخش تعلیم و تربیه یا معارف تنظیم های مجاهدین را در پاکستان و داخل افغانستان کمک میکرد، نصاب تعلیمی را در مکاتب مجاهدین و تنظیم ها، نصاب جنگی و نظامی ساخته بود. مرکز تعلیمی افغانستان که یک دفتر هماهنگ کننده با تمویل و هزینۀ امریکا برای امور معارف مجاهدین در دهۀ هشتاد در پشاور ساخته شد، مسئول تدوین نصاب تعلیی مکاتب و هم چنان چاپ کتب درسی بود. در کتاب های مضمون ریاضی برای دوران ابتدایی مکتب، آموزش جمع و ضرب و تقسیم با مثال های قتل و زخمی شدن نظامیان روسی و مجاهدین انجام می یافت. در مضمون های دینی و اجتماعی بیشتر به جهاد و قتال پرداخته می شد تا انگیزۀ دینی و اعتقادی در جنگ با شوروی در افغانستان افزایش و گسترش یابد. مدیریت اصلی مرکز تعلیمی افغانستان بدست امریکایی ها و شهروندان افغان امریکایی بود. به نظر میرسید که بسیاری از کارمندان ارشد امریکایی این مرکز به سی آی اِی سازمان مرکزی استخبارات ایالات متحده امریکا وابسته بودند و تعلق داشتند. زیرا سی آی اِی ماموریت تمام امور مربوط به کمک و حمایت امریکا را برای مجاهدین و تنظیم های جهادی بدوش داشت. مقیم رحمن زی و عبدالسلام عظیمی دو نفر از مدیران ارشد مرکز تعلیمی شهروندان افغان امریکایی بودند که نشریۀ امید یک نشریۀ مستقل مجاهدین در پشاور در سال 1989 نام آنها را در فهرست اعضای سی آی شهروندان افغان امریکایی شاغل در دفترها و موسسات امریکایی و غربی مستقر در پشاور منتشر کرد. 

پرسش:
 شرایط عِلّی ظهور و گسترش تروریزم در افغانستان چه‌ بوده است؟ (منظور این تحقیق از شرایط علی: عبارت است از قضایایی که علّت و پدید آورنده‌‌ی «معنای تروریزم» و یا منجر به «شکل‌گیری گروهها» و «وقوع تروریزم» می‌شود.)


پاسخ:

در حالی که امریکا و غرب و کشورهای که ادعای مبارزه با تروریزم را سر میدهند، تعریف و تفسیر دلخواه خودشان را از تروریزم دارند، اگر آنچه را که در افغانستان در سه و چهار دهۀ اخیر بوقوع پیوست، ظهور و گسترش تروریزم و شکل گیری گروه های تروریستی گفته شود، علت و پدید آورندۀ آن دو چیز است: 

1 – ظهور و قدرت یابی گروه های چپ مارکسیستی مخالف باورهای دینی و جامعۀ سنتی مردم افغانستان  به خصوص غصب قدرت سیاسی از سوی حزب دموکراتیک خلق افغانستان حزب مارکسیست لنینیست طرفدار شوروی در اواخر دهۀ هفتاد و سپس تجاوز و اشغال نظامی افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی برای ابقای این حزب در قدرت سیاسی. 
2 – سیاست امریکا و غرب و متحدان مسلمان شان در افغانستان در جهت مقابله با شوروی و مقابله با دولت حزب دموکراتیک خلق مورد حمایت شوروی. 

غصب قدرت توسط حزب دموکراتیک خلق از راه کودتای نظامی، اِعمال روش سرکوب و خشونت در جهت اجرای آنچه که اهداف و آیدئولوژی حزب حاکم خوانده می شد و سپس تجاوز نظامی شوروی به حمایت از حاکمیت این حزب، مخالفت گسترده ای را در افغانستان بر انگیخت. این مخالفت به شورش ها و مقاومت مسلحانه انجامید که بعداً به جهاد و مجاهدین معروف شد. با حمایت جهاد و مجاهدین از سوی امریکا و غرب از طریق پاکستان، اقفغانستان به میدان جنگ گرم در رقابت های جنگ سرد دو قطب رقیب و مخالف آن وقت یعنی شوروی و امریکا تبدیل شد. 
 

پرسش:
 شرایط زمینه‌‌ای برای ظهور و گسترش تروریزم در افغانستان چه‌ بوده است؟ (منظور این تحقیق از شرایط زمینه‌‌ای: بیانگر مجموعه از شرایط خاص یک پدیده است که در یک زمان و مکان جمع می‌شوند و بر راهبردها (کنش/ واکنش) در مواجهه با این شرایط تاثیر می‌گذارند.)


پاسخ:

افغانستان در دهۀ هشتاد میدان رقابت، بازی و خصومت دو قطب رقیب و متخاصم آن وقت قرار گرفت. در آن زمان و در آن میدان و مکان وضعیتی در اثر این رقابت و خصومت بوجود آمد که تبعاتش در ده های بعد و تا حالا نه تنها افغانستان که بسیار کشورها را در منطقه و جهان متاثر ساخت. اگر تحولاتی که در مسیر این خصومت و تقابل در زمین افغانستان شکل گرفت و آنرا تررویزم خوانده شود، تمام زمینه ها و شرایط شکل گیری تروریزم و این وضعیت را بازیگران منطقه ای و بین المللی این بازی ایجاد کردند. در مورد سیاست و عملکرد این بازیگران، از امریکا و متحدانش و شوروی که در حمایت از دولت کودتایی حزب دموکراتیک خلق دست به تجاوز نظامی و اشغال افغانستان زد در بالا توضیح داده شد. البته این نکته را نیز مدنظر گرفت که شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در افغانستان و میان گروه ها و بازیگران داخلی، برای رقابت و بازی های منطقه ای و بین المللی مساعد بود. به عبارت دیگر اگر بازیگران خارجی با دخالت خود وضعیتی را بوجود آوردند که افغانستان بسوی بی ثباتی سیاسی و اجتماعی رفت و افکار مختلف از افراط گرایی دینی تا افراط گرایی چپ در تقابل با باورها و ارزش های دینی بوجود آمد، دخالت پذیری در داخل افغانستان و ابزار بازی شدن برای خارجی ها و اهدافشان وجود داشت. 

پرسش:
 شرایط مداخله‌گر برای ظهور و گسترش تروریزم در افغانستان چه‌ بوده است؟ (منظور این تحقیق از شرایط مداخله‌گر: شرایط ساختاری مربوط به راهبردهای عمل/ تعامل است که به یک پدیده ربط دارد. این عوامل، تسهیل‌گر یا محدود کننده‌‌ی راهبردهایی که خارج از اختیارات کنش‌گران بوده و با ایجاد تاثیراتی در ابعاد مثبت و منفی، فرآیندهای شکل‌گیری معنا را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد.)

پاسخ:

شرایط مداخله برای ظهور و گسترش تروریزم و شرایط مداخله برای ایجاد عوامل و وضعیتی که منتهی به تروریزم شد، سیاست و عملکرد مداخله گرانه و تجاوز گرانۀ دو قطب رقیب دوران جنگ سرد یعنی شوروی و امریکا بود که افغانستان را به میدان بازی و رقابت خود تبدیل کردند. اینکه مداخلات و نفوذ شوروی در افغانستان چگونه شکل گرفت و دخالت امریکا در جلوگیری از این دخالت و نفوذ چگونه عملی شد، یک بحث بسیار طولانی و تاریخی است که در واقع پس از پایان جنگ دوم جهانی و پس از تشکیل کشور پاکستان در همسایگی افغانستان آغاز یافت. افغانستان زمانی به میدان این دخالت و بازی مبدل گردید که ایالات متحده امریکا وارث سیاست های استعماری بریتانیا در جنوب و شرق آسیا و خاور میانه شد و شوروی با تلاش خود در نفوذ به افغانستان از طریق تشکیل سازمان های چپ و همسان با آیدئولوژی شوروی در واقع به سیاست دوران استعماردولت تزاری روسیه و استعمار بریتانیا مبتنی به حایل بودن افغانستان میان دوقدرت استعمار پشت پا زد. اختلاف میان پاکستان نو تشکیل با افغانستان بر سر مرز دیورند که به اختلاف و منازعۀ مرزی و ارضی میان دو کشور تبدیل شد، زمینه را هم برای شوروی و هم برای امریکا در جهت ورود به رقابت در زمین افغانستان بیشتر آماده ساخت. 

افغانستان پس از سفر "خروسچف" رهبر حزب کمونیست و "بولگانین"رئیس حکومت شوروی در پانزدهم دسمبر 1955 به کابل در دوران صدراعظمی سردارمحمدداوود متدرجاً در حوزۀ نفوذ شوروی قرار گرفت. به خصوص نفوذ شوروی یا در واقع روسها به ارتش افغانستان که از نظر تسلیحات و تعلیم و تحصیل نظامی به شوروی وابسته گریدد، بصورت فزاینده بالا رفت. شوروی در درون ارتش افغانستان به خصوص سازمان استخبارات نظامی آن جی آر یو، افراد وابسته به خود را خاصتاً در بخش قوای هوایی در یک سازمان نظامی چپ و هوا دار شوروی تنظیم کرد. کودتاهای که در سال 1352 و 1357 خورشیدی به وقوع پیوست در واقع توسط این گروه ها و در نتیجۀ نفوذ شوروی انجام یافت. در کودتای محمدداوود خان که دولت سلطنتی محمدظاهرشاه سقوط داده شد، نقش و نفوذ هواداران شوروی و گروه چپ برجسته بود. انتشار اسنادی سری کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی و سازمان استخبارات شوروی (کی جی بی) پس از سال 1991 در زمان فروپاشی شوروی به روشنی از دخالت و اهداف شوروی در نفوذ به افغانستان پرده بر میدارد. در یک سند بسیار مهم وقابل بحث از میان انبوه اسناد حزب کمونیست شوروی و کی . جی. بی، هدایت مسکو به رهبران حزب دموکراتیک خلق سال‌ها پیش از کودتای ثور1357درجهت مبارزه علیه مخالفین‌شان در افغانستان است. دستور این مبارزه برای رهبران هر دوجناح پرچم وخلق حزب دموکراتیک خلق درسال 1974 توسط کمیتهء مرکزی حزب کمونیست شوروی صادر می‌گردد: «متن شماره 2 مؤرخ1974-01-02 کمیتهء مرکزی حزب کمونیست  اتحاد شوروی در بارهء پیام (خطاب) به رهبران گروه‌های "خلق" و "پرچم"حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطابق فیصله‌نامهء کمیتهء مرکزی حزب کمونیست اتحادشوروی (فیصله‌نامه سال 1973) به شعبه روابط بین‌المللی کمیتهء مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی در همکاری با شورای وزیران اتحاد شوروی وظیفه سپرده شد تا ضمن مراجعه به رهبران حزب دموکراتیک خلق، از جناح "پرچم" ببرک کارمل و ازجناح "خلق" نورمحمد تره‌کی، از آن‌ها خواسته شود تا توانایی و مساعی‌شان ‌را درجهت حمایت ازحکومت و تحکیم پایه‌های اجتماعی رژیم جمهوری و مبارزه علیه نیروهای ارتجاعی متمرکز سازند.
طرح پیام به ببرک کارمل و نورمحمد تره‌کی گسیل شود. کی.جی.بی مربوط شورای وزیران اتحادشوروی (وشخص اف-کا-مارتین) در زمینه توافق صورت بگیرد.»

بدین ترتیب شوروی با دخالت خود در افغانستان و حمایت از گروه های چپ طرفدار خود که در فرجام به دخالت و تجاوز نظامی ارتش سرخ انجامید، زمینه را برای جنگ و بی ثباتی دراز مدت و برای دخالت قطب مخالف خود به رهبری امریکا مساعد کرد. 

پرسش:
 چه راهبردها و راه‌حل‌هایی برای عبور از بحران تروریزم در افغانستان ارائه می‌دهید؟


پاسخ:

آنچه که بحران تروریزم در افغانستان خوانده می شود، بحرانی است که امریکا و غرب  از یکسو و از سوی دیگر برخی کشورهای همسایه و منطقه آنرا بوجود آوردند. به سیاست های دوگانه و دروغین امریکا در این جا اشاره شد و توضیح گردید که امریکا و غرب چگونه با عملکرد و سیاست سلطه جویانه و مستکبرانۀ خود نه تنها موجب ایجاد تروریزم در افغانستان که در منطقه و جهان شدند. بد تر از این، تعریف و تفسیر تروریزم توسط امریکایی ها و غربی ها است که معیار واحد و سیاست یکسان و صادقانه در این تعریف و تفسیر ندارند. بنا بر این اگر راه حلی برای عبور از این بحران وجود داشته باشد، این راه حل در دست خود امریکایی ها و غربی ها است. آنها سیاست تروریست پروری خود را تغییر دهند، از تروریزم تعریف و تفسیر درست و صادقانه ارائه کنند و از تجاوز و اشغالگری و حمایت از رژیم های متجاوز، ظالم و دیکتاتور در منطقه و جهان دست بکشند. 


پرسش:
 عدم توجه به تروریزم در جغرافیای افغانستان چه پیامدهایی می‌تواند داشته باشد؟


پاسخ:

این سوال که عدم توجه به تروریزم در جغرافیای افغانستان چه پیامدهایی می تواند داشته باشد، تا حدی مغشوش، اغواکننده  کننده و انحرافی است. انحراف از واقعیت تروریزم که عامل و زمینه ساز آن در افغانستان کی بود و چیست؟ 
پاسخ این سوال در دست امریکا و غرب و کشورهای همسایه و منطقه است که عدم توجه به تروریزمی که خود آنرا شکل دادند و عامل آن بودند و هستند، چه پیامد و تبعاتی دارد. 
 این تروریزم کیست و چیست؟ 
اگر این تروریزم، داعش باشد و یا القاعده باشد، این ها همه زائیدۀ سیاست امریکا و غرب هستند. مگر داعش پیش از حملۀ نظامی امریکا به افغانستان و عراق وجود داشت؟ امریکا بیست سال در افغانستان که به نام تروریزم جنگید، با کی جنگید؟ اگر با تروریزم جنگید، نتیجه چه شد؟ 


 

اخبار روز

02 جدی 1403

BBC ‮فارسی - BBC News فارسی BBC ‮فارسی

کتاب ها