( جان کلام این است که هیچ قانونی در طبیعت و هیچ قانونی در تاریخ وجود ندارد که جبرأ مسیر کل امور را معین کند۰آینده به تصمیم ها و کردارهای مسؤلانهٔ انسان ها و مآلأ هر فردی از هزاران میلیون افراد وابسته می باشد۰ « کارل یاسپرس » )
در این بخش دیدگاه کارل مارکس و آلکسی دو توکویل به انقلاب 1848 فرانسه مورد بررسی و کنکاش قرار می گیرد۰در نخست پاراگرافی از نطق جناب توکویل در مجلس نمایندگان ؛ که به تاریخ 29 ژانویهٔ سال 1848 ایراد گردیده را می آورم۰ توکویل که خود جامعه شناس بوده ؛ چنین می گوید: « من چون به اینجا می رسم که ببینم علت مؤثر درهم شکسته شدن طبقات حاکم در زمانها و دوره های متفاوت و در نزد اقوام متفاوت چه بوده البته از وجود فلان رویداد ؛ فلان مرد یا فلان علت تصادفی و سطحی غافل نیستم ؛ اما باور کنید که علت واقعی ؛ علت مؤثر خارج شدن قدرت از دست آدمیان ؛ این بوده که آنان دیگر به مرحله ای رسیده اند که شایستگی دارا بودن قدرت را نداشته اند۰»مارکس دورهٔ تاریخی 1848 تا 1851 را به نحوی غیر از اوگوست کنت و توکویل تجربه کرده است۰ مارکس نه در برج عاج کوچهٔ « موسیو لو پرنس » گوشه نشین بود و نه مانند توکویل ؛ نمایندهٔ مجلس مؤسسان ۰ مارکس به عنوان یک مرد انقلابی و روزنامه نویس ؛ فعالانه در رویدادهای آلمان شرکت داشت۰اما مارکس در فرانسه زندگی کرده بود و به زبان فرانسوی تسلط داشت و سیاست و انقلابهای فرانسوی را خوب می شناخت۰ پس او نسبت به وقایع فرانسه شاهد فعال به شمار می رفت۰ از این گذشته ؛ مارکس به خصلت بین المللی انقلاب عقیدهٔ داشت و خود را شخصأ و مستقیمأ در بحران فرانسه علاقه مند می دید۰ بسیاری از قضاوتهای دو کتاب مهم مارکس « نبرد طبقاتی در فرانسه « 1848 — 1850 » و کتاب « هجدهم برومر لویی بناپارت » با قضاوتهای مندرج در خاطرات توکویل مطابقت دارد۰ مارکس نیز مانند توکویل از تضاد موجود میان شورشهای 1848 که در جریان آنها تودهٔ کارگران پاریس بدون سر و سامان و به مدت چندین روز جنگیدند و آشوبهای که یک سال بعد ؛ در سال 1849 ؛ رهبران مجلس نشین مونتانی بیهوده کوشیدند به راه اندازند بی آنکه از حمایت طرفداران خود بر خوردار باشند شگفت زده است۰ هم مارکس و هم توکیول ؛ هر دو از این پدیده که رویدادهای 1848 — 1851 دیگر فقط آشفتگیهای سیاسی نیستند بلکه پیش در آمدهای یک انقلاب اجتماعی اند آگاه هستند۰ توکویل با وحشت نگران این است که از این پس تمامی بنیان جامعه ؛ تمامی قوانینی که در طول قرنها مورد احترام آدمیان بوده ؛ در معرض خطر است۰ مارکس به لحن فاتحانه فریاد می زند که دگرگونی اساسی اجتماعی که به نظر وی ضروری می بود در حال انجام گرفتن است۰ مقیاس ارزشهای توکویل اشرافی — لیبرال با مقیاس ارزشهای مارکس انقلابی فرق دارد و حتا با آن متضاد است۰ احترام به آزادی های سیاسی که برای توکویل در حکم چیز مقدس است ؛ در نظر مارکس در حکم اعتقاد خرافاتی مردی وابسته به نظام فرانسه پیش از انقلاب کبیر است۰ مارکس برای پارلمان و آزادیهای صوری هیچ گونه احترامی قایل نیست۰ آنچه اولی می خواهد به هر قیمتی شده نجات دهد ؛ دومی یعنی مارکس ؛ آن را در حکم چیزی فرعی و حتا در حکم مانعی بر سر راه امر سیاسی ؛ یعنی انقلاب اجتماعی ؛ می داند۰ هم مارکس و هم توکیول ؛ در گذر از انقلاب 1789 به انقلاب 1848 نوعی منطق تاریخی می بینند۰ توکیول می بیند که انقلاب پس از درهم شکستن سلطنت و مراتب ممتاز همچنان ادامه دارد و به مرحله ای می رسد که نظم اجتماعی ومالکیت را به خطر می اندازد ۰ مارکس ؛ انقلاب جدید را پیدایش مرحلهٔ چهارمی پس از پیروزی مرحلهٔ سوم می داند۰ اصطلاحات مارکس و توکیول نیز با هم فرق دارند؛ احکام ارزشی آنان با هم متضاد است ؛ اما هر دو ؛ روی یک نکتهٔ اصلی با هم توافق دارند و آن اینکه چون نظام سلطنتی متعارف در هم شکست ؛ چون اشرافیت گذشته واژگون گردید طبیعی است که جنبش دموکراتیک که برابری اجتماعی را هدف دارد به امتیازات باقی مانده که امتیازات بورژوازی است حمله آورد۰ در اندیشهٔ توکویل مبارزه بر ضد نابرابری اقتصادی ؛ دست کم در مورد عصر او ؛ محکوم به شکست است۰ غالبأ به نظر می رسد که توکویل نابرابریهای ثروت را علاج ناپذیر می شمرد زیرا آنها را به نظم ابدی جوامع بشری وابسته می داند۰ مارکس به نوبهٔ خود معتقد بوده است که کاهش یا حذف این گونه نابرابریهای اقتصادی از طریق تجدید سازمان جامعه ناممکن است۰ اما هر دو این نکته را در نظر دارند که چگونه انقلاب بر ضد اشرافیت به انقلاب بر ضد بورژوازی ؛ یا شورش بر ضد دولت سلطنتی به شورشی بر ضد تمامی جامعه ؛ منتهی می شود۰ بالاخره ؛ تحلیل مارکس و توکویل از مراحل انقلاب نیز همانند است۰ رویدادهای دورهٔ 1848– 1851 در نظر ناظران معاصر شورانگیز می نمود و امروزه نیز به دلیل درهم آمیختن تعارضها چنین حالتی را دارد۰ فرانسه در عرض سالیانی کوتاه ؛ بیشتر وضعیتهای خاص تعارضهای سیاسی جوامع نوین را به خود دید۰ در مرحلهٔ نخست ؛ از 24 فوریهٔ 1845 تا 4 مه 1848 ؛ شورش خیابانی در می گیرد و نظام سلطنت را واژگون می کند۰ در حکومت موقتی که تشکیل می شود چندین عضو سوسیالیست نیز شرکت داشتند که تا چند ماه نفوذ مؤثری را اعمال می کردند۰ مرحلهٔ دوم با تشکیل مجلس مؤسسان آغاز می شود ۰ اکثریت مجلس که از طرف تمامی کشور انتخاب شده بود ۰ محافظه کار و حتا ارتجاعی و طرفدار سلطنت است۰ میان حکومت موقت که نفوذ سوسیالیست ها در آن قوی بود و مجلس محافظه کار برخوردی در می گیرد۰ نتیجهٔ این بر خورد شورشهای خیابانی ژوئن 1848 است؛ یعنی عصیان طبقهٔ کارگر پاریس بر ضد مجلسی که با رأی اکثریت انتخاب شده اما به خاطر ترکیب خویش ؛ در نظر طبقهٔ کارگر در حکم دشمن است۰ مرحلهٔ سوم؛ به هنگام انتخاب لویی ناپلئون ؛ در دسامبر 1848 ؛ یا به عقیدهٔ مارکس ؛ در مه 1849 ؛ با خاتمهٔ کار « مجلس مؤسسان » آغاز می شود۰ رئیس جمهور به حقانیت نظام بناپارتی عقیده پیدا می کند و خود را مرد سرنوشت می شمرد۰ او که رئیس جمهور دوم است نخست با مجلس مؤسسان که دارای اکثریتی سلطنت طلب است؛ سپس با مجلس قانونگذاری که آن هم یک اکثریت سلطنت طلب دارد و علاوه بر آن ۱۵۰ نمایندهٔ مونتانی را نیز شامل می شود در گیر است۰پس از انتخاب لوئی ناپلئون ؛ برخورد ماهرانه ای در چند جبهه آغاز می شود ۰ سلطنت طلبان که قادر نیستند در بارهٔ نام پادشاه و احیای سلطنت با هم توافق کنند ؛ به خاطر خصومت خود با لوئی ناپلئون ؛ مدافع جمهوری می شوند و با بناپارت که خواستار استقرار مجدد « امپراتوری » است ضدیت می ورزند۰ عملن هم در تاکتیکهای لوئی ناپلئون عناصری از شبه سوسیالیسم « یا از سوسیالیسم حقیقی » فاشیست های قرن بیستم وجود دارد۰ از آنجا که مجلس قانون گذاری این اشتباه را مرتکب می شود که انتخابات عمومی را از بین ببرد ؛ لوئی ناپلئون در دوم دسامبر قانون اساسی را لغو و مجلس قانونگذاری را منحل می کند و در عین حال دست به انتخاب عمومی می زند۰ اما مارکس در عین حال می خواهد علل رویدادهای سیاسی را در زیربنای اقتصادی پیدا کند و اصالت کار او همین جاست۰ مارکس می کوشد نشان دهد که تعارضهای سیاسی ؛ مظهر یا به اصطلاح نحوهٔ بروز منازعات عمیق گروه های اجتماعی در سطح سیاسی اند۰ البته توکویل نیز این کار را انجام می دهد ۰او نیز گروه های اجتماعی فرانسه را در اواسط قرن نوزدهم نشان می دهد که با یکدیگر در کشمکش اند۰ بازیگران اصلی نمایش ؛ دهقانان ؛ خرده بورژوازی پاریسی ؛ کارگران پاریس ؛ بورژوازی ؛ و بقایای اشرافیت هستند۰ بازیگرانی که با بازیگران مورد نظر مارکس در صحنه ای که او مجسم می کند چندان تفاوتی ندارند۰ اما توکیول هر چند اختلافات سیاسی با منازعات اجتماعی تعیین می کند لکن به ویژگی خاص یا استقلال دست کم نسبی پدیدهٔ سیاسی اعتقاد دارد۰ مارکس ؛ بر عکس ؛ در هر فرصتی می کوشد میان رویدادهای سیاسی و رویدادهای ناشی از زیربنای اجتماعی مطابقت دقیق پیدا کند ۰ تا چه در این کار توفیق پبدا کرده ؟ دو جزوهٔ مارکس تحت عنوان نبرد طبقاتی در فرانسه و هجدهم برومر لوئی ناپلئون بناپارت از آثار درخشان او هستند۰ می توان گفت این دو اثر از بسیاری جهات عمیق تر و قانع کننده تر از آثار حجیم علمی او هستند۰ مارکس در این دو اثر تحت تأثیر روشن بینی مورخانهٔ خویش نظریات خود را فراموش می کند و رویدادها را از دیدگاه ناظر نابغهٔ ای تحلیل می کند۰ مثلن ؛ برای نشان دادن تفسیر پدیده های سیاسی به کمک زیربنای اجتماعی ؛ مارکس چنین می نویسد : (( ده دسامبر 1848 « یعنی روز انتخاب لوئی ناپلئون » روز عصیان دهقانان بود۰فوریهٔ دهقانان فرانسوی ؛ یعنی مظهر ورود آنان در جنبش انقلابی ؛ از همین روز آغاز شد۰ مظهری ناشی و حیله گر ؛ بی سر و پا و ساده دل ؛ پخمه و فخیم ؛ خرافهٔ حسابگرانه ؛ مضحکه ای رقت انگیز ؛ ناهم زمانیی نابغه آسا و ابلهانه ؛ شیطنتی از تاریخ جهانی ؛ یا « خاری » در چشم مردم متمدن ۰این چهرهٔ طبقه ای بود که نمایندهٔ وحشیگری در بطن تمدن است۰ نظام جمهوری را رئیس تشریفات به این طبقه ابلاغ کرده بود ؛ و خود این طبقه وجود خویش را از طریق امپراتور به جمهوری اعلام می کرد۰ ناپلئون تنها مردی بود که می توانست یکسره نمایندهٔ منافع و تخیلات طبقهٔ دهقانی جدیدی که پس از انقلاب 1789 پدید آمده بود باشد۰ او با حک نام خویش بر سر لوحهٔ جمهوری در خارج اعلان جنگ می داد. و در داخل خواستار منافع طبقاتی خویش بود۰ ناپلئون برای دهقانان فقط یک مرد نبود بلکه کل یک برنامه بود۰ دهقانان با پرچم و نوای موسیقی به پای صندوقهای رأی رفتند در حالی که فریاد می زدند : مالیات موقوف ؛ مرده باد ثروتمندان ؛ مرده باد جمهوری ؛ زنده باد امپراتور ؛ قیام دهقانان پشت سر امپراتور قرار داشت۰ آن جمهوری که دهقانان با قیام خویش سرنگونش می کردند جمهوری ثروتمندان بود ۰ «نقل از کتاب نبرد طبقاتی در فرانسه » ۰ )) حتا غیر مارکسیست ها هم بدون زحمت قبول می کنند که دهقانان به نفع لوئی ناپلئون رأی دادند ۰ دهقانان که در آن زمان اکثریت انتخاب کنندگان را تشکیل می دادند ؛ ترجیح دادند برادر زادهٔ حقیقی یا ادعایی امپراتور ناپلئون بزرگ را انتخاب کنند تا سردار جمهوریخواه کاوینیاک را۰ اگر قرار بر تفسیر روانی — سیاسی وقایع باشد باید گفت لوئی ناپلئون به خاطر نام خویش ؛ مظهر کرامات ناپلئون بزرگ بوده ۰ مارکس ؛ با آن عدم اعتنایی که نسبت به دهقانان داشت می گوید دهقان ؛ مظهر ناپلئونی را بر شخصیت جمهوریخواه اصیل کاوینیاک ترجیح داد ؛ و در این معنا ؛ لوئی ناپلئون واقعن مرد مورد نظر دهقانان در مقابل جمهوری ثروتمندان به شمار می رفت۰ اما مسئله آن جاست که لوئی ناپلئون در اثر اینکه به وسیلهٔ دهقانان انتخاب شد تا چه حد نمایندهٔ منافع طبقاتی دهقانان گردید۰ ضرورتی وجود نداشت که دهقانان برای بیان منافع طبقاتی خویش لوئی ناپلئون را بر گزینند ؛ همچنین ضرورتی وجود نداشت که که اقدامات لوئی ناپلئون با منافع طبقاتی دهقانان سازگار باشد۰ امپراتور همان کاری را کرده است که نبوغ یا حماقت وی او را بدان کار وا می داشته ۰ اینکه دهقانان به لوئی ناپلئون رأی داده اند رویدادی تردید ناپذیر است۰ اما بر گردانیدن یک رویداد سادهٔ تاریخی به صورت نظریه ؛ گفتن این قضیه است که : « منافع طبقاتی دهقانان به وسیلهٔ لوئی ناپلئون بیان گردیده است۰» « دنبالهٔ این بحث در جستار ۷۶ پی گرفته می شود۰»