چگونگی؛ علل‌وعوامل انتقال خرقه مبارک از بدخشان به قندهار:

به‌تاریخ ۱۱/۱۱/ ۱۴۰۲ خورشیدی با جمعی از دوستانِ خوبم - از مکان‌های تاریخی‌وتفریحی استان قندهار (چهل‌زینه، جاده عیدگاه، تپه‌ی مندیگک، آرام‌گاه بابا ولی، کوه‌فیل، خرقه مبارک و شهرک عینومینه) ديدن نمودیم. قندهار یکی از استان‌های می‌باشد که در طول تاریخ؛ ۳۱۰ سال گذشته تا به‌امروز تصمیم‌گیری‌‌های سیاسی از این آستان گرفته می‌شود.

آدم‌هایکه حداقل تاریخ ۲۷۰ سال اخیر افغانستان را خواندند/ می‌دانند. برای اکنون نیاز نمی‌بینم پیرامونِ کارنامه‌های منفی‌ومثبت‌ سیاسیون‌اش - بپردازم. در این باره؛ مورخان معروف؛ محمودالحسینی، شکارپوری، خالص، نوری، علوی، خوافی، فیض محمد کاتب، بارفیلد، گروگرویان، غبار، حبیبی، فرهنگ، کهزاد، کرنیل امام، مرادی، لعل‌زاد، عطایی، فرهنگ، سیستانی، محمدی، تالقانی، محتاط، آهنگ، سعادتی، موسوی، مهدی، و نیز تعدادی دیگر تاریخ‌نویسان – خارجی‌و‌داخلی بررسی‌‌ نموده و توضیح دادند.

 

پس از اسلام، قندهار جزئی از خراسان بزرگ محسوب می‌شد:

بنا به روایت‌های تاریخی و منابع معتبر: «برخی برآنند که شهر بولایتی قندهار را لهراسپ شاه معروف ساخته است. در دوره‌های ماد و هخامنشیان، آراخوزیا (رُخَج) سرزمینی در اطراف رودخانهٔ ارغنداب بوده و یکی از ساتراپی‌های هخامنشیان بشمار می‌رفت. در سنگ‌نبشته بیستون داریوش بزرگ، آراخوزیا در فهرست ساتراپی‌های هخامنشیان آمده‌است.

 

در سال ۳۲۹ پیش از میلاد، اسکندر مقدونی پا به سرزمین هندوکش که تاریخ‌نویسان یونانی آن را پاراپامیز (Paropamisus) گفته‌اند؛ نهاد. اسکندر هرات را تصرف و پس از سپری نمودن زمستان در سیستان، وارد ناحیه‌ای شد که به نامش اسکندریه (قندهار امروزی) نامیده شد.

 

در ۳۰۵ ق. م. موریاها بر پاراپامیز (گنداره یا گندهارا)، آراخوزیا و گدروزی (گدروزیا - بلوچستان) تسلط یافتند. در این دوران دین بودایی توسط آشوکا به این سرزمین وارد شد.

 

پس از اسلام، قندهار جزئی از خراسان بزرگ محسوب می‌شد. دوبار شهر به طور کامل ویران گردید، اول بار به دست مغول و بار دیگر در پایان قرن هشتم هجری به دستور امیر تیمور گورکانی. در اوایل سدهٔ شانزدهم میلادی مغولان هند قندهار را گرفتند. طی دو صد سالی که مغولان حکومت هند را در دست داشتند، شهرهای مرزی خراسان از سه سو مورد کمکش و محل منازعه بودند: مغولها از یک سو، صفویان از سمت غرب، و ترکان ازبک از سمت شمال. کابل، هرات و قندهار بارها میان این مدعیان متخاصم دست به دست شدند. در این دوران خوشحال خان ختک شاعر جنگجوی مشهور پشتون بر علیه سلطهٔ بابری‌ها قیام کرد. دولت صفوی که در جنوب و غرب خراسان با تبعیض مذهبی و بیداد حکومت می‌‌کرد در برابر مخالفت و قیام‌ها از پا در آمد.

 

در ابتدا میرویس‌خان هوتک از قبیلهٔ غلجایی پشتون به تسلط گرگین‌خان حاکم گرجی الاصل صفوی در ۱۷۰۹ میلادی در قندهار پایان داد و دولت مستقل هوتکی را تأسیس کرد. حکومت غلجایی قندهار در ۱۷۳۸ میلادی توسط نادر افشار پایان داده شد. نادر افشار سرانجام خود بخاطر تندخویی اش در ۱۷۴۷ میلادی در قوچان توسط افسران قزلباش لشکر خود به قتل رسید.

 

 پس از این حادثه، احمدشاه ابدالی که یکی از سران قبیله پشتونهای ابدالی، افسر گارد محافظ نادرشاه و معاون قشون افغان بود، با نیروی شش هزار نفری خود به سوی قندهار رهسپار شد و لویه جرگه را در مزار شیر سرخ قندهار برای انتخاب يک رهبر ملی از ميان خود افغان‌ها تشکيل داد و سرانجام بعد از نه روز گفت و شنيد، به عنوان پادشاه خراسان تعیین گرديد. وی در ۱۷۵۳ یا ۱۷۵۴ شهر کنونی را ساخت و آن را احمد شاهی نام نهاد و «اشرف البلاد» لقب داد. در دفاتر رسمی هنوز هم به همین لقب یا «دارالقرار» یاد می شود. تیمورشاه بعداً پایتخت خراسان را از شهر قندهار به کابل انتقال داد. از مناطق دیدنی قندهار می توان به چهل زینه، جاده عیدگاه و فرودگاه قندهار، تپه مندیگک، و آرامگاه بابا صاحب» یادآوری کرد.

 

در این سفر؛ چیزی که برای من جالب بود. انتقال خرقه‌ی مبارک از بدخشان/ فیض‌آباد - به قندهار در دوره‌ی حاکمیت احمدشاه درانی، نیز جابجایی سنگ‌وخرقه. 

 

تاریخ مهر تفنن و غفلت: می‌خواهم در باره‌ای خرقه مذکور، فشرده و کمی بیشتر تبصره نمایم!

 

با استفاده از مطالعه‌ای مقالات، نوشته‌های پژوهش‌گران، محققان و تاریخ‌نویسان از جمله «تاریخ بدخشان» نگارش سنگ محمد بدخشی، «بدخشان در تاریخ»، دکتر صاحبنظر مرادی، «تاریخ بدخشان» فضل‌علی بیگ و«تاریخ بدخشان» محمد رضا به کوشش دکتر بیژن - زمانی (مساحه اداری جغرافیایی آستان بدخشان بزرگ‌تر از اکنون بود و هم‌چنان! مناطق چاه‌آب، رستاق ورسج و فرخار تخار را نیز شامل می‌گردید). بنا به منابع تاریخی، مشخصات خرقه مبارک، از پشم شتر به رنگ آسمانی و به عباره دیگر (شاید رنگ طبیعی نخ همینطور بوده و یا رنگ آمیزی شده باشد)، مانند قاقمه (نوع چپن) کوتاه‌تر از انسان میانه و هر دو آستین آن کوتاه‌تر از دامن آن می‌باشد، توسط اهل بیت پیامبر (ص) بافته شده‌است. بعد از وفات پیامبر بزرگوار اسلام، به اساس توصیه قبلی ایشان، به ویس قرنی سپرده شد. موصوف – تا مرگ خویش خرقه را به تن داشتند. بعد از شهادت ویس قرنی (سال 37 هجری و قمری)، خرقه یاد شده؛ در غار «حرا» گذاشته می‌شود. شخصی به نام شیخ دوست محمد، آن را از شهر مکه به شهر بغداد انتقال می‌دهد. شهر بغداد زمانی توسط تیمور خان (771- 870 ه. ق.) تصرف گردید، خرقه مذکور به سمرقند منتقل گردید. تا 1074ق در سمرقند نگهداری می‌شود. اما ابوسعید اوغلان (از نواده‌گان تیمور جهانگشای) حاکم قدرت‌مند ترکستان شرقی، از شیخ محمد حبیب و شیخ محمد نیاز (متولیان خرقه) خواست، تا خرقه را از سمرقند به ترکستان چین انتقال دهند. مگر خرقه، به بلاد بلخ (مرکز تمدن - فرهنگ و حاکمیت مقتدیر وقت) انتقال گردید، تا از تصرف ابوسعید اوغلان محفوظ بماند و تا حکومت سبحان قلی، الی نیمه دوم دهه اول 1100 قمری؛ در بلخ به درستی نگهداری گردید. اما شیخ محمد ضیاء و شیخ محمد نیاز، هر دو خواستند خرقه را طور محرمانه از راه بدخشان به سرزمین هند (سرزمین واحد - پنهاور و صاحب گنج) انتقال دهند. مگر میر یاربیک بدخشی، امیر وقت از مسئله آگاه گردید و حسب هدایت موصوف، خرقه از نزدیک کوتل دو راه (مربوط به ساحه حاکمیت میریاربیک خان) بازگردانده شد. در محلی از شهر جوزگون، با اعمار اعمارتی جابجا گردید و اطراف آن محل منحیث زمین و باغ برای رفع احتیاجات متولیان خرقه (شیخ محمد ضیاء و شیخ محمد نیاز گذاشته شد. میریاربیک با ورود خرقه (1109 هجری و قمری) نام محل ورود (جوزگون)، را به فیض‌آباد تغییر داد. مسجد و مردم ساحه مرقد خرقه، بنام «مسجد خرقه» و «گذر خرقه» تا هنوز یاد می‌شود و به طرف راست؛ دره جوزگون (همان نام سابق) قرار دارد. یکی از مناطق سبز، هموار و دیدنی ناحیه اول شهرداری شهر فیض‌آباد می‌باشد.

 

چگونگی انتقال خرقه از بدخشان به قندهار:

 

 حدوداً بعد از 72 سال جابجای خرقه در شهر فیض‌آباد، حسب پیشنهاد علمای قندهار و هدایت احمد شاه درانی در سال 1181قمری، قشونی زیر قیادت شاه‌ولی وزیر اعلی و مترجم احمدخان درانی، باعدۀی از علما، موسفیدان آستان کندهار، غرض انتقال خرقه (از فیض‌آباد به پایتخت، شهر قندهار) به فیض‌آباد می‌رسند. اما امیر بدخشان و مردم مانع انتقال خرقه می‌شوند و نیز در این امر بسیار جدی اند. شاه‌ولی وزیر اعلی، روحانیون و موسفیدان همراه، به امیر بدخشان و مردم به صحبت نشسته، پیشنهاد می‌کنند، چون ما (احمد خان، شاه‌ولی، علما، موسفیدان و لشکریان) قسم کردیم، بهر قیمتی شود خرقه را انتقال می‌دهیم، برای بجا آوردن قسم – خرقه را از سنگ مهر (به چهار کیلومتری فیض‌آباد قدیم رفتند و سنگی را مهر کردند) از این سنگ مهر شده پیش نخواهیم برد. امیر بدخشان و مردم فیض‌آباد، همه در «غفلت»، اما شاه‌ولی و همیارانش در هوای «تفنن»، شبانه خرقه را از محل بیرون ساخته، به محل «سنگ مهر» انتقال دادند، سنگ را در شتر اول بار کردند و در شتر دوم خرقه را، شتر دومی با خرقه، در عقب شتر اولی طی طریق کردن (راستی خرقه را از سنگ مهر شده، پیش نبردند و هنوز هم «سنگ مهر» شده چند متر دورتر [پیش تر] از مرقد خرقه، در شهر قندهار قرار دارد). زمانی امیر بدخشان و مردم فیض‌آباد، از ترفند شاه‌ولی و یارانش آگاه شدند، «حیله‌ی شرعی» کاروان شاه‌ولی کار را تمام ساخته بود. از بابت آن – سنگ‌مهر شده و شهادت تاریخ. آن محل بنام « دشت سنگ‌مهر» و کوه (شخ) آن محل را بنام «سنگ مهر» یاد کردند.

 

اما والی وقت آستان بدخشان تاج محمد وردک (1353خورشیدی- ثور 1357خورشیدی) والی جمهوریت محمد داود (26 سرطان 1352 خورشیدی – ثور 1357خورشیدی)، خواست تا رد پای یک واقعیت تاریخی را گم کرده باشد. نام آن کوه را «تپه عقاب» و «آشیانۀی عقاب» نام‌گذاری کرد. مگر بسیاری‌ها هنوز هم آنجا را بنام تاریخ «‌مهر تفنن و غفلت» یاد می‌کنند. با تأسف تاریخ سرزمین ما همچون رویدادها را در خود نهفته دارد.

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها