جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس — 1818 — 1883 — بخش ۷۷

( کسانیکه نمی خواهند به عقایدشان شک کنند "متعصب" اند.کسانی که نمی توانند به عقایدشان شک کنند "احمق"اند.و کسانی که میترسند به عقایدشان شک کنند "برده"هستند...« برتراندراسل » ) تاریخ اندیشه می تواند در دستیابی انسان به آزادی مؤثر باشد و رأی دیلتای بی شک همین بود

۰تا وقتی ما در توهم به سر می بریم که اندیشه های رایج در دوران و کشور و طبقهٔ ما در همهٔ اعصار و مکان ها معتبر و مطلق هستند ؛ آزاد نخوهیم بود۰همچنین مادام که در زندان زمانهٔ محدود خود محبوسیم و از تجربهٔ فکری بشر به طور کلی جدا افتاده ایم ؛ نمی توانیم خود را آزاد بشماریم۰برای دستیابی به آزادی مواجهه با این واقعیت ضروری است که اندیشه ها در زمان و مکان اعتبار دارند و پیوسته دستخوش دگرگونی هستند۰بنابر این ما باید از حدود چنین معرفتی در بارهٔ نسبیت تاریخی فراتر رویم و جهان بینی نسلهای گذشته را باز شناسیم۰ البته انسان های ادوار گذشته همچون ما فراوردهٔ زمانهٔ خودشان بودند۰در یک کلام ؛ تاریخ اندیشه ؛ معرفتی شبیه به شناخت هنری به دست می دهد۰ تاریخ اندیشه افق های فکری ما را گسترش و به واکنش های عاطفی ما ژرفا و عمق می بخشد ؛ به ما می آموزد که در جهانی سیال به سر بریم لیکن می توانیم از این سیلان فراتر برویم۰بر اساس شناخت حاصل از چنین رشته ای می توان فلسفه ای با معنا در بارهٔ حیات تأسیس کرد و به معنای کامل کلمه آزاد شد۰عده ای می پرسند که چرا اصلن باید تاریخ اندیشه را مطالعه نماییم؟ دلیل نخست آن است که این کار راه درازی را که برای رسیدن به وضع فعلی پیموده ایم بر ما روشن می سازد۰یعنی دلیل شیوهٔ اندیشه و رفتار فعلی ما این است که چنین مسیر خاصی را پیموده ایم و به راه دیگری نرفته ایم۰تاریخ اندیشه همچنین سرشت انسان ؛ محدودیتها و توانایی‌ها و شیوهٔ تطبیق فکری او با اوضاع جدید را توضیح می دهد۰اگر دامنهٔ تاریخ اندیشه را به دیگر مناطق جهان بکشانیم ؛ در آن صورت شاید بتوان راه های هوشمندانه تری برای حل مسایل سیاسی معاصر به دست آورد۰کارشناسان روابط بین الملل بی شک به شناختی واقعن عمیق از سنتهای فکری و فرهنگی کشورهای مورد مطالعهٔ خود نیاز دارند۰اگر آنان افزون بر اطلاعاتی که در بارهٔ چاه های نفت ؛ ذخایر اورانیوم و دیگر معادن و « سیاست قدرت» دارند ؛ از این گونه شناخت نیز بهره مند بودند ؛ رفتار آیندهٔ ملتها و سیاستمداران را در هر وضع خاصی بهتر پیش بینی می کردند۰اما مهم ترین فایدهٔ تاریخ فکری ؛ مساعدتی است که در تلاش همیشگی انسان برای رسیدن به فلسفه ای معنا دار در بارهٔ زندگی مبذول می دارد۰‌بنابر این برای اینکه ما گذشته را بهتر بشناسیم و همچنین سیر تاریخی جوامع و افکار را منصفانه تر بررسی نماییم به تاریخ و مورخان ژرف اندیش ؛ آگاه و صادقی نیاز داریم تا وقایع را تا آنجا که ممکن است بدون حب و بغض بنگارند۰پس مورخ نمی تواند از دوره بندی تاریخ اجتناب بورزد ؛ لیکن وقتی چنین می کند باید از کار خود آگاه باشد۰مورخ باید دریابد و صادقانه بپذیرد که دوره بندی تاریخی صرفأ مفهومی کارکردی و ابزاری برای تعبیر داده های تاریخی است۰دوره بندی ؛ خواه نا خواه مبین میزانی تجرید و انتزاع از واقعیت است۰همچنین مورخ باید تصدیق کند که هیچ گونه دوره بندی نهایی و قاطعی که در همهٔ اعصار و برای همهٔ گروه ها پذیرفتنی باشد؛ ممکن نیست۰«هر کس تاریخ نویس زندگی خویش است »این گفته به ویژه وقتی درست است که مورخ از حد گزارش صرف وقایع و داده ها بگذرد و به تحلیل ؛ تفسیر و تعبیری آنها بپردازد۰تاریخ از از مجرای ذهن تاریخ نویس می گذرد و هر قدر هوش و دانش او زیاد باشد ؛ باز تاریخ را از دریچهٔ دوران و شخصیت خویش می بیند۰بنابر این تاریخ نگار همواره بینش خاص خود را دارد ؛ لیکن هرگز کل حقیقت را در نمی یابد و شیوهٔ وی در دوره بندی تاریخ همواره ؛ دست کم تا اندازه ای ؛ فراوردهٔ ذوق ویژهٔ اوست۰به این معنا ؛ تاریخ کلن به همان میزان که علم است ؛ هنر نیز است۰شاید در ذهن خوانندگان ارجمند این پرسش ایجاد شده باشند که چرا من نخست در این جستار به جای پرداختن مستقیم به جناب مارکس به سیر اندیشه و تاریخ و مورخ پر داخته ام؟ بعضی از دوستانی که این سلسله جستار ها را دنبال می کنند؛ از من می پرسند که چرا باید به گذشتگان و افکار شان پرداخت ؟بنابر این من هم خواستم که مختصری در این باره بنویسم ‌و امیدوارم رضایت خاطر آن دوستان را به دست آورده باشم۰به قول نکته سنجی :« هیچ جدیدی نیست که ریشه در گذشته نداشته باشد۰» و اکنون مختصری هم به فعالیت های سیاسی جناب مارکس در لندن می پردازم۰هنگامی که در سپتامبر 1864 نخستین نشست « کنگرهٔ مردان کارگر جهان » در سالن بزرگ « سن مارتین » بر گزار شد؛ مارکس هنوز یک روزنامه نگار نسبتأ گمنامی بود که پس از شکست انقلاب های سال‌های 1849 و 1848 در کشورهای اروپا ؛ بین آلمانی های فراری بدون فعالیت سیاسی در پایتخت انگلستان روزهای زندگی خود را می گذرانید ۰در این روزها اصطکاک مارکس در لندن بیشتر به رادیکال‌های فراری آلمانی و فرانسوی و با اغلب آنها خصمانه و توأم با خشم بود۰و در حالی که مارکس وقایع سیاسی روزانهٔ انگلستان را به گونهٔ بسیار دقیق مطالعه می نمود و برای درج در روزنامهٔ « نیویورک دیلی تری بیون » که مارکس نمایندهٔ رسمی آن در لندن بود می فرستاد ؛ اما خود مارکس شخصأ در فعالیت های سیاسی وارد نشده بود و به غیر از آقای ارنست چارلز جونتز رهبر و سردبیر حزب چارتیست ها با اشخاص دیگری از رادیکال ها که در جنبش های کارگران فعال می بودند مراوده نداشت۰اما نشست « کنگرهٔ مردان کارگر جهان » به روزهای عاری از فعالیت سیاسی مارکس خاتمه بخشید ؛ و مارکس را از گوشه گیری و کناره روی بیرون آورد — ولی هنوز معلوم نیست که چه شد که مارکس را برای شرکت در این نشست دعوت نمودند ؟ زیرا از قرار تا روز ۲۸ سپتامبر یعنی یک هفته پیش از افتتاح کنگره در سالن سن مارتین مارکس از وقوع این نشست اطلاع نداشت تا اینکه یکی از رادیکال‌های جمهوری خواه فرانسوی به نام آقای ویکتور لو لویه از مارکس دعوت نمود که به عنوان نمایندهٔ کارگران آلمانی در این کنگره شرکت نماید — و مارکس نیز این دعوت را پذیرفت۰و در ضمن مارکس پیشنهاد کرد که اجازه بدهند که آقای یوهان گئورگ اکاریوس از نمایندگان کارگران آلمانی را همراه خود بیاورد۰این پیشنهاد مارکس مورد پذیرش واقع گردید۰سرنوشت چنین خواست که جناب مارکس و آقای اکاریوس از روز نخست آغاز به کار انترناسیونال اول تا انجام ؛ یعنی تا هشت سال بعد که این جنبش تعطیل گردید از مهم‌ترین رهبران آن باشند۰سالن سن مارتین پر بود از جمعیت عظیمی که از کشورهای مختلف اروپا در آنجا گرد آمده بودند۰ اینها عبارت بودند از : اوانیت ها — چارتیست های انگلیسی — پرودهونیست ها ‌و بلانکیست های فرانسوی — وطن خواهان لهستانی — مازی نیان های ایتالیایی — سوسیالیست های آلمانی — و ناسیونالیست های ایرلندی ۰ این گروه ها در زیر یک چتر ایدئولوژی یکنواخت و روشن گرد هم نیامده بودند ؛ بلکه آنچه آنها را به هم ارتباط می داد و به همدیگر آمیخته بود ؛ شکایاتی بود که هر گروه از جامعهٔ خودش داشت و همگی در جستجوی یک دریچهٔ بودند که راه به سمت آزادی را به آنها نشان بدهد۰شکایت انگلیسی ها از مزایایی بود که فقط طبقهٔ خاصی از ملت شان از آنها استفاده می نمودند۰ فرانسویها از بورژواها و بورژوازیسم شکایت داشتند۰ایرلندی ها از ظلم هایی که انگلیسی ها بر سر شان آوردند شاکی بودند۰ لهستانی ها از روس‌ها که کشور آنها را زیر سلطه خودشان در آورده بودند شکایت داشتند۰ایتالیایی ها از دست اطریشی ها شکایت داشتند۰و در ابتدا یک رشتهٔ که همهٔ این اشخاص را به یکدیگر وصل کنند و آنها را با یکدیگر متحد سازند وجود نداشت ۰این اتحاد فقط به تدریج موقعی به وجود آمد که کارل مارکس تلاش نمود یک تشکیلات منظمی ؛ پس از ختم این نشست های کنگره به وجود بیاورد۰نشست ها در روز موعود در تحت ریاست آقای ادوارد اسپنسر بیسلی دانشمند تاریخ و پروفسور دانشگاه لندن آغاز شده به سخن گویان و نمایندگان مختلف اجازه داده شد که سخن بگویند — خود جناب مارکس در این نشست ها ساکت بود و سخنرانی ننمود ؛ بلکه فقط به صورت یک شنونده در پشت میزی که رهبران نشسته بودند جای گرفت۰در این نشست پیشنهادی شد که « هئیتی موقت» برای تدوین اساس نامه ای برای تهیهٔ برنامه و تشکیلات انترناسیونال تعیین گردد۰و مارکس به سمت یکی از اعضای این هئیت انتخاب گردید و تنها عضو دیگر این هئیت که آلمانی بود همان دوست مارکس آقای اکاریوس بود۰این هئیت موقت نخستین نشست خود را در منزل بر گزار نمود و از همان آغاز تندی هوش و ذکاوت و نبوغ مارکس چنان در شرکت کنندگان تأثیر گذاشت که همه متفقن مارکس را مأمور داشتند که برنامه برای فرمان افتتاح ؛ قوانین و تشکیلات این جمعیت را تهیه نماید۰و از این پس تا روزی که پس از هشت سال ؛ سال‌های پرشور و پر حادثه ؛ بالاخره به علت تضادهای داخلی این جنبش از هم پاشید ؛ مارکس مؤثرترین شخصیت این جمعیت بود و روح و قلب و مغز سیاسی این بدن را تشکیل می داد ۰ مارکس با وجود بیماری که داشت متن که باید روز نخست نشست و در افتتاح کنگره خوانده بشود و همچنین طرح کامل تشکیلات انترناسیونال را حاضر ساخت و این هر دو در روز اول نوامبر مورد تصویب « هئیت موقت» واقع گردید و سه هفته بعد برای توزیع بین همهٔ شرکت کنندگان به چاپ رسید — در ضمن « هئیت موقت » به صورت هئیت رسمی انترناسیونال جهت مدیریت و رهبری انترناسیونال در آمد۰و برای مدت هشت سال متمادی به طور هر هفته یک بار این نشست ها با رهبری هئیت مدیره انترناسیونال تشکیل می گردید۰مارکس به غیر از مواقعی که بیمار بود و یا از لندن دور بود همواره در این نشست ها حاضر بود و با ایده های انقلابی و اندیشه های خود به بدن این جنبش روح و خون تازه می دمید۰و با تلاش خستگی ناپذیر و کمک های صادقانهٔ کارل مارکس بود که انترناسیونال اول شهرت جهانی یافت و در سرنوشت انقلاب رل بزرگی را بازی می کرد۰

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها