جستاری در بارهٔ زندگی و اندیشه های کارل مارکس — 1818–1883 —بخش ۸۱

( تاریخ به طور کلی مجموعه ای از تبهکاریها ؛ دیوانگی ها و بدبختی‌هایی است که در بین آنها گهگاه شمار اندکی از فضائل را و نیز برخی روزگاران خوش را دیده ایم ؛ همچنانکه گاه در دل بیابان بی آب و علف کلبه های پراکنده ای می بینیم ۰ فرانسوا ولتر )

در این بخش به تشکیلات هیئت مدیره و اعضاء فعال هیئت مدیره انترناسیونال اول و برنامه سیاسی انترناسیونال پر داخته می شود۰مؤثر ترین اعضاء این جمعیت عبارت بودند از آقایان : اکاریوس خیاط ؛ یک ساعت ساز سوئیسی به نام هرمان ‌یونگ ؛ یک خیاط دیگر به نام فردریش لسنر ؛ یک هنر پیشهٔ فرانسوی به نام کارل فاندر و یک فرانسوی دیگر به نام بوژن دوپن که کارش تعمیر آلات موسیقی بود؛ و عضو دیگری به نام هانریش بولتر که فقط برای مدت یک سال عضو هیئت مدیره بود۰آقای بولتر صاحب یک مهمانخانه بود و اعضاء هیئت مدیره اوقات پس از ختم نشست ها بدانجا می رفتند۰اعضاء غیر انگلیسی این جمعیت به نام « گروه مارکس » معروف شدند ؛ و این گروه بود که در همه جا از افکار و پیشنهادات حزبی مارکس پشتیبانی می نمودند؛ چنانکه آقای دوپن همین سمت را در قسمت روابط حزب با انقلابی های فرانسه دارا بود۰این دو سمت از شغل های دیگر در انترناسیونال مهمتر بودند ؛ زیرا رادیکال های فرانسه و سوئیس فعال ترین انقلابی های اروپا را تشکیل می دادند۰آقای اکاریوس مدت چهار سال سمت منشی مدیر کل جمعیت را به عهده داشت؛ و در ضمن وظایف منشی قسمت روابط حزب با آمریکا را ایفا می نمود۰اکاریوس همچنین برای مدتی متصدی امور روزنامهٔ حزب بود۰بالاخره در روابط بین مارکس و اکاریوس ؛ در صورتی که مارکس همواره از پیشنهادات او پشتیبانی می کرد ؛ اشکالاتی پیش آمد —اکاریوس مردی کج خو ؛ وسواسی ؛ و کمونیستی بسیار جاه طلب بود که در مقابل نبوغ و ذکاوت مارکس احساس حقارت می نمود و پیوسته بین اعضاء انگلیسی هئیت مدیره و‌سایرین موجبات رنجش را فراهم می آورد۰به علاوه چون مارکس همیشه از پیشنهادات او جانبداری می کرد؛ باوجود آنکه بعضی وقت ها نظرات اکاریوس نافع و درست نبودند۰تا بالاخره در سال 1871 رشتهٔ دوستی بین مارکس و اکاریوس قطع شد۰مارکس او را « رذل » ‌و انگلس او را « خائن به اعتقادات ما » خواندند! جالب توجه است که وقتی در سال 1918 یک سال بعد از انقلاب اکتبر روسیه ؛ آرشیو انترناسیونال اول در شهر وین باز شد؛ مدارکی به دست آمد ؛ حاکی از اینکه اکاریوس جاسوس بوده است که اسرار انترناسیونال را تحت اختیار دولت اطریش می گذارده است! معهذا هرگز خیانت اکاریوس به دوستان کمونیستی به طور قطع ثابت نگردید۰البته احتمال وجود جاسوسان همیشه منشأء ترس و اضطراب بین جنبش های رادیکال انقلابی بوده و هنوز هم هست و مارکس شخصأ نیز به علت چنین احتمالی همیشه به همه کس سؤظن می داشت و این احساس او چندان هم بدون علت نبود۰زیرا از آنجایی که در همه جا مارکس را بزرگ‌ترین شخصیت ضد سرمایه داری می دانستند۰بیش از هر کس دیگر هدف مورد نظر جاسوسان قرار داشت۰انگلیس های هئیت مدیره اغلب از طبقهٔ کاسب ؛ از قبیل نانوا ؛ کارگر چاپخانه ؛ گچ بر ؛؟کفش دوز و غیره بودند و در این صورت اینها نه از طبقهٔ کارگر به معنی مارکسیست ها بودند ‌و نه از جامعهٔ « بی طبقه » ها به معنی اروپائیایی که هیچ صنعتی نیاموخته بودند۰این جمعیت انگلیسی بر عکس دیگران نه بر علیه دولت و نه بر علیه ملکه بودند ؛ و نه سنت ها ‌‌و تمدن میهن خودشان را از دست داده بودند۰اکنون به برنامهٔ سیاسی انترناسیونال می پردازم۰نوشتهٔ نطق افتتاحیه که به وسیلهٔ مارکس تهیه شده بود جزوه ای بود در ده صفحه به قطع کتابهای چاپی که مشروح اصول عمومی انترناسیونال را در بر داشت و ابدأ قابل مقایسه با نوشتهٔ « مانی فستو یا مانیفست » که یک اعلامیهٔ سخت ‌و مبارزه جویی بود سنخیتی نداشت و آرام تر و مسالمت آمیز تر بود۰متن این نطق قابلیت انعطاف و مهارت زیاد و شم سیاسی مارکس را نشان می دهد؛ که چگونه می توانست خود را با افکار غیر انقلابی سایر اعضاء هیئت مدیره تطبیق بدهد ! جناب مارکس در این نطق افتتاحی ؛ و در فعالیت های بعدی ؛ و همچنین در نوشته هایی که در آینده به نام انترناسیونال انتشار داد ؛ جنبهٔ میانه روی و شناسایی واقعیت جدیدی از خود نشان داد که با گفتار های انقلابی سال‌های پیش او در قارهٔ اروپا فرق زیاد داشت— البته یکی از علل مهم این تغییر همانا رشد فکری او و نتیجه تجربه های بود که مارکس در سال‌های گذشته که رقم آن بیش از ۲۵ سال می رسید در زمینهٔ سیاست بین المللی به دست آورده بود— مارکس هنگام افتتاح انترناسیونال اول ۴۶ سال داشت و در سال‌های گذشته کتابهای زیادی خوانده بود و مطالعات بسیاری در زمینهٔ ادبیات غیر افسانه‌ای ؛ اقتصادی ؛ تجارتی ؛ گزارشات مربوط به وضع کارگران دنیا ؛ آمار کارگران ؛ تاریخ سیاست ؛ و به طور کلی اطلاعات راجع به ضوابط عمومی اجتماعی است همراه داشت۰علت بزرگ دیگر جا افتادگی و ملایمت مارکس همانا زندگی در انگلستان بود و اصطکاک نزدیک او با نژاد انگلیسی که صفاتی متفاوتی با مردم اروپا داشتند۰در این چند سال اخیر مارکس در محیطی زندگی کرده بود که وضع پارلمانی آن گرچه کامل نبود؛ اما عملن موفق بود— و با وجود عدم عدالت اجتماعی و اختلافات طبقاتی شدید و وجود احساسات توأم با خشم طبقاتی — دولت انگلستان یک حکومت مرتجع و مستبد نبود و مانند فرانسوا ولتر که او هم تقریبأ یکصد سال پیش از مارکس به عنوان یک فراری سیاسی به انگلستان پناهنده شده بود و در لندن زندگی کرده بود ؛ مارکس در انگلستان ظواهر زیادی از آزادی و نجابت اجتماعی مشاهده می نمود۰مارکس در انگلستان بر عکس آلمان هر گز ندید که پلیس کسی را فقط به علت عقاید سیاسی و یا مذهبی او تحت تعقیب ‌و پیگرد قرار دهد۰نشریات در انگلستان تحت سانسور نبودند ؛ و انتخابات گرچه در بعضی از موارد با فساد توأم بود ؛ معهذا آزاد و آشکارا صورت می گرفتند ؛ و استحکام اساس حکومت و احترام مردم به قانون به مارکس و چارتیست های انگلیسی و اتحادیه کارگران نشان داد که به وجود آوردن تغییرات سیاسی بدون به کار بردن ابزارهای انقلابی کاملن به خوبی در انگلستان مانند هلند و آمریکا امکان پذیر می باشد۰می بینیم که جناب مارکس معتقد شده بود که حداقل دراین سه کشور یعنی انگلستان و هلند و آمریکا میتوان از طریق انتخابات و شرکت در امر سیاسی و به گونهٔ صلح آمیز و بدون خشونت و ایجاد هرج و مرج به اهداف خود تا حدودی زیادی دست یافت۰نطق افتتاحی انترناسیونال از دو بخش تشکیل شده بود : بخش نخست مربوط به شرح موقعیت اقتصاد و وضع اجتماعی انگلستان بود که این بخش البته در درجهٔ نخست مورد توجه اعضاء انگلیسی به این اجتماع بود ؛ در این موقع انگلستان مهم‌ترین مرکز سرمایه داری جهان به شمار می رفت و در نتیجه بهترین نمونه ای برای مطالعه در زمینه های سرمایه گذاری ؛ تجارت ؛ پیشرفت های صنعتی ؛ استعمار دستمزد ؛ سطح زندگی و نقش کارگر در یک جامعه ای که در شرف وارد شدن به مرحلهٔ انقلاب صنعتی است ؛ می بود و قطعن تغییراتی که در انگلستان پدید آمده بود و جریان آن هنوز ادامه داشت ؛ آبستن تأثیر گذاری در آیندهٔ کشور های دیگر از قبیل آلمان و فرانسه ؛ یعنی کشورهای که هنوز در مرحلهٔ سرمایه داری بودند می بود۰ مارکس می نویسد :« انگلستان از نظر تجارت و صنعت پیشرو کشورهای اروپا می باشد۰» در نطق افتتاحی آمده بود که انگلستان در این چند سال که از انقلاب های سال های 1848 و 1849 در قارهٔ اروپا صورت گرفت می گذرد ؛ موفق به توسعهٔ غیر قابل رقابتی در زمینهٔ صنعت شده است۰اما در وضع زندگی کارگران در انگلستان تغییر قابل ملاحظه ای حاصل نشده است۰مارکس به وسیلهٔ آماری که از گزارشات رسمی دولتی جمع آوری شده بود نشان داد که چه سرمایه های هنگفتی در دست معدودی از اشخاص جمع ساده است « که بعضی از آنها در آمدهایی در حدود پنجاه هزار لیره در سال دارند! در مقابل زندگی تأسف آور مابقی مردم که بسیاری از آنها به علت بیماری های بدنی و عذاب های روانی با مرگ مبارزه می کنند؛ قرار دارد۰اما با وجود این نباید فراموش نمود که در همین سال‌های پس از انقلاب 1848 بهبودهایی در بعضی از بخش های زندگی به وجود آمده است که در آینده تأثیر آنها پدیدار خواهد شد۰» کارگر انگلستان در دو زمینه پیروز و موفق شده است ( در سال‌های بین 1848 تا 1864) یکی در زمینهٔ محدود نمودن ساعات کار در روز و دیگری در زمینهٔ تشکیل شرکت های تعاونی کارگران ! مارکس در نطق خود آورده بود :« سال‌های دراز اقتصاددانان انگلیس از قبیل آقایان « آندرو آور و نسار ویلیام سینور » و دیگران حکمای علم ؛ پیشگویی کرده بودند که هر نوع کم کردن ساعت کار کارگران باعث شکست و از هم پاشیدگی اقتصاد و صنعت انگلستان خواهد شد ؛ زیرا اقتصاد صنعتی مانند یک زالویی است که فقط می تواند از راه مکیدن خون « زحمت کارگر » بلکه حتا از خون کودکان کارگر قوی تر بشود۰در مقابل این تئوری کارگرها مجبور بودند به شدت مبارزه نمایند؛ نه فقط بر علیه کارفرمایان خونخوار ؛ بلکه به همان اندازه بر علیه سیاست اقتصاد طبقهٔ متوسط که کورکورانه از تئوری های عرضه و تقاضا پیروی می نمود — تا اینکه بالاخره موفق بگذراندن قانون محدودیت ساعت کار از پارلمان بشوند۰مارکس نوشت :« اما بزرگ‌تر و مهم تر از پیروزی در زمینهٔ مبارزه با سیاست اقتصاد و زیان داری ؛ همانا موفقیت در راه اقدام به تشکیل شرکت های تعاونی کارگران است۰به عقیدهٔ مارکس ؛ اهمیت و ارزش اقدام به شکل شرکت های تعاونی کارگران نشان می دهد که چگونه بدون وجود سرمایه داران معظم که از دسترنج کارگر استفاده می کنند؛ می توان بنگاه های تولیدی نسبتأ بزرگ به وجود آورد ‌با دست کارگران این تشکیلات —اگر خوب اداره بشوند— کارگر را آزاد ساخت و در عوض اینکه در تحت فشار استثمار ناگزیر و ناخواسته کار کنند؛ با دست های آزاد و آماده و با قلبی خوشحال فر آورده های خود را حاضر سازند۰در ضمن مارکس هشدار داد که این جنبش ؛ یعنی جنبش شرکت های تعاونی فقط موقعی می تواند موفقیت کامل به دست بیاورد که به تشکیل شرکت های کوچک اکتفا نکند و بلکه در سطح بسیار وسیع تری این عمل را به مورد اجرا بگذارد۰« یک تعداد کم کارگر مستقل هرگز نمی تواند با تشکیلات انحصاری استثماری بزرگ رقابت ورزد و‌ جلو قوی شدن آنها را بگیرد ؛ و یا اینکه کارگران را از این زندگی تأسف آور نجات. دهد۰برای به دست آوردن موفقیت ؛ تشکیل شرکت های تعاونی بزرگ در سطح کلی ملی لازم می باشد و با کمک های همگانی ؛ زیرا بایستی انتظار داشت که ارباب‌های بزرگ ؛ صاحب املاک و صاحب سرمایه نفوذ اقتصادی خود را محکم نگاه داشتن سیستم خودشان تا حد اعلاء به کار اندازند؛ در این صو‌رت لازم است که کارگران نیز قدرت اقتصاد و قدرت بازوی خود را تا اعلاء به کار برند تا اینکه به آزادی حقیقی دست یابند۰» در بخش دوم نطق افتتاحی به طور مختصر شرح داده شده بود که اجتماع کارگران چه نوع سیاست خارجی را باید به وجود بیاورند۰جناب مارکس بدان اشاره نمود که به علت ارتباط مستقیمی که بین رژیم های خودکامه ‌و مستبد دنیا با یکدیگر وجود دارد؛ در حقیقت می بایستی سیاست خارجی یکی از مهم‌ترین مطالب مورد توجه انترناسیونال باشد۰« کارگر هرگز نمی تواند به آزادی دست یابد تا هنگامی که نتوانسته است دولت ها و ‌حکومت ها را از رفتارهای جنایت آمیزشان باز دارد! حکومت های که برای ریختن خون خلق با الفاظی از قبیل « حب وطن » و غیره متوسل می شوند ! چنانچه سیاست امپریالیستی سرمایه داران اروپا باعث گردیده است که روسیه ؛ آن قدرت خشن و وحشی که سرش در سن پطرسبورگ و دست‌هایش در کابینه های سایر پایتخت های اروپا کار می کند ؛ موفق شود کشوری مانند لهستان را در زیر چنگال خونخوار خودش نگاه بدارد۰ مارکس ادامه می دهد : « رفتار و اعمال مستبدانهٔ دولت های خارجی باید از طرف جمعیت کارگران در سطح جهانی مغلوب گردد! کارگر می بایستی با تمام وسایلی که در دست دارد با دادن شعارها و اعتراضات و اعتصاب‌های عمومی ؛ همانطور که دولت انگلستان را مجبور نمود که دست از پشتیبانی آنهایی که در جنگ داخلی آمریکا از سیاست برده فروشی حمایت می کردند بر دارد۰ دولت ها را مجبور به رعایت وجدان عمومی و قوانین طبیعی بنماید ! مارکس همچنین نوشت :« مبارزه با سیاست خارجی خودکامه دولت ها می باید قسمت مهمی از کشمکش کارگر در راه آزادی خودش باشد۰» نطق افتتاحی مارکس با جملهٔ معروف « کارگران همهٔ کشورها متحد شوید » خاتمه یافت ۰انترناسیونال بر نامهٔ کمونیسم و انقلاب و در هم شکستن حکومت ها را توصیه می نمود و آنچه به وسیلهٔ مارکس تهیه شده بود؛ انقلاب و یا خون ریزی برای به دست آوردن قدرت و آزادی و یا بر انداختن رژیم های وقت را سفارش نمی کرد ؛ بلکه مخالفت خود را با عدم عدالت ؛ ظلم ؛ جنگ‌ها ؛ استثمار و استبداد اعلام می داشت در این برنامه از حق کارگر برای اعتصاب ؛ نه فقط در انگلستان ؛ بلکه در فرانسه ؛ بلژیک ؛ آلمان و سوئیس دفاع می شد۰ مارکس هرگز به طور رسمی عنوان ریاست انترناسیونال را به روی خود نگذارد و به طور کلی مارکس از به کار بردن فرمول افراطی خود داری می نمود زیرا او می خواست که نوشته هایش برای همه ؛ برای اتحادیه کارگران انگلستان -/ برای پیروان پرودهن در فرانسه و بلژیک و برای پیروان لاسال در آلمان قابل قبول باشند ؛ بلکه در حقیفت در بسیاری از موارد ؛ مارکس بین دسته های مختلف که برخی از آنها بسیار متعصب و رادیکال می بودند رل میانجی را در جلسات هئیت مدیره ایفاء می نمود ۰

اخبار روز

13 سرطان 1403

BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان BBC ‮فارسی - صفحه افغانستان

کتاب ها